راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

کم آگاهی و غفلت انقلابیون

انقلاب 57 را

به ارتجاع مذهبی سپرد

دکتر سروش سهرابی

بررسی کارنامه حزب توده ایران پس از انقلاب 57، در واقع بررسی کارنامه انقلاب 57 است که هنوز به پایان خود نرسیده است. برای این بررسی باید نخست پیدایش انقلاب را از نظر چگونگی و چرایی وقوع آن پیگیری کرد و سپس بر این زمینه، روندهای پس از انقلاب را مورد توجه قرار داد. این نوشته کوششی است در این جهت.

 

در مورد چگونگی و چرائی انقلاب 57 بسیار گفته و نوشته اند. از آن میان به دو نظریه اشاره می‌کنیم.

1- انقلاب 57 ادامه قیام 15 خرداد 42 بود.

2- انقلاب 57 واکنشی در مقابل مدرنیزاسیون شاه بود.


1- انقلاب 57 و جنبش 15 خرداد

انقلاب 57 را می‌توان با تمام جنبش‌های قبلی از قیام بابیه تا قیام 42 متفاوت دانست. جنبش‌های قبلی عموما جنبش‌های شهری بودند که این یا آن لایه آن، کمتر یا بیشتر، در این جنبش‌ها شرکت کرده بودند. ولی انقلاب 57 از نظر گستردگی و نفوذ در لایه‌های مختلف شهری و روستائی تفاوت چشمگیری با همه آن جنبش‌ها داشت.
جامعه ایران در آستانه انقلاب 57 پیامدهای رشد ناهمگون اجتماعی در چند دهه و مخصوصا جا‌به‌جایی بزرگ جمعیتی در دو دهه پایانی را بازتاب می‌داد. اکثریت جمعیت شهرها را کسانی تشکیل می‌دادند که پایی در روستا و پایی در شهر داشتند. این روندها منجر به دگرگونی‌های بسیار در چهره اقتصادی و اجتماعی شهرها شده بود.
این تمایز مهم روند رشد سرمایه‌داری در آستانه انقلاب با روند رشد سرمایه‌داری در اروپا بود. درواقع روند تلاشی اشکال سنتی تولید در اروپای غربی طی چند سده انجام شده و بتدریج به هم پیوستگی اقتصادی و اجتماعی منجر گردید. این روند در ایران با ویژگی‌هایی دیگر و بویژه با سرعتی بسیار بیشتر در حال انجام بود. حاصل این تلاشی سریع شکل تولید سنتی، ورود گروه‌های وسیع به زندگی اجتماعی و سیاسی بود که تا قبل از آن از آن محروم بودند.
بدینسان بحران حکومت پادشاهی در دو سال آخر آن هم متاثر از این روند ورود گروه‌های وسیع به عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی بود و هم تحت تاثیر این روند شدت، دامنه و اوج بیسابقه‌ای گرفت.
در جریان انقلاب این توده وسیع عمدتا توسط آیت الله خمینی نمایندگی شد. نام آیت الله خمینی از قیام 15 خرداد مطرح بود. در آن زمان و در کنار وی دو گروه متفاوت قرار داشتند و قرار گرفتند که می‌توان آنها را به صورت نمادین "حزب ملل اسلامی" از سمت چپ و "هئیت‌های موتلفه" از سمت راست در نظر گرفت. نقش سیاسی این هر دو گروه‌ها نیز نسبتا اندک بود. اهمیت آنها را بایستی در امکان همراهی با آقای خمینی و تشابه شعارهایشان با شعارهای انقلاب در نظر گرفت.
آیت الله خمینی، سیاسی‌ترین روحانی زمان خود بود. از طرفی دارای عقاید فلسفی و اجتماعی بود که در چارچوب روحانیون سنتی به سختی تحمل می‌شد و از طرف دیگر به دلیل تجربه‌ای که از دوران رضا شاه به بعد کسب کرده بود دارای بینشی بود که امکان تبدیل شدن او را به نماد همه گروه‌های سیاسی مخالف شاه ممکن می‌کرد.

اقبال مردم در این شرایط به اندیشه حکومت عدل اسلامی، تجربه تاریخی جدیدی نبود. در واقع به جز انقلاب اکتبر و قیام کومونارهای پاریس – که آنها هم بنوعی خود را ادامه قهرمانان و روشنگران انقلاب فرانسه می‌دانستند- همه جنش‌ها و قیام‌های انقلابی، آینده خود را در گذشته‌ای که افتخار آمیز و مثبت می‌دانستند، جستجو کرده بودند. انقلاب‌های فرانسه خود تجربه‌ای تاریخی در این مورد می‌باشند.
توده‌های مردم زیر دهه‌ها دیکتاتوری آرزوهای خود را در آرمان حکومت عدل اسلامی متجلی می‌دیدند. به این ترتیب زمینه مساعدی برای رهبری آیت الله خمینی بوجود آمد که بدلیل هوشمندی و توان او در جمع آوری همه نیروها از ماه‌های آخر کاملا پذیرفته شده بود.
در همینجا بود که نخستین اختلاف میان حزب توده ايران و دیگر گروه‌های سیاسی بوجود آمد. حزب توده ايران معتقد بود که رهبری انقلاب بر خلاف تصور آنان که برسر این رهبری به مقابله با آیت الله خمینی برخاستند امری ذهنی و ناشی از قبول این روشنفکر یا آن گروه سیاسی نیست. رهبری انقلاب به معنی آن است که چه کسی توانسته هدایت وسیع‌ترین گروه‌های اجتماعی را عهده دار شود و این شخص و رهبری او در خارج از ذهن و اراده ما وجود دارد. آیت الله خمینی قدرت خود و رهبری خود را از این یا آن هوادار یا گروه مذهبی، یا روحانیت، یا متحدان اندک خویش در قیام 15 خرداد کسب نکرده، بلکه از ورود گروه‌های وسیع اجتماعی به مبارزه سیاسی بدست آورده بود. بدیهی است این ورود گسترده توده‌های وسیع به عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی و همراه با آن رهبری مذهبی نمی‌توانست خالی از تناقض‌هایی باشد و نبود. این تناقض ها، امکان‌ها و احتمال‌های مختلف را دربرابر مسیر انقلاب قرار می‌داد. نبردی که پس از انقلاب در گرفت بر سر پیروزی این یا آن امکان، مثبت یا منفی، مترقی یا واپسگرا بود.

2- انقلاب و روند مدرنیزاسیون

روند رشد ناموزون اجتماعی به تناقض دیگری در جامعه ما منجر شد. از دوران ناصرالدین شاه به بعد فرآیند گسترش گروه‌هایی که می‌توان از آنان به گروه‌های مدرن نام برد آغاز شده بود. این گسترش از دوران رضاشاه و محمد رضاشاه، بویژه در دو دهه آخر آن، شتاب زیادی گرفته بود.
می توان گفت که رضاشاه و فرزند او هردو برای تداوم حکومت بر شکافی تکیه می‌کردند که میان اقلیت برخوردار از مواهب مدرنیزاسیون و توده‌های نابرخوردار از آن وجود داشت. آنان اقلیت نخست را پایگاه خود کرده تا اکثریت را همچون توده‌های عقب مانده و بی‌فرهنگ زیر سلطه گیرند. در نتیجه زمینه ای مساعد و تاریخی برای تقابل، برای آنکه این توده‌های محروم از مواهب نوسازی دچار واکنش متقابل شوند؛ و هم آن اقلیت و هم شیوه زندگی آنان را پس زنند وجود داشت. ولی همانگونه که ن. کیانوری در بررسی خود پس از خروج از زندان یادآوری می‌کند، انگیزه تاریخی شرکت کنندگان در انقلاب قیام علیه مدرنیته نبود، بلکه به دلیل آن بود که از مزایای آن محروم بودند. بدینسان نظریه‌ای که انقلاب 57 را واکنش دربرابر مدرنیزاسیون معرفی می‌کند بخشی از واقعیت را می‌گوید تا بخش عمده آن را واژگونه ‌کند. به هیچ وجه نمی‌توان انقلاب 57، را ناشی از برخورداری مردم از مدرنیته و شورش علیه آن، یا همچنان که برخی از مدافعین رژیم پادشاهی عنوان می‌کنند از سر سیری دانست. برخورداری از برخی از مزایای مدرنیته از نظر اجتماعی و فرهنگی فقط برای اقلیتی از مردم ممکن بود که این هم به معنای برخورداری از عدالت اقتصادی و آزادی‌های سیاسی نبود و در نتیجه بخش وسیعی از این گروه هم به مخالفت پادشاه برخاستند.
آن چه در بررسی روند انقلاب اهمیت دارد همین توجه به تناقضاتی است که در جریان آن هم به دلیل ورود گسترده گروه‌های فاقد تجربه اجتماعی و سیاسی و هم به دلیل نیروهای سیاسی شرکت کننده در آن وجود داشت.

نخستین کسی که قصد بهره برداری از این تناقضات را داشت شاپور بختیار بود. او سیاستمدار هوشمندی بود که با تکیه بر این تناقضات، قصد ایجاد جبهه‌ای متشکل از برخورداران مزایای زندگی مدرن را داشت، جبهه‌ای که می‌توانست طیفی از گروه‌های چپ تا هواداران سلطنت را شامل شود. این جبهه به اعتقاد او می‌توانست، در صفوف مخالفان شاه شکاف ایجاد کند، به انفراد رژیم خاتمه دهد و پایه‌های آن را در مقابل گروه‌های گسترده اجتماعی ولی فاقد تجربه گسترش دهد. آن چه پس از آن می‌بایستی رخ دهد ناگزیر دست زدن به سرکوبی وسیع برای خارج کردن توده از صحنه مبارزات سیاسی بود. به عبارت دیگر بختیار با تشخیص محدودیت پایگاه اجتماعی رژیم شاه قصد گسترده‌تر کردن آن را داشت. این محدودیت پایگاه اجتماعی همان مشکلی است که همه حکومت‌های استبدادی در مرحله‌ای به آن دچار می‌شوند، همچنان که جمهوری اسلامی در مرحله کنونی حیات خویش به آن دچار شده است. تلاش بختیار تلاشی هوشمندانه و در همان حال بدون آینده بود. چنانکه همکاران نزدیک او در جبهه ملی با تشخیص درست موقعیت اجتماعی و سیاسی و ناممکن دانستن تکیه به ارتش برای سرکوب در سطحی که بختیار به آن امید داشت از همکاری با او خودداری کردند .
بدیهی است که حزب ما از طرفی نمی‌توانست با سرکوب گسترده هواداران انقلاب موافق باشد و از طرف دیگر هر چند به تناقضات ورود گروه‌های گسترده فاقد تجربه اجتماعی به فعالیت سیاسی توجه داشت ولی با ورود آنان به صحنه مبارزه و فعالیت سیاسی و اجتماعی به هیچوجه مخالف نبود، که خواهان آن بود. هدف ما ایجاد تحول در جامعه ایران بود که بدون گسترش پیوندهای اجتماعی ناممکن بود. مدرنیته در این دیدگاه همان روند پیوستگی بیشتر اجتماعی و اقتصادی است که به دنبال خود همگرائی بیشتر فرهنگی و امکان احترام متقابل را فراهم خواهد کرد و نه برخورداری از برخی از مزایای زندگی مدرن برای یک اقلیت. انقلاب ایران آغاز واقعی روند مدرنیته در مقیاس همه مردم، در سرتاسر جامعه، در سرتاسر کشور بود.

شرایط انقلاب و مبارزه نیروها

هر چند کوشش بختیار برای بهره گیری از تناقضات انقلاب که خود برخاسته از تناقضات رشد جامعه ایران بود به نتیجه نرسید ولی این آخرین تلاش نبود و همچنان که گفتیم مبارزه برای بهره گیری از این تناقضات از سوی جناح راست یا چگونگی واکنش به آن تاریخ انقلاب ایران را حداقل در دهه اول تشکیل می‌دهد. در همین دوران بود که نورالدین کیانوری به دبیر اولی حزب برگزیده شد. این نه چنانکه سبکسرانه ادعا می‌شود ناشی از فشار "شوروی‌" برعکس ناشی از تسلیم شدن در برابر این حقیقت بود که وی سرشناس‌ترین چهره حزبی بود که احتمال انقلاب و نیز مضمون اجتماعی آن را پیش بینی کرده بود.
در این شرایط سیاست جبهه متحد خلق و همراهی با توده‌های وسیع هوادار انقلاب که حزب توده ایران برگزید تنها سیاست ممکن بود. این سیاست ناشی از یک تجربه تاریخی بود که نشانه‌های آن را می‌توان از دوران مجلس سوم مشروطه به بعد دنبال کرد. چنانکه پس از تشکیل مجلس سوم، دمکرات‌ها و اعتدالیون که تا پیش از آن دشمن یکدیگر محسوب می‌شدند و حتی در مجلس دوم به کشتن سران یکدیگر دست زده بودند، برای نجات کشور از خطر تسلط کامل روسیه و انگلستان با هم متحد شدند. از چهره‌های برجسته این سیاست می‌توان از سلیمان میرزا اسکندری و مساوات از رهبران دمکرات‌ها و محمد صادق طباطبائی و مدرس و باقرخان از طرفداران اعتدالیون نام برد.
آنچه از آن به تزهای حیدر عمواوغلی در کنگره انزلی حزب کمونیست ایران یاد می‌شود نیز در همین راستای تاکید بر همکاری گسترده نیروهای اجتماعی و سیاسی و مذهبی مختلف است. نحوه تشکیل حزب توده ايران همچون یک حزب ضدفاشیستی و سپس تشکیل جبهه آزادی و جبهه مطبوعات ضددیکتاتوری همه در چارچوب همین سیاست اتحاد نیروها بود.



موانع و دشواری‌های تشکیل جبهه متحد

در مورد انقلاب 57 ما با گروه‌های وسیع و بدون تجربه اجتماعی سر و کار داشتیم که هنوز تبدیل به لایه‌های اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته‌ای نشده بودند.
جناح چپ و مذهبی جمهوری اسلامی فاقد تصور روشنی از چگونگی سمت گیری اجتماعی پس از انقلاب بود. تصورات آنها با شعارهای مبهم اسلامی بیان می‌شد.
جناح راست که از نظر اجتماعی در اقلیت کامل بود برای کسب قدرت سیاسی چاره‌ای جز پنهان شدن در پشت شعارهای انقلابی و اسلامی نداشت. هر چند تلاش می‌کرد که این شعارها را از مضمون اجتماعی تهی و بر جنبه‌های صرفا مذهبی آنها تکیه کند. این سیاستی است که تا هم اکنون نیز دنبال شده است. سیاست آنها در آغاز اتحاد اسلامی و بخصوص شیعه در مقابل دیگران بود.
با اوج گیری انقلاب و آشکار شدن چشم انداز پیروزی آن بسیاری از روحانیون که قبل از آن یا مخالف رژیم شاه نبودند و یا علاقه‌ای به مبارزه سیاسی نشان نمی‌دادند نیز وارد صحنه شدند و بدینسان جناح راست را تقویت کردند. با ورود این دسته از روحانیون تلاش برای ایجاد خط کشی بین شرکت کنندگان انقلاب بر اساس اسلامی و غیر اسلامی آغاز شد. حمله به تجمعات هواداران گروه‌های چپ و با اهانت به گورهای شهدای جنبش چریکی نخستین اقدامات برای ایجاد شکاف بود که صرفنظر از ارتجاع راست، نمی‌توان احتمال دست داشتن ساواک در اینگونه اقدامات را منتفی دانست.

سیر حوادث و پیشرفت راست

با پیروزی انقلاب بسیاری از ارگان‌های جدید تشکیل شدند. کمیته‌های انقلابی دارای ترکیبی ناهمگون از هوادران انقلاب تا ارتجاع راست و اوباش را تشکیل می‌داد. در بسیاری از شهرها روحانیون به عنوان حاکمین شرع وارد صحنه سیاسی و اجتماعی ایران شدند که در همکاری با کمیته‌ها چهره ی جدیدی را برای جامعه ایران رقم زدند. بسیاری از آن روحانیون وابستگی بیشتری به ارتجاع راست داشتند تا به نگرش ایت الله خمینی. از جمله معروفترین انها را می‌توان آیت الله اذری قمی دانست که به سمت دادستان انقلاب تعیین شده بود. بازتاب حضور ارتجاع راست در کمیته‌ها و دستگاه قضایی در حال گسترش همراه با بی‌تجربگی گروه‌های سیاسی آن دوران موجب گسترش درگیری‌های اجتماعی و سیاسی گردید.
از طرف دیگر چون آیت الله خمینی مخالف ورود روحانیون به مقام‌های دولتی بود امور به دست دولت موقتی افتاد که در هماهنگی با اهداف اجتماعی انقلاب نبود. ضمن اینکه ترکیب آن دولت واقعیت نیروهای شرکت کننده در انقلاب را بازتاب نمی‌داد. علاوه بر اینکه هواداران جناح چپ آیت الله خمینی در آن جایی نداشتند، برخی از چهره‌های ملی همچون داریوش فروهر نیز که نگرش‌های اجتماعی متفاوتی نسبت به مهندس بازرگان داشتند با فشار آقای خمینی وارد دولت شده بودند.
بزرگترین مشکل دولت موقت زمینه‌های فکری آن بود که از طرفی به جنبه‌های اجتماعی انقلاب توجهی نداشت و از طرف دیگر در وحشت و نفرت از چپ به سر می‌برد. اولین تبلیغات رسمی علیه چپ را مهندس چمران کمتر از سه روز پس از پیروزی انقلاب آغاز کرد و در برنامه تلویزیونی که با همراهی رزمندگان جنبش امل لبنان تهیه شده بود دشمن اصلی را کمونیست‌ها معرفی ‌کرد.
چمران بعدها نقش بسیار منفی در درگیری‌های قومی پس از انقلاب در کردستان ایفا کرد. وی توانست این نقش را برعهده گیرد زیرا مهندس بازرگان تصور می‌کرد شوروی‌ها و توده‌ای‌ها پشت درگیری‌ها قومی در کردستان قرار دارند و به همین دلیل واکنش بسیار نامناسبی از مسلح کردن گروه‌ها تا بمباران سنندج و دستور دخالت ارتش را صادر کرد.
از نظر اجتماعی و سیاسی می‌توان تلاش‌های او را در راستای جلب توجه امریکا به انقلاب ایران به عنوان یک حرکت ضد کمونیستی از طرفی و تلاش برای کنار گذاشتن مدافعان تغییرات اجتماعی از قدرت حکومتی خلاصه کرد. هر دوی این جنبه‌های سیاسی و اجتماعی پس از حادثه اشغال سفارت امریکا در تهران برعلیه او وارد عمل شدند.
به این ترتیب صحنه سیاسی ایران با توجه به گرایش‌های بسیاری که در آن وجود داشت بسیار پیچیده بود. این پیچیدگی بسیار بیشتر از آن است که بتوان همه آن را تحت عنوان بی‌معنای "رژیم خمینی" مورد بررسی قرار داد.
به این ترتیب ایت الله خمینی که در آغاز برای مدعی نکردن روحانیان خود نیز به قم رفته بود، پس از حمله قلبی در سال 58 به تهران بازگشت. وی که طرح جریان راست مذهبی و لاییک برای ایجاد تقابل را خیلی سریع متوجه شده بود اصرار بر سرعت عمل در شکل گیری نهادهای قانونی و تصویب قانون اساسی داشت. حزب توده ايران نیز به نوبه خود بر ضرورت سرعت عمل در این زمینه تاکید داشت. خمینی تمایل داشت که پیش نویس قانون اساسی همچنانکه نوشته شده است به همه پرسی گذاشته شود. در واقع این دولت موقت و بسیاری از گروه‌های دیگر بودند که خواستار مجلس موسسان برای تدوین و بررسی قانون اساسی بودند. مجلسی که علیرغم هشدارهای خمینی که از طرف هاشمی رفسنجانی بیان می‌شد و در ان به خطرات چنین مجلسی با توجه به ترکیب احتمالی ان هشدار می‌داد با نام مجلس خبرگان تشکیل شد. این مجلس در شرایطی تشکیل شد که بدلیل اوج گرفتن درگیری‌های سیاسی در شهرها و درگیری‌ها قومی به خصوص در کردستان فضای بسیار ملتهبی ایجاد شده بود.
شاید مهمترین اتفاق پیش از آن از نظر سیاسی رفراندم جمهوری اسلامی بود. در آن دوران ما یاداوری کردیم که صفت جمهوری دمکراتیک یا دمکراتیک خلق یا دمکراتیک اسلامی بیانگر ماهیت واقعی یک حکومت نیست. ماهیت حکومت برایند نیروهای اجتماعی و سیاسی شرکت کننده در آن است و این جنبه را باید دمکراتیک کرد.
در واقع تاکید آقای خمینی به "جمهوری اسلامی" ناظر بر تلاش ارتجاع راست در برقراری حکومت اسلامی از همان دوران بود. در این میان بسیاری از نیروهای بدون تجربه سیاسی بدلیل اختلاف بر سر این نام مبادرت به تحریم رفراندم کردند که ‌توانست به اولین تقابل‌های زیانبار دامن زند. کاری که همین گروه ها در تقابل با سندیکاها، زیر شعار دفاع از شوراها و حکومت شوراها کردند.

بحث بر سر مجلس خبرگان یا موسسان نیز به همین ترتیب ادامه یافت. علیرغم چگونگی شکل گیری خبرگان بسیاری از مباحثات انجام گرفته در آن مجلس خود بازتاب اختلاف دیدگاه‌های ارتجاع مذهبی با هواداران تفسیر اجتماعی از سلام بود. از میان انها می‌توان به مباحثات در مورد شکنجه بین ایت الله منتظری و بهشتی به عنوان مخالف آن و سبحانی و مشکینی در همان دوران اشاره کرد.
همه اینها نشان می‌دهد که تصور برآمدن یک رژیم یکدست که مخالفان آن را به عنوان "رژیم خمینی" مورد اشاره قرار می‌دهند ساده انگارانه است. در واقع از همان ابتدا درگیری‌های جدی در درون حکومت برآمده از انقلاب وجود داشت، که متاسفانه بسیاری از گروه های سیاسی بدون توجه به این واقعیت و با یکسان قلمداد کردن همه نتوانستد بر نبرد واقعی که برای تعیین سرنوشت انقلاب جریان داشت تاثیر مثبتی بر جای گذارند.
مثلا جبهه دمکراتیک ملی که چند هفته یا ماه از تشکیل آن نمی‌گذشت در مقابله با مجلس خبرگان قصد برگزاری کنگره خلق‌ها در کردستان را کرده بود. کسانی که در طول 57 ساله پهلوی یک بار هم از حقوق خلق‌ها سخن نگفته بودند و اصلا سخن گفتن در این مورد را نشانه "خیانت حزب توده" عنوان می‌کردند ناگهان مدافع حقوق خلق‌های ساکن ایران شده بودند. در واقع دولت موقت از سویی و هوادران گروه‌های چپ و دیگر گروه‌های سیاسی وارد نوعی رقابت با جمهوری اسلامی شده بودند. رقابتی که پایه واقعی اجتماعی نداشت و تنها تاثیر ان کمک به ارتجاع راست برای دسترسی بیشتر به قدرت سیاسی و نظامی بود.

همه این گروه‌ها ادعا می‌کردند که برای آزادی مبارزه می‌کنند. مشکل بزرگ این بود که مخاطبان آن روز این گروه‌ها قسمت کوچکی از جامعه را تشکیل می‌دادند. آنان عرصه نبردی که انتخاب کرده بودند عرصه نبرد اصلی جامعه نبود.
آنان مدعی بودند که حزب توده ايران به مبارزات درون حکومتی اهمیت بیشتری می دهد. در حالی که مسله آن نبود که ما اهمیت بیشتری برای مبارزات حکومتی نسبت به مبارزات اجتماعی قایل بودیم. اهمیتی که ما به مبارزات درون حکومتی در آن دوران می‌دادیم از آنجا ناشی می‌شد که بازتابی از مبارزه واقعی اجتماعی بود و به این ترتیب اینکه به برتری چه گرایشی منجر شود دارای اهمیت فراوان بود.
به همین دلیل اکنون که مبارزات دورن حکومتی بین جناح اوباشان و ارتجاع راست مضمون نبرد واقعی اجتماعی را تشکیل نمی‌دهد میزان اهمیت و توجه آن نیز به همین نسبت کاهش می‌یابد.

نقش فدائیان و مجاهدین خلق

فداییان و مجاهدین خلق در ماه‌های پایانی انقلاب و پس از آن با اقبال گروه‌هایی از دانش آموزان و دانش جویان رو به رو بودند. این هردو ضمنا فاقد تجربه و بینش سیاسی روشن بوند. شاید در یک بررسی کلی رفتار سیاسی آنها را بتوان در روشنگری و افشاگری خلاصه کرد. روشنگری از نظر ارائه یک جامعه آرمانی به عنوان هدف و افشاگری از نظر بیان کم و کاستی‌های حکومت‌ها و یا شعارهایی که به دلیل عدم امکان اجرایی آن از طرف حکومت‌ها می‌بایستی موقعیت آنها را به عنوان جایگزین سیاسی تثبیت کند.
همچنان که گفتیم موضوع رهبری انقلاب از مهم ترین مسائلی بود که درگیری‌های سیاسی پس از انقلاب را شکل می‌داد. این دو گروه به دلیل سوابق مبارزاتی و زندان، خود را شایسته‌تر از خمینی برای رهبری انقلاب می‌دانستند. همچنان که برخی از طرفداران جنبش ملی هواداران آیت‌الله خمینی را به دلیل عدم سابقه تحصیلات نیز مذهبی و فقدان تجربه مدیریتی.
این دو گروه که نقش چندانی را در پیروزی انقلاب ایفاء نکرده بودند، آن را به دلیل این که فاقد مشخصات مورد تصور آنان بود نوعی قیام حد واسط برای انقلاب واقعی و به رهبری خود می‌دانستند هر چند به دلیل مختلفی روش‌های متفاوتی مقابل انقلاب برگزیدند.
فدائیان از هر نوع درگیری اجتماعی و قومی استقبال می‌کردند و تصور می‌کردند که حضور آنها و رهبری این نوع درگیری‌ها می‌تواند جایگاه آنها را در انقلاب واقعی بعدی تثبیت کند. به همین دلیل نسنجیده وارد درگیری‌های قومی و اجتماعی مختلف شدند. این رویکرد با اقبالی که از طرف برخی از جوانان از قشرهای مدرن به آنها انجام می‌شد، تشدید می‌گردید. به این ترتیب آنان وارد مبارزه‌ای شدند که جز تقویت ارتجاع مذهبی که خود جویای درگیری به قصد بسیج اجتماعی بنام اسلام در برابر دیگران بود، نمی‌توانست نتیجه دیگری داشته باشد. می‌توان با نگاهی کلی رفتار سیاسی آنها را در ورود به تناقضات قومی و نیز واکنش‌های گروه‌هایی از اقشار مدرن به شعارهای اسلامی خلاصه کرد. در واقع تناقضی که بین برخورداران مزایای زندگی مدرن و محرومان از آن وجود داشت در این مرحله از انقلاب و با سیاست‌های ارتجاع راست شروع به خود نمایی کرده بود. نفرت از مظاهر زندگی مدرن از طرف ارتجاع مذهبی تبلیغ می‌شد. به این ترتیب آتش درگیری‌های بین مذهبی و غیر مذهبی، مدرن و غیر مدرن و گروه‌های قومی دم به دم شعله ورتر می‌شد.

رنوشت واگرایی فرهنگی

واگرائی فرهنگی، بر مبنای تمایز میان اشکال مختلف زندگی، که در جامعه آن روز ایران وجود داشت پدیده‌ای گذرا و محکوم به همگرایی با افزایش هم پیوندی اجتماعی و اقتصادی بود. تجربه سال‌های طی شده تا کنون نیز نشان داده است که این همگرایی بیشتر فرهنگی حتی با وجود حاکمیت برتر ارتجاع مذهبی در بیشتر سال‌های پس از انقلاب به انجام رسیده و در حال پیشرفت نیز می‌باشد. روشن است دلیل این تکامل فرهنگی درگیری‌های خیابانی نبود که برخی از ساده‌اندیشان از آن به دفاع از آزادی یاد می‌کنند. حزب توده ايران با امیدواری تاریخی با این تناقضات رو به رو می‌شد و تلاش داشت با اجتناب از تشدید درگیری‌های اجتماعی که فقط می‌توانست به تقویت جناح راست ارتجاعی منجر شود و تکامل ناگزیر اجتماعی را درناکتر کند، راه را برای یک اتحاد اجتماعی باز کند. همگرایی فرهنگی بیشتر نتیجه ناگزیر این اتحاد اجتماعی بود.
درگیری‌هایی که بر شکاف موجود در جامعه بین برخورداران از زندگی مدرن و محرومین از آن انجام شد، فقط این همگرائی نسبی را که اکنون به دست آمده است با سیر دردناک‌تری همراه کرد. در عین آنکه در دوران خود به دست یابی ارتجاع مذهبی راست به قدرت سیاسی که خود پرچمدار واگرایی بین گروه‌های اجتماعی بود خدمات بسیاری کرد. ارتجاع راست توانست تا مدت‌ها بر شکافی که او از آن به اسلامی و غیر اسلامی، یاد می‌کرد تکیه کرده و سیاست‌های خود را پیش به برد.
 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  496  -  14 اسفند 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت