تاج الملوك داناترين سياستمدار دربار دو پهلوی نزدیکی رضا شاه به هیتلر اشتباه بزرگی که موجب تبعیدش شد!
تاج الملوک همسر رضا شاه و مادر محمد رضا پهلوی که خاطرات خود را از دیدار با استالین نوشته و در شماره گذشته راه توده آن را منتشر کردیم، در بخش دیگری از همان خاطرات از دیدار خودش و دو دخترش با هیتلر می گوید. دیداری که جنبه رسمی داشت و در واقع هیات اعزامی از طرف رضاشاه به آلمان هیتلری بود.
|
درجریان انتشار گزارش مترجم استالین از کنفرانس تهران، اشاره ای هم به نزدیکی رضا شاه به آلمان هیتلری شد. یعنی همان نکته مهمی که موجب شد انگلیس ها رضا شاه را از ایران تبعید کنند و پسرش را به جای او بنشانند و تصفیه دستگاه حکومتی از طرفداران آلمان هیتلری آغاز شد. فردوست در کتاب خاطرات خود می نویسد: که در مرحله اول زیر فشار انگلیس ها حدود 300 جاسوس آلمان هیتلری که بعنوان تکنسین و مترجم و مهندس در گوشه و کنار ایران پخش شده بودند، با درایت مرحوم فروغی که مأمور انتقال سلطنت از رضا شاه به محمد رضا شاه بود و بسیار مورد اعتماد انگلیس ها از کشور اخراج شدند. نزدیکی رضاشاه به آلمان هیتلری باعث سقوط او شد. کاری که آتاتورک با زیرکی تمام نکرد و میان انگلیس و آلمان و شوروی آنقدر مانور داد و استقلال خود را حفظ کرد تا هیتلر در سرازیری سقوط و شکست قرار گرفت و آنگاه ترکیه وارد جنگ در جبهه متفقین شد.
تاج الملوک همسر رضا شاه و مادر محمد رضا پهلوی که خاطرات خود را از دیدار استالین نوشته و در شماره گذشته راه توده آن را منتشر کردیم، در بخش دیگری از همان خاطرات از دیدار خودش و دو دخترش با هیتلر می گوید. دیداری که جنبه رسمی داشت و در واقع هیأت اعزامی از طرف رضاشاه به آلمان هیتلری بود. در ادامه خاطرات سانسور شده ای که جمهوری اسلامی در ایران منتشر می کند و از اعتبار و تاثیر همه آنها بکلی کاسته است، شاید حدود یک سوم کتاب خاطرات تاج الملوک نیز منتشر شده و در کتابفروشی ها باد کرده است! تاج الملوک در باره دیدارش با هیتلر می گوید:
«هيتلر در دنيا محبوبيت زيادی داشت و در ايران هم خيلی مورد توجه و احترام مردم بود. هيتلرايرانیها را ازنژاد آريايی میدانست وچون آلمانیها هم از همين نژاد بودند لذا به ايران علاقمند بود و در دوران حكومت خود تا آنجا كه توانست به ايران كمك كرد. "رضا" هم كه از دخالتهای انگلستان در امور ايران به تنگ آمده بود به طرف آلمانیها گرايش وعلاقه پيدا كرد و طی چند سال روابط ايران و آلمان خيلی صميمانه شد. آلمانیها در امور ساختمان راهها و جادههای ايران فعاليت میكردند و در ساختن راه آهن، بنادر و سيلوها و كارخانجات به ايران كمك رساندند. آلمانیها در ايران خيلی كارهای بزرگ كردند، كه بعضی از آنها هنوز مثل راه آهن سراسری بعد از نيم قرن مورد استفاده ايرانيان قرار دارند. ايستگاه های راه آهن در تهران و تبريز و اهواز و امثالهم. خط آهن سراسری. پل ورسك، پلهای راه آهن در مناطق صعب العبور، فرودگاه، كارخانه مونتاژ هواپيما، كارخانه شكرسفيد، كارخانه ذوب آهن كرج، سيلوهای گندم، كارخانجات آرد و خيلی تأسيسات كه حالا يادم نيست نام ببرم. من يادم هست مردم تهران آنقدر به هيتلرعلاقه داشتند كه در ميدان توپخانه جمع میشدند تا از راديو سخنرانیهای هيتلر را گوش كنند. درآن موقع اكثرمردم راديو نداشتند، ايستگاه راديو در خيابان بيسيم پهلوی (سيد خندان) تأسيس شده و روزی يك ساعت برنامه راديويی زنده پخش میكرد. از بيسيم پهلوی به ميدان توپخانه يك خط كابل كشيده بودند و در ميدان توپخانه چند بلندگو گذاشته بودند تا مردم اخبار راديو را بشنوند. مردم هر وقت خبر پيروزی قوای هيتلر را میشنيدند از ته دل برای آلمانیها هورا میكشيدند. حتی بعضیها آنقدر تعصب داشتند كه برای قوای آلمان گوسفند قربانی میكردند.
آلمانیها عاشق چشم و ابروی مشكی ايرانیها نبودند و محض خاطر ثواب بردن در كار احداث راه آهن سراسری به ايران كمك نكردند! آلمانیها با تمام قوا رضا شاه را در ساختن راه آهن سراسری كمك كردند تا خليح فارس را به جنوب اتحاد شوروی متصل كرده و قوای خود را از طريق خاك ايران به جنوب اتحاد شوروی برسانند. اما همين راه آهن كه با كمك آلمانها ساخته شد بلای جان خود آنها شد و متفقين با اشغال ايران كمكهای وسيع نظامی به نيروهای شوروی كه در محاصره آلمان بودند رسانده و وضعيت جنگ را به نفع خود عوض كردند. راه آهن سراسری كه قرار بود مورد استفاده نيروهای آلمانی قرار بگيرد برعليه آنها به كارگرفته شد و سرنوشت جنگ را عوض كرد. عوض شدن سرنوشت جنگ سرنوشت رضا را هم عوض كرد و او را از تخت طاووس پائين آورد و به تبعيد فرستاد.
ملاقات با هيتلر
يك عده از جوانان تهران هم به سبك جوانان هيتلری سر خود را می تراشيدند و در خيابانها به هم سلام هيتلری میدادند! موقعی كه ما به ملاقات هيتلر رفتيم آقای محتشم السلطنه اسفندياری (سفیر وقت ایران در آلمان) هم حضور داشت. هيتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حال و احوال رضا را پرسيد. از طرف سفارت ايران يك مرد جوان به عنوان ديلماج حضور داشت كه مطالب هيتلر را برای ما و حرفهای ما را برای هيتلر ترجمه میكرد. اگراشتباه نكنم اين مرد جوان جمالزاده پسرسيد جمال واعظ اصفهانی بود كه بعدها نويسنده معروفی شد. ما برای هيتلر چند هديه برده بوديم كه عبارت بود از دو قطعه قالی نفيس ايرانی و مقداری پسته رفسنجان. حاج محتشم السطنه اسفندياری قالیها را در جلوی پای هيتلر باز كرد و شروع به توضيح كرد. هيتلرخيلی ازنقش قالیها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد. روی يك قالی كه در تبريز بافته شده بود عكس خود هيتلربود. روی قالی ديگرهم علامت آلمان را كه عبارت از صليب شكسته بود نقش كرده بودند. ازمطالب هيتلر دستگيرمان شد كه باورش نمی شود اين تصاوير ظريف را با دست بافته باشند. هيتلرهم متقابلا سه قطعه عكس خود را امضاء كرد و به من ودخترانم داد. ديلماج سفارت گفت: " آقای هيتلرمی گويند متأسفانه پيشوای آلمان مثل شاه ايران ثروتمند نيست و نمی تواند متقابلا هديه گران قيمت به ما بدهد و از اين بابت معذرت میخواهند!" من اين ملاقات را هيچوفت فراموش نكردم و به درخواست رضا دهها بار ريزمطالب آنرا برايش تعريف كردم. هيتلرموقع حرف زدن آرام نمی گرفت. يا دورخودش میپيچيد و يا به اين طرف و آن طرف اطاق میرفت و حرف میزد. در موقع حرف زدن هم مرتبا پلك چشمانش را بهم میزد و دندانهايش را روی هم فشارمی داد. دستهايش را پشت كمر می برد و ناگهان جلو می آورد و ناگهان بالا میبرد و در هوا تكان میداد. درعين حال روی پنجههای پا هم بلند میشد. درست مثل اين بود كه زيرپايش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگيرد. موقع حرف زدن هم با آنكه ما در نزديكش بوديم با صدای بلند صحبت میكرد. ازرضا خيلی تعريف كرد و گفت زندگی او را میداند و از اينكه يك نظامی قدرت را در ايران به دست دارد خوشحال است. رضا از اين قسمت خيلی خوشش میآمد و من هر وقت به اين قسمت از ملاقات خودم با هيتلرمی رسيدم بايد آنرا چند بار تكرار می كردم.
|
راه توده 514 - 8 مرداد ماه 1394