"اسلامگرائی افراطی" چاقوئی که غرب سالها تیز کرده ژرمان – فورن پالیسی – گزینش و ترجمه رضا نافعی
|
کشورهای غربی سهم قابل توجهی در تقویت جهادگرائی خشونت باری که این روزها به خود آنها ضربه میزند داشته و هنوز هم دارند. برای مشاهده این نقش کافیست نگاهی به جنگ افغانستان در سالهای دهه 80 و جنگ داخلی سوریه در همین امروز بیفکنیم. دلیل کمک های وسیع غرب به جهادگرایان در افغانستان که سبب راه یافتن آنها به عرصه بین المللی نیز شد این بود که بنظر می رسید آنها می توانند به اتحاد شوروی شکستی استراتژیک وارد آورند. آلمان فدرال حتی به مسلمانان جهادگرای عرب تعلیمات نظامی داد. در جنگ داخلی سوریه همپیمانان منطقه ای غرب و همچنین آلمان برای پیش بردن هدف استراتژیک خود که ساقط کردن دولت بشار اسد در سوریه است تا همین امروز به جهاد گرایان مسلمان کمک می کنند. در سال 2011 در جنگ لیبی، برای ساقط کردن قذافی نیز به شبه نظامیان جهاد گرا کمک کردند. در این جنگ ها نه تنها قتل بلکه منهدم کردن زیرساخت این کشورها نیز مجاز بود.
یک فکر عالی
دلیل ساده دخالت غرب در جنگ سالهای دهه 80 در افغانستان با عواقبی که در بر داشت، تاملات استراتژیک بود . آنطور که زیبینگو بریژینسکی، مشاور امنیتی ملی امریکا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر، بعد ها اظهار داشت جیمی کارتر روز سوم ژوئیه 1979، نزدیک به شش ماه قبل از آغاز دخالت شوروی در افغانستان فرمانی را مبنی بر حمایت از شورشیان افغانی امضاء کرد. در آن زمان بریژینسکی این طور پیش بینی می کرد که این پشتیبانی آمادگی مسکو را برای دخالت بیشتر خواهد کرد. هنگامی که در 25 دسامبر 1979 نیروهای شوروی واقعا از مرز عبور کردند بریژینسکی نوشت: " ما حالا امکان داریم برای شوروی یک ویتنام بسازیم ." (1) برای رسیدن به این هدف باید جنگ پارتیزانی علیه ارتش سرخ تداوم یابد. از این رو کشورهای غربی بر حمایت خود از شورشیان افزودند. این محاسبه استراتژیک به نتیجه رسید؛ جنگ افغانستان به تضعیف روسیه و به پیروزی نظام غرب در جنگ دو نظام کمک کرد. این که عواقب اجتماعی و سیاسی این مانور برای افغانستان و فراتر از آن چه خواهد بود، برای غرب بی اهمیت بود. حمایت غرب از افغانستان جامع بود؛ در اواسط دهه هشتاد هزینه سالانه آن به صدها میلیون دلار بالغ گشت. با این پول نه تنها جنگ سالاران افغانی بلکه جهادگرایان از بسیاری از کشورهای عربی نیز تغذیه می شدند – در میان آنها کم نبودند کسانی که به دلیل فعالیت های نظام برانداز در کشورهای خود تحت تعقیب بودند، و اینک همه آنها برای نبرد با کمونیست ها، دشمنان اصلی خود، به هندوکش روی می آوردند. طبق تخمین کارشناسان تعداد افرادی که از کشورهای عربی میان سالهای 1980 و 1992 علیه ارتش شوروی می جنگیدند بین 10 تا 20 هزار نفر در نوسان بود. یکی از آنها هم سرمایه دار عرب "بن لادن" بود که در سال 1986 در منطقه مرزی افغانستان با پاکستان بنام "پکتیا" اردوگاه آموزش های نظامی برپا کرده بود. مهارت هائی که آنها در آنزمان کسب کردند، قدرت نبرد آنها را به سطح تازه ای ارتقاء داد. مهم تر از همه این بود که جهاد در افغانستان موقعیت بی نظیری برای داوطلبان عرب بوجود آورد که بتوانند با برقراری ارتباط با یکدیگر به سازماندهی بین المللی دست یابند. این نکته در تحلیلی درباره پیدایش تروریسم اسلامی درج شده است.(3) جهاد گرایان اسلامی تا آغاز سالهای دهه 1980 فقط به چالش های درون مرزی خود توجه داشتند، مثلا پرزیدنت انورالسادات، رئیس جمهور مصر، قربانی اسلامگرایان داخلی شد (1981) و اسلامگرایان سوریه علیه حافظ اسد قیام کردند ( 1979 تا 1982) . بنا به تصریح همان تحلیل "جهاد علیه اتحاد شوروی بود که برای نخستین بار به آنها امکان داد دست به سازماندهی مشترک بزنند، یک ایدئولوژی واحد تدوین کنند و در پی دستیابی به اهداف مشترک باشند". به این ترتیب آنها موفق به عبور از سدی شدند که اندک زمانی بعد ایجاد شبکه های القاعده را برای بن لادن ممکن ساخت .
آموزش برای مجاهدین
در حمایت عمومی غرب از جهاد در هندوکش، آلمان نیز سهیم شد – از طریق سازمان اطلاعاتی آلمان BND، نیروهای ویژه پلیس و بوندس ور (ارتش آلمان). "در نزدیکی پیشاور کارمندان GSG9 (کماندوهای زبده آلمان ) مجاهدان را آموزش می دادند) این مطلب در کتابی در باره عملیات جاسوسی آلمان در خارج که یک کتاب استاندارد است، درج شده است (4) " به داوطلبان عرب (منظور از "عرب" ساختارهایئ مانند ساختارهای بن لادن است) در منطقه "چمن" در پاکستان و حتی در " اوبر بایرن" واقع در جنوب آلمان، آموزش عملی و نظری داده می شد. در خود افغانستان یک افسر پیرا پزشگی و یک سرگرد (ماژور) سازمان اطلاعاتی بوندس ور(ارتش آلمان) ماموریت داشتند که از مجاهدین حمایت کنند) نکات پیشگفته نیز در همان کتاب استاندارد درج شده است. افسر پیراپزشگی مدتی در همسایگی بلاواسطه بن لادن بسر می برد. سازمان BND افزون بر آموزش های نظری و کمک های عملی، لباس های زمستانی، دوربین های دید در شب و دستگاههای مین یاب در اختیار آنها می گذاشت و آنها را از اطلاعات جاسوسی بدست آمده درباره فعالیت های گروههای نظامی روسیه و افغانستان مطلع می ساخت. از آنجا که " ب. ان. د." سلاح های روسی را که مجاهدان به غنیمت گرفته بودند - برای شناسائی و تحقیق - از مجاهدان می خرید، مقادیر زیادی پول به صندوق مجاهدان سرازیر می شد. برخی از ماموران اطلاعاتی و سربازان زبده آلمانی حتی همراه با شورشیان در کوهها راه می پیمودند و گهگاه " با دشمن تماس" پیدا می کردند و در چند مورد حتی تیراندازی هم کرده اند، این ها را کسی می گوید که خود در عملیات آن زمان خود حضور داشته است. (5) از این عملیات نه افکار عمومی با خبر بود و نه حتی گزارش آن به مجلس آلمان داده می شد.
" جنگ با تروریسم"
آلمان با این اقدامات نه تنها نقش ایفاء می کرد بلکه به مجاهدان برای ارتقاء مهارت ها کمک می کرد. آلمان نه تنها در اتحادیه غرب، در گذشته نزدک و همین اواخر، بارها و بارها از حملات خشونتبار مجاهدانی که مورد حمایت همپیمانهای نزدیک آلمان در خاور نزدیک هستند بهره های سیاسی برده است. این امر از آن جهت قابل توجه است که آلمان از اکتبر 2001 در "جنگ با تروریسم" که اعلام شده سهیم است (6) و در این عرصه حتی هم نقض شدید حقوق بشر را هم تحمل می کند و هم فعالانه آن را تسهیل می کند (7) و این تصور را تغذیه می کند که با جهاد گرائی خصومت آشتی ناپذیر دارد. البته این خصومت فقط در مواردی است که جهاد در برابر غرب و منافع غرب قرار گیرد.
متحد دوباره
نمونه آن را بعنوان مثال می توان در جنگ لیبی در سال 2011 مشاهده کرد، که آلمان در آن حضور علنی نداشت ولی برای آن کشورهای عضو ناتو که دست در کار جنگ بودند "همدردی" قائل بود.(8) سقوط قذافی در برلین بارضایت خاطر مورد تایید قرار گرفت. از جمله کسانی که در آن جنگ نقش داشتند یکی هم "عبد و الحکیم بلحاج" بود. بلحاج در سال 1966 در لیبی چشم به جهان گشوده بود، در سال 1988 از طریق عربستان سعودی به افغانستان رفت و در جهاد شرکت کرد – البته در کنار غرب. 1992 به لیبی بازگشت تا در سال 1995 قیامی علیه قذافی برپا سازد- دشمن مشترک غرب و جهادگرایان. آنطور که می گویند بلحاج و مجاهدانش (گروه جنگجویان اسلامی لیبی LIFG) در آن زمان نه تنها از پشتیبانی MI6 سازمان اطلاعاتی برون مرزی انگلیس برخوردار بود، بلکه بن لادن هم از او حمایت می کرد. در سال 2004 بلحاج در ارتباط با " جنگ با تروریسم " زیر نظر غرب قرار می گیرد و به اسارت سیا در می آید، شکنجه می شود و به لیبی تحویل داده می شود. در آنجا زندانی و شکنجه می شود. در سال 2010 از زندان آزاد می شود. در سال 2011 که غرب مانند سال 1980 در افغانستان، برای برانداختن یک رژیم نامطلوب به مجاهدان محلی نیاز داشت، دوباره به سراغ بلحاج می رود: هنگامی که او گروهی از مجاهدان را گرد می آورد و یک تیپ سازمان میدهد تا در شورش شرکت کند، زیر چشم سازمان های اطلاعاتی غرب توسط امیر قطر تا دندان مسلح می شود (9) پس از سالهای 1988 و 1995 این سومین باراست او در کنار غرب برای ساقط کردن یک حکومت نامطلوب وارد میدان می شود. همدستی دوباره غرب با بلحاج و دیگر جهادگرایان به ویرانی لیبی کمک کرد (10) – و افزون بر این لیبی امروز یک دژمستکحم اسلامگرایان خشونت کار است: اینک داعش در لیبی شرقی استوار بر زین نشسته است.
یک ابزار کارآمد
در جنگ سوریه نیز جهادگرایان بازهم در کنار غرب و همدستانش – که برخی از آنها در سالهای دهه1980 در عملیات هندوکش شرکت داشتند، می جنگند. اینجا هم بازمانند لیبی آنها را بعنوان ابزاری کارآمد علیه یک دشمن مشترک بکار می گیرند در حالی که به عواقب اجتماعی و سیاسی آن وقوف کامل دارند. برلین- دمشق
غرب و مهمترین همپیمان های منطقه ای آن با پشتیبانی خود از جهادگرایان راه برای داعشی هموار کردند که امروز با عملیات تروریستی خود متروپل های جهان غرب را به زیر ضربه می گیرد. در درجه اول ثروتمندان عربستان سعودی بودند که با کمک های مالی خود ارتقاء این سازمان را ممکن ساختند، سازمانی که از اواسط 2013 با کشتن روزنامه نگاران و کسانی که اعتقادات مذهبی دیگری دارند رفتار وحشیانه آن کاملا مشهود بود. عربستان سعودی با توافق غرب و برای تحقق یک استراتژی پیش اندیشیده ( نقشه – بندر ) برای ساقط کردن اسد، از جهادگرایانی که در سوریه میجنگیدند حمایت می کرد؛ ترکیه نیز کمک های لجیستیک را بعهده داشت. جنگ آنها در کنار غرب علیه دشمن مشترک سبب شد که جهادگرایان بتوانند با ایجاد "کشور اسلامی" به دومین سد شکنی بزرگ خود، پس از سد شکنی نخستین در جنگ سالهای دهه 1980 در افغانستان، دست یابند. این جنگ مشترک چه از سوی اسلامگرایان و چه از سوی غرب با همراهانی صورت می گیرد که آن روز هم در کنار بن لادن و شاهزادگان جنگ آزموده عربستان، قرار داشتند . یکی از این شاهزادگان عضو Advisory Council " کنفرانس امنیت مونیخ است.
حمایت از جهاد گرایان
در سالهای اخیر، غرب و همپیمانانش نه تنها در لیبی، بلکه در سوریه نیز به قدرت نظامی شبه نظامیان جهادگرا امید بسته بودند. (1) کشورهای غربی تا امروز هم برای ساقط کردن دولت بشار اسد بطور رسمی از "ارتش آزاد سوریه " حمایت می کنند که "متعادل" محسوب می گردد، در حالیکه همپیمانان منطقه ای غرب و در راس آنها عربستان سعودی و قطر – و ترکیه که عضو ناتو است از جهاد گرایان پشتیبانی می کنند. این حمایت به پشتیبانی از " جبهه النصرت" شاخه القاعده و "کشور اسلامی" (داعش) محدود نمی گردد که تا امروز بویژه از ثروتمندان عربستان کمک دریافت می دارند و احتیاجات نظامی آنها را نیز ترکیه تامین می کند. (2) شبه نظامیان دیگری مانند "احرار شام" که با 20 هزار رزمنده یکی از نیرومند ترین گروهها در سوریه است نیز حامیانی در ریاض دارد. کسانی مانند کارشناسان "بنیاد علم و سیاست" در بهار 2012، بعنوان مثال، هشدار دادند که "دولت آلمان، باید بداند که امیر نشین قطر دموکرات نیست." (3) اما این امر موجب نشد که آلمان و همچنین دیگر کشورهای غربی، طی سالیانی دراز، در نقشه های خود برای ساقط کردن اسد، دل به موفقیت های نظامی مجاهدینی که مورد حمایت همپیمانان غرب هستند نبدند. بویژه عربستان سعودی، در مورد سوریه، با برلین در تماس مستمر بود.(4)
مفتی معارضان
در این همکاری سی ساله و مکرر غرب با همپیمانهای جهادگرای خود، با چهره های ثابتی سر و کار داریم. مثلا در جنگ سوریه "ابو بصیر طرطوسی" نقش با اهمیتی ایفاء می کند. طرطوسی در حوالی سال 1980 در شورش اسلامی آن زمان علیه سوریه شرکت داشت، در حوالی سال 1981 برای حمایت از جنگ غرب علیه ارتش سرخ به افغانستان رفت. گویا او یکی از نخستین جهادگرایان عرب در افغانستان بوده است. او روابط بسیار نزدیکی با نظریه پردازان مهم جهاد داشت. از جمله با "عبدالله عزام". عزام از معلمان اسامه بن لادن بود. طرطوسی از دیرگاه در پیدایش شورش در سوریه نقش مهمی داشته است. گفته می شود که او مبتکر ایجاد کمیته هماهنگ سازنده محلی و از همان آغاز خواستار نبرد مسلحانه بوده است. افزون بر این، او برقرار کننده تماس میان شبه نظامیان جهاد گرا و افراد ثروتمند در کشورهای دیکتاتوری عربی نیز بوده است. او از بهار 2012 در سوریه حضور دارد و در اینجا نه تنها مورد احترام شبه نظامیان جهادگراست، بلکه ملقب به "مفتی معارضان" نیز شده است(5) ابوخالد السوری که در فوریه 2014 در سوریه کشته شد از معروف ترین جنگجویان جنگ سوریه و از پیشکسوتان جنگ افغانستان بود. او نیز از سالهای دهه 1980 درهندوکش در کنار غرب با اتحاد شوروی می جنگید و بنا بگفته خودش در آنجا نیز هم روابط نزدیک با بن لادن داشته و هم با الظواهری رهبر کنونی القاعده. او در جنگ سوریه، بار دیگر در همدستی با غرب برای ساقط کردن بشار الاسد تلاش می کرد و از اعضای رهبری شبه نظامیان " احرار شام " بود.
" یک آدم خوب "
آن ارتباطاتی که میان جنگجویان جنگ افغانستان در دهه 1980، بوجود آمد و نخستین سد شکنی بزرگ را به همراه آورد، امروزهم میان جنگجویان کنونی در سوریه مشاهده می شود، مشابه آن ارتباط در میان متحدان منطقه ای غرب نیز دیده می شود. مثلا برلین با شاهزاده عربستان سعودی "تورکی الفیصل" مشاوره میکرد و از او در باره جنگ سوریه نظر می خواست. شاهزاده تورکی هم در مشاوراتی که در ژانویه 2013 در برلین صورت گرفت، برلین را بشدت زیر فشار گذاشت و خواستار آن شد که آلمان تانک و موشک های ضدهوائی در اختیار شورشیان سوریه قرار دهد. تورکی الفیصل که از 1977 تا 2001 رئیس مهم ترین سازمان اطلاعاتی عربستان بود با BND سازمان اطلاعاتی آلمان همکاری می کرد و نقش مهمی در تنظیم و هماهنگ کردن کمک های گوناگون غرب و عربستان در افغانستان داشت و هرماه تا پنج بار به پاکستان و گاه به افغانستان سفر می کرد. از جمله افرادی که تورکی با آنها در هندوکش ملاقات می کرد بن لادن بود که بنظر او، یعنی رئیس سازمان اطلاعاتی عربستان، بن لادن شخصیت بارزی بود." او کم صحبت می کرد و هیچوقت صدایش را بلند نمی کرد" در گزارشی که بعدها داد گفت: "خلاصه بگویم، او آدم نازنینی بود." (6) شاهزاده تورکی روابط خوبی با نخبگان سیاسی حاکم در برلن دارد؛ از جمله این که او عضو Advisory Council “ در کنفرانس امنیت مونیخ است.
نقشه شاهزاده بندر
بندر بن سلطان بن عبدالعزیز آل سعود (متولد ۱۹۴۹ میلادی) از اعضای خاندان آل سعود است. وی ریاست شورای امنیت ملی عربستان را از سال ۲۰۰۵ تاکنون برعهده دارد و از ژوئیه ۲۰۱۲ تا آوریل ۲۰۱۴) ریاست استخبارات عمومی (سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی را بر عهده داشت. یکی از سعودی هائی که در سالهای دهه 1980 جهاد در افغانستان را به پیش می راندند شاهزاده "بندر بن سلطان" بود. شاهزاده بندر از سال 1983 تا 2005 سفیر عربستان در واشنگتن بود؛ او با همین سمت به هندوکش سفر می کرد و مشوق بن لادن بود. در جنگ کنونی سوریه نیز باز با غرب همکاری نزدیک دارد و در دورانی که ریاست استخبارات عربستان را داشت (2012تا2014) تلاش می کرد تا " نقشه بندر" را عملی سازد. بنا به اطلاعات Institute for National Security Studies از "تل آویو" این نقشه حاوی سه عنصر است که مانند سالهای دهه 1980 متمرکز بر جهادگرایان است (7) طبق این نقشه باید در سوریه شبه نظامیانی بوجود آورد که تابع ریاض باشند. علاوه بر این باید به سازمان هائی که در سوریه با القاعده همکاری می کنند – مانند جبهه النصرت و کشور اسلامی (داعش) نفوذی فرستاد و اگر نتوان با این شیوه در سازمانی نفوذ کرد باید با بکار گرفتن شیوه های دیگر مدیریت آنها را بدست آورد. بنا به گزارش Institute for National Security طبق "نقشه بندر" عربستان پول و آموزش "کشور اسلامی" (داعش) را تامین خواهد کرد و از لحاظ مذهبی نیز از آن حمایت خواهد کرد- البته نه بصورت کمک مستقیم دولت عربستان بلکه بشکل "کمک های افراد ثروتمند". از زمانی که "کشور اسلامی" خود دعوی قدرت کرد و از پذیرفتن فرمان عربستان و غرب سرپیچید، اجرای " نقشه بندر" نیز متوقف شد.
سد شکنی دوم
ولی دیگر کار از کار گذشته بود. چون در زمانی که غرب امیدوار بود جهادگرایانی که در سوریه دست بکارند، بویژه کشور اسلامی، گامی جدی در جهت ساقط کردن اسد بردارند، آنها موفق شدند بخش بزرگی از سوریه و از ژانویه 2014 به بعد هم بخشی از عراق را به تصرف خود درآورند و موقعیت خود را تثبیت کنند. "کشور اسلامی" در آنجا یک سازمان شبه دولتی ایجاد کرده که نه تنها از لحاظ مالی پایه ای نسبتا محکم دارد و به نوعی تثبیت سازمانی نیز دست یافته، بلکه برای طیف رشد یابنده جهادگرایان جهانی نیز جذابیتی فراوان کسب کرده است. گزارش اکتبر 2014 سازمان ملل متحد تصریح می کند تعداد رزمندگانی که از خارج برای حمایت از "کشور اسلامی" به عراق و سوریه رفته اند بیش از 15 هزار نفر است. (8) واقعیت این است که پس از اعلام موجودیت خلافت اسلامی در 29 ژوئن 2014 جهادگرائی بین المللی موفق شد در پی شکستن نخستین سد در جنگ دهه 1980 در افغانستان به شکستن دومین سد بزرگ نیز نائل آید. این بار نیز غرب با قصد سرنگون سازی دولتی که مطلوبش نبود، سهم مهمی در ایجاد شرائط مناسب برای شکستن این سد فراهم آورد. در واقع رفتار "کشور اسلامی" مبنی بر کشتن مسلمانان غیر سنی در ملاء عام و اعدام روزنامه نگار عرب در دسامبر 2013 هم معلوم بود، اما تا زمانی که "کشور اسلامی" فقط یک قدرت محلی بود، خشونت هایش برای غرب بی اهمیت بود. (9) و تا زمانی که سیاستمداران غربی امید داشتند جهادگرایان برای تغییر رژیم در سوریه به آنها کمک کنند اصلا اعتنائی به این خشونت ها نداشتند و رسانه های غربی نیز اگر واکنشی نشان می دادند درحد یادداشتی مختصر در حاشیه بود. در حالی که خصلت این عملیات تروریستی همان زمان هم کاملا آشکار بود.(10) امروز جهادگرایان ضربه خود را با خونریزی وحشیانه در پاریس، به متروپل غرب، وارد می آورند. یک کارزار تسلیحاتی کشتار پاریس وسیله ایست در دست برلین تا اینک با برپاکردن کارزاری گسترده پیرامون آن منطقه را بیش از پیش مسلح سازد و از این طریق نفوذ خود را درخاورنزدیک و میانه، که از لحاظ ژئواستراتژی منطقه ای سخت مورد رقابت است، تثبیت کند.
http://www.german-foreign-policy.com/de/fulltext/59030
http://www.german-foreign-policy.com/de/fulltext/59029
|
راه توده 489 - 25 دیماه 1393