آیا همه حقیقت نزد کمونیست های یونان است؟
|
بدنبال پیروزی حزب چپگرای سیریزا در یونان؛ مواضع حزب کمونیست یونان، عدم پشتیبانی، عدم ائتلاف آن با سیریزا، و امروز مخالفت با دولت سیریزا موضوع پرسش و انتقاد برخی از نیروهای چپ اروپا و جهان قرار گرفته است. نخستین اقدامات مترقی دولت جدید یونان و مقابله سنگینی که مقامات اروپایی با آن آغاز کرده اند که ضرورت بسیج ملی وسیع تری را در داخل یونان و در سطح اروپا می طلبد این فشارها و نقدها را بیشتر کرده است. ریشه اختلاف ها در کجاست و پایه نظری آن در چیست؟ واقعیت آن است که حزب کمونیست یونان با پیوستن این کشور به اتحادیه اروپایی و پول واحد یورو بدرستی مخالف بود و بدان رای منفی داد. تجربه دو دهه گذشته نیز نشان داد که سیاست ها و برنامه های اتحادیه اروپا برای یونان و تقریبا همه کشورهای عضو این اتحادیه جز فقر و فلاکت و عقب نشینی از همه دستاوردهای دوران گذشته، ارمغان دیگری نداشته است. امروز حزب کمونیست یونان معتقد است که درستی دیدگاه و نظر اولیه آن درباره اتحادیه اروپایی در جریان تجربه به مردم این کشور ثابت شده و بنابراین راه حل نیز بازگشت به دیدگاه حزب کمونیست یونان و خروج از اتحادیه اروپایی و پول واحد یورو است. از همینجاست که اختلاف نظر درباره راه حل برخورد با سمتگیری و سیاست ها و ساختار و آینده اتحادیه اروپا میان احزاب چپ و کمونیست اروپایی بوجود آمده است. تقریبا همه این احزاب یا از آغاز مخالف پیوستن کشورشان به پیمان های اروپایی بوده اند و یا بعدا با سمتگیری آن مخالفت کرده اند ولی امروز درباره نحوه برخورد با آینده اتحادیه و پول واحد دچار اختلاف نظر هستند. در این زمینه دو دیدگاه بنیادین وجود دارد. دیدگاهی که برخی احزاب کمونیست و چپ از آن پشتیبانی می کنند و خواهان لغو پیمان های اروپایی و پول واحد هستند. و دیدگاه دیگری که عمدتا توسط احزاب متشکل در حزب چپ اروپایی نمایندگی می شود که معتقد به تغییر سمتگیری اتحادیه اروپا هستند. برای نمونه در فرانسه، حزب کمونیست فرانسه نیز از آغاز از مخالفان پیوستن آن کشور به پیمان ماستریخ و واحد یور بود و تا مدتها نیز از این تصمیم انتقاد می کرد. ولی بعدها بدون آنکه از اعتقاد به درستی دیدگاه اولیه خود دست بردارد، در زمینه راه حل برخورد با اروپا در مواضع خود تغییراتی داد و راهبرد تغییر سمتگیری اتحادیه اروپا و نهادهای آن را مطرح کرد. این راهبرد جدید بر دلایلی چند متکی بود. دلیل نخست آنکه با ایجاد پول واحد عملا اقتصاد کشورهای منطقه یورو در هم ادغام شده و خروج از اتحادیه یا منطقه یورو با تنش های بزرگ اقتصادی همراه خواهد بود که عملا موجب خواهد شد مردم نیز از چنین چشم اندازی وحشت و اجتناب کنند. دلیل دوم آن بود که احزاب راست افراطی روی موج نارضایتی مردم از اتحادیه اروپا سوار شده و عملا میان مواضع کمونیست ها و راست های افراطی در یکی از زمینه های بنیادین سیاسی و به شکلی طولانی اختلاط بوجود آمده بود. این امر پیامدهای خطرناکی بر روی آگاهی ها برجای می گذاشت که در شرایط پشتیبانی رسانه ای و حکومتی از راست افراطی عملا نیرویی را که کمونیست ها برعلیه سمتگیری اتحادیه اروپا جمع می کردند بصورت رای برای راست افراطی در می آمد و درآمد. قدرت گرفتن راست افراطی بنوبه خود پیامدهای منفی متوالی سیاسی داخلی بصورت یک گردش به راست عمومی از یک سو و پیامدهای منفی جهانی به شکل خطر شقه شقه شدن اروپا و بازگشت به رویارویی و تهدیدهای آن برای صلح جهانی را از سوی دیگر به همراه داشت. بالاخره آنکه با ایجاد اروپای واحد و ادغام اقتصادهای این کشورها بطور متقابل عملا شرایط پیوند خوردن مبارزات مردم اروپا به یکدیگر را بوجود آورد. به همین دلایل بخش مهمی از احزاب چپ اروپایی دست به یک تغییر استراتژی ناشی از تغییر شرایط از یکسو و ایجاد امکان های تازه از سوی دیگر زدند و راهبرد تکیه بر روی تضادهای ساختمان اروپایی برای تغییر سمتگیری آن را به اتکای ظرفیت های تازه ناشی از همسو شدن مبارزه همه مردم اروپا در پیش گرفتند. بخشی از احزاب کمونیست و نیروهای چپ اروپا این راهبرد را رد می کنند و معتقدند که تغییر سمتگیری نهادهای اروپایی ناممکن است و این ساختار ظرفیت تحول و تغییر و دموکراتیک شدن را ندارد. در همینجاست که بنظر می رسد این رویکرد با وجود ظاهر آن که زیر پوشش شعارهای انقلابی برای نابودی اروپای سرمایهداری ارائه می شود، عملا جنبه محافظه کارانه پیدا می کند، چرا که مبتنی بر تحلیل تناسب قوای موجود و امکان های حاصل از آن است و نه متکی بر امکان هایی که تحول اوضاع بوجود می آورد. در حالیکه حزب انقلابی شاید تاکتیک های خود را بر مبنای حداکثر امکان های موجود تنظیم کند ولی استراتژی آن یقینا بر مبنای امکان های حاصل از تحول شرایط است، یعنی مبارزه برای تغییر وضع موجود به شکلی که حامل امکان های تازه برای ایجاد تحولاتی باشد که امروز و در تناسب قوای فعلی ناممکن بنظر می رسند. این بحث برای مردم ایران، توده ای ها یا لااقل برای خوانندگان راه توده ناآشنا نیست، چرا که بیش از دو دهه است که ما با نظریاتی مشابه آن در جنبش چپ ایران بویژه در خارج کشور روبرو هستیم که از ناممکن بودن آزادی، انتخابات آزاد، عدالت اجتماعی و غیره در چارچوب جمهوری اسلامی یا "رژیم ولایت فقیه" سخن می گویند و سیاست ما برای شرکت در مبارزه جاری مردم ایران و برای ایجاد تحولات ممکن را اگر نه "توطئه"، لااقل غیرانقلابی و سازشکارانه می خوانند. ما نیز در پاسخ به این دیدگاه ها بارها و بارها گفته ایم که نه ولی فقیه و نه "رژیم ولایت فقیه" بر فراز تناسب قوای اجتماعی نیستند، بلکه عنصری از این تناسب قوا هستند و بنابراین چه دلیلی وجود دارد که با تغییر تناسب قوا نتوان ولایت فقیه و رژیم آن را به عقب نشینی در همه این زمینه ها وادار کرد و به هر حال چاره ای جز این برای حضور در مبارزه جاری مردم وجود ندارد. وضع در اتحادیه اروپا نیز به همین شکل است. درست است که این اتحادیه ساختاری کاملا غیردموکراتیک دارد و نهادهای آن به شکلی تنظیم شده اند که تا حد ممکن مانع از دخالت مردم در تغییر آن باشند. ولی نه ساختار اتحادیه اروپا جنبه ابدی دارد و نه سران این اتحادیه و گردانندگان آن هستند که تعیین کننده مرزهای ممکن ها و ناممکن ها هستند. اتحادیه اروپا خود نیز جزیی از تناسب قواست. به اتکای مبارزه مردم می توان شرایط و اوضاع و احوال و تناسب قوا را به شکلی دگرگون کرد که ایجاد تغییر هم در ساختار و هم در سمتگیری این اتحادیه ممکن شود. بنظر ما درصورتی که مبارزه مردم یونان و اروپا بتواند به پیشروی خود ادامه دهد، بزودی مسئله شکاف در میان احزاب چپ اروپایی نیز راه حل خود را خواهد یافت. اکثریت احزابی که با این راهبرد مخالفند در سیاست خود تجدید نظر خواهند کرد و اقلیتی که همچنان بر آن پافشاری می کنند در جامعه و جنبش کشور خود منزوی خواهند شد. برعکس حتی اگر این تجربه شکست خورده و به نتیجه نرسد نیز به معنای نادرستی آن نیست. تجربه کشور ما نیز جز این را نشان نداده و نشان نمی دهد. چه کسی می تواند بگوید رای بیست میلیونی مردم به محمد خاتمی یا رای به میرحسین موسوی نادرست بود بدلیل آنکه موفق به ایجاد تغییرات بنیادین نشد یا در مقابل آن کودتا شد؟ یا رای امروز مردم به حسن روحانی نادرست بوده چون دربرابر دولت وی کارشکنی می شود؟ اینها همه مراحلی است در مبارزه برای تغییری همه جانبه چرا که هریک به همراه خود موجی از تغییرات و دستاوردها را به همراه داشته است. حزب کمونیست یونان با زدن دست رد به پیشنهاد ائتلاف دولت سیریزا که حاضر بود چندین وزارتخانه را در اختیار آن قرار دهد متاسفانه آن دولت را ناگزیر از ائتلاف با یک حزب ملی گرا کرد که نتیجه آن از کف رفتن پست مهم وزارت دفاع بود، وزارتخانه ای که در سمتگیری سیاست خارجی و دفاعی یونان و آینده عضویت آن در ناتو دارای اهمیت بسیار است. شکلی که حوادث به خود گرفته و در آینده خواهد گرفت متاسفانه نه به تبدیل شدن این حزب به آلترناتیو دولت سیریزا که به انزوای فزاینده آن منجر خواهد شد. در واقع این حزب اگر به سیاست کنونی خود ادامه دهد عملا متحد احزاب راست و سوسیال دموکرات و راست ترین بخش رهبران اتحادیه اروپا خواهد شد، همانها که مدعی بیشترین مبارزه با آنهاست و این اینده ای بسیار خطرناک و تاسف بار را بدنبال خواهد داشت. در این زمینه نیز راه دوری نباید رفت. چه شمار احزاب چپ ایران که با ادعاهای انقلابی و بزرگ سرنگونی و طرد و نابود کردن جمهوری اسلامی به میدان آمدند و سرانجام متحد سلطنت طلبان و راست ترین بخش اپوزیسیون خارج کشور شدند و بسیاری خود نیز بدانان پیوستند. باید امیدوار بود که حزب کمونیست یونان بسرعت راه خود را تصحیح کند که در غیراینصورت در نهایت چیز زیادی از این حزب باقی نخواهد ماند، همانگونه که از اپوزیسیون خارج کشور ایران باقی نمانده است.
|
راه توده 493 - 23 بهمن 1393