راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

یادی از

روح الله خالقی و

باز هم "گوگوش"

 

 

- امروز سایه فیلمی برایمان گذاشت که در آن به خانم نوازنده ای – که همسر یکی از دوستان سایه است – آهنگی را تعلیم می داد. خانم خوب ساز می زد و سایه گفت که شاگرد آقای لطفی است...

 

استاد! سایه آهنگساز ندیده بودیم!

 

بله... تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام (من خندد و گردشی به چشمانش می دهد!)... سال 34 آهنگ و شعر این کارو باهم ساختیم. اولین بار و آخرین باری بود که آهنگ ساختم. آهنگ بدی هم نیست!... یه روز سر چهار راه ایستاده بودم و منتظر کسی بودم. یه دفعه هم شعرو ساختم و هم آهنگو.

 

- می زند و به آواز می خواند:

 

تو تنها

من تنها

دو نای بی نواییم

دریغ از این شبها

چرا ز هم جداییم

 

متاسفانه یک موقعیت استثنایی هم از دست رفت. خیلی حیف شد! یه روز تو اون باغ انجمن ایران و شوروی، یادش بخیر، آقای خالقی، اون موقع مسئول مجله پیام نوین بود که از طرف انجمن فرهنگی ایران و شوروی منتشر می شد.

من این تصنیفو خونده بودم و روی نوار حلقه ضبط کرده بودم و دادم به آقای خالقی و گفتم: اینو گوش کنین. خالقی با همون حالت و شاید با کمی بی اعتنایی، نوارو گرفت و گفت: چشم آقا. هفته دیگه که رفتم اونجا، خالقی تا از دور منو دید، دوید اومد جلو، آقای ابتهاج! آقای ابتهاج، نوارتونو گوش کردم، اجازه می دین اینو برای ارکستر تنظیم کنم. من سرخ شدم و گفتم: اختیار دارین آقای خالقی... حیف شد. اگه این کارو کرده بود خیلی فوق العاده می شد.

 

عاطفه: چرا این کار انجام نشد؟

 

هیچی، خالقی مرد. من لنینگراد بودم که خبر فوتشو شنیدم... یه بار هم در رادیو آقای پایور اینو تنظیم کرد، منتها به شیوه خودش شلوغ پلوغ که با ذات این ملودی سازگار نبود. عبدالوهاب شهیدی هم خوند. شهیدی هم متوجه شد که من راضی نیستم. گفت: آقا هیچ اشکال نداره اگه بدین یه خواننده دیگه بخونه. گفتم نه آقای شهیدی، تنظیم با آهنگ نمی خونه. یه بار هم تو گلچین هفته پخش کردم: «شعر و آهنگ از یلدای گیلانی!»

 

- اوقاتش خوش است و می شود بحث را ادامه داد

 

با خالقی از کی آشنا شدین؟

 

خالقی رو من از سال 25 می شناختم. در انجمن موسیقی ملی کنسرت می دادن و من می رفتم. صحنه های کنسرت جلوی چشممه. کارهایی هم که اجرا کردن یادمه؛ «آتشین لاله» بود، «نوای نی» بود.

 

- شروع می کند به زمزمه کردن «نوای نی».

 

خالقی خیلی آدم خوبی بود (خیلی را خیلی با تاکید می گوید). آدم خلیقی بود.در حقیقت باید به جای خالقی اسمشو خلیقی می ذاشتن. خیلی آدم متین، ملایم، مهربان، فروتنی بود... خیلی هم کار کرده؛ یکیش همین سرود «ای ایران» شعرشو حسین گل گلاب ساخته...

 

استاد کلام گل گلاب را می پسندین؟

 

نه... لفظ و کلمه براش مثل پاره های آجری بود که مصرف می کرد. چیز شاعرانه تو شعرش نیست. با الفاظ آهنگو پر می کرد. از همین سرود «ای ایران» معلومه دیگه. تازه این کار خوبشه... «سنگ و خاکت دُر و گوهر است» (پوزخند می زند). مرد حسابی با سنگ و خاک ایران چی کار داری؟!

 

فرمایشتون یادتون نره استاد! داشتین در باره کارها و خدمات آقای خالقی می گفتین؟

 

خیلی کار کرده؛ شاگرد کلنل وزیری بود، و بعد از وزیری کار ارکستری رو دنبال کرد که خب دو نظر وجود دارد؛ عده ای می گن موسیقی از موسیقی سنتی اصیل ایرانی منحرف شد، عده ای هم می گن نه.

 

شما چه نظری دارین؟

 

کار بدی نیست؛ گناه نکردن. به هر حال در حد خودش کاریه دیگه... مال دوره ای بود این کارها که می خواستن موسیقی رو متجدد بکنن و یه گوشه چشمی هم به موسیقی فرنگی داشتن. هنوز هم ادامه داره... فخرالدینی اینا همون کارو می کنن.

 

فخرالدینی بهتره یا خالقی؟

 

- به فکر فرو می رود... شمرده شمرده می گوید:

 

فخرالدینی لطیف تره اما خالقی عالم تر بود... هنوز هم کتاب خالقی در باره تاریخ موسیقی ایران، متاسفانه (با تاکید) تنها منبعه دیگه. با این که خیلی سرسری نوشته شده... خالقی آدم مطلعی بود و مطالعه می کرد؛ یادمه من دو حلقه از کارهای خیلی قدیمی داشتم که تقریبا می شه گفت نایاب بود. یه روز با خالقی حرف می زدیم بهش گفتم من یه مقدار صفحه و نوار دارم. گفت من دارم آقا! بهش گفتم از فلانی و فلانی و فلانیه. گفت: می شه من بشنوم. که دادم بهش (لحن مشتاق و نجیب خالقی را تقلید می کند.)

یه بار هم به بنان گفتم از کی و کی نوار دارم. گفت تو داری اینها رو؟!... من آرزومه که بشنوم!

 

بنان چه تلقی از خالقی داشت؟

 

خیلی براش احترام قائل بود. خیلی دوستش داشت. کارهای مهم بنان با خالقی بود دیگه. البته تنها موردی که بنان با فروتنی محض حرف می زد در باره قمر بود.

 

استاد! باز هم از این تصنیفهای اجرا نشده دارید؟

 

یه کار دیگه هم بود که حیف شد به سامان نرسید؛ آقای همایون خرم یه آهنگی ساخته که هنوز اجرا نشده، از چهل سال پیش مونده همین طور. من یه شعر خیلی عجیب و غریب براش ساختم. اصلا نمی دونم این مضمون از کجا به ذهنم اومد! یک ستاره و یک آهو عاشق هم می شن؛ نه تنها از زمین تا آسمان با هم فاصله دارن که یک بعد جنسی دارن اصلا؛ یکی حیوانه و یکی جماد...

 

ستاره دیشب

چه قصه می گفت

که چشم آهو

دمی نمی خفت

ستاره می دید

که چشم آهو

به آسمانهاست.

ستاره می دید

در آن هیاهو

که حلقه زد اشک

به چشم آهو

دلی که جفتش

در آسمانهاست

همیشه تنهاست

تنهاست.

 

اگر ستاره

نه جفت آهوست

چرا نگاهش

همیشه با اوست

 

ستاره! آهو

همیشه تنهاست

بگو به آهو

ستاره تنهاست

 

دلی که افتاد

جدا ز همزاد

همیشه تنهاست

تنهاست.

 

بگو بگو ستاره

کجا کجا دوباره

رها شود به سپهر

اسیر آب و گلی

به ره گشایی مهر

دلی رسد به دلی

 

آهنگ فوق العاده قشنگیه. اصلا من خودم به آقای خرم گفتم که برای این آهنگ من شعرشو می سازم.

 

چرا این کار اجرا نشد؟

 

برای این که فکر کردیم که اینو باید یه خواننده زن بخونه که صدای بالا داشته باشه و کسی رو نداشتیم که بتونه از عهده این آهنگ بربیاد و اونو درست ادا بکنه... چند سال پیش آقای خرم به من زنگ زد. بهش گفتم: آقای خرم اون آهنگو چی کار کردی؟ گفت: یادم رفته. گفتم مگه ننوشتی آهنگو؟ گفت: نه. گفتم: چطور ممکنه همچو چیزی؟! گفت: یه چیزایی یادمه و بعد پای تلفن شروع کرد به خوندن. گفتم: آقای خرم! اینجای آهنگ این طوری نبوده است. گفت: چه جوری بود؟ براش پای تلفن خوندم. گفت: ا... چطور شما آهنگ منو حفظی ولی من یادم رفته. دو باره یه تیکه شو خوند، باز گفتم: آقا این طوری نبوده. خلاصه پای تلفن درست کردیم آهنگو.

 

- لبخند زنان قدری از آهنگ را می خواند...

 

چند وقت قبل خرم رو خونه فخرالدینی دیدم... گفتم: آهنگ چی شد؟ گفت مونده و کسی رو پیدا نمی کنم بخونه. من بهش گوگوش رو پیشنهاد کردم. خرم هم پسندید... خیلی آهنگ قشنگیه. شعرش هم خوب حالت آهنگو بیان می کنه.

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  531   12 آذر ماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت