راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

سابقه تاریخی

تنش میان

سوریه و ترکیه

بهزاد دولت آبادی

 

سابقه تاریخی

تنش میان

سوریه و ترکیه

بهزاد دولت آبادی

 

روابط اغلب تیره و گهگاه مسالمت آمیز دولت ها در ترکیه و سوریه ریشه هائی تاریخی دارد که به دوران امپراطوری عثمانی باز می گردد و حتی شاید پیش از آن. آنچه که رئیس جمهوری کنونی ترکیه "اردوغان" بدنبال آنست به چنین گذشته ای باز می گردد.

اردوغان و حزب عدالت و توسعه با همسایه اش سوریه با کمک داعش جنگ نیابتی می کند. هر چند از منظر برخی اردوغان در حال "نوشتن تاریخ" است ولی شواهد کنونی نشان از آن دارد که بازی مشابه در تاریخ معاصر صورت گرفته است.

زمانی روزنامه های ترکیه سرشار از این موج بود:

"فرزند کاریزماتیک ترکیه با تکیه بر اراده ملت جمهوریت را از دستان برخی خواص در آورد و به دست فرزندان راستین امپراطوری عثمانی سپرد."

شاید در نگاه اول چنین تصور شود که منظور اردوغان است. در حالی که تمجید از کسی است که اردوغان و حزبش با غرور تمام خود را میراث دار وی اعلام کرده اند و نامش "ادنان مندرس" رهبر "حزب دموکرات" ترکیه است.  برای روشن تر شدن باید نگاهی به حوادث دهه پنجاه میلادی انداخت. آنچه را که خواهید خواند مربوط به معاملات پشت پرده ترکیه با ایالات متحده و اروپا در خصوص اشغال سوریه در سال 1957 است.
در انتخابات چهاردهم ماه مه 1950 "حزب دموکرات" به رهبری ادنان مندرس به قدرت رسید و دوران 27 ساله زمامداری "حزب جمهوریت خلق" خاتمه یافت. وی پیروزی اش را مدیون پشتیبانی های ایالات متحده بود و طبیعتا موجودیت و تداومش بسته به کمک های مالی و نظامی این کشور. چنین کمک هایی نمی توانست بی چشمداشت باشد. وظیفه اصلی ترکیه محافظت و گسترش منافع غرب در خاورمیانه و بویژه جلوگیری از نزدیکی کشورهای منطقه به اتحاد شوروی بود. از طرفی روندی که با اشغال کره توسط آمریکا در سال 1950 آغاز شده بود تشابهات بسیاری با اشغال عراق داشت. با این فرق که در سال 1950 "جانشین" فرماندهی ایالات متحده ادنان مندرس بود و هم اکنون رجب اردوغان! هرچند بحران در روابط سوریه- ترکیه با ریشه در عدم  قبول استان "حتای" به عنوان خاک ترکیه بحرانی بود که نزدیکی ترکیه به اسراییل و پیشبرد سیاست های خاورمیانه ای غرب توسط ترکیه بر ناراحتی سوریه افزود.      

پس از تاسیس دولت اسراییل در سال 1948 افزایش موج ملی گرایی عربی موجب اضطراب کشورهای غربی گشت. جمال عبدالناصر با افکار سوسیالیستی منحصر به خود در سال 1953 قدرت را در مصر بدست گرفت. تلفیق این افکار با ملی گرایی ضد امپریالیستی عربی موجب تقویت گرایشات ضد صهیونیستی در منطقه خاورمیانه شد. این تحولات بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده را تشویق به تدوین سیاست های جدیدشان در منطقه کرد. محور مرکزی این سیاست بر شانه ناتو بود که با مشارکت دوازده کشور در آوریل سال 1949 تاسیس شده و نقشی کلیدی در اجرای سیاست های خاورمیانه ای دول غربی را عهده دار شد. از سال تاسیس ناتو تا سال 1951 ترکیه سه بار تقاضای عضویت کرد که هر سه بار با مخالفت اعضای ناتو مواجه گشت. با روی کار آمدن ادنان مندرس اصرار ترکیه بر عضویت افزایش یافت. اشغال کره توسط ایالات متحده فرصتی "طلایی" برای ترکیه (و همچنین آمریکا) فراهم ساخت. ترکیه با ارسال 4500 سرباز به کره وفاداری اش به ایالات متحده را اعلام کرد. این اولین اعزام نیروی نظامی به خارج در دوره جمهوریت ترکیه بود. تنها تعداد اندکی از این سربازان به ترکیه بازگشتند و اغلبشان کشته شدند. در سال 1951 بریتانیا و آمریکا در خصوص طرحی تحت عنوان "فرماندهی خاورمیانه" به توافق رسیدند و چنین عنوان کردند که هدف از این طرح "جلوگیری و کمک به کشورهای منطقه برای جلوگیری از نفوذ و سلطه جویی اتحاد شوروی" می باشد. ترکیه با اثبات وفاداری اش به ایالات متحده در جنگ کره بالقوه می توانست نقشی کلیدی در این طرح عهده دار شود. تنها شرط ترکیه پذیرفته شدنش در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بود. پس از برخی معاملات و بازارگرمی ها در سپتامبر 1951 ترکیه با صفت "پادگان شرقی ناتو" بعنوان عضو ناتو پذیرفته شد. ادنان مندرس پس از قبول تقاضای عضویت ترکیه در ناتو گفت: "تاسیس فرماندهی خاورمیانه طرحی بسیار مفید و ضروری بود."
با پیشگامی مصر به رهبری جمال عبدالناصر سایر دول عرب با "طرح فرماندهی خاورمیانه" مخالفت کردند. وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده "جان فوستر دالس" پس از دیدارش با سران یازده کشور عربی در گزارشی نوشت: "متاسفانه دول عربی متوجه جدیت خطر شوروی نیستند و نمی توان با آنها طرح فرماندهی خاورمیانه را اجرا کرد. تنها کشوری که می تواند ستون فقرات این طرح باشد ترکیه است و افزودن پاکستان نیز بسیار اهمیت دارد."
هدف جان فوستر دالس ایجاد یک "کمربند شمالی" (طرحی جایگزین فرماندهی خاورمیانه)  به رهبری ترکیه بود و با توجه به نزدیکی جغرافیایی افزودن ایران و عراق و پاکستان و سوریه به این طرح در مقابل اتحاد شوروی .
ترکیه در آن سال ها بخاطر برنامه اقتصاد نوین "حزب دموکرات" به رهبری ادنان مندرس در پنجه بحران مالی اسیر بود. از طرفی انتخابات پارلمانی بعدی در سال 1957 بود و مندرس مایل نبود در یک بحران اقتصادی وارد انتخابات شود. بنابراین نیاز به کمک های مالی بیشتراز جانب آمریکا داشت. وی برای جلب نظر دولت های اروپایی و خصوصا ایالات متحده مدام تکیه بر نوعی "تبلیغات" در بزرگتر جلوه دادن نقش خصوصا سوق الجیشی ترکیه بود. وی مدعی بود "یک روی ترکیه متوجه اروپا است و روی دیگرش متوجه آسیا. یک مرزش با اروپا است و مرز دیگرش با خاورمیانه." و البته هم مرزی اش با بلغارستان و اتحاد شوروی. وی به این روش خواهان کسب کمک های بیشتر مالی از جانب آمریکا بود که بی شک تعهداتی در پی داشت.
اولین گام و اقدام عینی در چهارچوب "طرح کمربند شمالی" در 28 دسامبر سال 1953 بین آمریکا و پاکستان برداشته شد.  سپس بین ترکیه و پاکستان یک قرارداد "دفاعی" امضا شد که در واقع زمینه و پایه
معاهده بغداد بود که بعدا با مشارکت بریتانیا، ایران، ترکیه، عراق و پاکستان تبدیل به "سازمان پیمان مرکزی" (سنتو) شد. هرچند هدف از این پیمان "محافظت از خاورمیانه در مقابل حملات احتمالی" اعلام شده بود ولی انگیزه اصلی مقابله با تفکرات جمال عبدالناصر و حرکت ضد امپریالیستی "اتحادیه عرب" بود.
برای افزایش تاثیر این پیمان آنچه که جایش خالی و ضروری حس می شد سوریه بود. تنها کشور عربی خاورمیانه که هم نزدیک به اتحاد شوروی بود و هم دارای ساحل با دریای مدیترانه. در این راستا ادنان مندرس داوطلب شد جهت کسب موافقت عازم سوریه شود. دیدار مندرس از شام با واکنش مواجه شد. معترضین در مقابل سفارتخانه ترکیه در شام جمع شدند و اعتراض کردند. دامنه اعتراض حتی به حلب نیز کشیده شد و صدها زخمی بجا گذاشت.
جمال عبدالناصر با پی بردن به خطر "پیمان بغداد" و هشدار به سایر دول عرب بلافاصله انعقاد پیمانی با سوریه را اعلام کرد.
در این میان حوادثی در سوریه در حال وقوع بود. در انتخابات 1954 سوریه دو حزب بعث و کمونیست  بر کرسی هایشان افزودند. رهبر حزب کمونیست سوریه "خالد بکتاش" اولین نماینده مجلس کمونیست در جامعه عرب بود. حزب کمونیست سوریه با داشتن طیف گسترده ای از اعضای ارمنی و کرد و سایر اقلیت های قومی- مذهبی دارای بیشترین اعضا در بین احزاب کمونیست کشورهای عربی بود. خالد بکتاش رهبر حزب نیز کرُد بود. از طرفی درسال 1956 در دوران ریاست جمهوری "هاشم الاتاسی" نماینده ای از حزب بعث به نام "صلاح بیطار" به سمت وزیر امور خارجه سوریه منصوب شد و سیاست خارجی سوریه عملا در دست حزب بعث قرار گرفت. وی در دو دوره در طی سال های 1963 و 1964 نخست وزیر بود.
بدنبال قصد سوریه در عقد پیمان با جمال عبدالناصر ترکیه در هفت ماه مارس 1955 اخطاری کتبی برای سوریه ارسال کرد. دولت و شخص ادنان مندرس این پیمان و همکاری بین دو دولت مصر و سوریه را فعالیتی علیه ترکیه قلمداد کرد و یک هفته بعد در دومین اخطارش چنین نوشت: "در صورت امضای چنین قراردادی در روابطمان با سوریه تجدید نظر خواهیم کرد." و سوریه در واکنش به این تهدید ترکیه اعلام کرد :"ما این اخطار را نمی پذیریم و نمی شناسیم."
بدنبال تندتر شدن سیاست ترکیه در قبال سوریه مواضع ضد ترکیه ای در جامعه عرب قوی تر شد و این موجب تشویش و اضطراب در سیاست خاورمیانه ای غرب شد. تا آنجا که سفیر آمریکا در مصر چنین گزارشی به کشورش فرستاد: "به ترکیه گوشزد شود که چنین بی احترامانه با کشورهای عربی برخورد نکند."
در خلال این تحولات بود که جمال عبدالناصر تصمیم به ملی کردن کانال سوئز گرفت و این باعث افزایش بحران بین غرب و جامعه عرب شد. خصوصا خشم فرانسه و بریتانیا را که پیشتر کنترل کانال سوئز در کنترلشان بود. در این خصوص نیز ترکیه اعلام پشتیبانی از بریتانیا و فرانسه کرد و حتی اعلام داشت که در صورت نیاز ترکیه در کنار فرانسه و بریتانیا خواهد بود.
دولت ترکیه به رهبری ادنان مندرس به بهانه "نزدیکی سوریه- شوروی" سیزده هزار سرباز احتیاط را به ارتش فرا خواند و از طرفی از بریتانیا و آمریکا درخواست کرد که "باید تدابیر را مشترکا اتخاذ کنیم."!
پس از پیروزی دو حزب بعث و حزب کمونیست در انتخابات سوریه حادثه قابل توجه دیگری در سوریه اتفاق افتاد. ارتش سوریه سفارت آمریکا در شام را محاصره کرد و اعلام داشت: "سازمان جاسوسی آمریکا سیا در صدد براندازی حکومت قانونی سوریه است " و بدنبالش دیپلمات های آمریکایی را از سوریه اخراج کردند. بدنبال این واقعه رییس جمهور آیزنهاور در بیانیه ای اعلام کرد: "در صورت عدم مداخله همسایگان کنترل در سوریه را از دست خواهیم داد." و پس از آن به تجمع قوای نظامی در مرز سوریه توسط دو کشور ترکیه و عراق افزوده شد. ناوگان ششم آمریکا به سوی شرق مدیترانه و جنگنده های اروپا و آمریکا به شهر آدانا محل کنونی پایگاه هوایی اینجیرلیک رهسپار شدند و فرماندهی استراتژیک هوایی به حال آماده باش در آمدند. سوریه در واکنش به این قضیه رییس ستاد مشترک "توفیق نظام الدین" را بازنشست کرد و یک فرمانده نظامی چپگرا به اسم "عافف بیرزی" را به فرماندهی ارتش معرفی کرد. بدنبال این تحولات در سوریه هم پیمان غرب یعنی ترکیه جلسه ای با نمایندگان اردن و عراق در استانبول تشکیل داد. دیدار های روز اول بین ملک فیصل عراقی و ملک حسین اردنی برقرار شد و در روز دوم رییس جمهور ترکیه "جلال بایار" و نخست وزیر "ادنان مندرس" نیز مشارکت کردند. در همان روز مسئول خاورمیانه ای وزارت امور خارجه آمریکا "لوی هندرسن" نیز به ترکیه آمد و در مذارکات شرکت کرد. حضور وی در ترکیه موجب واکنش تند کشورهای عرب شد.
در این نشست ها اشاره به ضرورت استفاده از برخی مخالفین و تبعیدی های سوریایی که در استانبول اقامت می کردند و تشکیل گروه های مسلح ضد حکومت سوریه شد. در جریان این نشست در بسیاری از شهرهای ترکیه و خصوصا استانبول گروه هایی جهت تظاهرات علیه سوریه سازماندهی شده بودند. پس از این دیدارها لوی هندرسون در گذارشی به دولت مطبوعش چنین نوشت: "نخست وزیر مندرس هم جدی و همچنین کمی نگران است."
به هر حال نتیجه ای از این نشست حاصل نشد. تا آنجا که حتی پادشاه اردن ملک حسین گفته بود: "ورود ترکیه به جمع دشمنان عرب را بی عقلی می دانم. و تجمع قوای نظامی ترکیه در مرز سوریه را نمی پذیرم."
عراق هم طرفدار مداخله به سوریه نبود. پرنس عبدالله اعلام کرد که اجازه استفاده از خاک کشورش بر علیه سوریه را نخواهد داد. نقشه و طرح کشیدن پای ایران به این ماجرا هم بی نتیجه ماند. محمد رضا شاه معتقد بود باید این واقعیت را پذیرفت که در صورت ورود ایران به یک حرکت نظامی علیه سوریه اتحاد شوروی سکوت نخواهد کرد و از شما انتظار داریم که به این دلیل واقع بینانه با ما برخورد شود.
به عبارتی غیر از ترکیه هیچ کدام از کشورهای منطقه حاضر به مداخله و لشکرکشی به سوریه نشدند.
با تند شدن رفتار آمریکا در قبال سوریه ترکیه نیز بر دشمنی اش با سوریه افزود. مانورهای نظامی اش در مرزش با سوریه را بیشتر کرد. و این حرکات از چشمان شوروی و مصر و سوریه پنهان نبود و کاملا تحت رصد شان بود. آنها نگران و معتقد به این بودند که ترکیه در صدد اشغال سوریه است. هر چند ایالات متحده به ترکیه در خصوص فعالیت های نظامی در مرز سوریه چراغ سبز نشان داده بود با این حال بیم آن داشت که ترکیه خودسرانه وارد چنین عملیات نظامی شود.
در21 اوت سال 1957 دیداری بین سفیر کبیر آمریکا "وارن" و ادنان مندرس در ترکیه بعمل آمد.  سفیر آمریکا در بازگشت به کشورش طی گزارشی نوشت: "با توجه به برخی شبهات و نگرانی ها در خصوص حرکت نظامی ترکیه مصرانه خواهان مداخله نظامی به سوریه است."
به عبارتی آمریکا نگران حمله تک طرفانه ترکیه به سوریه بود و بخوبی می دانست که اتحاد شوروی سکوت نکرده و واکنش نشان خواهد داد. و چنین هم شد. "نیکلا بولگانین" نخست وزیر وقت و از فرماندهان ارتش اتحاد شوروی در نامه ای به ادنان مندرس نوشت: " شنیده ایم که اروپا به رهبری ایالات متحده در صدد مداخله نظامی به سوریه است. و گفته می شود در این مورد جنگ افزارها یی به ترکیه ارسال شده و قول ها گرفته شده!"
به دنبال نامه "نیکلا بولگانین" بلافاصله نامه ای از طرف "جان فوستر دالس" به ترکیه ارسال می شود. وی در این نامه نوشته بود: "دولت ایالات متحده نیز ابراز نگرانی از وقایع سوریه می کند ولی هیچ قصدی جهت مداخله نظامی به این کشور را ندارد."!
هرچند آمریکا به نوعی سعی در "سلب مسئولیت" می کرد با این حال دولت ترکیه (کاسه داغتر از آش) دست بردار نبود. ترکیه در ماه سپتامبر 1957 ارتشی شامل 37 هزار سرباز به اضافه گردان های زرهی به مرز سوریه فرستاد. بحران بین ترکیه و سوریه در مدت کوتاهی مبدل به صحنه زورآزمایی بین اتحاد شوروی و ایالات متحده شد. اتحاد شوروی جهت حمایت و پشتیبانی از سوریه دو ناو هواپیمابرش را به بندر "لاذقیه" اعزام کرد و آمریکا نیز ناوگان ششمش را به سواحل ازمیر فرستاد.
هرچند رهبر حزب کمونیست اتحاد شوروی "خرشچف" مدام از طرق مطبوعاتی به ترکیه هشدار میداد ولی در مقابل ایالات متحده مدام  "ترکیه عضو ناتو است" را یادآوری و گوشزد می کرد.
آمریکا مایل به تعمیق بحران نبود ولی از طرفی هم نمی خواست که ترکیه عقب نشینی کند. ترکیه دچار آشفتگی و نگرانی از نزدیکی احتمالی آمریکا- شوروی شده بود. چرا که می دانست در صورت وقوع چنین چیزی از نقش منطقه ای و استراتژیکش کاسته خواهد شد. بنابر این سعی کرد که مهره جنگی اش را تبدیل به یک معامله تجاری کند. راه حل نیز چنین پیدا شد:
در هشتم ماه اکتبر سال 1958 نخست وزیر "ادنان مندرس" به همراه وزیر امور خارجه "فاتح رشدی زورلو" وزیر دفاع "شمی ارگین" تشکیل جلسه دادند و با سفیر کبیر آمریکا "وارن" پشت میز معامله نشستند. موضوع معامله " قیمت جنگ خواهی ترکیه" بود و ارزش این جنگ طلبی در قبال دریافت جنگ افزارها. اطلاعی از رقم این معامله در دست نیست ولی آنچه که در دست است این است که:
هم ادنان مندرس و هم رجب اردوغان هر دو با 47% رای به قدرت رسیدند.

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  532   26 آذر ماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت