آیت الله خسروشاهی : چرا دکتر یزدی علیه کیانوری نقل قول جعل کرده؟
|
نشریه "مهرنامه" بدنبال انتشار مصاحبه ای با دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران، که وی در آن نقل قول هائی غیر مستند و تحریک آمیز را از قول آیت الله خسروشاهی مطرح کرده بود، در شماره 43 خود به تاریخ 31 مرداد 94، پاسخ و توضیح آیت الله خسروشاهی را منتشر کرد. ظاهرا دکتر یزدی در خاطرات 4 جلدی خود از این نوع نقل قول ها و تحریف ها و برداشت های شخصی کم ندارد که نمونه آن را آیت الله خسروشاهی با ابراز تاسف مطرح کرده است. آیت الله خسرو شاهی در نامه خود می نویسد:
جناب آقای دکتر یزدی، در گفت و گوی مبسوط خود با مهرنامه به مطلبی نیز درباره دیدارهای اینجانب با آقای نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده ایران، پس از پیروزی انقلاب اشاره دارد که متاسفانه با ابهامی نا مطلوب اشاره شده که تصحیح آن، که بالاخره یک مسئله تاریخی است، توضیحی را ضروری می سازد. اجازه بدهید نخست، « نص حدیث!»(نوشته ابراهیم یزدی) را نقل کنیم و سپس توضیح کوتاه را. ایشان می نویسد:
« من در جلد چهارم خاطراتم که جریان نفوذی خزنده را می گویم، توضیح می دهم که فردی نفوذی مثل کلاهی و کشمیری یا سعید امامی و دیگران در حزب (حزب جمهوری اسلامی) و یا در نخست وزیری یا در وزارت اطلاعات بودند. اینها خناسانی بودند که مسئولان را وسوسه می کردند. کلاهی چه در گوش آقای بهشتی می خواند که اینطور با همه ما چپ افتاد؟ این نفوذی توده ای در آنجا چه می کرد؟ آقای هادی خسرو شاهی می گوید نورالدین کیانوری مرتب می آمد و مرا می دید. سید احمد خمینی و بهشتی را می دید، به اینها چه می گفته؟ خسرو شاهی می گوید مرتبا علیه اینها در دولت موقت و لیبرال ها، چمران و یزدی، سم پاشی می کردند.» این نص کامل بیانات برادرمان جناب آقای دکتر یزدی است که در ماهنامه مهرنامه 41 چاپ شده است. و اما، دیدارهای اینجانب با بعضی از سران حزب توده در محل کارم در وزارت ارشاد فقط برای دریافت اخبار و گزارش هایی بود که حزب مایل بود توسط اینجانب به اطلاع مسئولین کشور برسد و من علیرغم این که هیچگونه تمایل و علاقه ای به این قبیل امور نداشتم، با صلاح دید حاج آقا(احمد خمینی) و شهید قدوسی (دادستان کل انقلاب) این امر را به عنوان یک وظیفه ملی، در شرایط بحرانی کشور پذیرفتم و هر خبر یا گزارشی را که به اینجانب و در دفتر من در وزارت ارشاد تحویل می شد، به دفتر امام و یا شخص شهید قدوسی می فرستادم و یا اگر موضوع مهم بود، خود آنها را می بردم و تحویل می دادم. به هر حال این یک موضوع محرمانه و مخفی نبود و دوستان همه از آن اطلاع داشتند و من چگونگی آن را در گفت و گوهای متعددی با مطبوعات کشور شرح داده ام. اما آنچه که الان توسط جناب دکتر یزدی در این مصاحبه، بدون ارائه سند یا مدرکی مطرح شده سخنی مانند سخنان بعضی از گردانندگان روزنامه های زرد است، که بدون دقت، می پرانند! در حالی که عدم صحت و کذب بودن آن کاملا از ظاهر و باطن پیداست. من متأسفانه جلد چهارم خاطرات آقای یزدی را ندیده ام تا ببینم که « جریان نفوذی خزنده» از چه قرار بوده و چه کسانی دقیقا عامل نفوذی در دستگاه های نظام اسلامی بوده اند؟ اما آنچه که در این مصاحبه مطرح شده کاملا بی اساس و به دور از انصاف و حقیقت است که اشارات زیر چگونگی آن را روشن می سازد. 1 – هادی خسرو شاهی هرگز به طور مرتب با آقای کیانوری دیدار نداشت... همانطور که بارها گفته ام آقای کیانوری، خود، سه یا چهار بار در وزارت ارشاد به دفتر من آمد که حامل گزارش های مهمی درباره مسئله کودتای نوژه یا حمله عراق و توطئه قتل امام بود. در این رابطه، ایشان ضمن توضیح حضوری درباره چگونگی امور، گزارش مکتوبی هم با امضای خود و یا مهر حزب توده، تحویل می داد که اصل یا کپی آن به مقامات مسئول تحویل و یا ارسال می گردید. 2 – آقای کیانوری در مقابل اصرار من بر اینکه اینگونه اطلاعات را به طور مستقیم در اختیار مسئولین مربوطه قرار دهد، چون من کارم، کار فرهنگی است نه اطلاعاتی و امنیتی، پاسخ می داد: ما که دستمان به آقایان نمی رسد. در دفتر ریاست جمهوری هم عناصر مشکوکی مانند کشمیری و حاتمی هستند که ما مطمئن نیستیم گزارش های مهم را به موقع به اطلاع مسئولین برسانند. با توجه به این اصل جناب دکتر یزدی چگونه ادعا می کنند که کیانوری « هادی خسرو شاهی و سید احمد خمینی و بهشتی را می دید»؟ و این جمله را به دنبال جمله منقول ازاینجانب می آورد که: « خسرو شاهی می گوید نورالدین کیانوری مرتب می آمد و مرا می دید و سید احمد خمینی و بهشتی را می دید» و این موارد، به ظاهر چنین می رساند که گویا من گفته ام که کیانوری مرا می دید و سید احمد و بهشتی را می دید؟ که مطلقا چنین نیست و من اصلا اطلاع ندارم که آقای کیانوری با آن افراد یا دیگران ملاقات می کرد یا نه؟ و نقل آن از قول اینجانب کذب محض است. 3 – منظور و مراد آقای یزدی از « این نفوذی توده ای در آنجا چه می کرد؟» روشن نیست؟ از کدام نفوذی توده ای و در کجا سخن می گوید؟ اگر مرادشان آقای کیانوری و آقای عموئی است که آن ها عوامل مخفی و نفوذی نبودند! عوامل مارکدار و شاخدار حزب بودند و معلوم نیست مرادشان از «در آنجا چه می کرد» چیست؟ یعنی کجا مرادشان است؟ ابهام سرائی در این قبیل موارد با روش اخلاقی آقای دکتر ابراهیم یزدی در تضاد است و معلوم نیست که چرا، اتهامی را نشر می دهد که باید در روزنامه های زرد! آنها را بخوانیم نه در مصاحبه ایشان. 4 - «کلاهی چه در گوش آقای بهشتی می خواند که اینطور با همه ما چپ افتاد؟» جمله واقعا غیر منصفانه، غیر اخلاقی و بی ربطی است، یعنی آقای کلاهی نگهبان دم درب و مسئول تفتیش افرادی که به حزب می آمدند، آنقدر رتبه بالایی داشته و ارتقا یافته بود که «گوش خوان» شهید بهشتی بشود؟ و شهید بهشتی هم با سخن این نفودی، با همه دوستان ملی گرا چپ می افتد؟ عامل چپ افتادن شهید بهشتی و دیگران با دوستان و برادران قدیمی، در نوع عملکرد و اشتباه دوستان در دوران حکومتشان بود... لابد خود به خاطر دارند که در شورای دولتی، با حضور این آقایان، به گفته آیت الله رفسنجانی به اینجانب، هر وقت این آقایان، مطلبی را مطرح می ساختند، به جای توجه به مطالب آنان آقای یزدی با برادر دیگرمان آقای مهندس صباغیان و با دیگران، به گفت و گوی در گوشی در جلسه رسمی می پرداختند و با این نوع بی اعتنایی گاهی همراه با خنده زمینه را برای چپ افتادن، فراهم می کردند... راستی آقای یزدی، شما باور دارید که گوش خوانی کلاهی موجب چپ افتادن و رنجیدن دوستان از شما گردید؟ فکر نکنم که تصور شما واقعی بوده و صحت داشته باشد. 5 – از این خناسان نفوذی، کلاهی، کشمیری، سعید امامی – در جناح دوستان مقابل هم بی تردید حضور داشته اند که ظاهرا گوش خوانی آنان هم در تغییر روش آقایان، بی تأثیر نبوده است و چگونگی آن را خود آقایان بهتر از دیگران می دانند چرا به آثار این نفوذی ها هیچ اشاره ای نمی شود؟ اجازه بدهید من فقط اشاره ای به یک نمونه از عملکرد این خناسان در داخل هیئت دولت موقت بنمایم و از آقای دکتر یزدی بپرسم: کدام خناسی در درون حاکمیت دوستان، مسوده ای را تهیه نمود و به جمع آوری امضاء از آقایان وزرا پرداخت تا مجلس خبرگان را منحل نمایند و با عدم تصویب قانون در مجلس خبرگان امام خمینی را در قم ساکن سازند! و به قول «شاپور خان بختیار» ایشان قم را به واتیکانی تبدیل کنند و در آنجا بمانند؟ دوستان آیا به خاطر نمی آورند که چه کسانی می خواستند حادثه دوران نهضت ملی را تکرار کنند و مانند آقای دکتر مصدق که آیت الله کاشانی را خانه نشین کرد و یا شهید نواب صفوی را به اتهام اقدامی در دوران رژیم شاهی، توسط آقای امیر علائی وزیر کشور، 22 ماه تمام در زندان نگه داشت و توانست جریان های مذهبی و روحانیت و حوزه های علمیه را از نهضت دور سازد و زمینه را برای کودتای 28 مرداد آماده کند، این بار این خناسان به فکر حذف عملی رهبری انقلاب و جایگزین ساختن یک نهاد بی ریشه بودند که با هوشیاری امام خمینی و آگاهی مردم انقلابی، این توطئه خنثی شد وگرنه مردم ایران با یک کودتای خائنانه دیگری که مقدمات آن با کمک بیگانگان فراهم شده بود، رو به رو می شدند و همچون دوران نهضت ملی، همه نیروها سرکوب و حکومت خائنانه ای مانند دوران ژنرال زاهدی، به وجود می آمد. حافظه تاریخی و هوشیاری رهبری انقلاب و بیداری بلاد و مردم ایران، اجازه نداد که این بار به علت غفلت دوستان، فاجعه دیگری رخ دهد که در آغاز آن خود این آقایان قربانی می شدند... 6 – آقای دکتر یزدی ملاقات ما با افراد سیاسی مخالف را عملکرد نفوذ گرایانه و خناس مآبانه می داند و می نامد ولی به ملاقات های خود در پاریس یا جاهای دیگر با عناصر بسیاری از همه جناح ها و همه دولت ها، در راستای اهداف انقلاب اشاره ای ندارد... برای نمونه، مثلا: در ملاقات های مکرر با عناصر امریکایی مانند: «وارن زیمرمن» در یک رستوران در نزدیکی اقامتگاه امام در پاریس یا ملاقات با آقایان: ل.فریمن، دکتر جیم کرافت، رمزی کلارک، ریچارد فالک و وان لویس. چه به طور مستقل و چه در اقامتگاه امام، چه مفهومی می تواند داشته باشد؟ آیا آنها حواریون و قدیسانی بودند که از جانب عیسی مسیح آمده بودند، یا خناسان امریکایی مشابه خناسان ایرانی که اهداف ویژه خود را پی گیری می کردند؟ من قصد دنبال کردن این موضوعات را ندارم و اصولا معتقدم که برای «دشمن شناسی» باید با آنها ملاقات و گفت و گو کرد ولی بی تردید نباید اهداف ارزشی انقلاب به خواست آنان، تغییر یابد و «گوش خوانی»! آنان اثر منفی داشته باشد. اگر ملاقات دوستان در داخل و خارج؛ با عناصر مخالف و معارض و مشکوک، در راستای پیشبرد اهداف و کشف توطئه ها باشد، بدون شک نه تنها هیچ ایرادی و اشکالی ندارد، بلکه ار لحاظ دینی ادای یک وظیفه است. پس متهم ساختن دیگران به تحت تأثیر قرار گرفتن توسط خناسان وطنی حتی در سطح یک نگهبان نفوذی به نام کلاهی و یا غیره، دور از شأن و منطق آقای دکتر ابراهیم یزدی است... و همین طور متهم ساختن ایشان به دلیل تماس و ملاقات با دیگران، در راستای اهداف انقلاب، دور از انصاف و اخلاق اسلامی است. البته آقای کیانوری و حزب به طور عام، در گزارش های خود سعی می کردند آقای دکتر یزدی و شهید چمران و قطب زاده و... را عامل آمریکایی معرفی کنند. و نظام را از «حضور این عناصر نفوذی» در تشکیلات دولتی بر حذر دارند و گاهی به طور حضوری نیز می گفتند که اینها عناصر خطرناکی! هستند... اما نه حقیر و نه دوستان متشرع و دین باور ما در رده مسئولین هرگز به «گوش خوانی» عناصری چون آقای کیانوری و دیگران، اهمیتی ندادیم و ندادند و هرگز در برداشت ماها در امور به خاطر این خناس ها تغییری حاصل نشد... و من شخصا تا کنون نه درباره شهید چمران و نه آقای دکتر یزدی و نه شادروان مهندس بازرگان پس از نیم قرن آشنائی و برادری و شناخت، با سخن این و آن – و حتی دوستان خودمان – تغییر نظر نداده ام و امید دارم که تا آخر نیز چنین باشم: ولوکره الفاسقون. به امید آنکه در نوشتن تاریخ و یا نقل خاطرات، دقت بیشتری شود و دیگران را متهم نسازیم که در این صورت، فرقی با آنها نخواهیم داشت. والسلام.
|
راه توده 519 12 شهریور 1394