راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"تحلیل طبقاتی"

یا بازی با کلمات

برای فرار

از واقعیات؟

 

 

در بحث هایی که از هم اکنون درباره انتخابات اسفند ماه مجلس خبرگان و مجلس شورا در گرفته که فی نفسه مثبت و با ارزش و حاوی اندیشه ها و برداشت های درستی است، برخی اندیشه های نادرست یا نادقیقی هم وجود دارد که باید بدانها توجه کرد. از جمله مثلا برای تردید در اهمیت و نقش انتخابات به "تحلیل طبقاتی" متوسل شده و پرسیده می شود چه تفاوتی میان پایگاه طبقاتی موسوی و احمدی نژاد وجود دارد. اگر منظور از این پرسش آن است که بین موسوی و احمدی نژاد تفاوتی وجود نداشته و ندارد که در آنصورت باید گفت آن "تحلیل طبقاتی" که از آن چنین نتیجه ای حاصل می شود خود دچار مشکل است و بیش از آنکه کمک به تحلیل سیاسی باشد مانع یک درک دست سیاسی است. نمونه این "تحلیل طبقاتی" را در گذشته هم دیدیم که برخی با تعیین "خرده بورژوازی" به عنوان پایگاه طبقاتی آقای خامنه ای و احمدی نژاد و نسبت دادن موسوی و رفسنجانی و غیره به بورژوازی لیبرال مدعی بودند که باید از اولی در برابر دومی پشتیبانی کرد.   

تحلیل طبقاتی، تحلیل عرصه اجتماع است و از آن نتیجه سیاسی مستقیم نمی توان گرفت. هیچ تحلیل طبقاتی وجود ندارد که به ما بگوید مثلا در انتخابات ۹۲ شرکت کنیم یا نکنیم یا مثلا به روحانی رای دهیم یا به جلیلی یا ولایتی. تحلیل طبقاتی شرایط و گرایش های درازمدت یک جامعه را آشکار می کند. جامعه به چه سمتی می رود و در درازمدت واکنش های طبقاتی اجتماعی به چه شکل و چگونه خواهد بود. چه طبقاتی متحد حزب و چه طبقاتی رویاروی یا رقیب آن خواهند بود. اما طبقات در عرصه سیاسی به شکل واحدی ظاهر نمی شوند بلکه نمایندگان آنان که در عرصه سیاسی فعالند مواضع مختلفی اتخاذ می کنند. به همین دلیل زنده یاد کیانوری می گفت ما میان طبقات، و شخصیت های سیاسی وابسته به آن طبقات، تمایز قائل هستیم. مواضع اجتماعی یک طبقه تغییر نمی کند ولی مواضع سیاسی نمایندگان همان طبقه هم رنگارنگ می تواند باشد و هست و هم می تواند تغییر کند و می کند. اینکه چرا نمایندگان سیاسی یک طبقه نسبت به خود آن طبقه استقلال نسبی دارند بحثی دیگر است که اکنون جای آن نیست ولی این استقلال نسبی وجود دارد و همین موجب می شود که نمی توان موضعگیری های شخصیت های سیاسی را با سمتگیری طبقات اجتماعی مخلوط کرد. البته در دوران انقلاب ها که طبقات به شکل عریان وارد صحنه سیاسی می شوند و تمایزها و اختلاف های سیاسی میان نمایندگان طبقات بسته به مورد گاه تشدید می شود و گاه به کلی رنگ می بازد، تحلیل طبقاتی به تحلیل سیاسی خیلی دور و سپس خیلی نزدیک می شود.

برای نمونه در رژیم گذشته حزب توده ايران شعار جبهه واحد ضد دیکتاتوری شاه می داد و معتقد بود که نه تنها از میان سرمایه‌داران و وابستگان رژیم، حتی از طبقه حاکمه، حتی از میان درباریان، حتی اعضای خانواده سلطنتی اگر کسی با دیکتاتوری شاه مخالف باشد یا در روند تحولات به هر دلیل مخالف شود باید او را به جبهه جذب کرد. یعنی حزب توده ایران اولا امکان وجود یا بوجود آمدن شکاف سیاسی در مواضع طبقه حاکمه را منتفی نمی دانست، ثانیا معتقد بود که از چنین شکافی باید بهره گرفت. همین دیدگاه را آقای خمینی در جریان انقلاب ایران به شعار هوشمندانه "شاه باید برود" تبدیل کرد و او هم معتقد بود که حتی از میان وابستگان به رژیم هم هر کس را که، ولو فرصت طلبانه و با معتقد شدن به سقوط ناگزیر شاه، با دیکتاتوری او مخالف شده باید جذب کرد. نمونه آن هم برخورد و ملاقاتی بود که با سید جلال تهرانی رئیس شورای سلطنت پس از استعفای او کرد. اگر اینگونه هوشمندی ها و دقت ها و توجه به ظرایف سیاسی وجود نداشت انقلاب ایران هرگز نمی توانست بختی برای پیروزی داشته باشد.

در مقابل، در دوران پس از انقلاب که طبقات سینه به سینه رویاروی هم ایستادند و گرایش های مختلف سرمایه‌داری ایران در مواجهه با خطر مرگ، اختلاف های سیاسی خود را کنار گذاشتند، عملا گرایش های سیاسی بزرگی در حول منافع طبقاتی شکل گرفت، به شکلی که تحلیل از منافع طبقات را با تحلیل سیاسی بسیار به هم نزدیک کرد. ولی این دوران ها استثنایی هستند و در حالت عادی هر شخصیت، حزب و گرایش سیاسی در چارچوب درک و برنامه خود منافع طبقه ای را که نماینده آن است بازتاب می دهد که با درک شخصیت ها و گرایش های دیگر همان طبقه می تواند تمایز بسیار داشته باشد. حتی در یک حزب هم گرایش های متفاوت و شخصیت های متفاوت وجود دارند و چنین نیست که برای حزب طبقه کارگر تفاوتی نداشته باشد که کدام شخصیت یا کدام گرایش در یک حزب سیاسی حتی طرفدار سرمایه داری به قدرت می رسد.

بنابراین این پرسش که چه تمایزی میان پایگاه طبقاتی موسوی و احمدی نژاد وجود دارد از پایه نادرست است. موسوی و احمدی نژاد از طریق تاثیر در عرصه سیاسی بر روی سرنوشت طبقات اجتماعی اثر می گذارند و باید دید که چه تمایزی میان موسوی و احمدی نژاد در عرصه سیاسی وجود دارد و این خود چه پیآمدهایی در دیگر عرصه های مختلف اجتماعی به جای خواهد گذاشت. روی کار آمدن هر یک از آنها به چه تغییراتی منجر می شود که می تواند راهگشای تحولات سیاسی مثبت در جامعه ایران باشد یا برعکس در برابر آن مانع ایجاد کند. این همان پرسشی است که در انتخابات ۹۲ در بارزترین وجه آن میان روحانی از یکسو و جلیلی از سوی دیگر مطرح بود و بی معناترین سخن آن بود که کسی می خواست با "تحلیل طبقاتی" از روحانی و جلیلی و ولایتی و قالیباف و غرضی نتیجه بگیرد که به کدامیک باید رای داد یا اصلا رای نداد!

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  532   26 آذر ماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت