راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات سایه

(پیر پرنیان اندیش)

به یاد آوریم

سالهائی را که

"چاووش" می خواندند

 

 

- مقاله ای در باره تاریخچه چاووش خواندم. نکته هایی به سایه نسبت داده شده بود. این نکته ها را با سایه در میان گذاشتم. خیلی تمایلی به گفتگو در این باره نشان نداد. استدلالش این بود که:

 

امروز [23 تیر ماه 1390]، اوضاع و احوالیه که وجدانا شما نمی تونین حتی حقایق رو بگین، برای این که وارد دعوایی می شین با گفتن این حقایق و هر جا که دست بذارین یه جای دیگه خراب می شه.

 

- کلی با سایه کلنجار رفتم تا حاضر شد به سئوال های من جواب بدهد. مجملی بی آب و رنگ از گفتگوهایمان را نقل می کنم. ان شاءالله که به کسی بر نخورد.

 

لطفا در باره کنسرت دانشگاه ملی [ نوار سپیده] و ضمیمه های سیاسی این کنسرت توضیح بدید:

 

در آذر 58، این کنسرت معروف برگزار شد. ما رفتیم تو سالن، بچه های دمکرات دانشگاه این کنسرتو برگزار کرده بودند. رفتیم تو سالن و دیدیم که شعارهای حزب توده ایران هست.

 

 

آیا شما خبر داشتین از این قضایا؟

 

نه، واقعا هیچ خبری نداشتم. واقعا خبر نداشتم. ببینید من در باره این کنسرت هیچ قراری با هیچ کس نذاشتم. تا اونجایی که من می دونم آقای لطفی سرپرستی این کارو داشت. من همون وضعی رو که در چاووش داشتم طبعا در باره این کنسرت هم همین نظرو داشتم... من دیدم آدم ها می آن به چاووش و روزنامه شونو جا می ذارن، من این طوری تعبیر می کنم و نمی گم که روزنامه هاشونو می آوردن و برای تبلیغ روی میز هال چاووش می ذاشتن. من گفتم کسی روزنامه اش رو جا نذاره. اگه جا بذاره و بره، ما این روزنامه رو جمع می کنیم. من نمی خواستم که چاووش آلوده سیاست روز باشه. هیچ فرقی هم نمی کرد که از چه حزب و گروهی باشه.

آقای عظیمی! برکنار نگه داشتن چاووش از سیاست روز، تو اون فضای اجتماعی کار خیلی سختی بود...

 

- پوزخندی می زند و چند لحظه ای سکوت می کند...

 

یه روز ما طبری رو دعوت کردیم به چاووش. طبری هم اومد و راجع به موسیقی صحبت کرد نه راجع به مسائل سیاسی. من اونجا با این که می شناختم این آدمو، اصلا حیرت کردم از اطلاعات این آدم. مثل یه دایره المعارف موسیقی جهان و ایران بود. خیلی هم با تواضع حرف می زد. یه دفعه یکی از بچه ها که اون موقع جزو چپ های چریکی بود و خیلی هم بچه خوبی بود، پا شد سر مارکسیسم با طبری یکی به دو کردن!... طبری که چهره جهانی مارکسیسم بود یعنی در مجمع جهانی که مارکسیست های درجه اول دنیا جمع می شدن به حرف طبری توجه می کردن. بعد این بچه شروع کرد که مارکس اونجا چنین گفت و چنان گفت.

من دیدم که طبری سرخ شد و یک نگاهی کرد به من و گفت من اینجا نیومدم که برای حزب خودم تبلیغ بکنم. دوستان – باز من و لطفی رو نگاه کرد- از من دعوت کردن و من هم غنیمت دونستم که بیام با شما اهل موسیقی از نزدیک آشنا بشم. کارهای شما رو شنیده بودم و فلان... من یه فعال سیاسی هستم ولی اینجا برای کار سیاسی نیومدم. شما دارید منو می کشونین به چیزی که دلخواه من نیست و مصلحت هم نمی دونم که در این کانون هنری مسائل روز سیاسی مطرح بشه ولی اگه اصرار دارید من جوابتونو می دم. حالا همین چند تا جمله رو مگه اون رفیق ما گذاشت که طبری بگه، پشت سر هم جمله شو می برید: نخیر آقا فلان شد. حزب اونجا در سال هزارو سیصد و فلان، فلان حرفو زد. من دیدم طبری داره بی تاب می شه! از معدود مواردی بود که من بی تابی طبری رو می دیدم. اما خیلی زود افتاد رو همون غلطک خودش و مثل همیشه با آرامش و مهربانی شروع کرد به حرف زدن و حرف های پراکنده رفیق ما رو طبقه بندی کرد و جواب داد. در عین حال معلمی هم می کرد و آداب مباحثه رو به او یاد می داد که تو باید به حرف حریف گوش کنی، خیلی هم دقیق گوش کنی تا بتونی اشکال هاشو بگیری، بعد هم آخر حرف هاش غذر خواهی کرد که ببخشید من پر حرفی کردم و توضیح اضافی دادم.

 

- چند لحظه ای سکوت می کند... گرمای هوا باعث شده که شرشر عرق بریزد.

 

طبری خیلی خصوصیات اخلاقی عجیب و غریبی داشت، خیلی با احترام و محبت با آدمی که باهاش مخالفت می کرد رفتار می کرد؛ اصلا یک سرشت مهربان غیر متجاوزی داشت... شما نمی دونین اون دوست ما اون روز چه رفتاری با طبری کرد!... یه فضای سیاسی عجیب و غریبی بود! به هر حال در این کنسرت دانشگاه ملی اصلا من دخالتی نداشتم. ولی در تمام تمرین ها بودم.

 

چه کسی از افراد گروه به این پوسترها و شعارها اعتراض داشت؟

 

فقط آقای شجریان اعتراض کرد و گفت این یه نمایش سیاسیه و اصلا می خواست کنسرت اجرا نشه. آقای شجریان اون موقع عقاید سیاسی متفاوتی با ما داشت... ضمنا شجریان به من هم اعتراض نکرد، چون با من چنین مناسباتی نداشت. بعد من رفتم به چند نفری که اونجا ایستاده بودن و هیچ کدومشونو هم نمی شناختم ولی به نظر می اومد کارگزار این کنسرت هستن، گفتم که اگه فردا شب این بساط باشه، ما دیگه کنسرت نمی دیم.

 

استاد! اصلا چی شد که چاووش تشکیل شد؟

 

در سال 57 که انقلاب شد یه جلسه ای تو خونه لطفی تشکیل دادیم. نگرانی از اونجا شروع شد که موسیقی داره ممنوع می شه. من گفتم غصه نداره، در همه جای دنیا هشتاد و چند درصد برنامه های رادیو موزیکه و شصت و چند درصد برنامه های تلویزیون موسیقیه. دریافت شخص من نبود این حرف. در تمام دنیا این طور بود. اونجا گفتیم چی کار باید کرد و بچه ها بعضی ها کارهای جالبی کردند؛ مثلا جمشید عندلیبی گفت من پنج هزار تومن دارم، خوب یادمه، اینو در اختیار گروه می ذارم، گروه چاووش مقصود بود که ترکیب گروه شیدا و عارف بود و چند نفر هم اضافه بر گروه عارف و شیدا مثل مجید درخشانی و چند نفر دیگه عضو چاووش شدند. جمشید گفت که من پنج هزار تومن دارم و در اختیار همه می ذارم، ماهی فلان قدر به من بدید و بیژن کامکار اعتراض کرد و گفت: چرا 1400 تومن برام مقرر کردید، من 1200 تومن برایم کافیه (بغض می کند.)... بچه ها با این روحیه ایثار وارد کار شدن و همه ش جانب موسیقی رو نگه می داشتند. بعد هم ما به فکر تولید کاست افتادیم و یه بابایی با ما قرار گذاشت که کاست تولید کنیم.

 

در باره امور مالی چاووش هم توضیح بدید

 

وقتی تولید تو چاووش شروع شد و قرار شد که کاست به بازار بدیم، اومدیم درجه بندی کردیم. اصلا نفس موضوع رو درجه بندی کردیم نه اشخاص رو. گفتیم خواننده درجه یک، درجه دو و درجه سه، بدون این که بگیم اصلا خواننده درجه یک و دو و سه داریم یا نداریم. نوازنده درجه یک، درجه دو و سه. بعدا گفتیم آقای شجریان خواننده درجه یکه، آقای ناظری خواننده درجه دوئه... حرف اون زمانه... با حالا کار ندارم! پس این ها یه ضریبی شد... حالا ما یه کاست تولید کردیم و به بازار فروختیم. آن قدر خرج کاست شد، این قدر هم فروختیم، یه رقمی هم سود کردیم. گفتیم 20 درصد این سود مال خود چاووش باشه که برای کارهاش بنیه مالی داشته باشه. این بیست درصد در واقع متعلق به همه اعضای چاووش بود؛ یعنی اگه چاووش منحل می شد، این بیست درصد بر می گشت به همه اعضاء به طور مساوی... ماهی دو هزار تومان هم به نوازنده ها پرداخت می کردیم. جز مشکاتیان و علیزاده و لطفی و من که هیچ وقت پولی از چاووش نگرفتیم، حتی بابت آهنگسازی و نوازندگی و شعرمون.

یادمه یه جلسه تشکیل دادیم، من بودم و آقای لطفی و آقای علیزاده و آقای مشکاتیان. داشتیم ارزیابی می کردیم که این نوار مثلا چاووش یک رو که منتشر کردیم، خب هزار تومن سود کردیم. 20 درصد شو می ذاریم کنار، باقیشو می خوایم قسمت کنیم. من اونجا ضرایبی گذاشتم که مثلا خواننده درجه یک، از یک ساعت کاست چند درصد رو اشغال کرده...

 

تا این حد ریز شدید؟

 

بله... این کار من بود. (با لحن جدی و قاطع) من تو این کار اوستا بودم. در سیمان تهران اولین طبقه بندی مشاغلو برای چند هزار کارگر انجام داده بودم... بله، من گفتم که آقای شجریان تو این کاست یک ساعته، 35 دقیقه آواز خونده پس این خواننده درجه یک، سی و پنج شصتم این کاست رو اشغال کرده؛ این ضریب و اون عدد یه عدیی می شد و همین طور برای تمام نوازنده ها و شاعرها...

یادمه سر تصنیف سپیده: «ایران ای سرای امید» آقای علیزاده و لطفی خندیدن و گفتن شعر شما که دیگه حرفی نداره، گفتم: نه آقا. آقای لطفی گفت: باز آقای ابتهاج داره در باره خودش تعارف می کنه. گفتم: نه آقا! بحث تعارف نیست، من به عنوان یه آدم حرفه ای اینجا هستم. در این تصنیف «ایران ای سرای امید» یه عیبی هست که من به خاطر این عیب ده پوئن از صد کم می کنم: تو اون قسمت «صلح و آزادی» یه کلمه دو پاره شده. البته خواننده اگه «آ» رو ادامه می داد و به «زا» وصل می کرد، چاره داشت، عیبش کمتر می شد. این مسئله رو مطرح کردم که همه یاد بگیرن... درسته که آهنگسازهای بزرگی هستن ولی اگه آهنگشون اشکالی داره انصاف داشته باشن و بگن و نگن که ما بهترین کار ممکنو کردیم. این کار من جنبه تعلیم داشت. وانگهی من که نمی خواستم پول بگیرم.

 

مقام رسمی و اجرایی شما در چاووش چی بود؟

 

از اول قرار شد من دبیر دائمی چاووش باشم. در کلیات امور هم بی تاثیر نبودم. کاری که برای من خیلی سنگین بود و خیلی مشکل بود، حفظ چاووش بود و در وهله اول حفظ رابطه این آدم ها باهم بود... در رادیو، اینا تابع مسئول رادیو بودند که من بودم. من می تونستم بگم از آقای عظیمی من ساز ضبط نمی کنم. مختار بودم که از کسی ضبط بکنم یا نکنم. در هر صورت اونجا حاکم من بودم ولی هیچ وقت در رادیو استبداد نکردم، اما در چاووش این حکومت رو نداشتم برای این که اختیار مالی چاووش دست من نبود؛ اختیار مالی مال همه بود.

 

آیا همه اونچه که در چاووش اتفاق افتاد مطابق میل شما بود؟

 

چیزی مخالف میل من نبود.

 

یه حرفی مطرح شده که اگه استاد شجریان کار چاووش 6 ­(سپیده) رو نمی خوند، باید مثل خواننده های رادیویی مثل شهیدی و قوامی و محمودی خونه نشین می شد و موقعیت کنونی استاد شجریان مدیون چاووش 6 است. آیا به نظر شما این حرف درسته؟

 

نه... نه! مگه شجریان فقط چاووش شیشو خونده؟! اصلا چرا چاووش شیشو شجریان خونده و کسی دیگه نخونده. البته دیگران هم خوندن اما هیچ کس کار اونها رو به خاطر نداره که چنین چیزی رو شنیده اصلا. چرا شجریان خونده و این کار گل کرده؟ چاووش 6 به شجریان رونق داده یا شجریانه به چاووش 6 رونق داده؟ این بی انصافیه، درست نیست واقعا این حرف چاووش 6 از هر جهت نمونه است. ببخشید من این حرفو می زنم: اگه اون تصنیف رو من نساخته بودم، اگه اون غزل رو من نذاشته بودم؛ «زمانه قرعه نو می زند به نام شما»، اگه صدای شجریان نبود، اگه آهنگ لطفی نبود، اگه ساز لطفی نبود، و اگه اون فضای دگرگون شدن اوضاع ایران نبود... هزار تا عامل باهم دست به یکی کرد تا چاووش 6 به وجود اومد؛ آقای شجریان شانسش این بود که برخورد کرد به یک نوازنده درجه یک به اسم آقای محمدرضا لطفی. آقای لطفی شانسش این بود که به یک خواننده درجه یک به اسم محمدرضا شجریان برخورد کرد؛ همزمان شدن باهم. یک شاعر بیچاره بدبختی که عاشق موسیقی بود (با استیصال این جمله را می گوید) و نه می خواست نون بخوره و نه دنبال نام بود، در خدمت این ها قرار گرفت؛ لحظه به لحظه در اختیار اون ها قرار گرفت... آقای عظیمی! این جمع سه نفره ما یه استثناء بود. شما هیچ کدوم از این عواملو نمی تونین بردارین و یه چیز دیگه جاش بذارین... بله شکی نیست که چاووش 6 یک استثناء بوده؛ واقعا حادثه بود این کنسرت دانشگاه ملی. اصلا تا شروع شد مردم دیدن که یه چیز عجیب و غریب دارن می شنون. تا اون زمان چنین موسیقی شنیده نشده بود... به خدا حیفه که اون روزگار و کارهای مهم رو آدم ابزار بکنه برای خودش. من بگم که من آقای امیر هوشنگ خان ابتهاج این کار رو کردم. واقعا حیفه... (تقریبا التماس می کند.) کارهای عظیم شده، هم در رادیو و هم در دوره بعد... افتخار اون کارها برای هفت پشت همه ما کافیه. شما نمی دونین از این نوار چه استقبالی شده بود. یلدا و مجید درخشانی یه میز گذاشته بودن کنار چهارراه پهلوی و نوار چیده بودن و می فروختند. مردم پشت سر هم می اومدن و می خریدن.

 

- سکوت می کند و پشت سر هم سیگار می کشد؛ پک های تند و سطحی؛ پک های عصبی... معلوم است که بسیار ناراحت است... این همه کراهت و ملال هنگام حرف زدن در باره جریانی فرهنگی که اجماع عمومی بر آن است که جریان ماندگار و موفقی بوده، تامل برانگیز است... شاید پیرمرد به همین نکته می اندیشد!

 

استاد! گفته شده که استاد شجریان برای این که به مال و موقعیت بهتری برسه، به پشت گرمی افرادی در حکومت از چاووش جدا شد؟

 

- با ناراحتی شدید و حالتی شبیه به درماندگی می گوید:

این قضاوت بی انصافیه... واقعا بی انصافیه... حتی غیر انسانیه؛ شما عوامل مختلف رو، از عوامل شخصی و خلق و خوی افراد گرفته تا سلیقه های مختلف سیاسی، کنار بذاری و بگی آقای شجریان رفته سازشکاری کرده؟!... بله... مسلما آقای شجریان با روش سیاسی کلی چاووش در خیلی موارد موافقت نداشت... در اون زمان هم چاووش از انقلاب حمایت می کرد. حاصل کار ما و چاووش و سرودهایی که ساختیم نشون می ده دیگه که چاووش در مسیر حمایت از انقلاب بوده.

 

شما چرا از چاووش جدا شدید؟

 

یه روز تو همون خونه خیابون کوشک به آقای لطفی گفتم که مصلحت چاووش دیگه این نیست که من دبیر چاووش باشم. وجود من چاووش رو منتسب به توده ای ها می کنه. جای بحث درست یا نادرستی این تلقی نیست. گفت: آقا نمی شه که شما دبیر مادام العمر هستید. گفتم: آقا ما خودمون این اساسنامه رو نوشتیم دیگه. یک مجمع عمومی فوق العاده تشکیل بدین، و این اساسنامه رو تغییر بدین. همه جای دنیا هم هست این مسئله. گفت: آقا کی رو می تونیم به جای شما بذاریم؟ گفتم: خود شما آقای لطفی. مجمع فوق العاده تشکیل دادیم و این ماده رو که آقای فلان مادام العمر دبیر چاووش است حذف کردیم و در همون جا رای گیری کردیم و آقای لطفی انتخاب شد به دبیری چاووش.

 

رابطه تون با چاووش قطع شد؟

 

نه... با چاووش بودم، فقط دبیر نبودم. همون آدم بودم با همون تاثیراتی که قبلش داشتم... محتاج قانون نبود.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده 503 - 17 اردیبهشت 1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت