شاه گیج و سر درگمُ در گرداب حوادث سال 56
تاریخ را دو گونه می نویسند. یا به آن سبک که مرحوم احمد کسروی در باره انقلاب مشروطه نوشت و هنوز معتبرترین تاریخ وقایع آن انقلاب است و به آن "گزارش تاریخی" می گویند؛ و یا تاریخ را بصورت تحلیلی می نویسند. یعنی چرائی و چگونگی وقایع مهم یک انقلاب و انگیزه های طبقاتی مردم یک کشور در آن انقلاب در مرکز توجه است. این نوع تاریخ نویسی را "تاریخ تحلیلی" می گویند که برخلاف گزارش تاریخی، جزئیات حوادث مورد بررسی نیست؛ بلگه انگیزه های طبقاتی حوادث مهم یک انقلاب مورد نظر است. این هر دو شیوه تاریخ نویسی، مهم اند، بویژه برای توده مردم که با انگیزه تحلیلی به وقایع مراجعه نمی کنند. خاطره نویسی نیز این دو شیوه تاریخ نویسی را کامل می کند. آنچه را که ما از کتاب "تاریخ ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57" برگزیده و تاکنون منتشر کرده ایم را شابد با همه کمبودهائی که دارد، بتوان "گزارش تاریخی" نامید. ما در ادامه انتشار این گزارش تاریخی رسیده ایم به سال پرحادثه 1356 که شرح وقایع منجر به انقلاب و سقوط رژیم شاه است.
|
سال 1356، سال تکاپوهای گاه مضحک، گاه توام با حیرت و اغلب تعجب آور رژیم و شخص شاه است. آنچه سالها زیر پوست کشور جریان داشته، حالا یکی پس از دیگری بیرون می زند و فاصله این بیرون زدن ها دم به دم افزون می شود. مثل تاولی ناشی از سوختگی که پشت دست بالا آمده و بترکد. شاه که تازه از خواب زمستانی قدرت ناشی از سرکوب سیاسی بیدار شده، کورمال کورمال خود را به پنجره های بسته کاخش می رساند و آهسته گوشه پرده ها را کنار می زند تا ببیند در کشور چه خبر است! گرد و غبار تازه به هوا برخاسته اما هنوز از تاخت اسب انقلاب در خیابان ها خبری نیست. او هنوز مصمم به مقابله با دگراندیشان غیر مذهبی است و شمشیر را به نیام بر نگردانده است. ترور و انفجارهای سیاسی آشکارا کاهش یافته و گهگاه خبری از این حوادث در مطبوعات انتشار می یابد؛ همچنان که احکام دادگاه های نظامی علیه فعالان زیر زمینی سیاسی صادر می شود. خانه های تیمی چریک های شهری هنوز تک و توک کشف می شوند و ساکنان آن در محاصره ماموران مسلح ساواک کشته می شوند. فشار حقوق بشری دوران کارتر از کاخ سفید متوجه رژیم شاه است. دادگاه های نظامی برپا می شوند اما دیگر احکام اعدام صادر نمی کنند. فعالیت های سیاسی اشکال غیر پنهانی به خود گرفته است. در مرکز زمستانی انجمن فرهنگی ایران و آلمان بنام "گوته" شاعر بزرگ آلمانی واقع در انتهای خیابان پهلوی (ولیعصر کنونی) 10 شب شعر به همت کانون نویسندگان ایران و با قبول خطر یورش و دستگیری برپا می شود که سهم حضور روحانیون در آن صفر و سهم مذهبیون در برگزاری آن و شعر خوانی در آن تقریبا هیچ است. حیاط انجمن گوته 10 شب لبریز از مشتاقانی می شود که اکثریت آن زیر 30 سال دارند. همه خشمگین و مهاجم و تشنه شعر سیاسی و علیه رژیم. شاه کنفرانس حقوق بشر در تهران برپا می کند و در سخنرانی ها و مصاحبه های خود وعده رعایت آن را میدهد اما در جملات و کلماتی که بیگانه با واقعیات است. برگزاری بدون رویاروئی ساواک با انبوه شرکت کنندگان در شب های شعر "گوته"، نسیم سحری جسارت در گرمای استبداد را به "باد" خنک نیمروزی تبدیل می کند. نهضت آزادی ایران که جان تازه ای گرفته، در تپه های قیطریه تهران، نماز عید فطر برگزار می کند. پیشنماز و امام جمعه آن، یکی از روحانیون خوشنام و ملی ایران بنام آیت الله "زنجانی" است که پس از کودتای 28 مرداد نیز دستگیر و زندانی شده بود. بر خلاف آیت الله کاشانی که از کودتا و شاه حمایت کرد و در امان ماند، او طرفدار مصدق باقی ماند و به زندان رفت. بدنبال برپائی 10 شب شعر، در دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) مراسم دیگری برای شعر خوانی اعلام می شود. سالن بزرگ ورزشی این دانشگاه لبریز از سیاسیون دگر اندیش و گاه مذهبی می شود و یگانه تدبیری که ساواک در آستانه آغاز مراسم به ذهنش می رسد کنترل کارت های دانشجوئی در برابر در ورودی دانشگاه است تا جمعیت بیشتری وارد دانشگاه نشود. همین تدبیر خام، خود تبدیل به انگیزه ای برای تحصن در دانشگاه می شود و شعرخوانی نیز تبدیل به صدور اعلامیه هائی می شود که دست به نقد و در درون همان سالن نوشته شده و پشت تریبون خوانده می شود. تحصن تا صبح ادامه می یابد و سرانجام با حضور شادروان "به آذین" دبیر کانون نویسندگان در دانشگاه و مذاکره با گارد دانشگاه، رئیس حکومتی دانشگاه و در نهایت "ساواک" و "پلیس" با این شرط که آنها امنیت تحصن کنندگان را هنگام خروج از دانشگاه تضمین کرده و کسی را دستگیر نکنند خاتمه می یابد. اما این تحصن در خیابان به شعار و تظاهرات می کشد و درگیری آغاز. عده ای دستگیر می شوند اما شاه دیگر دندان گاز گرفتن ندارد و دستگیر شدگان بتدریج آزاد می شوند. مرگ فرزند ارشد آیت الله خمینی در نجف (مصطفی خمینی) براثر ایست قلبی، بهانه ای می شود تا مذهبیون نیز به میدان آمده و صحنه را برای چپ و دگراندیشان غیر مذهبی خالی نگذارند. شاه دستپاچه ای که تاب آزادی مردم را ندارد اشتباه تاریخی دیگری را مرتکب می شود. اشتباهی که هنوز معلوم نیست اشتباه بود و یا یک اقدام آگاهانه از سوی دست های سالها پنهان و چهره های چند دهه مخفی در کنار شاه و در درون رژیم او برای پیش کشیدن مذهبیون و محاصره دگراندیشان چپ. مقاله ای که ابتدا در روزنامه اطلاعات و سپس در روزنامه کیهان علیه آیت الله خمینی منتشر شد، نفتی بود بر آتش؛ بویژه که حالا دیگر همه میدانستند شاه زیر فشار "حقوق بشر" کارتر است و دیگر دندان تیز دوران کودتا و پس از کودتا را ندارد. ملیون نیز بیکار نمانده و بمناسبت سالگرد دکتر مصدق مراسمی را بالای سر قبر او در خانه معروف به قلعه احمد آباد، محل حصر خانگی مصدق برگزار می کنند. چهره جسور این مراسم شادروان داریوش فروهر است. چهره ای که بدلیل حضور چندین ساله اش در زندان شاه، برای بسیاری از دگراندیشان چپ و ملی و ملی مذهبی و حتی روحانیون احترام برانگیز است. در پایان این مراسم و هنگام بازگشت جمعیت به تهران، چماقداران ساواک دست به تهاجم می زنند و فروهر در همین تهاجم بشدت مجروح می شود. سیاست رژیم ترساندن است و نه دستگیر کردن و حالا این را همه بسرعت متوجه شده اند. علیه مقاله تحریک آمیزی که دو روزنامه کثیرالانتشار کشور علیه آیت الله خمینی منتشر کرده اند در شهرهای ایران و بویژه در قم تظاهراتی می شود. این تظاهرات، مراسم مذهبی در گذشت مصطفی خمینی را تحت الشعاع قرار میدهد و در واقع کامل می کند. نیروی امنیتی و ارتش در قم به تظاهرات حمله می کند و کار به تیراندازی می کشد و عده ای کشته می شود و این آغازی می شود برای تظاهرات نوبتی 40 روز به 40 روز در سراسر ایران. ابتدا چهلم کشته شدگان قم و سپس چهلم کشته شدگان تبریز که شمار آنها بمراتب بیشتر از کشته های قم است، چهلم مشهد و ... شاه "هویدا"ی چاپلوس و مقام پرست را پس از نزدیک به 13 سال از نخست وزیری برکنار می کند و جمشید آموزگار را جانشین او. هویدا به دربار شاه رفته و وزیر آن می شود! اما دیگر تاریخ این نوع تصمیمات و تدابیر گذشته است. مردم کوچکترین اعتمادی به شاه و رژیم و کارگزارنش ندارند و شاه هنوز این را باور نمی کند. تصمیمات او شتابزده و غیر سیستماتیک است. خیز بر میدارد، اما چند وجب بیشتر نمی تواند بپرد. چهره های معروف سیاسی و هنری چپ و ملی را دستگیر می کند اما این نوع دستگیری ها دیگر آن دستگیری های دهه 1340 نیست زیرا اخبار بسرعت در جامعه انعکاس یافته و با واکنش عمومی روبرو می شود. دیوار خشک دستگاه دولتی و حکومتی ترک های کم عمق بر میدارد. حتی در مجلسی که تاکنون جز بانگ چاپلوسی از آن شنیده نمی شد نیز حالا ناله های ملایم انتقاد بلند می شود. بنی احمد نماینده تبریز و پزشکپور از حزب پان ایرانیست نمایندگان این ناله ها می شوند. شاه به امریکا می رود تا از حمایت کاخ سفید مطمئن شود. با تظاهرات وسیع دانشجویان خارج از کشور روبرو می شود. کارتر برای پس دادن آن دیدار به ایران می آید. سفر او نیز با تظاهرات و اعتراضاتی ملایم در ایران روبرو می شود. 17 ساعت بیشتر در ایران نمی ماند و باز می گردد. پس از این دو دیدار، شاه همسرش "فرح" را به امریکا می فرستد تا در کاخ سفید سر و گوشی آب بدهد و موقعیت شاه در کاخ سفید را بسنجد. او هنوز نمی تواند قبول کند که سرنوشتش در داخل کشور تعیین می شود نه در کاخ سفید. نظیر همین تکاپوها را در فرانسه و انگلستان هم می کند. نخست وزیر جدید، لیست بلند بالای ممنوع الخروج ها را باطل می کند و سفرهای سیاسی به اروپا و امریکا و حتی کشورهای اسلامی آغاز می شود. بخشودگی زندانی ها که تا حالا شامل سارقان، اختلاس کنندگان، قاچاقچیان می شد و شاه در سالگرد تولد خود شماری از آنها را عفو می کرد و یا در محکومیتشان تخفیف می داد، دراین سال شامل حال زندانیان سیاسی نیز شد. محاکمات سیاسی از دادگاه های نظامی به دادگستری ارجاع می شود. این پس از آنست که دادگاه نظامی به خبر از فضائی که در کشور بوجود آمده، آیت الله طالقانی را به 10 سال زندان محکوم می کند و این خود به معنای دمیدن در تنور حضور مذهبی ها در جنبش اعتراضی کشور بود. بحران اقتصادی با کاهش قیمت نفت که شاه قول آن را به رئیس جمهور امریکا می دهد تشدید می شود. کمبود سیمان و میوه و سیب زمینی و پیاز و قطع نوبتی برق حالا بصورت کمبود کالاهای مصرفی نیز ظهور می کند. مجموعه مهم ترین حوادث این سال بسیار مهم که زمینه ساز حوادث سال 57 و سقوط رژیم شاه شد را در همین شماره راه توده می خوانید.
|
راه توده 492 16 بهمن 1393