راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سهم سپاه دراین خیانت

یورش

سراپا خیانت

ج. اسلامی

به حزب توده ایران

 

 

خبرگزاری فارس وابسته به اطلاعات سپاه گفتگویی را منتشر کرده با مهدی پرتوی که او را "رئیس تشکیلات مخفی حزب توده در ایران" معرفی کرده است. البته در این گفتگو مرز پرسش و پاسخ و آنچه اطلاعات سپاه نوشته و آنچه مهدی پرتوی گفته روشن نیست. در بسیاری موارد بخش های مختلف گفتگو و حتی گاه بالا و پایین یک پاراگراف آن با هم در تناقض است. همچنین در وسط دعوا و بنام سخنان پرتوی خواسته اند مخالفان سیاسی و اصلاح طلبان را هم خراب کنند. مثلا آیت‌الله منتظری و "داماد" وی را مسئول اغتشاش و اعتراض در زندان معرفی کنند و با این عنوان که "پادرمیانی منتظری نقطه عطفی شد برای برخی اعتراضات داخل زندان" می نویسند:

آقای منتظری پیش آقای خمینی رفت و از وضعیت زندان‌ها شکایت کرد و از طرف ایشان برای رسیدگی به امور زندان ها مجوز گرفت. نمایندگان آقای منتظری ازجمله داماد ایشان (منظور احتمالا مهدی هاشمی است که بعدها اعدام شد. راه توده) به زندان های مختلف از جمله اوین سر می‌زدند.

قبل از این اتفاق، روحانی جوانی که در آن زمان مسئول آموزش اوین و از شاگردان آقای منتظری بود نزد من آمد. من تازه بعد از 2 سال و نیم از سلول انفرادی بیرون آمده بودم و در یک سلول 32 نفره حضور داشتم. او مرا صدا کرد و گفت: من از طرف آقا آمدم، گفتم: کدام آقا؟ گفت: آقای منتظری. بعد گفت: در مورد حزب توده 2 نظر وجود دارد، یک نظر این است که این افراد خیانت کردند و باید اعدام شوند، اما آقای منتظری نظرش این است که این افراد آدمهای تحصیل کرده هستند و تجربه دارند و به درد نظام  می‌خورند، حالا که دست از مقاومت برداشتند، می توان از آنها استفاده کرد. چرا آنها را اعدام کنیم؟"

و خبرگزاری فارس نتیجه می گیرد که "بیت آقای منتظری و دخالت‌های آنان در احکام برخی متهمان، سبب اعتراضات و شورش‌هایی در زندان شد" (همانجا)

در جایی دیگر پس از این ادعا که "بعد از انقلاب، در دستگاه نخست وزیری دولت موقت به این نتیجه رسیدند که به یک سازمان اطلاعاتی نیاز است و برای همین اداره ششم و هفتم ساواک یعنی دو اداره جاسوسی و ضد جاسوسی را احیا کردند و نام آن را «ساواما» (سازمان اطلاعات و امنیت ملی ایران) گذاشتند که مدیریت آن برعهده افرادی نظیر آقایان حجاریان و مادرشاهی و چند نفر دیگر بود" از قول پرتوی تیتر زده می شود که " شوروی در اطلاعات نخست وزیری نفوذ کرده بود" که منظور همان سعید حجاریان است. در کتاب "شنود اشباح" هم که اطلاعات سپاه منتشر کرده همین اتهام نسبت به آیت الله موسوی خوئینی ها تکرار می شود و وی را درس خوانده مسکو و جاسوس شوروی معرفی می کنند. در حالیکه مادرشاهی عضو انجمن حجتیه بود و در اطلاعات نخست وزیری حضوری نداشت. وی همراه با چمران و علی خامنه‌ ای در ستاد جنگ های نامنظم فعالیت می کرد و بعدا در زمان رئیس جمهوری علی خامنه‌ ای معاون اطلاعاتی وی شد و همو بود که همراه با عسگراولادی برای گرفتن اسنادی از دولت انگلستان برای غیرقانونی کردن حزب توده ایران راهی پاکستان شد.

اشاره ای هم که به نفوذ شوروی در اطلاعات نخست وزیری می شود و انواع و اقسام اتهاماتی که در این گفتگو به شوروی زده می شود در واقع ناشی از نگرانی از سیاست دولت روحانی در گسترش روابط با روسیه است. نه اینکه اطلاعات سپاه امروز با روابط با روسیه (که ربطی به شوروی سابق ندارد) الزاما مشکلی داشته باشد. بلکه احساس می کنند که دیپلماسی دولت روحانی از برگ روابط با روسیه در جهت رسیدن به تفاهم اتمی بهره می گیرد و می خواهند این امکان را هم از وی بگیرند.   

 

باز گردیم به مصاحبه آقای پرتوی. موضوع این گتفگو سالگرد غیرقانونی شدن حزب توده ايران است ولی تنها مسئله ای که در این گفتگو نا معلوم است آن است که اساسا دلیل دستگیری رهبران حزب توده ایران چه بوده است. اطلاعات سپاه که این مصاحبه را ترتیب داده چرا از موضع خود دفاع نکرده است؟ مگر اطلاعات سپاه رهبران حزب را به اتهام تدارک کودتا دستگیر نکرد؟ مگر هاشمی رفسنجانی و سعید حجاریان این ادعا را چنانکه خواهیم دید نادرست نخوانده اند؟ پس چرا یک کلمه از این به اصطلاح کودتا در این گفتگو مطرح نیست؟ مگر سپاه رهبران حزب توده ایران را به این عنوان که قصد تصرف صدا و سیما و سپس درخواست کمک از شوروی و حمله شوروی به ایران را داشته اند دستگیر نکرد؟ چرا از پرتوی در این باره یک کلمه پرسش نکردند؟

به ادعاهای اطلاعات سپاه توجه کنیم.

محسن رضایی فرمانده وقت سپاه می گوید : "در سال 58 كه حزب توده می‌خواست كودتایی انجام دهد و به بهانه تظاهرات وارد مجلس و صدا و سیما شوند و سپس از شوروی درخواست كمك كنند، من در آن زمان رئیس اطلاعات سپاه بودم، خدمت امام(ره) گفتم كه اینها چنین كاری می‌خواهند انجام دهند." (ایسنا- 7 خرداد 1386)

وی در جایی دیگر می گوید: "حزب توده دست به یک تاکتیک خطرناکی مشابه افغانستان زده بود و با شوروی‌ها بحث کرده بود که ما حمله می‌کنیم و با یک تظاهراتی مجلس و صدا و سیمای ایران را می‌گیریم و اعلام می‌کنیم که در ایران یک حکومت مستقل تشکیل شده که شما مثل افغانستان، تانک‌های خودتان را از مرز عبور دهید و به سمت تهران بیایید. وقتی این را خدمت امام مطرح کردم، امام فرمود که این بیشتر شبیه یک قصه است تا یک واقعیت ... من آن مقطع که دیگر مسئول اطلاعات سپاه نبودم و فرمانده سپاه شده بودم" (گفتگو با روزنامه اعتماد – مهر 1392)

ما به اینکه آقای رضایی سال 1361 را با 1358 اشتباه کرده کاری نداریم. از اینکه خودش هم بالاخره نمی داند که در آن زمان رئیس اطلاعات سپاه بوده یا فرمانده سپاه هم می گذریم. از اینکه آقای خمینی هم کشف سپاه را یک "قصه" نامیده صرفنظر می کنیم. فقط می خواهیم بفهمیم تکلیف این کودتا و "تاکتیک خطرناک" بالاخره چه شد! چرا در محاکمه رهبران حزب توده ايران از این "کودتا" سخنی به میان نیامد؟ چرا اطلاعات سپاه حالا که سراغ مهدی پرتوی رفته از "شاهکار" سی سال پیش خود در مورد کشف کودتای حزب توده ايران از وی پرسش نمی کند؟

پاسخ این پرسش ها روشن است چون در واقع کودتایی در کار نبود و اینها ساخته ذهن هدایت کنندگان امثال محسن رضایی و گردانندگان اصلی این فاجعه برای انقلاب بود. شاید همین یك جمله از نامه زنده یاد كیانوری برای روشن شدن مسئله كافی باشد. نورالدین كیانوری در نامه خود از زندان خطاب به آیت الله خامنه‌ای می نویسد:

"جریان چنین بود كه از سوی بازجویان به آقای محمد علی عموئی و عده‌ای دیگر از كادر رهبری حزب تكلیف می‌ شود كه ‌گزارش دروغی و ساختگی در این باره كه حزب توده ایران (هیات دبیران كمیته مركزی كه در فاصله میان دو پلنوم همگانی افراد كمیته مركزی، بالاترین مقام رهبری حزب است) در یكی از چند هفته پیش از بازداشت تصمیم ‌گرفته ‌است كه تدارك كودتائـی را كه در بالا شرح دادم، بدهند. به دلیل عدم پذیرش آقای عموئـی و دیگران، آنان را در زیر سخت ‌ترین شكنجه‌ ها قرار می‌ دهند. آقای عموئـی، یعنی كسی كه در دوران طاغوت نه تنها 25 سال، یعنی تقریبا تمام جوانی خود را در زندان‌ های مخوف رژیم شاه ‌گذرانده، در این ماجرا زیر سخت ترین شكنجه‌های جسمی عجیب و غیرقابل تحمل قرار گرفت که من از شرح كامل آنچه برایشان ‌گذشته است عاجزم و امیدوارم كه خود ایشان یكبار دیگر این جریان را به اطلاع شما برسانند. همین روش درباره آقایان عباس حجری و رضا شلتوكی و چند نفر دیگر، منجمله شخص من اعمال ‌گردیده‌ است.... واقعا تعجب ‌آور است كه چه "مغزهای داهیانه ‌ای" این كمدی بی ‌مزه را تنظیم كرده بودند." (مراجعه کنید به مشروح این نامه در بخش کیانوری در راه توده)

ماجرای کودتا همان زمان پایان یافت چرا که اول از همه خود آقای خمینی این اتهام را یک "قصه" خوانده بود. مهندس میرحسین موسوی که در آن هنگام نخست وزیر بود خاطرات خود را از جلسه ای که محسن رضایی از آن سخن می گوید چنین بیاد می آورد:

"در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد كه حزب توده توطئه وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود كه ظرف 48 ساعت تا 24 ساعت ممكن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن كردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملكتی مطرح شد. گویا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با آیت‌الله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فورا خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حركت شرق و غرب ارائه كردند و فرمودند: "این اطلاعات كاملا نادرست است. هیچ مسئله‌ای پیش نخواهد آمد." اصرار شد كه آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف كرده‌اند. ایشان فرمودند: {من نمی‌ گویم مواظب نباشید و تحقیق نكنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است}. بعد هم تحلیل حضرت امام درست در آمد و نظر ایشان ثابت شد."

بعبارت دیگر اثبات شد که داستان کودتا قصه و دروغ بوده است.

هاشمی رفسنجانی در گفتگو با ویژه نامه همشهری با اشاره به برخی اشتباهات در سیاست جنگی و از جمله "اشتباه دیپلماتیك" درباره اتحاد شوروی و از دست دادن حمایت آن كشور، بازداشت رهبران حزب توده ایران را با زبان دیپلماتیک ویژه خود نادرست می خواند و چنین می گوید : "اگر رهبران حزب توده را دستگیر نمی كردیم بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف كه آنها به فكر كودتا بودند، دلیلی پیدا نكردم."

آقایی بنام قاسم تبریزی هم که خود را پژوهشگر تاریخ حزب توده وابسته به سپاه معرفی می کند در گفتگویی که سایت "تاریخ انقلاب" با وی انجام داده زیر فشار پرسش های مصاحبه گر درباره کودتا چنین می گوید:

"در بین برخی مسئولین و نیرو‌ها اختلاف وجود داشت که بعضی می‌گفتند: احتمال کودتا بالقوه و بالفعل برای آن‌ها متصور است، دلیل هم داشتن سازمان مخفی و نظامی است و البته موضع‌گیری‌هایی که راجع به جنگ داشتند که آن را ما سیاسی قلمداد می‌کنیم.

- موضع حزب در مورد جنگ به چه صورت بود؟

نظر آن‌ها راجع به خاتمه جنگ نوعی خیانت بود. طرح حزب توده برای پایان جنگ همان سیاست استعماری شوروی بود."

و زمانی که از وی خواسته می شود تا اسنادش را در مورد کودتا ارائه دهد می گوید:

"البته نیروی اطلاعاتی حق ندارد اسرار اطلاعاتی را بگوید یا اسنادش را نشر دهد مگر آنکه سیستم این اجازه را بدهد. ولی پس از دستگیری گزارشات، اعترافات اسناد در همان مقداری که منتشرشده بود، بخشی از حقایق را روشن نمود... مهدی پرتوی هم می‌گوید حزب در درازمدت می‌توانست کودتا کند پس او هم رد نمی‌کند."

به این ترتیب مسئله کودتای حزب توده ايران و تسخیر صدا و سیما و مجلس در روز یازدهم اردیبهشت 1362 و جلسه فوق العاده و گزارش به آقای خمینی و ... تبدیل شد به "اسرار اطلاعاتی" و "کودتای بالقوه" و اینکه "حزب در درازمدت می تواسته کودتا کند". آیا این توجیهات نشانه درماندگی اطلاعات سپاه نیست که سعید حجاریان نیز به آن اشاره می کند؟

حجاریان در گفتگویی که با نشریه "اندیشه پویا" انجام داده اقرار می کند که در واقع پرونده کودتای حزب توده ایران هیچ و پوچ بوده است. وی می‌گوید رهبران حزب توده ایران "از ابتدایی که سیستم اطلاعاتی راه افتاد همیشه تحت نظر بودند". و در جای دیگر "کوزیچکین اطلاعات جدیدی بیشتر از این که سیستم اطلاعات ایران از توده‌ای‌ها می‌دانست نداشت. مثلا کیانوری و طبری کاملا زیرنظر بودند." و باز در جای دیگر "کیانوری را نخست وزیری تعقیب می‌کرد. بعد می‌دید ماشین تعقیب سپاه هم دنبالش هستند."

حجاریان به اصل مطلب اشاره می کند و می گوید: "مشکلی که بچه‌های سپاه داشتند این بود که آنها را بعنوان یک پروژه امنیتی گرفته بودند، اما هیچ پرونده‌ای از عناصری که بازداشت کرده بودند نداشتند. جلسات شان در خیابان فرشته برگزار می‌شد و ساعت مشخص داشت و چیز مخفی نداشتند. لذا بچه‌های سپاه در بازجویی درماندند که چه کنند. پرتوی زاییده این شرایط بود و از او استفاده کردند که ادعاها برای کودتا اثبات شود. به هر حال مملکت به هم ریخته بود و رابطه ایران و شوروی خراب شده بود و این اطلاعات نادرستی که به آقای موسوی خوئینی‌ها (دادستان وقت انقلاب) گفته بودند یک جور باید جمع می‌شد." (اندیشه پویا – مهر 1391)

البته الان دیگر ماجرای کودتا آنقدر مضحک شده که از مهدی پرتوی برای همان ماجرای کودتا هم استفاده نمی کنند و داستان "جاسوسی" را ساخته اند. در حالیکه در مورد جاسوسی هم سعید حجاریان در همان گفتگو چندین بار اشاره می‌کند که اطلاعات نخست وزیری که خود او در آن مسئولیت داشته هیچ نقشی در دستگیری رهبران حزب توده ایران نداشت، زیرا اطلاعات نخست وزیری رهبران حزب توده ایران را از موضع کشف جاسوسی تعقیب می‌کرد و نه اتهام امنیتی یا کودتا و به گفته حجاریان "متولی جاسوسی که نخست وزیری است نه قصد دستگیری داشته و نه موضوعیتی برای آن می‌دید." بدینسان کودتا دروغ بود. جاسوسی هم که موضوعیتی نداشت و آن همه جنجال و آن همه جنایت برای هیچ و پوچ و دروغ بود و پرسشی که همچنان برای خواننده باقی می ماند آن است که پس حزب توده ايران اصلا برای چه ممنوع و غیرقانونی شد؟

 

تشکیلات مخفی

 

آخرین دستآویزی که برای توجیه خیانت فرماندهان قدرت طلب سپاه به انقلاب در دستگیری رهبران حزب توده ايران و محروم کردن انقلاب از یکی از نیرومندترین پشتیبانان خود باقی مانده داشتن "تشکیلات مخفی" است که گویا توجیه گر اعدام این همه دانشمند و مبارز از جوانان نوسال تا پیرمردان هشتاد و چند ساله می شود، کسانی که اصلا از وجود چنین تشکیلاتی آگاهی نداشتند. اما اگر توده ای ها آگاهی نداشتند، جمهوری اسلامی خیلی خوب از وجود "تشکیلات مخفی"‌ حزب اطلاع داشت و این اطلاع را خود رهبران حزب داده بودند. مهدی پرتوی در این باره در همین مصاحبه می گوید:

"اواخر مرداد سال 59 در یکی از جلسات هفتگی با کیانوری، خدایی و هاتفی، کیانوری به من گفت یک مأموریت برای تو دارم. گفت یکی از افراد ساواکی متعلق به جریان ضدانقلاب هست که اینها می‌خواهند در نمازجمعه بمب‌ گذاری کنند... کیانوری در این جلسه گفت من با آقای قدوسی که در آن زمان دادستان انقلاب تهران بود صحبت کردم و به او گفتم ما این افراد را پیدا می‌کنیم و به شما می‌دهیم منتها چون شما درست بازجویی نمی‌کنید سرنخشان گم می‌شود و بقیه افراد آنها دوباره شروع به سازماندهی و فعالیت می‌کنند. آنها (قدوسی) گفتند مقدورات ما همین است ... کیانوری به قدوسی می‌گوید این مورد را تحویل ما دهید تا ما برای شما اطلاعات بگیریم. در این مورد خاص آقای قدوسی مخالفت نمی‌کند. سازمان هم این وظیفه را به گردن تشکیلات مخفی انداخت. ... داستان عجیب و غریبی است. کیانوری با من در خیابان قرار گذاشته بود در حالی که در ماشین دادستانی بهمراه یکی از معاونین دادستان نشسته بود. مثلا من مسئول تشکیلات مخفی بودم. این‌قدر اوضاع بل بشو بود. این یکی از نمونه‌هایی است که نشان می دهد سازمان چگونه ضربه‌پذیر شد." (همان مصاحبه)

بله داستان عجیب و غریبی است! برای آنکه تشکیلات مخفی قرار نبود از جمهوری اسلامی مخفی باشد، بلکه چون در و دروازه تشکیلات های اطلاعاتی جمهوری اسلامی گشاد و پر از جاسوس اسرائیل و انگلستان بود حزب نمی خواست این تشکیلات برای سازمان های اطلاعاتی جمهوری اسلامی هم شناخته شود واگرنه هدف این تشکیلات و هر آنچه در آن چند ساله پس از پیروزی انقلاب انجام داد در جهت خدمت به انقلاب و کشور بود. تشکیلات مخفی حزب توده ايران مانند تشکیلات سازمان نظامی دوران پیش از 28 مرداد یکی از بزرگترین افتخارات فعالیت تاریخ حزب توده ايران است و رهبران جمهوری اسلامی هم از وجود آن کاملا آگاهی داشتند اگر چه اعضای آن را تک تک نمی شناختند. یکی از مشکلاتی هم که اطلاعات سپاه با تشکیلات مخفی حزب داشت همین بود که چطور این تشکیلات می تواند توطئه هایی که علیه انقلاب انجام می شد مانند کودتای نوژه را کشف کند و اطلاعات سپاه نمی تواند. این حسادت و لجاجت هم وارد ماجرا شد و به کینه نسبت به تشکیلات مخفی حزب انجامید.

خود پرتوی نیز در زمینه اهداف این تشکیلات مخفی می گوید:

"آقای کیانوری که به ایران بازگشت، گفت در پلنوم شانزدهم حزب که در اسفندماه در آلمان تشکیل شده، قرار است تشکیلات «نوید» را مخفی نگه داریم چون هنوز وضعیت معلوم نیست. ممکن است کودتا شود یا شرایط دیگری پیش بیاید و به همین دلیل ما هنوز از فعالیت قانونی‌ مان مطمئن نیستیم بنابراین باید قسمتی از تشکیلات، مخفی نگه داشته شود.... یعنی فرض کنید در ارتش، بحث این بود که اگر کودتا شد بتوانیم کمک کنیم، در ادارات این بود که ما از اخبار درون باخبر شویم که چه می گذرد و مثلا چه سیاست هایی اعمال می شود؟ کجاها اشکال وجود دارد و بعد براساس آن، برنامه‌ها را تنظیم کنیم..." (همان مصاحبه)

 

مسئله جاسوسی

 

چنانکه گفتیم با پوچ درآمدن ماجرای کودتا، بخش زیادی از گفتگوی اطلاعات سپاه در حول و حوش روابط حزب توده ايران با اتحاد شوروی و جاسوسی دور می زند. اینکه شوروی در ایران مانند هر کشور دیگر جاسوس هایی داشته است طبیعی است و قطعا چنین بوده است. احتمالا این عده کسانی بوده اند که در اینجا و آنجا شعارهای ضد شوروی هم می داده اند. اما اینکه رهبران یک حزب سیاسی که همه آنها را می شناسند و خودشان هم صریحا و علنا می گویند که شوروی را یک کشور سوسیالیستی می دانند و هوادار سیاست دوستی ایران با اتحاد شوروی هستند "جاسوس" شوروی هم باشند، تخیلی است که تنها به مغز علیل اطلاعات سپاه می تواند وارد شود. این مانند آن است که بگوییم حزب الله لبنان یا مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق جاسوس جمهوری اسلامی هستند. البته هستند در لبنان و عراق کسانی که این دو را "جاسوس" ایران می دانند. میزان ارتباط های آنان با جمهوری اسلامی که تا سطح گرفتن اسلحه و غیره هم می رسد به هیچ عنوان با سطح روابط حزب توده ايران با اتحاد شوروی که حداکثر کمک های مالی و پناه دادن به اعضای حزب را در بر می گرفت قابل مقایسه نیست. با اینحال ما این جریان های سیاسی را جاسوس جمهوری اسلامی نمی دانیم. حتی کارگزار و سخنگو و عامل سیاسی جمهوری اسلامی هم نمی دانیم. اینها غالبا میهندوستان لبنانی و عراقی هستند که تصور می کنند و اعتقاد دارند که در روابط با جمهوری اسلامی امکان های معینی برای پیشرفت کشورهای آنان فراهم خواهد شد. اینکه این اعتقاد تا چه اندازه درست است یا نه بحثی دیگر است. ولی کسی در لبنان یا عراق اینان را دستگیر و اعدام نمی کند. ضمن اینکه امروز که بیست سال است اتحاد شوروی دیگر وجود ندارد که کسی بخواهد برای آن جاسوسی کند همچنان حزب توده ایران و داشتن عقاید سوسیالیستی امری غیرقانونی تلقی می شود.

 

نکته آخر اینکه در این گفتگو از قول پرتوی گفته می شود که گویا رهبران حزب بدون فشار و شکنجه اعتراف کرده اند و اینکه "افرادی مثل قائم‌پناه، داوطلبانه اطلاعات دادند" که معنایش آن است که بقیه غیرداوطلبانه و زیر شکنجه سخن می گفته اند. یا این ادعا که رهبران حزب بدلیل عذاب وجدان خواهان مرگ خود بوده اند. بقول خبرگزاری فارس : "برخی دوست داشتند حتی اعدام شوند تا به آرامش برسند". البته این حقیقت دارد که عده ای دوست داشتند اعدام شوند تا به آرامش برسند ولی این ارامش وجدان نبود بلکه آرامش از شکنجه های وحشتناک و طاقت فرسای هر روزه بود. چنانکه بسیاری از رهبران حزب با آگاهی از اینکه اعتراف به کودتا موجب اعدام آنان خواهد شد به کودتا اعتراف کردند تا زودتر اعدام و از شکنجه خلاص شوند.

همچنین گفته می شود که رهبران حزب توده ايران بدلیل "عدم مقاومت" بی اعتبار و موجب فروپاشی حزب شده اند. این "عدم مقاومت"‌ را در خاطرات هاشمی رفسنجانی که مربوط به یک ماه پس از دستگیری رهبران حزب توده ایران و قرار دادن شبانه روزی آنان زیر دستبند قپانی است چنین می خوانیم : " پیش از ظهر (سید حسین) موسوی (تبریزی) دادستان کل انقلاب به منزل ما آمد و راجع به کیفیت برخورد با سران بازداشتی حزب توده که حرف نمی زنند و چند نفرشان تاکنون اقدام به انتحار کرده اند و موفق نشده اند مشورت کرد." (پس از بحران - خاطرات هاشمی رفسنجانی روز 20 اسفند 1361)

بقیه این فاجعه را هم باید در نامه نورالدین کیانوری و خاطرات محمد علی عمویی و دیگران خواند.

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 508 - 28  خرداد 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت