راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"مرزهای منافع ملی"

و مخالف با ج. اسلامی

کجا یکدیگر را قطع می کنند؟

دکتر گلزار مختاری

 

 

تلاطمی که از قلب آفریقا تا خاور و آسیای میانه و شرق اروپا کشیده شده و تنش ها و درگیریهای محلی و قومی آغشته به رادیکالیزم مذهبی ونژادی، بی ثباتی و نا بسامانی را در این مناطق حاکم کرده که دامنه آن گسترش می یابد. هیچ کشوری در این مناطق از سرایت این نابسامانی ها در امان نیست! نیم نگاهی به شرق و غرب و شمال و جنوب میهن خودمان "ایران"  نیز نشان از وضعیتی استثنایی دارد. "جزیره" ای محاصره شده که پیرامون آن یا در آتش است و یا در انتظار سرایت این حریق نابسامانی است.

نبود رضایت عمومی و تبعیض ها ی قومی، نژادی، جنسی، سیاسی و همچنین آشفتگیِ اقتصادی و سیاست خارجی برخاسته از بهاء ندادن به حریق مورد اشاره در بالا می تواند موجودیت هر کشوری منجمله ایران را، علیرغم هر اندازه قدرت نظامی نیز به خطر بیاندازد.

از نظر من، حداقل در بخشی از حکومت ایران، نوعی آگاهی استراتژیک نسبت به این خطر شکل گرفته است و باید آن را به فال نیک گرفت و از آن حمایت کرد و در جهت تقویت آن نیز کوشید. تفاوت نمی کند که ما در ایران باشیم و یا خارج از ایران. گفته می شود که آن بخش از حاکمیت برای حفظ  نظام تن به قبول درک استراتژی مورد اشاره داده است. من می گویم، انگیزه آن بخش از حاکمیت مهم نیست، مهم رشد این واقع بینی در تمام سطوح ملی در کشور و آن نیروئی است که درک و بیان این استراتژی در جامعه ایران بوجود می آورد. اهمیت این دومی بیش از تلاشی است که می گویند نظام برای حفظ خود انجام میدهد.

 

آیا همه و یا حتی بخشی از فعالان سیاسی خارج کشور دارای چنین درک و شناختی هستند؟ و از آن مهم تر، چنین فعالانی در داخل کشور از پشت چنین عینکی به وقایع جهانی نگاه می کنند؟

 

"برای نمونه نگاه کنیم به نوشته آقای علی فراستی با عنوان ژئوپولیتیک مناسبات ایران و روسیه از منظر تاریخی" که اخیرا در "ایران امروز" منتشر شده است. نظراتی دراین نوشته مطرح شده که آقایان واحدی و گرامی مقدم نیز به آنها اشاره کرده اند. این همسوئی، درعین حال که نقد باید بشوند، این بشارت را با خود به همراه دارند که ظاهرا مسئله خطرات مورد اشاره در ابتدای این نوشته می رود تا به بحثی عمومی در میان روشنفکران داخل و خارج کشور تبدیل شود. هستند کسانی مانند آقای "باوند" که بنام "ملیون" سخن می گوید اما هنوز در فضای دهه 1330 زندگی می کند و اساسا با فضای کنونی جهان آشنائی ندارد".

 

مناسبات ایران و روسیه و دست آویز "ژئوپولتیک"

 

 اجازه تحویل سیستم ضد هوایی اس 300 به ایران از سوی ولادیمیر پوتین رئیس جمهور فدراتیو روسیه و اهمیت استراتژیکی و منطقه ای آن، بر نگرانی های کشورهای غربی، متحدان منطقه ای غرب و طرفداران ایرانی و خارجی مداخله نظامی غرب در ایران افزود.

روابط ایران و روسیه و خبر فوق در صدر اخباربسیاری از رسانه های داخلی و خارجی قرار گرفت و افراد و شخصیتهای فراوانی بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم به روابط "ایران و روسیه" پرداختند. در این میان مطالب و نقطه نظرات آقایان اسماعیل گرامی مقدم، مجتبی واحدی و علی فراستی ( منتشر شده در سایت خارج از کشور "ایران امروز") نه فقط بدلیل هم مضمونی بلکه به دلیل به کارگیری کلمات و مقوله های مشترک، تداعی کننده "خطبه های" هماهنگ شده ای که گوئی از یک مرکز دیکته شده اند!

استفاده از اصطلاحات، ترکیبات و حتی جمله های کلیشه ای "روسوفیل"، روسیه دهها بار بدتر از انکلیس و آمریکا و...) و تلقین یک مضمون، در نفس خود می تواند کاملا تصادفی و بی غرض صورت گرفته باشد، ولی در مورد مطالب  آقایان گرامی مقدم، واحدی و فراستی چنین بنظر نمی رسد.

نوشتن و پژوهش در مورد پدیده ای به خودی خود نمیتواند مورد انتقاد باشد، اما جائیکه مقولات و دیدگاه" ها بعنوان استراتژیک ملی مطرح میشوند، دیگر نمی توان به آسانی از کنار آنها گذشت.

آیا مطالب همگون و تهاجمی آقایان گرامی مقدم، واحدی و فراستی نشان از وجود جبهه ای واحد در میان این طیف از روشنفکران است؟ و آیا قلب واقعیت های تاریخی، تبلیغ نفرت قومی با تکیه بر اختلافات و دشمنی های سده های گذشته ، تحمیق و تحقیر مخاطبان و... در جهت منافع ملی است ؟

بویژه که ارائه کنندگان این نظرات خود را اصلاح طلب نیز معرفی کرده باشند.

آقای فراستی در مطلبی تحت عنوان  "ژئوپولیتیک مناسبات ایران و روسیه از منظر تاریخی"  چنین

می نویسد:

" اگر از هر فرد ایرانی، جوان یا پیر، سؤال کنید که در تاریخ معاصر ایران، چه قدرت بیگانهای نقش استعمارگرانه بیشتری در ایران داشته است، اول از همه و بیش از همه از انگلیس نام میبرند به نحوی که داستان زیبای «دائی جان ناپلئون» را به یاد میآورد که آن داستان نیز ناظر بر چنین روانکاوی اجتماعی نگاشته شده بود. ولی شاید تعجب کنید اگر اینجانب مدعی شوم که اصلیترین استعمارگر خارجی در ایران همواره روسیه (با نظامهای گوناگون سیاسی) بوده است که بعنوان یک عامل بیرونی (جدای از عوامل درونی و داخلی) بیش از هر عامل خارجی دیگر باعث مصائب و عقب ماندگی عمومی جامعه ایران بوده است. با اینحال همواره انگشت اتهام بهسوی انگلیس و سپس آمریکا نشانه رفته است".[1]

 

 آقای فراستی میتواند هر کشوری، منجمله روسیه را "اصلی ترین استعمارگر خارجی در ایران" بداند و انگشت اتهام به سمت هیچ کشوری از جمله انگلیس و آمریکا نشانه  نرود. اما یگانه دانستن "نظام های گوناگون سیاسی" روسیه یک مغلطه است!

ایشان باور تاریخی مردم ایران مبنی بر اینکه "انگلیس بیشترین نقش استعماری در ایران  داشته" را اینچنین رد می کند:

"علت این ضعف نگرش و یا بهعبارتی، تحریف عمدی یا غیر عمدی تاریخ معاصر ایران، تاریخ نویسانی هستند که اغلب از چپگرایان و یا متأثر و مرعوب جریانات فکری چپ بودهاند که از نظریه پردازان روس تغذیه میکردند. علت دیگر آن آشنائی بیشتر ایرانیان به زبان های غربی (انگلیسی – فرانسوی – آلمانی) و بهرهوری بیشتر از منابع تاریخی منتشر شده در اروپا و آمریکا بوده است. طبعا تمایل کمتر ایرانیان به فراگیری زبان روسی و در دسترس نبودن منابع و اسناد حکومت های روس (به آن حد که در ممالک اروپای غربی رایج است) باعث کنکاش کمتر در زمینه تأثیر واقعی سیاستهای روسیه بر جامعه ایران شده است".[2]

یعنی:

اولا تاریخ نویسان چپگرا از نظریه پردازان روس تغذیه میکردند! ثانیا آشنایی بیشتر ایرانیان به زبانهای غربی و عدم آشنایی آنها به زبان روسی دلایل ذهنیت منفی ما ایرانیان نسبت به انگلیس و آمریکا می باشد.

اینکه چپ وبخصوص چپ مارکسیستی در تاریخ معاصر از کمترین امکانات و فعالین آن از کمترین حقوق و آزادی برخوردار بودند و همیشه یا مخفی و در بهترین حالت نیمه مخفی بودند، در نتیجه گیری آقای فراستی تاثیری ندارد. همانطورکه زمینه های تاریخی، سیاسی- اجتماعی در اظهارات وی جای نداشته و ندارند .

سوال اینجاست :

چگونه ملتی که بیشتر با غرب و زبان های غربی آشنایی داشته و دارد "مرعوب جریانات فکری چپی"  که همیشه تحت تضییق و فشار بوده میشود؟

معمایی که آقای فراستی باید در رابطه با آن توضیح بیشتری دهد.

آقای فراستی ادامه میدهد:

"در تاریخ معاصر ایران همواره از پرتغالیها، هلندیها، انگلیسیها که به خلیج فارس آمدند سخن رفته است. آن ممالک صرفا با هدف حفاظت از منافع اقتصادی خود میآمدند و یک روز هم میبایست میرفتند، کما اینکه در رقابت با یکدیگر بالاخره رفتند".[3]

به همین سهولت غربی ها  "آمدند و رفتند" ، بدون هیچ پی آمدی و چشم داشتی؟ و کشورهای مترقی و از لحاظ صنعتی پیشرفته و صد در صد مستقلی را برای مردم منطقه و حاشیه خلیج فارس به ارمغان گذاشتند؟

 وی روشن نمیکند که:

- تعداد ۸۵۰ پایگاه نظامی آمریکا در پنج قاره جهان به استثنای خاک خود برای چیست؟

- آیا مقوله "حفاظت از منافع اقتصادی" می تواند توجیه کننده  دخالت  سیاسی و نظامی در کشورهای دیگر باشد؟

اگر پاسخ آقای فراستی منفی  است، پس دخالتهای ایالات متحده آمریکا در اقصی نقاط جهان به بهانه "حفظ منافع اقتصادی"  را ایشان چگونه توجیه می کند؟ واگر پاسخ مثبت است پس تمام کشورها باید از حق "حفظ منافع اقتصادی" در اقصی نقاط جهان برخوردار باشند (منجمله روسیه در اوکرائین و یا ایران در عراق و سوریه و یمن )!

آقای فراستی با ساده کردن و کم جلوه دادن اقدامات استعماری غربی ها ایشان را در تناقض گوئی و رویاروئی با تاریخ قرار میدهد.

آنچه آقای فراستی عملا و علنا به دفاع از آن وارد میدان شده ولی به آن اشاره نمی کند، همانا جهان یک قطبی است! که چند صباحی پیش تحت نام "دهکده جهانی" و با تئوری های "گلوبالیستی" در پی گذر از "مدرنیسم" به "پسا مدرنیزم" و حل مشکلات جامعه بشری بود!

"دهکده جهانی" که با گوجه فرنگیهای مثلثی شکل چند کیلویی، هندوانه های نیم تنی، غلات غول پیکر و...قرار بود مشکل گرسنگی انسانها را برطرف کند!

"دهکده جهانی" که قرار بود دمکراسی، آزادی، صلح و  نظم شایسته انسان را بوجود آورد!

 "دهکده جهانی" که البته وصد البته ناظمان آن آنگلوساکسونها و کدخدای بلامنازع آن ایالات متحده آمریکا محسوب می شدند.

بعد از فرو پاشی اتحاد شوروی، ایالات متحده آمریکا راه را برای رسیدن به آرزوی دیرینه "آقایی بر جهان" هموار یافته و با دکترین جدیدی (که برژینسکی آنرا تئوریزه کرده و "جهان در پازل" نامید)، به چالش جهت رسیدن به آمال وآرزوهایش پرداخت.

اما تا رسیدن به آرزوهای بلند پروازانه "آقایی بر جهان" هنوز راه درازی در پیش بود. مهم ترین و اساسی ترین گام، تقسیم روسیه (بعد از اتحاد شوروی) بعنوان "کشوری دارای پتانسیل نظامی- سیاسی و جغرافیایی بازدارنده" از یکسو و نزدیکی به چین، رقیب بالقوه اقتصادی ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر بود.

شیوه تبلیغی- تلقینی (پروپاگاندای) آقای فراستی بصورت تهاجمی، اهداف زیر را دنبال میکند:

1-ایجاد وحشت از روس و روسیه

2- ناجی قلمداد کردن انگلیس و آمریکا !

این تلاش را آقای فراستی در جملاتی از این دست: « اصلیترین استعمارگر خارجی، باعث مصائب و عقب ماندگی عمومی جامعه ایران، مرعوب جریاناتی که از نظریه پردازان روس تغذیه میکردند، اسناد حکومت های روس، تأثیر واقعی سیاستهای روسیه بر جامعه ایران، همسایه شمالی ما همچون رطوبت عمل کرده است، آنقدر میماند تا مملکت مورد هدفش را غرق کند؛ تسلط ۳۰۰ سال بر سرزمینهای تاریخی ایران که از هیچ تلاشی برای ضمیمه کردن مابقی سرزمین ایران به امپراتوری خود دریغ نورزید، برای ممانعت روسیه از اشغال ایران، هموطنان سابق ما در آذربایجان و ترکمنستان و تاجیکستان و سایر مستعمرات سابق روسیه، گسترش امپراتوری نوپای روسیه به جنوب سیاستی که همواره در طول تاریخ و تا امروز مشاهده شده است، اضمحلال ایران را تسریع بخشید و تا خلیج فارس نفوذ کنید ، بوسیله روسها تحریک شده بود،روسیه بوجود آورنده روحیه احساس حقارت در میان ایرانیان نسبت به اروپاییان، به سود صادر کنندگان روس و به زیان واردکنندگان ایرانی، روسها باعث  فقر و فلاکت اقتصادی ایران، افول اقتصاد کشور، ضعف حاکمیت ملی و فقر روز افزون مردم ایران، کشتار مشروطه طلبان و بمباران مجلس، ادعای روسیه که شمال ایران به طور طبیعی جزئی از امپراطوری روسیه محسوب میشود،کودتا مانند افغانستان و... »                                                                              

ایشان بصورتِ ممتد و مکرر تا پایان  نوشتار خود همین تلاش را ادامه میدهد. به چند نمونه اشاره کنیم:

- با سوء استفاده از فضای پرتنش زمان گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران  ... شوروی خاک افغانستان ! را اشغال نمود و بر آن کشور آن رفت که هم اکنون  شاهدیم. [4]  (در20 سال اخیر که رژیم تحت الحمایه آمریکا در افغانستان حاکم است ، نه تنها ترور و کشتارکمتر نشده که تولید مواد مخدر هم به برکت سرآمریکا 18 برابر شده است.)

- استقرار نیروهای ارتش سرخ در مرزهای پاکستان (هند سابق) تحقق آرزوی دیرینه تزار روسیه بود. [5]

 

آقای فراستی نمی نویسداولا تزار ارتش سرخ نداشت، دوما پاکستان، پاکستان است و هندوستان نیست، سوما ارتشی که وارد افغانستان شد ارتش کشور شوراها  نام داشت[6].

 

آقای فراستی چنین ملغمه ای را تحت عنوان "ژئوپولتیک" عرضه میکند. استعدادهای آقای فراستی به این هم خلاصه نمی شود. وی با متهم کردن غیر مستقیم مردم ایران به اهمال در تصرف سفارت شوروی به تبلیغ  و توصیف ثمرات و مزایای  تصرف سفارت شوروی می پردازد؛

"اگر سفارت شوروی هم همانند سفارت آمریکا به اشغال در میآمد و اسناد محرمانه آن منتشر میشد مردم از نقش شوروی در تهییج انقلاب و سپس دامن زدن به تنشهای سیاسی پس از انقلاب؛ اسامی کسانی که در دانشگاه «پاتریس لومومبا»ی مسکو آموزش دیده و به عنوان عامل کا. گ. ب. به ایران اعزام شده بودند؛ هدایت فکری و ایدئولوژیک گروههای سیاسی و تجزیهطلب در کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و بلوچستان، پرداخت پول نقد در کیفهای سامسونت به گروههای مسلح در تهران (منجمله به مجاهدین خلق) و تلاش برای ساقط کردن دولت بازرگان و صدها توطئه استعماری دیگر پرده بر میداشت ". [7]

اینها تراوشات ذهنی آقای فراستی است و امیدواریم خوانندگان آن، تصور نکنند این ها نظرات و گزارش های پرویز ثابتی معاون سیاسی ساواک شاهنشاهی است!

ایشان نه تنها انقلاب ۵۷ بلکه تمام جنبشهای سیاسی ضد استعماری ۱۵۰ سال اخیر - از جنبش تنباکو – انقلاب مشروطیت – جنبش ملی شدن نفت – را  نیز متاثر از "روسها"[8] دانسته و به این هم بسنده نکرده و بابیه و بهاییگری را نیز متاثر از حقارت تحمیل شده به مردم ایران از سوی "روسها" عنوان میکند!

به این حکم علمی! ایشان که بلافاصله بعد از جملات فوق صادر کرده نیز توجه کنید: " از آن پس مناظره عمومی حول سنت و تجدد در میان روشنفکران ایران آغاز گشت و کماکان پس از قریب به دویست سال این مناظره ادامه دارد".[9] که بزعم ایشان سنت همان جنبشهای سیاسی ضد استعماری ۱۵۰ سال اخیر یعنی  جنبش تنباکو – انقلاب مشروطیت – جنبش ملی شدن نفت و...متاثر از "روسها" و تجدد همان انگلیس و آمریکا و منافع ایشان میباشد. همان تجددی که استعمار انگلیس برای مردم منطقه به ارمغان آورده است! و ایشان در نوبتی دیگر به تشکیل دولتهای مدرن ومرفه و متجدد توسط انگلیس، به آن اشاره می کند.

این چنین گفتاری قبل از اینکه به طرفداری از دولت بازرگان باشد، با شالوده سیاست های ارتجاعی ترین نیروهای داخلی (مانند انجمن حجتیه) وخارجی (عربستان سعودی و کشورهای حاشیه ای خلیج فارس) یکسان بوده وهست!  

کمتر پاراگراف و جمله ای در مطلب آقای فراستی یافت می شود که بار منفی و بوجود آورنده تنفر از روسیه و روس نباشد!    

آقای فراستی جهت رسیدن به مقصود خویش با استعدادی خاص به سرهم کردن و پیوند زدن وقایع تاریخی ادامه میدهد. برای نمونه ، امپراتور روسیه پطر اول ملقب به پطر کبیر را به لنین  رهبر انقلاب اکتبر پیوند زده و سپس به پوتین می رسد.

اشاره به چند نمونه تاریخی از قابلیت های آقای فراستی در توهین به شعور مخاطبان را بخوانید:

ایشان با اشاره به مستند نبودن وصیت نامه پطر کبیر چنین میگوید:

 

" پتر اول در وصیت نامهاش چنین نوشت: «هر چه بیشتر به قسطنطنیه  و هندوستان نزدیک شوید. آنکس که بر آن نواحی حاکم شود، بطور بالقوه حاکم جهان خواهد بود. هر از گاهی ترکها و ایرانیها را تحریک به جنگ با یکدیگر کنید. خود را در سواحل دریای سیاه مستقر سازید و بتدریج آن را و همچنین سواحل دریای بالتیک را از آن خود سازید، چرا که این دو نقاط عامل موفقیت مضاعف ما هستند. اضمحلال ایران را تسریع بخشید و تا خلیج فارس نفوذ کنید. حتی اگر لازم است از طریق سوریه و راه بازرگانی سابق شرقٍ مدیترانه در آن نفوذ نمائید و همزمان تا هند پیشروی کنید که آنجا انبار جهان است. با رسیدن به آنجا ما میتوانیم به گنجینه طلای انگلیس چنگ بیندازیم» و در قسمت دیگری از‌‌همان وصیت نامه چنین میآید: «سرزمین قفقاز رگ حساس ایران است. همین که نوک نیشتر استیلای روسیه به آن رگ برسد، فوراً خون ضعف از دلِ ایران بیرون خواهد رفت و چنان ناتوان خواهد شد که هیچ پزشک حاذقی نتواند آن را بهبود بخشد...»

 اگرچه میگویند این وصیتنامه با خط پتر اول نبوده و بنام او نگاشته شده است، ولی محتوای سیاست خارجی سه قرن روسیه مطابقت رفتار دولتمردان این کشور با این وصیت نامه را عیان میکند". [12]

 

بفرض مستند بودن این وصیتنامه، آیا سیاست خانواده سلطنتی رومانف با دولت اتحاد شوروی یکسان بوده و یا اصولا میتوانسته یکسان باشد؟

خود ایشان در رابطه با سیاست استعماری امپراتوری روسیه قبل از انقلاب اکتبر چنین میگوید:

 

"... عقد پنهانی قرارداد تقسیم ایران به مناطق نفوذ بین دو قدرت استعماری وقت در سال ۱۲۸۶ شمسی (۱۹۰۷ میلادی) گردید و ایران همچون تبت و افغانستان به دو منطقه نفوذ تقسیم گردید. جالب اینکه پیش از عقد این قرارداد، وزیر مالیه روسیه اعلام کرده بود که «شمال ایران به طور طبیعی جزئی از امپراطوری روسیه محسوب میشود»".[13]

وبرای یکسان جلوه دادن سیاستهای روسیه سوسیالیستی با امپراتوری روسیه به کتاب شرق وانقلاب آقای ک. ترویانوسکی چنین استناد میکند:

" سیاست توسعهطلبی روسیه با روی کارآمدن لنین و تنها یک سال پس از انقلاب اکتبر مجددا احیاء شد ولی این بار در زرورق حمایت از زحمتکشان و ملل ستم دیده. ک. ترویانوسکی از تئوریسینهای بلشویک و از نزدیکان لنین در کتاب خود تحت عنوان «شرق و انقلاب» منتشره در سال ۱۲۹۷ شمسی (مصادف با ۱۹۱۸ میلادی) چنین نوشت: «اهمیت ایران برای ایجاد یک بینالملل کمونیستی در شرق غیر قابل انکار است. اگر ایران مرزی است که باید از آن عبور کرد و به دژهای انقلاب در شرق، یعنی هندوستان، دامن زد، پس ما باید در گام نخست، انقلاب را در ایران بر پا کنیم. یک تحریک و انگیزش لازم است؛ یک کمک بیرونی نیاز است؛ لذا ما محتاج یک تصمیم گیری قاطع هستیم. این انگیزش، این ابتکار و این قاطعیت میتواند توسط انقلابیون روس و با واسطگی مسلمانان روسیه تحقق یابد»".[14]

چند سئوال؛

- ک. ترویانوسکی کیست و چه ارتباطی با آ. ترویانوسکی دارد؟

- موقعیت تصمیم گیری، تاثیرگذاری ک. ترویانوسکی در حزب بلشویک روسیه چه بود؟ و از چه زمانی به عضویت کمیته مرکزی حزب بلشویک روسیه در آمد؟ و آیا اصلا عضو کمیته مرکزی بود یا نه؟

- تئوری "انقلابات پی در پی"[15]  تا چه زمانی و توسط چه کسانی در حزب بلشویک روسیه دنبال میشد و تروتسکی در این زمینه چه نقشی داشت؟

- پایه های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی "جنبش جنگل" که سالها قبل از انقلاب اکتبر شروع شده بود چیست؟

- و از همه مهم ترنیروهای نظامی انگلیسی به رهبری ژنرال W. Malleson و سروان R. Teague-Jones در قفقاز و آسیای میانه مشغول به چکاری بودند و اعدام 26 کمیسر باکو [16]در همان سال 1297(1918 میلادی) بدستور چه کسانی صورت گرفت؟

و یا جای دیگری که از سوءاستفاده" استالین از ضعف انگلیس پس از ۵ سال جنگ کمرشکن" سخن میگوید! در صورتی که بار اصلی جنگ دوم جهانی بر دوش مردم شوروی بود و بیش از 27 میلیون کشته و نابودی بخش عمده  صنعتی کشور که به خاکستر تبدیل شده بود. انگلیس و آمریکا، بازکردن جبهه دوم از سمت غرب اروپا را از سال 1941 تا ژوئن 1944 (یعنی تا زمانیکه از پیروزی اتحاد شوروی مطمئن نبودند) به تاخیر انداختند. صحبت از" ضعف انگلیس پس از ۵ سال جنگ کمرشکن" در مقابل استالین، نشان از گستاخی و بی شرمی انگلوفیلهای نوین دارد! آمار خسارات و تلفات انگلیس در مقابل تلفات و خسارات اتحاد شوروی 1 به 100 هم قابل مقایسه نیست، ولی آقای فراستی را چه باک، که قبل از هر چیز شرم و وجدان را در نوشتارش به مسلخ برده است.

آقای فراستی حتی آنجا که مطابق اسناد و مدارک منتشرشده سازمان های دولتی انگلیس و ایالات متحده نتوانسته اقدامات مداخله جویانه و استعمارگرانه انگلیس و آمریکا را  انکار کند، با تردستی هرچه تمام به آنها جنبه مثبت بخشیده و به تحریف تاریخ ادامه میدهد! به جملات زیر توجه کنید:

 

"شکی نیست که نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد و حمایت یک جانبه از سیاستهای شاه محکوم بود ولی از جانب دیگر اگر نقش بازدارنده انگلیس و آمریکا در مقابل ۲۰۰ سال توسعه طلبی روسها نبود الان از ایران و ایرانی نامی نمانده بود. همزمان اگر واکنش مشترک انگلیس و آمریکا و همراهی کشورهای مسلمان (در راس آنها عربستان سعودی) نبود، امکان شکست ارتش شوروی و بیرون راندن آن از خاک افغانستان فراهم نمیشد". [17]

 

در نوشته آقای فراستی مکررا از اصطلاحاتی مانند : "در مقابل روسیه، نقش بازدارنده انگلیس و آمریکا، حفظ ایران وایرانی، هوشیاری آمریکا و انگلیس و دخالت فعال این دو کشور و جلوگیری از تجزیه ایران؛ با فشار انگلیس و آمریکا  ارتش سرخ روسیه خاک ایران را ترک کرد و..." بکاربرده شده و القای خدمات انگلیس به ایران و ضرورت قدردانی از این خدمات همواره روح نوشتار ایشان را تشکیل میدهد.

آقای فراستی تمامی مداخلات استعماری انگلیس و غرب در ایران را به بهانه مقابله با روسیه تطهیر می کند. تمامی مبارزات ملی و اعتراضات حق طلبانه مردم در سده های اخیر  متاثر از روسیه و نامیمون و سنتی و استعمارگران و مداخله کنندگان انگلیسی-آمریکایی متجدد نامیده میشوند.

 

توجه کنید:

 

"مضافا مدت کوتاهی پس از جنگ جهانی اول، خطر گسترش کمونیسم به عنوان بزرگترین تهدید در مناطق عقب مانده آسیا نمایان شد و برای مقابله با آن، انگلیس به نوسازی دولت های ضعیف و بیاقتدار در حاشیه اتحاد جماهیر شوروی دست زد و بدین ترتیب بود که از دولتهای مدرن و مقتدر در افغانستان و ایران و ترکیه حمایت نمود و به خروج این ممالک از فقر و عقب ماندگی مساعدت کرد ".[18]

به تجزیه و تحلیل نقل قول فوق بپردازیم:

- مدت کوتاهی پس از جنگ جهانی اول!(مدت کوتاه یعنی چقدر؟)

-  خطر گسترش کمونیسم به عنوان بزرگترین تهدید در مناطق عقب مانده آسیا نمایان شد! و برای مقابله با آن! (یعنی مقابله با شبح کمونیزم )

- "انگلیس به نوسازی دولتهای ضعیف و بیاقتدار در حاشیه اتحاد جماهیر شوروی دست زد و بدین ترتیب بود که از دولت های مدرن و مقتدر در افغانستان و ایران و ترکیه حمایت نمود"

آیا منظور از دولتهای" ضعیف و بیاقتدار" در حاشیه اتحاد جماهیر شوروی همان دولتهای "مدرن و مقتدر" در افغانستان و ایران و ترکیه  که انگلیس از آنها حمایت نمود میباشد؟

- "و بدین ترتیب بود که از دولتهای مدرن و مقتدر در افغانستان و ایران و ترکیه حمایت نمود و به خروج این ممالک از فقر و عقب ماندگی مساعدت کرد".

واگر دولتهای افغانستان و ایران و ترکیه " مدرن و مقتدر" بودند ، چه نیازی به مساعدت انگلیس جهت خروج از فقر و عقب ماندگی داشتند؟

خلاصه اینکه:

دولتهای ضعیف و بیاقتدار که دولتهای مدرن و مقتدر بودند، جهت خروج از فقر و عقب ماندگی به مساعدت نیاز داشتند! و انگلیس در مقابله با شبح کمونیزم به این دولتهای ضعیف و بیاقتدار که دولتهای مدرن و مقتدر بودند و جهت خروج از فقر و عقب ماندگی به مساعدت نیاز داشتند.

 

تاریخ چه میگوید:

 

واقعیت این است که روسیه درپی مقاومت خاندان رومانف در حفظ فئودالیزم و سالها جنگ و بخصوص جنگ اول جهانی به کشوری آبستن تحولات مبدل شده بود. انقلاب فوریه 1917 و روی کار آمدن "کرنسکی" با رفرم های سطحی پاسخگوی مطالبات اساسی مردم روسیه نبود. با حمایت توده های مردم انقلاب اکتبر بوقوع پیوست به همان نسبت که مقامات عالیرتبه و افسران اشرافی به مخالفت با انقلاب برخاستند، لایه های میانی و پایینی ارتش به انقلاب پیوسته و روسیه به صحنه جنگ داخلی تبدیل شد. ارتش سرخ در مقابل ارتش سفید. متحدان دیروز روسیه یعنی فرانسه، انگلستان و...از یکطرف و دشمنان در حال جنگ با روسیه یعنی آلمان، امپراتوری اطریش- مجار و...از طرف دیگر به حمایت از ارتش سفید و در پی سهم خواهی از روسیه فرو ریخته شدند.

بعد از انقلاب 26  اکتبر 1917 و با توجه به وسعت جغرافیایی و منابع روسیه، کشورهای باصطلاح متحد دیروز (مدعی امروز) و در راس آنها انگلیس و فرانسه با بهانه قرار دادن امکانات و تسلیحاتی که در روسیه داشتند، طی قراردادی به تاریخ 23 دسامبر 1917 (به تاریخ این توافقنامه دقت کنید. یعنی کمتر از 2 ماه بعد از انقلاب اکتبر) روسیه را به چند منطقه تحت نظارت خود تقسیم کردند! [19]  

-لازم به ذکر است که تاریخ تشکیل اتحاد جماهیر شوروی 30 دسامبر 1922 (یعنی 5 سال و دوماه بعد از انقلاب اکتبر) ولی تاریخ تقسیم روسیه بعد از انقلاب توسط انگلیس و فرانسه 23  دسامبر 1917 میباشد.

حال سوال از آقای فراستی و همفکران ایشان اینست که 5سال و2 ماه  کوتاه تر است یا  1ماه و27 روز؟

 با اشاره به تاریخ کشمکش های روسیه و انگلیس بر سر قفقازکه قدمت بیش از 200 ساله  دارد    (یعنی 100سال واندی قبل از انقلاب اکتبر 1917 روسیه) میتوان نتیجه گرفت که:

 اولا  تعدی کفتارگونه انگلیس به متحد دو ماه پیش خود، هیچ ربطی به شبح کمونیسم نداشته و مصداق ضرب المثل قدیمی ست: "نیش عقرب نه از ره کین است - اقتضای  طبیعتش  این  است". [20]     

ثانیا آقای فراستی  متاسفانه واقیعت را بی شرمانه قلب می کند!

در همین رابطه چندی پیش ولادیمیر پوتین در مصاحبه ای چنین عنوان کرد: "حتی من که دهها سال افسر اطلاعاتی بودم و اخبار دسته بندی شده را در اختیار داشتم، بر این باور بودم که با حذف ایدئولوژی (کمونیستی) مشکل روسیه با غرب حل میشود، ولی این تصوری عبث بود و  اکنون میبینم که مشکل ژئوپولیتیک هم هست! [21]

آری بیش از 14 کشور خارجی از جمله انگلیس به فراخور طمع و منافع خود،                                     علیه روسیه انقلابی به کمک ارتش سفید شتافتند!

آن شبحی که خواب را از چشمان انگلیس  و انگلوفیلها ربود و بزعم آقای فراستی انگلیس را مجبور به کمک به دولت های مدرن و مقتدر! و خروج این دولتها از فقر و عقب ماندگی کرد چه بود؟  آن شبحی که انگلیس وایادیش تاکنون دست از مقابله با آن نکشیده اند .

 

"لنین در اعلامیهای که در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۷ برابر با ۲۳ آذرماه ۱۲۹۶ به امضای او صادر شد، عهدنامه اوت سال ۱۹۰۷ انگلستان و روسیه دایر بر تقسیم ایران به دو منطقه تحت نفوذ و یک منطقه بیطرف فیمابین و ضمائم محرمانه آن را فاقد اعتبار اعلام داشت و تاکید کرد که هرگونه قراردادی که با استقلال ملی، تمامیت ارضی و آزادی عمل ملت ایران مغایرت داشته و آن را محدود کند از این لحظه بیاعتبار است و همه را پاره کرده و دیگر وجود خارجی که بتوان به آنها استناد کرد موجود نیست".[22]

 

متن بخشهایی از پیام لنین که در‌‌‌‌همان زمان در شهر تهران منتشر شد:

 

«رفقا!، برادران! وقایع عمده در خاک روسیه در جریان است. خاتمه مجازات خونینی که از برای تقسیم کردن ممالک دیگران شروع شده بود نزدیک میشود. سلطنت وحشیانه که زندگانی ملل عالم را بنده خود قرار داده بود مقهور گردید. عمارت کهنه و پوسیده استبداد و بندگی در زیر ضربات انقلاب روس خراب میشود… حکومت مملکت در دست ملت است… روسیه در این مقصود مقدس تنها است… هندوستان دوردست که قرون متمادی تحت ظلم و فشار درندگان متمدن اروپا واقع شده بود بیرق انقلاب برافراشته… سلطنت غارت و زور سرمایهداران منقرض گردید. مسلمانان مشرق!، ایرانیان!، ترکها، عربها!، هندیها!، تمام طوایفی که سباع حریص اروپا زندگی و دارایی و آزادی شما را در قرون متوالی مالالتجاره از برای خود قرار داده و غارتگران جنگجو میخواهند ممالکتان را تقسیم کنند! ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم کشور ایران محو و پاره گردید و همین که عملیات جنگی خاتمه یابد، قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تأمین خواهد شد… در این موقع که حتی مسلمانان هند که تحت ظلم و فشار بیگانه کوبیده و فشرده شدهاند بر ضد ستمکاران شورش میکنند نباید خاموش نشست. فرصت را غنیمت و غاصبین را از اراضی خود دور اندازید. ما ملل مظلومه را برای استخلاص زیر پرچمهای خود جای میدهیم. ای مسلمانان روسیه! ای مسلمانان مشرق زمین! ما در این راه تجدید حیات عالم از جانب شما انتظار همعقیدگی و مساعدت داریم.» [23]

و در جایی دیگر چنین آمده است:

"از يازدهم تا چهاردهم دسامبر سال 1917 (دهه آخر آذر 1296 هجري خورشيدي) دولت انقلاب بلشويكي (تودهاي) روسيه در چند اعلاميه جداگانه قراردادهاي تحميلي دولت تزاري روسيه به ايران و امتيازهاي كسب شده از ايران را لغو و از بدهيهاي پولي ايران به روسيه صرفنظر كرد ."


   لنين شخصا در اعلاميهاي كه در 14 دسامبر 1917 به امضاي او صادر شده بود عهدنامه اوت سال1907 انگلستان و روسيه داير بر تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ و يك منطقه بيطرف في‌‌مابين و ضمائم محرمانه آن را ساقط از درجه اعتباراعلام داشت و تاكيد كرد كه هرگونه قراردادي كه با استقلال، حاكميت ملي، تماميت ارضي و آزادي ايرانيان مغايرت داشته و آن را محدود كند، از اين لحظه بياثر و كان لم يكن است و همه را پاره كرده و ديگر وجود خارجي كه بتوان به آنها استناد كرد، نخواهند داشت.

 

در پي اعلاميه لنين، تروتسكي به عنوان كميسر نيروهاي مسلح روسيه اعلام كرد كه به واحدهاي نظامي روسيه كه طبق عهدنامه انگلستان و روسيه مبني بر تقسيم ايران در اين كشور مستقر شدهاند دستور خروج فوري از ايران را داده است.

سران انقلاب روسيه سپس براي جلب اعتماد ايرانيان به حرفهاي خود «براوين» ديپلمات روسيه را به تهران فرستادند تا افكار عمومي ايران را حضورا از ماوقع آگاه سازد و به عنوان نماينده سياسي روسيه در ايران بماند.

20 روز پس از صدور اعلاميه لنين نيروهاي روسيه به فرماندهي ژنرال باراتف ايران را ترك گفتند. در همان روز كه آخرين واحد روس از ايران خارج ميشد، نيروهاي انگليسي چند شهر را در كرمانشاه تصرف كردند كه دولت وقت ايران بالاخره به خود جرات داد و در بهمن همين سال از دولت انگلستان خواست كه با توجه به لغو عهدنامه دوجانبه 1907 از سوي لنين كه با كنار رفتن يك طرف قضيه، از صورت عهدنامه خارج شده است لندن هم لغو آن را اعلام دارد و نيروهاي انگليسي را از قلمرو ايران بيرون برد، واحد نظامي «اسپيآر» را كه افراد آن ايراني ولي مزد بگير انگلستان و زير نظر افسران انگليسي هستند، منحل سازد؛ به علاوه، با شركت نمايندگان ايران در مذاكرات صلح ورساي مخالفت نكند و بپذيرد كه از كالاي انگليسي وارده به ايران عوارض گمركي گرفته شود و دخالت خود را در امور گمركي ايران تعديل كند و درآمد گمركات را پس از برداشت اقساط طلب خود به ايران مسترد دارد. بدبختي بزرگي است كه يك دولت باستاني بر گمركات خود هم حق دخالت نداشته باشد. .
دولت انگلستان درست يك سال بعد (آذر ماه 1297) وعده تحويل نيروي نظامي دست ساخت خود «اس پي آر» را به ايران و لغو قرارداد 1907 را داد كه بعدا معلوم شد كه اين را هم به خاطر قرارداد در دست تهيه سال 1919 معروف به قرارداد وثوقالدوله انجام داده بود تا بدون رقيب همه ايران را تحتالحمايه و تحت سرپرستي خود قرار دهد كه چون مجلس قرارداد تازه را رد كرد و مردم با پيدايش روشنفکران مستقل متوجه نيرنگها و نيز رشوهگيري وثوقالدوله براي امضاي قرارداد شدند از طريق ديگر وارد عمل شد و آن، راهاندازي كودتاي 1299 هجري خورشيدي (فوريه1921ميلادي) بود".[24].

 

همانطورکه می بینیم؛ هنوز اتحاد شوروی تشکیل نشده بود که دولت انگلیس نه تنها تمام ایران بلکه قفقاز را از آن خود می دانست.

ولی بزعم آقای فراستی؛ مجلس سنتی و روس زده ایران اقدامات  انگلیس و وثوق الدوله جهت نوسازی دولت ایران را  ناکام گذاشت!! که در این رابطه آقای فراستی ناخوشنودی خود را پنهان نمی کند.

ولادیمیر پوتین سالهای 1990 با پوتین سالهای 2000 و پوتین کنونی بسیار متفاوت است! برای روشن تر شدن تغییرات نظری و سیاسی افراد در پروسه تدوین و تکوین دکترین جوامع، بخصوص بعد از دگرگونی های زیرساختی، اشاره به ولادیمیر پوتین نمونه مناسبی است که در انتخابات سال 2000، غرب تمام قد حامی وی در مقابل زیوگانف رهبر حزب کمونیست روسیه بود. ولی اکنون غرب تمام قد در پی برکناری اوست. لازم به ذکر است که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 میلادی، پوتین با کسب تقریبا 53% آرا به ریاست جمهوری رسید و زیوگانف با تقریبا 29% آرا در مقام دوم و ژیرینوفسکی با کمتر از3 % آرا مقام پنجم را کسب کردند. [26]  

پرداختن به روسیه امروز و بررسی تحولات 25 سال اخیر آن کشور هر چند لازم ولی در حوصله این نوشتار نیست و به فرصتی مناسب نیاز است. اما اشاره به این نکته ضروریست که "وجود کشورهای با ثبات و از لحاظ سیاسی مستقل  در اطراف و همسایگی  روسیه "بخشی از دکترین کنونی روسیه میباشد."

بمنظور آشنایی هر چه مختصرِ با مواضع کنونی روسیه بخصوص در رابطه با سیاست خارجی این کشور، سخنرانی  ولادیمیر پوتین در کنفرانس بین المللی مونیخ در سال 2007 میلادی را به خوانندگان گرامی پیشنهاد میکنم. [27]

مختصرا مطالب مربوط به ایران در سخنرانی ولادیمیر پوتین را در ذیل می آورم و توجه را به اطلاعات داده شده توسط پوتین در رابطه با معاملات تجاری- نظامی ایران با غرب درآن برهه جلب میکنم!

"ولاديمير پوتين در پاسخ به اين سئوال كه در سالهاي 1990 روسيه به ايران در زمينه ساخت موشك ها كمك كرد و اكنون ايران مي خواهند اين موشكها را به كلاهكهاي هستهاي مجهز كند. آنها از موشكهايي برخوردارند كه به اروپا ميرسند. روسيه در زمينه برنامه هستهاي ايران چكار خواهد كرد؟

پوتین گفت: من اطلاعي ندارم كه روسيه در سالهاي 1990 به توسعه فناوريهاي موشكي ايران كمك كرده باشد. آنجا كشورهاي ديگر بسيار فعال بودند. ما نشانههاي انتقال فناوريها از طرق مختلف را داريم. من در زمان خود شواهد مستند را به رئيس جمهور ايالات متحده واگذار كرده بودم. فناوريها هم از اروپا ارسال ميشوند و هم از كشورهاي آسيايي. روسيه كمتر از همه در اين قضيه دست داشته است. ممكن است فقط در سطح بخش تجاري كاري شده باشد. متخصصيني در دانشگاههاي ما تربيت ميشدند. ولي ما بعد از كسب اطلاعات از طرف آمريكايي ها بلافاصله نسبت به اين مسأله واكنش شديدي از خود نشان داديم. ولي چنين واكنشي را از سوي اروپا مشاهده نكرديم. ممكن است شما ندانيد كه تا كنون جنگ افزار و تجهيزات ويژه از ايالات متحده (به ايران) ارسال ميشود. از جمله قطعات يدكي براي هواپيماهاي جنگي ف-14 از انبارهاي پنتاگون صادر ميشوند. گويا در ايالات متحده در اين زمينه تحقيقاتي هم به عمل آمده است. با وجود اين تحقيقات، اين قطعات يدكي را در مرز توقيف كرده و بر گرداندند ولي بعد از مدتي دوباره همان بارها را در مرز توقيف كردند. روي آنها حتي نوشته شده بود كه اين بخشي از دلايل دادگاهي است. مشكل بتوان اين صادرات را متوقف كرد. بايد با تشريك مساعي اقدام كرد.

اشتباه مي كنيد كه ايران از موشكهايي برخوردار است كه اروپا را تهديد ميكنند. وزيران دفاع آمريكا و روسيه بهتر از همه اين ارقام را مي دانند. برد موشكهاي فعلي ايران حدود 2 هزار كيلومتر است.
درست تر بگوئيم 1700-1600 كيلومتر است. و حالا مسافت بين مرز ايران و مونيخ را حساب كنيد. ايران چنين موشك هايي را ندارد، آنها فقط قصد دارند موشكهاي2400 كيلومتري را طراحي كنند. معلوم نيست از نظر فناوري مي توانند اين كار را بكنند يا خير. براي اينكه موشكي با برد 6-4 هزار كيلومتري ساخته شود، اقتصاد ديگري لازم است. بنا براين، ايران، اروپا را تهديد نمي كند. ما همچنين اطلاعي نداريم كه آنها قصد نصب كلاهك
هاي هستهاي روي موشكهاي خود را داشته باشند. ولي كره شمالي آزمايشات يك وسيله هستهاي را به عمل آورده است.

ايرانيان هميشه تكرار ميكنند كه برنامه هستهاي آنها صلحآميز است. ولي با شما موافقم كه جامعه جهاني در مورد چگونگي برنامههاي هستهاي ايران سئوال دارد. محمد البرادعي - مدير کل وقت آژانس بينالمللي انرژي اتمي- چندي پيش اين نگرانيها را در 7-6 ماده فرمول بندي كرد. در اين زمينه با شما موافقم و نميفهمم چرا طرف ايراني تا كنون به اين نگرانيها و پيشنهادهاي محمد البرادعي مبني بر رفع اين نگرانيها واكنش مثبت و سازندهاي از خود نشان نداده است. من مثل شما اين را نمي فهمم. فكر مي كنم كه همه ما بايد صبر داشته باشيم و آرام و دقيق كار كنيم. بايد انگيزههايي ايجاد كنيم تا به رهبران ايران نشان دهيم كه همكاري با جامعه بين المللي از رويارويي بهتر است.

يك نكته ديگر درباره صادرات اسلحه به ايران. بحث در اين مورد از خود صادرات بيشتر است. همکاري نظامي فني روسیه با ايران در پايينترين سطح قرار دارد. ارقام مربوطه بسيار ناچيز است كه الآن يادم نيست. در مجموع، ما خيلي كمتر از كشورهاي ديگر و از جمله ايالات متحده به منطقه خاور ميانه اسلحه صادر ميكنيم. صادرات ما به مراتب كمتر است. چندي پيش (به ايران) سيستم هاي پدافند ضدهوايي با شعاع عمل 50-30 كيلومتري را صادر كرديم. مي توانم توضيح بدهم چرا ما اين كار را كرديم. ما نمي خواهيم كه ايران احساس كند كه به بنبست افتاده و چارهاي ندارد. نبايد احساس كند كه در محاصره خصمانه قرار گرفته است، بايد بفهمد كه كانالي براي رابطه و دوستاني دارد كه مي تواند به آنها اعتماد كند. اميدواريم كه طرف ايراني اين واقعيت را فهميده و پيام ما را دريافت كند." [28]

 

 

همانطور که روح نوشته بالا که پاسخی است به امثال آقای فراستی در ایران، توان تدافعی هر کشوری از پارامترهای مهم در حفظ منافع ملی آن کشور است و اینجانب دسترسی به سیستم اس 300 را در جهت توانمندی کشور ایران ارزیابی میکنم و این ارتباطی به سرنوشت و سرانجام نظام حاکم بر ایران ندارد.

حال اگر تحولات به سمتی رَوَد که غرب و یا حتی انگلیس سیستمی مطمئن تر و ارزانتر در اختیار ایران قرار دهد (امری که حتی تصورش دشوار است) باید از آن هم استقبال کرد.

چرا که  تنها معیار در این زمینه "منافع ملی است"!

-----------------------------------------------

 

1- ژئوپولیتیک مناسبات ایران و روسیه از منظر تاریخی (دکتر علی فراستی منتشر شده در ایران امروز)

2-3-4-5- همان منبع

                                               (Soviet Army)   Советская армия )1946—1991)        6-

7-8-9-10- ژئوپولیتیک مناسبات ایران و روسیه از منظر تاریخی (دکتر علی فراستی)

11-گوبلس  وزیر تبلیغات هیتلر در رایش سوم :" دروغ هرچه بزرگتر باشد  باورش راحتتر است" )Paul Joseph Goebbels(

12-13-14- - ژئوپولیتیک مناسبات ایران و روسیه از منظر تاریخی (دکتر علی فراستی)

permanent revolution -15                 

(The 26 Baku Commissars) 26 бакинских комиссаров -16

17- - ژئوپولیتیک مناسبات ایران و روسیه از منظر تاریخی (دکتر علی فراستی)

18- همان منبع

                                 Франко-английское соглашение от 23 декабря 1917 года -19

20-  در سال 1946 میلادی چند ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم نیز  "چرچیل خواهان بمباران اتمی روسیه از سوی ایلات متحده میشود"

                 (Thomas Maier) When Lions Roar: The Churchills and the Kennedys

 21- ولادیمیر پوتین در مصاحبه با ولادیمیر سالاویوف 26 آپریل 2015

22-23-  http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/19/%D9%88%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B9.%D9%88.%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7.html

 

24- منبع: روزنامک

http://www.donya-e-eqtesad.com/news/772653/#ixzz3a0YC2oCc

Liberal Democratic Party of Russia (LDPR), Влади́мир Во́льфович Жирино́вский25-

Досрочные выборы президента Российской Федерации 26 марта 2000 года26-

27- سخنان ولاديمير پوتين رئيس جمهور فدراسيون روسيه در كنفرانس مونيخ
خواندن کامل متن:
http://ir.sputniknews.com/persian.ruvr.ru/2007/02/16/494137

 28- همان منبع

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 507 - 21  خرداد 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت