بخش هائی از کتاب "عبور از بحران" 50 سال پیش دانشجوی ایران همان را می گفت که امروز میگوید! بخش دیگری از کتاب "عبور از بحران" نوشته ایرج امینی فرزند "علی امینی" نخست وزیر آغاز دهه 1340 ایران را می خوانید. بسیاری براین عقیده اند که امینی آخرین شانس شاه برای اصلاحات و نرفتن ایران به سمت انقلاب 57 بود. این که چنین ارزیابی درست است یا درست نیست موضوع بحث نیست. موضوع بحث اینست که چگونه شاه برای حکومت کردن و نه سلطنت کردن حتی علی امینی را هم تحمل نکرد و سرانجام او را هم خانه نشین ساخت. البته تا سال 57 که زیر فشار انقلاب، بار دیگر یاد علی امینی افتاد و او را بارها به دربار دعوت کرد تا بلکه قبول مسئولیت نخست وزیر کند و برای عبور از بحران حداقل مشاور او باشد. امینی اولی را قبول نکرد اما دومی را پذیرفت و صدای ضبط شده گفتگوی امینی و شاه در اوج اعتصاب های انقلاب 57 شاهد این مسئله است. بخشی را که می خوانید فضای حاکم بر دانشگاه ها را در دوران نخست وزیری امینی نشان میدهد. شاید تعجب آور جلوه کند شباهت خواست های دانشجویان دهه 1340 تا جنبش دانشجوئی کنونی در جمهوری اسلامی و ما به همین دلیل از دو دیدار امینی با دانشجویان قسمت هایی را انتخاب و منتشر می کنیم. دیدار اول در موسسه تحقیقات اجتماعی است که احسان نراقی ریاست آن را داشت و در آن زمان ابوالحسن بنی صدر که بعدها اولین رئیس جمهور ایران شد بعنوان یک دانشجوی محقق سخنرانی می کند و در دانشگاه تبریز نیز دانشجوئی دیگر. ایرج امینی در کتاب عبور از بحران می نویسد:
|
خوب به خاطر دارم سخنران بعدی، آقای الوالحسن بنی صدر بود، که تحقیقاتی درباره ی شهرداری و شهر تهران انجام داده بود. از نحوه ی کار شهردار تهران، به ویژه اداره ی کل کارگزینی آن گفت که برای تاسیس دایره ای قرار شد 12 نفر استخدام کند، دوازده سال است که استخدامش تمام نشده!
سپس پدرم (امینی) پشت میکرفن قرار گرفت و گفت: "در مورد بیانات آقای بنی صدر درباره ی شهرداری متاسفانه در تمام شئون اداری، این بلبشو حکمفرماست. مرحوم "داور" (وزیر دادگستری رضاشاه) می گفت هر دستگاهی که تشکیل می دهیم اول اداره ی کارگزینی آن شروع به کار می کند (خنده حضار) و اخیرا هم کارپردازی به این اداره اضافه شده و کارش خرید و غیره است... راجع به همین اداره ی تدارکات وزارت دارایی فرض می کنیم با نهایت حسن نیت این اداره تشکیل شد که مایحتاج کارمندان دولت را تامین کند، اما بعد به صورتی درآمده که یواش یواش در راه شمیران جوجه کبابی درست کرده بود (خنده حضار)
دکتر امینی سپس به روابط میان دولت و ملت اشاره کرد و گفت: ...در گذشته مردم دولت را مجزا از خود می دانستند، در حالی که اگر جدا از مردم باشد کاری نمی تواند انجام دهد. اگر مردم در کار نباشند دولت مصداق ندارد. تصمیماتی که اتخاذ می شود چه مانعی دارد که به نظر خود مردم باشد؟ اما یک نخست وزیر آن قدر گرفتاری دارد که مجال نمی دهد تمام جوانب یک موضوع را مطالعه کند. برای همین نیز نخست وزیری انواع و اقسام مشاور دارد، زیرا دولت باید از اشخاصی که اطلاع دارند برای پیشرفت کار خودش استفاده کند و اخیرا من یک مشاور روحانی انتخاب کردم که ممکن است دستاویزی برای یک عده قرار گیرد، اما من عقیده دارم که به همه ی طبقات باید توجه کرد...
5 مرداد دکتر امینی در دفتر نخست وزیری با نمایندگان دانشجویان ملاقات کرد. دراین ملاقات نیز ابتدا آقای بنی صدر به عنوان گله از دولت اظهار نمود: «انتساب هر نوع اقدام ملی به کمونیست ها به صلاح نیست. اگر قرار باشد هر جنبشی را به حساب حزب توده بگذارید، برای مردم این تصور پا خواهد گرفت که در ایران فقط حزب توده می تواند از جهت مخالفت با دولت ها و ابراز عقاید انتقاد آمیز موثر واقع شود. بنابراین هیئت حاکمه به نفع کمونیست ها اقدام می کند...
سپس پدرم به تبریز سفر کرد تا با دانشجویان دانشگاه این شهر گفتگو کند. در دانشگاه تبریز آقای عطاری دانشجوی دانشکده ی پزشکی گفت: وقتی صحبت از دموکراسی می شود و ما نظری به حکومت هایی که بعد از مشروطیت روی کار آمده اند می اندازیم، معلوم می شود که ملت ایران بعد از آن انقلاب خونین نه تنها نتوانسته حکومت برگزیده ی خود را داشته باشد، بلکه غیر از روزهای بسیار محدود، همیشه زیر فشار و خفقان به سر می برده است. همین امروز ما از دموکراسی تنها آن را داریم که رییس دولت به میان طبقات مختلف مردم می رود و آن ها را سرگرم می کند، وعده می دهد، به حرف می کشد و یا ساده تر و عامیانه تر مشغولشان می کند. آقای نخست وزیر! ما جوانان از روزی که در این مملکت چشم گشاده ایم، با قانون آشنا شدیم، هر روز هزاران بار این کلمه را از دهان افراد مختلف شنیده ایم، ولی هزگز مفهوم رعایت قانون را نفهمیده ایم. شنیده ایم که این کار خلاف قانون و آن یک موافق قانون است، اما وقتی دقت می کنیم، می بینیم آنچه وجود ندارد قانون است. آنچه در دنیا مورد احترام است در کشور ما به زیر پا انداخته شده و این کار را ملت نکرده، بلکه مسئول آن هیئت حاکمه است. دیگر همه می دانند کار خلاف قانون یعنی کار خلاف میل حکومت. مگر این دوره ی فترت طولانی کار خلاف قانون نیست؟ مگر اقدام به اخذ وام های کمرشکن بدون اجازه ی ملت کار خلاف قانون نمی باشد؟ شما روزی که بر سر کار آمدید مرتب از آزادی های به دست آمده صحبت کردید، ولی آن آزادی که شما می گفتید به چشم هیچ کس دیده نشد. شما خرابکاری گذشتگان را بیش از همه برملا ساختید، اما برای جبران آن ها باز هم مهلت می خواهید. شما که در این پنج ماه کاری نکرده اید در آینده نیز کاری نخواهید کرد. سپس ناطق به رفتاری که با دانشجویان می شود اشاره کرده، گفت: شما می خواهید ما را با ساختمان خانه ی دانشجویان و میز پینگ پنگ سرگرم کنید، ولی دیگر موقع بازی ما گذشته است... دکتر امینی در پاسخ به آقای عطاری اظهار داشت: ...درباره ی خفقان و نبودن آزادی که شما می گویید من به اسناد همین سخنرانی آقای عطاری به آقایان جواب می دهم. به من بگویید در کدام کشوری در حضور نخست وزیر مملکت و مسئولین امور دانشجویی [دانشجو] می تواند هر چه دلش خواست بگوید؟ این خودش نمونه ی آزادی و دموکراسی است. من نمی دانم دیگر آقایان چه می خواهند. در خاورمیانه نگاه کنید و ببینید در کدام یک از این کشورها به اندازه ی ایران آزادی هست. این خفقان و حبس و عذاب که آقایان می گویند فقط حرف است. آقای عطاری مطمئن باشید وقتی که من از این جا رفتم، هیچ کس مزاحم شما نخواهد شد. بنده در دولتی که شما اشاره کردید [منظور دولت دکتر مصدق است] وزیر اقتصاد بودم. آن دولت آمد و نفت را ملی کرد و البته این کار پسندیده بود و من آن را جزء افتخارات آن دولت دانستم. اما همن دولت درباره ی بهره برداری از نفت ملی و توزیع نفت رایگان بین مردم وعده های زیادی داد که هیچ یک از این وعده ها عملی نشد و کسی هم اعتراض نکرد. اصولا مارک انگلیسی و امریکایی به این و آن زدن در نظر یک عده ای کار پسندیده ای جلوه گر است، ولی هیچ یک از این آقایان یک تو دهنی هم به همسایه ی شمالی نزدند و نمی زنند. جبهه ملی در زمان هیچ حکومتی مانند حالا آزادی نداشت، ولی در جریان سی ام تیر که کلیه ی رادیوهای بیگانه به مقدسات ملی ما اهانت می کردند و می گفتند رژیم ایران سقوط می کند، آن ها شروع به تظاهرات کردند و نصایح ما را قبول نکردند و در نتیجه ما هم جلوی آن ها را گرفتیم ... انتخابات دوره ی هفدهم نیز که به وسیله ی آن دولت و با قربانی دادن چندین نفر انجام شد یکی از همان کارها بود که مملکت را به ورطه سقوط کشانید. اقایان دانشجویان، من این حرف ها را نمی گویم که عقیده ی شما تغییر کند، بلکه می گویم قدری بیشتر مطاله نمایید و راهتان را با چشم باز انتخاب کنید. بعضی ها فکر می کنند که در 50 سال عمر مشروطیت فقط همان دو سال آزادی وجود داشته است و دیگر هیچ، در حالی که بنده می دانم که هرگز در آن دوره آزادی وجود نداشت... آقایان، باز هم می گویم که اگر مجلس وجود داشت دولت نمی توانست هیچ کاری را از پیش ببرد. سعی کنید که به جای این حرف ها مطالعات بیشتری بکنید و اگر قصد راهنمایی دولت را دارید پیشنهادات عملی بدهید تا درباره ی آن مطالعه شود، زیرا آزمایش شده را نباید دوباره آزمایش کرد...
|
راه توده 501 - سوم اردیبهشت 1394