راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

رابطه تمرکز

با انحطاط

دکتر سروش سهرابی

 

نظریه مارکسیستی انحطاط هنوز ایجاد نشده است. چنین نظریه ای بعنوان نظریه‌ای علمی باید بتواند به مهمترین پرسش های پیشاروی، پاسخ هایی با کمترین ابهام ممکن ارائه کند و از آن راهکاری بیرون آید. درجه علمی بودن یک نظریه بر مبنای شمار شواهدی که می تواند ارائه دهد سنجیده نمی شود. حتی یک نظریه علمی ممکن است امکان ارائه شاهد ملموسی برای درستی خود پیدا نکند. صرفنظر از نظریه های ایدآلیستی و غیرعلمی که در گذشته به آن اشاره کردیم برخی از نظریه هایی که کوشیده اند بر مبنای نوشته هایی از مارکس عقب ماندگی ایران و کشورهای مشابه را توضیح دهند  آن را بیشتر در ناتوانی گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری جستجو کرده اند. در حالیکه نظریه های علمی خود دارای یک روند تکاملی هستند و باقی ماندن در مفاهیمی که زمانی می توانستند روندها را بهتر توضیح دهند در ادامه خود می تواند جنبه غیرعلمی پیدا کند. از این جهت نظریه هایی که می کوشند همچنان دلایل انحطاط و عقب ماندگی را در روند گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری جستجو کنند عملا ناتوان از پاسخگویی به دلایل انحطاط هستند. البته مارکس اصولا به فئودالیسم در آسیا اعتقادی نداشت که بخواهد دلایل عقب ماندگی این جوامع را در عدم گذار آن از فئودالیسم ببیند. وی در زمان خود به ایستایی جوامع آسیایی، بنا بر دلایل معین اعتقاد داشت، که این ایستایی نیز مورد تائید پژوهشگران و تاریخدانان نیست و ما در این جوامع نه تنها با ایستایی مواجه نیستیم بلکه یک دوره طولانی و با فراز و نشیب پیشرفت و سپس یک دوره پسرفت را شاهد هستیم.

بنظر من مسئله سرمایه‌داری و پیشرفت را باید همراه با انحطاط و در سطحی فراتر از گذار از فئودالیسم  در درون یک روند جهانی گسترش اقتصاد کالایی بررسی کرد. باقی ماندن در عرصه ملی و ندیدن جنبه جهانی تحول این مشکل را بوجود می آورد که مقولاتی که باید بر مبنای مشترکات تبیین شود، بر مبنای ویژگی ها تدوین می شود. مثلا اگر ما پرنده را بر مبنای آنکه پرواز می کند و منقار قوی و پنجه های تیز دارد و شکار می کند تعریف کنیم البته شامل گروهی از پرندگان مانند عقاب و قرقی و باز می شود ولی شامل همه پرندگان مثلا مرغابی یا کبوتر نمی شود. تعریف پرنده بر مبنای ویژگی های شماری از پرندگان نمی تواند تعریف دقیق و روشنی برای آن باشد. به همین شکل نیز مثلا اگر سرمایه‌داری را بر مبنای ویژگی های سرمایه‌داری انگلستان تعریف کنیم، قطعا شامل سرمایه‌داری انگلستان و کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری می شود ولی شکل های پسمانده سرمایه‌داری را نمی تواند در بر گیرد. مفهوم سرمایه‌داری باید بر مبنای مشترکات نظام های سرمایه‌داری، یعنی نظام های تولید کالایی به قصد کسب سود، در سطح جهانی تبیین شود. از جمله به همین دلیل است که باید روند گذار را بر مبنای گذار به تولید کالایی در سطح جهانی مورد توجه قرار داد.

 

اگر کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه یا هلند را که در سده نوزدهم از آنها بعنوان کشورهای پیشرفته نام می برند با آنچه در سده پانزده و شانزده بودند مقایسه کنیم مشاهده می کنیم که این کشورها پیشرفت های فراوانی در همه عرصه های علمی، فنی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، آموزشی، تکنولوژیکی و غیره داشته اند. در طرف دیگر کشورهایی را می بینیم که هیچگونه روند پیشرفت در آنها قابل مشاهده نیست. اگر تنها به نمونه پیشرفت های نظامی توجه کنیم می توانیم این تفاوت را بهتر درک کنیم. برای مثال انتقال تکنولوژی سلاح های آتشین در همان سده شانزدهم به کشورهای آسیایی انجام شد. نه تنها ایران که چین و ژاپن هم به سرعت موفق شدند سلاح هایی مشابه سلاح های آن روز اروپا بسازند و از آن استفاده کنند. در ایران اولین سابقه انتقال تکنولوژی سلاح های آتشین به دوران اوزون حسن باز می گردد و آخرین آن دوره امیرکبیر است. ولی در این عرصه هم که برای ایران بسیار مهم بود و تاریخ این دوران سراسر جنگ و نزاع است، ما شاهد یک روند پیشرونده نیستیم. یعنی حتی در مورد تکنولوژی نظامی ما آنچنان سازماندهی اجتماعی که بتواند امکان ایجاد یک تمرکز برای پیشرفت در عرصه تکنولوژی نظامی را بوجود آورد شاهد نیستیم و اگر چنین امکان هایی وجود داشته مربوط به دورانی کوتاه بوده است. این موضوع درباره دیگر کشورهایی که دچار انحطاط شدند نیز در مجموع قابل مشاهده است. بعبارت دیگر این کشورها حتی امکان های معین پیشرفتی را که در سده های پانزده و شانزدهم داشتند در سده نوزدهم از دست می دهند. مثلا در مورد چین در سده پانزدهم تلاش ها و طراحی هایی برای تولید سلاح هایی شده که با موشک های امروزی مبنای مشابهی دارد. بنابراین مشکلی که دراین کشورها در عدم پیشرفت در تکنولوژی نظامی با وجود اهمیت آن وجود دارد مربوط به کم دانشی نبوده است. در مورد ایران نیز اگر فرض کنیم به دلایلی ایرانیان ملت خاصی هستند حداقل در مورد چین و ژاپن متوجه آن هستیم که این کشورها را با همان نگاه تحقیر آمیز گذشته نمی نگرند.

 

آیا می توان تفاوت این روندها را با اهمیت تمرکز در این کشورها توضیح داد؟ این تمرکز چرا و چگونه در پاره ای از کشورها بوجود آمد و در پاره ای از کشورها از دست رفت؟ تمرکزهایی که در گذشته وجود داشت با تمرکز نوینی که در دوران سرمایه‌داری شکل گرفت چه تفاوت هایی دارد؟

 

تولید در نظام های پیشاسرمایه‌داری و مبتنی بر بهره وری از زمین در جزایر پراکنده اقتصادی و اجتماعی انجام می شد. مازاد آن در کشورهای اروپایی در چارچوب نظم فئودالی و در کشورهای آسیایی با تشابهات بسیار به همان سیستم بدون الزامات حقوقی فئودالیسم اروپایی به مالک زمین یا ارباب یا رتبه های بالاتر و در نهایت به قدرت مرکزی منتقل می شد. البته وضعیت و حقوق دهقانان و تولیدکنندگان مستقیم در کشورهایی مانند ایران بسیار بهتر از مشابه آنها در اروپا بود. منظور از تولید در "جزایر پراکنده" آن است که هر ناحیه و محله حتی یک ده می تواند مهمترین نیازهای خود را خود تولید کند بدون آنکه نیاز به تأمین بخشی از آن از طریق دیگر نواحی داشته باشد. بعبارت دیگر مبادله در این جوامع نقشی فرعی دارد و بدون آن هم حیات اجتماعی می تواند ادامه یابد. البته در چنین سیستمی مازاد وجود دارد ولی گرایش برتر، تولید برای مصرف است و نه عرضه در بازار. بیشترین تعداد تولیدکنندگان همان چیزی را مصرف می کنند که تولید کرده اند.

 

آن تفاوت بارزی که در کشورهای پیشرفته تر ایجاد می شود همین گذار تدریجی از جزایر پراکنده اقتصادی و اجتماعی به نظمی است که تولید در آن بصورت یک چرخه وابسته به یکدیگر انجام می شود که امکان تمرکز را بوجود می آورد.

 

در صورتیکه تمرکز در جوامعی که مهمترین هدف تولید رفع نیازهای تولیدکننده است، تمرکزی نیست که همیشه و دائمی باشد چرا که در هماهنگی با پایه های اجتماعی تولید نیست. در اینجا واحدهای اقتصادی خودکفا هستند و گرایش گریز از مرکز گرایش برتر است. در واقع پیوندی که در چنین جامعه ای وجود دارد ناشی از یک اجبار اقتصادی نیست. ماهیت تولید ضرورتی برای ارتباط و پیوند واحدهای مجزا بوجود نمی آورد. البته در مواردی و هنگامی که حکومت های مقتدر ایجاد می شوند نوعی تمرکز اداری و نظامی بوجود می آید که همه واحدهای پراکنده را در ظاهر به صورت موقت و تا زمانی که قدرت فائفه نظامی برقرار است پیوند می دهد. همین دوران ها، دوران های اوجگیری پیشه وری و تجارت و پیشرفت های علمی و فنی نیز هست که از آن گاه به تمرکز فئودالی نام برده می شود. بنابراین با تمرکز در سیستمی سر و کار داریم که در ماهیت اجزای آن جدا هستند و نیاز چندانی به کنار هم بودن ندارند. برعکس زمانی که از تمرکز در کشورهای پیشرفته اروپایی در سده نوزده و بیست سخن می گوییم درک متفاوتی از تمرکز داریم. در اینجا ماهیت نظام اقتصادی است که ضرورت تمرکز را بوجود می آورد و نه فشار دستگاه دولتی. چرخش نظم اقتصادی مشروط به هماهنگی و همسویی میان اجزای آن است و نقش دولت از جمله ایجاد این هماهنگی است.

 

این روندی که در این کشورها بصورت تدریجی تولید کالایی را بر اقتصاد طبیعی غالب کرد، دلیل ایجاد تمرکزی متفاوت است. این تمرکز را باید نوعی تمرکز اجتماعی دانست. یعنی پیوندهایی که میان بیشتر اعضای جامعه بوجود می آید و تقسیم کار پیشرفته که این تقسیم کار پیشرفته به معنای امکان تمرکز در شاخه های مختلف اقتصادی و اجتماعی است. یعنی همان چیزی که مارکس از آن بعنوان اجتماعی شدن تولید نام می برد. برعکس در کشورهایی که دچار انحطاط شدند می بینیم که این کشورها در سده نوزدهم دیگر امکان برقراری همان تمرکز نظامی و اداری پیشین را هم ندارند. برای درک دلایل این امر باید همچنان به روندهایی توجه کرد که از سده های پانزده و شانزده در جهان برقرار شد.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 512 - 25 تیرماه 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت