به یاد کیوان در شب پوری سلطانی ساحتِ گور تو سروستان شد ای عزیز دلِ من تو کدامین سروی
|
در هفته ای که پشت سر ماند، در تهران و به همت علی دهباشی سردبیر مجله "بخارا"، شب بخارا به پوری سلطانی اختصاص یافت. همسر همیشه سیاهپوش مرتضی کیوان. طبیعی بود که سخنران اصلی این مراسم هوشنگ ابتهاج "سایه" یادگار باقی مانده از سالهای دهه 1330 و یار شانه به شانه مرتضی کیوان و همدم تنهائی های پوری سلطانی باشد که شد و سخن گفت. سایه گفت: «پوری سلطانی برای من جان جانان است، یعنی مرتضی کیوان. از کیوان چه میتوانم بگویم. فقط چند نکته ظریف درباره وصیتنامه ای است که از او به جا مانده. وقتی کیوان این وصیتنامه را می نوشت، از سرنوشت خود خبر داشت و میدانست چند ساعت دیگر نخواهد بود. اما در دستخط او هیچ ارتعاشی نمیبینی. او که حتی عادت داشت وقت خواندن روزنامه های کیهان و اطلاعات غلط های آنها را تصحیح کند. حتی تشدید «اما» را هم می گذاشت. این وصیتنامه را نیز طوری نوشته که انگار میخواهد نامه ای معمولی بنویسد. نکته دوم درباره این وصیتنامه نگرانی او نسبت به همسری است که هنوز بیش از دو سه ماه از ازدواجشان نمی گذشت. پوری سلطانی همیشه دردهای ماهانه ای داشت که عذابش میداد و دکترها به او گفته بودند که پس از ازدواج خوب می شود و در اینجا مرتضی کیوان که نمی خواهد به همسر جوانش بگوید که پس از من ازدواج کن، چرا که خود را مالک او نمی داند که بخواهد چنین چیزی به او بگوید، با ظرافت می گوید، " پوری جان فکری هم به حال دردهای ماهانه ات بکن. " و نکته سوم درباره تاریخ مرگ مرتضی است. در پایین این وصیتنامه تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۳۳ آمده، اما وقتی کیوان این وصیت نامه را می نوشته به این نکته توجه داشته که شب از نیمه گذشته و نخستین ساعات بامداد بیست و هفتم است. بنابراین تاریخ مرگ کیوان ۲۷ مهر ۱۳۳۳ است و نه ۲۶ مهر. مدام سنگ قبر کیوان را می شکستند و ما برای خود علامتی داشتیم تا نشانی از گور او داشته باشیم و بتوانیم بر سر گورش برویم. بعد آنجا را خراب کردند و جایش بوستان درست کردند و بعد هم بوستان را ویران کردند و جایش ساختمان ساختند. وقتی آن بوستان را ساختند من این شعر را روی بشقابی نوشتم و به پوری هدیه کردم : ساحتِ گور تو سروستان شد ای عزیز دلِ من تو کدامین سروی!
|
راه توده 507 - 21 خرداد 1394