راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

در اروپا

انتخابات

خوب است

اگر «چپ»

 برنده نشود!

اشپیگل آنلاین – ترجمه رضا نافعی

 

 

در دموکراسی لحظه ای که مردم برای انتخابات می روند، لحظه عزت و اعتلاست، مگر آنکه احتمال برود آن مردم به حزب چپ رای خواهد داند – نظیر یونان. آنوقت است که سرمایه بانگ اعتزاض بر می دارد و آن عزت و اعتلا دیگر حتی یک یورو هم ارزش ندارد.

 

قدرت حاکم در دموکراسی کیست؟ مردم یا سرمایه؟

 

ظاهرا پاسخ روشن است. زیرا آنچه دموکراسی را از دیکتاتوری متمایز می کند همین انتخابات است. غرب به این تمایز افتخار می کند. مگر وقتی که بیم آن برود که مردم چپ را انتخاب کنند. آنوقت است که رسانه های رسمی مانند «تاگس تمن» در آلمان در مورد انتخابات یونان با تحقیر می گوید: «بازهم دو مرتبه می خواهند انتخابات کنند

روزنامه «بیلد» می نویسد: «آنگلا مرکل نباید به آن تن در دهد!» صدر اعظم باید به یونانی ها حالی کند که «آلمان از دولت آینده یونان، به حق، چه انتظاری دارد».

از قرار دموکراسی چیزی است که برای رسیدن به آن باید پول و پله داشت. ولی یونانی ها ورشکسته اند. پس بهتر است حد خود را بشناسند و فکر انتخابات را از سر بیرون کنند. چه توقعاتی دارند!

اما برعکس: این یونان می تواند ستاره امید برای دموکراسی در اروپا بشود. خورشید همیشه از شرق می دمد! در طول بحران «یورو» دموکراسی در اروپا خصلت خود کامگی بخود گرفت. مانوئل باروسو، رئیس پیشین کمسیون اروپا در سال 2011 گفت بازارها عجولند: «دموکراسی خیلی کند است.» دموکراسی بوسیله کارشناسان تبدیل شده به حکومت کارشناسان برای کارشناسان برخلاف آن جمله ای که لینکلن گفت که «دموکراسی یعنی حکومت مردم، از طریق مردم، برای مردم» یعنی شده آن چیزی که لنین گفت » کمیته ای برای تنظیم امور بورژوازی».

پنج سال است که یورو در بحران است. این بحران از مدت ها پیش تبدیل به یک بیماری مزمن شده است. نسخه صرفه جوئی خانم «مرکل» دیگر بی خاصیت شده است. یونان روز 25 ژانویه انتخاب خواهد کرد. آنوقت است که یک دولت چپ به سرپزشکان نئو لیبرال که بد آورده اند، نشان خواهد داد ترس یعنی چه.

«آلکسیس تسیپراس» چشم و چراغ تازه چپ اروپا، نه قصد خروج از اتحادیه اروپا را دارد و نه قصد به بحث گذاشتن یورو را. ولی او می خواهد دیکتاتوری بی رحم اقتصاد ریاضتی اروپا و صندوق بین المللی پول را که به کشورش تحمیل شده درهم بشکند. او می خواهد بر مالیات ها بیافزاید، حداقل دستمزد را تعیین و تثبیت کند، به مستضعفان کارت دریافت غذای رایگان داده بدهد و بیکاران از بیمه درمانی رایگان برخوردارد شوند. اروپا یعنی این. در میان خواست های او یکی هست که خیلی به چشم می خورد: بخشش بدهی ها. این خواستی است واقعا انقلابی – ولی ضروری. یونان باید خود را از زیر بار این قرض ها رها سازد. پس دادن وام ها ممکن نیست. وضع یونان چنین است: شش سال رکود اقتصادی، 26 در صد بیکاری، بیش از 50 درصد بیکاری جوانان، کاهش 26 در صدی دستمزدها بین سالهای 2010 تا 2013.- 36 درصد از یونانی ها فقیر و رانده شده از جامعه محسوب می گردند. با رشد 7 درصدی از زمان آغاز بحران .

درست است که ، امروز یونان باز به مازادی اندک دست یافته است – ولی این مازاد اندک فقط باید صرف باز پرداخت بدهی ها گردد. طلبکاران مانند سنگ آسیا بر گُرده یونان سنگینی می کنند.

کسی که در زمان بحران دست به صرفه جوئی بزند کارش ساخته است

کسی مخالف صرفه جوئی نیست. ولی وقتی کسی در دوران بحران صرفه جوئی کند، کارش ساخته است. هشدار ها کم نبودند. اما آنگلا مرکل و نظریه پردازان در دفتر صدارت عظما نمی خواهند بپذیرند که بودجه کشورها را با خرج و دخل فلان زن خانه دار نمی توان مقایسه کرد. ولی این حرف در گوش خانم مرکل بی اثر بود.

برای چه یونانی ها باید زجربکشند ؟ باید تقاص گناه های گذشته را پس بدهند؟ باید نمونه عبرت آموز برای دیگر کشورهای بدهکار بشوند؟ یا برای آن که آنگلا مرتب بتواند به انتخاب کنندگان خود بگوید پول آلمان صرف ساکنان تنبل جنوب اروپا نخواهد شد؟

تسیپراس در زمانی که بحران وام در اوج خود بود بفراست دریافت که این دعوا بر سر بدهی ها نیست، هدف چیز دیگری است، اروپا را باید مجبور کرد که یوغ نئولیبرالیسم را بر گردن بگذارد:» برای رسیدن به این استراتژی ابزار تهدید سیاسی و مالی را بکار می گیرند، می خواهند مردم اروپا را قانع کنند و اگر قانع نشدند مجبورشان کنندکه سیاست اقتصاد ریاضتی را بدون مقاومت قبول کنند.» پائولو فلورس داسیاس، فیلسوف ایتالیائی هشدار داد: تا زمانی که چند کشور برای موسسات نقش   ارتش ذخیره کار را ایفا کنند و ابزاری باشند برای پائین آوردن دستمزدها و موسسات بتوانند کارخانه های خود را به این کشورها انتقال دهند، اروپا آینده ای نخواهد داشت.

مسئله این است: مرکل از آغاز بحران یورو به اجرای یک استراتژی ماورای واقعی (سوررالیستی ) روی آورد. چرا؟ چون وجود اتحادیه پولی به سود صادرات ماست و چون ما از عواقب سیاسی فرو پاشیدن آن هراسناک هستیم می خواهیم آن را حفظ کنیم. اما هرچند که شرط لازم برای موفقیت پول مشترک، تشکیل اتحادیه سیاسی است، آن را نمی خواهیم بوجود آوریم.

سیاست داخلی مرکل را، برغم آن که سیاستی است فلاکتبار، از آن رو قوی می خوانند که فاقد دوراندیشی خلاق است، اما اجرای چنین سیاستی در عرصه اروپائی به فاجعه خواهد انجامید.

 

http://www.spiegel.de/politik/deutschland/augstein-kolumne-griechenland-und-seine-schulden-a-1010909.html

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  488   18دیماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت