شاه در سال 55: تمرکز قدرت در دست من خواست مردم است
|
دو سال پایانی رژیم شاه از پایان سال 1355 آغاز می شود. تمام نشانه های اقتصادی و اجتماعی حکایت از سرعت گرفتن بحران اقتصادی و سیاسی دارد، اما شاه و اطرافیانش نه تنها شب ها با چشمبند می خوابند، بلکه روزها نیزگویا چشمبند را باز نمی کنند تا روشنائی چشمشان را اذیت نکند! زندان ها لبریز از زندانیان سیاسی است که اکثریت نزدیک به مطلق آنها جوانان و دانشجویانی هستند که پس از چند سال زندگی در خانه های تیمی و تمرین های چریکی دستگیر شده اند و یا در جریان عملیات نظامی به چنگ ساواک افتاده اند. بیشترین درگیری های مسلحانه و کشته شدن این جوانان در همین سال اتفاق می افتد. در حقیقت از سال 49 که سال واقعه سیاهکل است تا سال 1355، یعنی در عرض 6 سال، وسیع ترین درگیری های خیابانی و اعدام های سیاسی در همین سال اتفاق می افتد. در میان این اعدامی ها و جوانانی که درخانه های تیمی و یا خیابان ها کشته می شوند، اگر نیروئی مذهبی هم هست، اعضای سازمان مجاهدین خلق اند. حنای شجره نامه سیاسی و انقلابی با ادعای مبارزه روحانیت با رژیم که روحانیت پس از انقلاب 57 برای خود درست کرده در مقابل واقعیات هیچ رنگی ندارد. شماری روحانی نظیر آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری و چند تنی دیگر، در کنار برخی مذهبیون غیر روحانی در زندان اند و سران موتلفه اسلامی چند سال پیش از آن، با شرکت در نمایش تلویزیونی "سپاس آریامهر" از زندان مرخص شده اند. یگانه خبری که درباره تحرکات سیاسی مذهبیون منتشر می شود، واقعه قتل آیت الله شمس آبادی در اصفهان است. آیت اللهی وابسته به رژیم و در ارتباط با ساواک که در اصفهان پرچمدار مبارزه با بهائیت و رهبری انجمن حجتیه بود. او را در یک اقدام چپ روانه، یک گروه مذهبی بنام "هدفی ها" که مرکزیت آنها در "قهدریجان" نجف آباد اصفهان بود می کشد. رهبری این گروه با سید مهدی هاشمی برادر داماد آیت الله منتظری بود که اندک زمانی پس از قتل شمس آبادی دستگیر شد. آنها آیت الله را به بهانه رساندن به خانه سوار اتومبیل می کنند و در راه از او می خواهند که برای مبارزه با رژیم شاه از سهم امامی که دریافت می کند به آنها کمک مالی کند. او امتناع می کند و ربایندگان او را در همان اتومبیل خفه می کنند. آیت الله آنها را چهره به چهره و با نام ومشخصات شناخته بود و ربایندگان ظاهرا از بیم معرفی آنها توسط آیت الله به ساواک وی را خفه می کنند. سید مهدی هاشمی را بعد از انقلاب و درجریان توطئه برکناری آیت الله منتظری از جانشینی آیت الله خمینی دستگیر و تیرباران کردند. او که با انقلاب از زندان آزاد شده بود، بعد از انقلاب مسئول نهضت های رهائیبخش در سپاه پاسداران و مدتی نیز مسئول روابط عمومی سپاه بود. بزرگترین ضربه امنیتی را در همین سال، سازمان چریک های فدائی خلق می خورد و هسته مرکزی رهبری سیاسی و سازمانی آن توسط ساواک شناسائی و محاصره می شود. پس از چند ساعت تیراندازی متقابل و نا برابر، یگانه کادر مرکزی و باقی مانده از هسته مرکزی سیاهکل بنام "حمید اشرف" و عده ای دیگر کشته می شوند. ساواک شرح کشافی در ستایش از خود منتشر می کند. بدنبال این محاصره و کشتار و دستگیری آنها که کشته نشده و به شکنجه گاه های ساواک منتقل شده بودند ضربات پیاپی به خانه های تیمی فدائیان خلق گسترش پیدا می کند. ساواک به اطلاعات وسیعی در زیر شکنجه ها دست پیدا کرده است. این ضربات تنها شامل سازمان چریک های فدائی خلق نمی شود، بلکه سازمان مجاهدین خلق را هم شامل می شود و عده ای از آنها نیز در محاصره خانه های تیمی کشته می شوند. خبر تیرباران شماری از دستگیر شدگان نیز پیاپی منتشر می شود. هیچ بانگ اعتراضی از روحانیت که منبرها را در مساجد دراختیار دارند بر نمی خیزد. بازاری ها همچنان سر به زیر و مطیع رژیم اند و مذهبیون غیر روحانی نیز با سکوت ناظر این کشتارها هستند. و باز در همین سال "تورج حیدری بیگوند" که پیشگام اعلام غلط بودن مبارزه چریکی و ضرورت کار سیاسی در میان مردم برای آگاه سازی آنها بود و گرایش به سازمان "نوید" پیدا کرده بود، در یک قرار درون سازمانی توسط ساواک شناسائی و کشته می شود. او جدائی خود از سازمان چریک ها و تمایل خود به پیوستن به سازمان نوید (وابسته به حزب توده ایران) را از مدتی پیش مطرح کرده و برای آخرین دیدارها و اعلام جدائی بر سر قرار سازمانی حاضر شده بود که کشته شد. ساواک پس از کشته شدن حمید اشرف به اطلاعات زیادی در زیر شکنجه ها دست پیدا کرده بود و شکار بر سر قرارهای خیابانی گسترده شده بود. سال 55، سال اوج اقتدار ساواک و شاه است که در کشتارهای سیاسی جلوه می کند، اما در باطن زیر دیوارهای این دژ به ظاهر استوار آب رخنه کرده و دیوارهای پوسیده بزودی فرو می ریخت. از نیمه دوم سال 56 این فروریزی آغاز شد. شاه که مدعی بود بزودی ایران به ژاپن خاورمیانه تبدیل می شود و شعارش "به سوی تمدن بزرگ شاهنشاهی" بود، حالا حتی اگر شب ها به بام یکی از قصرهایش می رفت درعمق شهر تهران قطع شبانه برق محلات و فرو رفتن آنها در تاریکی را می توانست ببیند. رژیم ازتامین برق تهران هم عاجز مانده بود. سقوط قیمت نفت آغاز شده بود، اما شاه همچنان در پی خرید تسلیحات نظامی است، با این تصور که هم حمایت امریکا را جلب می کند و هم ارتش را مقتدر. و این درحالی است که فساد تا بن دندان ارتش نیز نفوذ کرده است. کشف شبکه جعل معافیت سربازی در درون ارتش اعلام می شود. در همین سال قرارداد 40 میلیارد دلاری خرید اسلحه از امریکا بسته می شود! و برای رضایت کشورهای بزرگ اروپائی، با پول نفت ایران سهام شرکت های در حال ورشکستگی آنها را می خرد. از جمله سهام شرکت "گروپ" آلمان را. رژیم که گرفتار بحران اقتصادی شده، به جای فکری اساسی برای تولید داخلی، بر واردات می افزاید. حتی سیب زمینی و پیاز را از خارج وارد می کند. روستائیان در حاشیه شهرهای بزرگ در کمین فرصت اند و این فرصت در سال 57 بدست می آید. سیل جمعیت از حاشیه شهرها به طرف مراکز شهرها به حرکت در می آید. رسما اعلام می شود که 20 هزار بیمار روانی در خیابان های تهران سر گردانند و شاه در یک مصاحبه در امریکا در همین سال شمار زندانیان سیاسی ایران را 3300 تن اعلام می کند و با وقاحت می گوید "تمرکز قدرت در دست من، خواست مردم است!" مجموعه اخبار مهم سال 1355 را در همین شماره پیک نت و در "روز شمار تاریخ ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57" میخوانید.
|
راه توده 491 9 بهمن 1393