راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی متفاوت

به ترور پاریس

نه تحقیر مذهبی

و نه تحریک مذهبی

دکتر سروش سهرابی

 

 

ترور روزنامه نگاران هفته نامه فرانسوی "چارلی هبدو" همچنان موضوع مطبوعات و رسانه های گروهی فرانسوی و اروپایی و همچنین ایران است. این حادثه را از جنبه های گوناگون می توان بررسی کرد ولی پیش از هرچیز باید بر جنبه جنایتکارانه و غیرقابل دفاع این ترور تاکید کرد. اینکه می توان جوانب و ریشه های این حادثه را بررسی کرد و نقش دولت و رسانه های گروهی فرانسه و اروپا را در آن کاوید و نشان داد به معنای توجیه ترور نیست و نمی تواند باشد.

اینکه پیامدهای این رویداد که برخی آن را با یازدهم سپتامبر در ایالات متحده مقایسه می کنند چه می تواند باشد مسئله ایست که در طول زمان مشخص خواهد شد و فعلا مورد نظر من نیست.

پیش از هرچیز لازم است اندکی به سابقه این هفته نامه اشاره کرد.

"شارلی هبدو" ادامه دهنده نشریه طنز دیگری است بنام "هاراگیری" که پس از درگذشت "شارل دوگل" رئیس جمهور فرانسه توقیف شد. آن نشریه درگذشت شارل دوگل، را با عنوان "آتش سوزی در مجلس رقص یک "کشته "بازتاب داده بود. این عنوان بدون آنکه حتی کاریکاتور یا نامی از شارل دوگل در آن باشد موجب توقیف "هاراگیری" شد چرا که در هفته پیش از درگذشت دوگل در همان شهر آتش سوزی در یک کلوب رقص منجر به کشته شدن بیش از صد تن شده بود. از آن پس نام "شارلی" بطور ضمنی اشاره به نام شارل دوگل نیز داشت، هرچند ماهنامه ای با این نام از پیش در فرانسه وجود داشت. بعدها "شارلی هبدو" بارها به دلایل مختلف و بویژه مالی تعطیل و باز انتشار یافت و در این میان گاه با نظرات و عقاید پیروان ادیان (به استثنای یهودیان) درگیر می شد که آخرین نمونه آن بازانتشار نقاشی های کاریکاتوریست دانمارکی الاصل آن علیه حضرت محمد در این نشریه یا انتشار یک مجموعه تحت نام "زندگی محمد" بود.

 رسانه ها و مطبوعات فرانسوی و اروپایی تمایل دارند آنچه روی داده را در چارچوب آزادی بیان و تعرض به آن از طرف عده ای متعصب اسلامی مطرح کنند و مطبوعات حکومتی ایران نیز به همین شکل مسئله را در چارچوب آزادی بیان و ضرورت محدود کردن هتاکان به آن طرح می کنند ولی آنچه روی داده را می توان از جنبه ای دیگر نیز مورد توجه قرار دارد. در واقع مسئله مهم بحث بر سر سرنوشت و وضعیت زندگی مهاجران و فرزندان خانواده های مسلمان پس از دهها سال اقامت در فرانسه است. واقعیت آن است که علیرغم آنکه شاید ده میلیون مسلمان در فرانسه زندگی می کنند به جرات می توان گفت اکثریت بزرگ آنان را نمی توان انسان هایی آشنا با متون اسلامی دانست. حتی ویژگی مهم همین کسانی که به حمله تروریستی دست زدند نه مطالعه و تفکر در متون مذهبی بلکه سابقه کیفری آنهاست. با کمی آشنایی با اوضاع فرانسه می توان گفت که اکثریت اعراب و مسلمانان مقیم فرانسه جز زبان فرانسه با زبان دیگری آشنایی ندارند یا حداقل امکان خواندن و درک متون مذهبی مانند قرآن برایشان فراهم نیست. ولی بدلیل شیوه زندگی نوعی واکنش در اکثریت آنها وجود دارد که می توان آن را به سادگی به تعصب مذهبی تعبیر کرد.

از سوی دیگر نشریه ای مانند "شارلی هبدو" خوانندگان انگشت شماری در میان مسلمانان ساکن فرانسه دارد. اکثریت آنان در حاشیه این کشور زندگی می کنند و با زندگی اجتماعی و سیاسی واقعی در این کشور پیوند نخورده اند و اصولا خواننده روزنامه ها نیستند. آنها ریشه در خانواده هایی دارند که دهه ها قبل از کشورهایی که سابقا تحت استعمار فرانسه بود به آن مهاجرت کرده اند. نتایج سال ها استعمار فرانسه، با آنکه به تازگی آن را "صدور تمدن" معرفی می کنند، کاملا اسفناک بوده است. برای مثال بعد از انقلاب الجزایر و استقلال آن کشور بزرگترین مشکل شمار بسیار اندک افراد تحصیلکرده  بود.

 الجزایر، مراکش، تونس از جمله کشورهایی بودند که نه از فرهنگ فرانسه بهره مند بودند و نه چیزی از فرهنگ عربی در آنان باقی مانده بود. تلاش برای آموزش زبان عربی بعد از استقلال این کشورها و عمدتا بوسیله معلمان سوری و مصری و عراقی و مشابه آغاز شد. آشنایی با فرهنگ و متون مذهبی اسلامی. بنابر این در کشورهای مغرب عربی روندی تازه است. با توجه به آنکه درصد افراد تحصیل کرده در مغرب بسیار بالاتر از مهاجران مغربی به فرانسه می باشد می توان وضعیت فرانسوی های مغربی تبار را از نظر آشنایی با متون اسلامی حدس زد. وضعیت مهاجران مسلمان به فرانسه مشابه همان وضع دوران استعمار است. یعنی این مهاجران کسانی هستند که در اکثریت خود نه با فرهنگ فرانسه آشنایی دارند و نه با فرهنگی که اکنون به آن متهم اند. به زبانی دیگر آنها نمونه ای از جامعه دوران استعمار هستند که به فرانسه انتقال داده شده اند. ویژگی این جامعه دوران استعماری نیز چیزی نبوده جز جامعه ایی تحقیر شده و بدون خودآگاهی از گذشته و تاریخ ملی و اکنون بدون توانایی رسیدن به سطح فرهنگ کشوری که به آن مهاجرت کرده است.

البته در فرانسه روشنفکران و متخصصان و کادرهایی از کشورهای مسلمان و بخصوص مغرب عربی زندگی و کار می کنند. ولی اکثریت عمده آنان  در کشورهای مبدا خود و به هزینه آن پرورش پیدا کرده اند و سپس به دلایل مختلف و از همه مهمتر امید به زندگی بهتر به فرانسه مهاجرت کرده اند. این دو گروه متفاوت با وجود آنکه ظاهرا منشاء مشابهی دارند به هیچ عنوان مشابه نیستند. برای مثال هم اکنون متخصصان مغربی سنگ پایه نظام خدمات درمانی فرانسه را تشکیل می دهند و بدون آنان چیزی بنام سیستم پزشکی فرانسه وجود نخواهد داشت. این درحالیست که اکثریت بزرگ فرانسوی های مغربی تبار به کارهای دارای جایگاه اجتماعی پایین که فرانسوی ها از آن امتناع دارند مشغولند.

در این شرایط و با فقر و عدم پذیرفته شدن در کشور میزبان و عقب ماندگی فرهنگی در بین مغربی هایی که از دهه ها پیش به فرانسه آمدند شماری هم به کارهای خلاف قانون اشتغال دارند. ولی درباره شمار آن غلو زیادی می شود و هر وقت اعمال خلاف قانونی انجام می شود اگر مرتکبین از منشاء مغربی باشند بسرعت به موضوع مطبوعات و رسانه ها و تبلیغات بدل می شود. در حالیکه بی تردید عامل اکثریت قتل هایی که در فرانسه رخ می دهد همان فرانسوی های "اصیل" هستند ولی هیچگاه در این باره آنچنان سروصدایی بپا نمی شود که در مورد این مهاجرین می شود.

در این شرایط می توان بازتاب عملکرد نشریاتی مانند شارلی هبدو را در این جامعه و در میان مسلمانان حدس زد. با وجود آنکه شارلی هبدو از سالها پیش تمایل به بحث در مورد مسائل فرهنگی مسلمانان به شکل کاریکاتور و طنز و تمسخر و تحقیر دارد ولی آنچه می نویسد مسلما مخاطبین پرشماری در میان مسلمانان فرانسوی ندارد. بنابراین جامعه مسلمانان فرانسوی آیا می تواند بر مبنای کاریکاتورهایی که در شارلی هبدو منتشر می شود یا بر مبنای طنزها و هزل هایی که به همین شکل منتشر می شود دچار یک تحول فرهنگی شود؟ پاسخ قطعا منفی است. واقعیت زندگی اکثریت مسلمانان در فرانسه  تحقیری است که هم بصورت روزمره حس می کنند و هم می بینند کشورهای مبدا آنان چه جایگاهی برای اروپایی ها دارند. چنانکه مثلا مراکش و تونس به محل تفریحات ارزان قیمت فرانسوی ها تبدیل شده اند. بر بستر چنین وضعیت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی نگارش و انتشار مطالبی به این شکل و محتوا جز ایجاد این حس که می کوشند با حمله به اسلام آنها را باز هم بیشتر و بیشتر تحقیر کنند احساسی دیگر را نمی تواند در این جمعیت ایجاد کند. آنچه آنها حس می کنند بیش از تحقیر اسلام تحقیر خودشان می باشد. آن روی سکه نیز پدیده ای خطرناک است که در میان مهاجران سیاسی ایرانی در کشورهای غربی مشاهده می شود. واقعیت آن است که بنام اسلام و مذهب فجایع زیادی در کشور ما پس از انقلاب روی داده است. کارنامه جمهوری اسلامی از این نظر به هیچ عنوان برکسی پوشیده نیست. ما توده ای ها خود نیز در زمره بزرگترین قربانیان سیاست هایی بودیم که تحت عنوان مذهب و یا اسلام اعمال شدند. در نتیجه ممکن است این تصور در میان بسیاری از ایرانیان بوجود آمده باشد که تمام مصیبت ها ناشی از مذهب و یا اسلام است. چنین باشد یا نه، به هر حال روشنفکرانی که بر این مبنا سخن می گویند ظاهرا از همه پرسروصدا تر هستند و امکان بیشتری برای انتشار دیدگاه های خود دارند. شمار بسیاری مقاله و شعر و ... در این باره در سایت های مختلف اینترنتی خارج کشور به چاپ رسیده است  و بسیاری ازا ین روشنفکران مهاجر خود را قربانی دفاع از آزادی بیان در ایران می دانند.

در این شرایط یکی از احتمالات آینده می تواند عدم تحمل نسبت به باورمندان به مذهب باشد. بایستی توجه کرد که اگر در گذشته فقط اقلیت خود را قربانی اسلام می پنداشت اکنون اکثریت مردم ایران خود را قربانی حکومتی می دانند که توجه به زندگی اکنون یا آینده آنان ندارد. و این سیاست را به نام اسلام به پیش می برد.

آنچه ما را نگران می کند تصوریست که برخی روشنفکران ایرانی تبلیغ می کنند که حالا نوبت ناباوران به دین است که فجایعی را که تحمل کردند بر سر باورمندان به دین تلافی کنند. این تصور از آنجا تقویت می شود که حکومت ایران نیز تحت عنوان مبارزه با مخالفت با اسلام و در واقع حکومت هر صدای مخالفی را به شکل های مختلف سرکوب می کند.

وظیفه ما بعنوان توده ای تسلیم شدن به این ایده ساده انگارانه نیست. تصوری که ما هم در آغاز انقلاب داشتیم و هم اکنون پس از بیش از سه دهه تحولات و جنبش اجتماعی داریم این نیست که باید منتظر فرصتی شد تا دور بدست ما بیفتد و این بار ما دمار از روزگار مسلمانان معتقد درآوریم یا حتی ملایم تر از آن امکان اهانت به باورهای دیگران را پیدا کنیم. بازتاب تحولات اجتماعی در فکر ما یقین بیشتر بر این ایده است که در کشور ما همه افراد باید فارغ از چگونگی نگرش به مسائل مذهبی یا فلسفی در کنار یکدیگر با احترام متقابل زندگی کنند. پیامدهای روش های نشریاتی نظیر شارلی هبدو و تقابل تروریستی و  جنایتکارانه ای که با آن صورت می گیرد باید ما را به ضرورت  گسترش بیشتر احترام و همزیستی میان اندیشه ها و مذاهب مختلف در ایران متقاعد کند و نه برعکس تقدس آزادی بیان به معنای تقاضای تحمل بی تحملی نسبت به دیگران نیست.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  490   دوم بهمن 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت