خاطرات سایه (پیرپرنیان اندیش) گلچین هفته تاج سر رادیو ایران
|
استاد! برنامه گلچین هفته چطور شکل گرفت؟
ببینید، وقتی کار ما تو رادیو رونق پیدا کرد و تولید ما زیاد شد، دنبال یه ویترینی بودم که کارامونو توش نمایش بدم... آقای عظیمی! ما فقط کیفیت کارامونو بالا نبردیم، کمیت تولیدمون هم به نحو عجیب و غریبی بالا رفت...
یه بار من یک لیست نوشتم که از پارسال تا امسال چی تولید کردیم. بعد کل عدد تولید؛ مثلا 578 قطعه اجرا کردیم. – یک رنگ 4 دقیقه ای یه قطعه محسوب می شد و یک برنامه گل ها هم یه برنامه – بعد این عدد رو تقسیم کردیم به تعداد روزهای کاری سال. دراومد 7/2 قطعه برای هر روز. یه عدد درخشان بود. با جزئیات دقیق یه گزارش تهیه کردم و بردم و گذاشتم جلوی قطبی. چند نفر دیگه هم نشسته بودن. قطبی که گزارش رو دید گفت: فلان فلان شده ها پس چی می گن که هیچ کاری صورت نگرفته. من می دونستم و زمزمه اش رو شنیده بودم که فلانی هیچ کاری نکرده و همه پول رادیو رو ریخته به پای شجریان و لطفی. در صورتی که لطفی یک دینار از رادیو نه برای آهنگسازی نه برای نوازندگی پول نگرفت. حتی یه روز باهاش دعوا کردم که آقای لطفی این مقرراته. گفت: من آهنگم رو نمی فروشم. فقط اجازه پخششو می دم. از من هم قدرتر بود لطفی! (لبخند می زند) خلاصه تصمیم گرفتم گلچین هفته رو به سازم... من این برنامه رو خیلی با احتیاط و ملایم درست کردم. حتی حقه بازی کردم! ببینید ما هی برنامه تولید می کردیم ولی پخش نمی شد و می رفت آرشیو. یه روز در طوس مشهد بودیم و نشسته بودیم و با قطبی حرف می زدیم. گفتم یه برنامه به ذهنم اومده که این طوره و توضیح دادم. گفت: ا... چقدر جالبه. گفتم: بهترین وقتش نه صبح روز جمعه است. او هم توجه نکرد که نه صبح که می گم، از ساعت هشت تا دوازده روز جمعه مال برنامه «شما و رادیو» است که خود قطبی هم نمی تونست تو این برنامه دخالت بکنه؛ یک امپراطوری عجیب و غریبی بود؛ این کار من «شو خطر کن ز کام شیر بجو» بود.
- سایه به این شعر معروف استناد کرده است:
مهتری گر به کام شیر در است شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و دولت و جاه یا چو مردانت مرگ رویاروی
وقتی از مشهد اومدیم به تهران من یه برنامه نوشتم و شد گلچین هفته شماره 1. از اون قصه بوی جوی مولیان رودکی هم شروع کردیم، یه قصه با زبان ساده. بعد برنامه رو بردم پیش قطبی و گفتم همون طور که تو مشهد باهم صحبت کردیم، این یه نمونه برنامه است و اینجا گفتار برنامه است و اینجا فلان آهنگ و فلان آهنگ پخش می شه. قطبی هم گفت: بله. تصدیقش این بود؛ می گفت: بله. ببینید اگه می خواستین یه برنامه تازه بذارین تو رادیو تلویزیون و یا یه برنامه رو عوض بکنین باید می رفت تو شورای عالی برنامه ها و کلی جر و بحث می شد ولی قطبی گفت بله و کار تموم شد. من هم برنامه رو درست کردم و نوشتم ساعت نه صبح جمعه ها. شما می بایست 72 ساعت قبل از پخش، برنامه رو می فرستادین اداره نظارت که گوش کنن تا چیز خلافی توش نباشه. خلاف به نظر خودشون دیگه. من پنجشنبه بعد از ظهر برنامه رو فرستادم برای نظارت. از اونجا تلفن کردن که آقای ابتهاج! الان یه نواری آوردن که باید فردا صبح بره برای پخش! اولا فردا صبح که برنامه «شما و رادیو» است وانگهی 72 ساعت قبل باید بررسی بشه. گفتم: من بررسی کردم آقا! (غش غش می خندد)... خلاصه این برنامه راه افتاد و چنان رونقی پیدا کرد که تا دهات ها هم این برنامه رو می شنیدن و تاثیر قطعی در تغییر مسیر موسیقی ایران داشت. یه روز قطبی گفت: یه بار کافی نیست که این برنامه پخش بشه. چطوره بگم دو بار پخش کنن. گفتم: بله (لبخند می زند) بعد هم گفت: بگین دو بار هم رادیو تهران این برنامه رو در هفته پخش کنه. در نتیجه چهار بار در هفته هر برنامه پخش می شد. یه روز آقای جواد معروفی اومد. ببینید اون وقتی که من کار رادیو رو شروع کردم، قیمت تار یحیی- بهترین تار، تار یحیی است دیگه – 2500 تومن بود. هنوز یه سال نگذشته بود که شد 37 هزار تومن، یه روز جواد معروفی به من گفت: آقا! قیمت تار از پیانو بیشتر شده! اون موقع قیمت پیانو یاماها 800 هزار تومان بود. برای این که بچه ها رو کردن به تار و سه تار. عاطفه خانم! من یک سال و نیم، نزدیک دو سال برنامه گلچین هفته رو درست کردم و پخش کردم اون هم در اوج بدبختی موسیقی ایران که موسیقی کافه و کاباره همه جا رو گرفته بود و رادیو تلویزیون فقط کار فرشته و سرشته و بهشته رو پخش می کرد. نه از قمر خبری بود نه از بنان... با این برنامه اصلا مسیر موسیقی کشور عوض شد. بچه ها، جوونا، از رفسنجان، از فسا، از دهات پا می شدن می اومدن تهران، خرج سفر می دادن و به من می گفتن: آقا ما اونجا کلاس نداریم، معلم نداریم، این برنامه ها رو ضبط می کنیم، یک هفته باهاش کار می کنیم. نمی شه شما توضیحات بیشتر بدین؟ من گفتم: نه، اینجا رادیوست. برای همه مردمه، کلاس درس که نیست؛ با این حال من سعی می کنم توضیحات بیشتری بدم؛ توضیحاتی مثل درویش خان کی هست و فلان کار تو گوشه فلان ساخته شده و از این حرف ها. یک مقدار اطلاعات عمومی بود ولی بچه ها التماس می کردند که آقا ما که امکانات نداریم، کلاس و معلم نداریم، این برنامه ها معلم ما هستند. با این همه ما مسیر موسیقی رو عوض کردیم... این یعنی اگه شما به مردم چیز خوب بدی، برنامه خوب درست کنی، استقبال می کنن و به موسیقی خوب عادت می کنن. موسیقی عادته دیگه. شما وقتی شب تا صبح پرت و پلا پخش کنی، ذوق مردم به پستی و دنائت و حقارت عادت می کنه دیگه.
وقتی گلچین هفته راه افتاد تازه من فهمیدم که مردم و به خصوص جوون ها چه پیوندی دارن با موسیقی ملی خودشون؛ از آدم های سالمند تا جوون ها هر کدوم به نوعی؛ انگار یه دریچه هوای تازه باز شد به روی مردم... آقا عبدالرسولی، پیرمرد محترم، دیگه با ما در ارتباط بود... می گفت آقا خدا عمرت بده! چی کار داری می کنی؟! (لحن ستایش آمیز عبدالرسولی را تقلید می کند.) بعد هم طفلک یه روز به من گفت رشید بهبودف یه ترانه ایرانی خونده که خوبه شما پخش کنید. گفتم آقا ما اصلشو اجرا کردیم همین جمعه گوش کنید پخش می شه؛ منظورش «بهار دلکش» بود که اصلش در ابوعطاست ولی بهبودف در اصفهان خونده. گفت آقا ما هر کار می کنیم که یه کمکی به شما بکنیم شما قبلا اون کارو تموم کردید! گفتم این هفته «بهار دلکش: رو با صدای شجریان بشنوید و ببینید چطور خونده! (سرش را به نشانه تحسین تکان می دهد).
یه روز هم، جعفریان، معاون تلویزیون، توده ای سابق و ساواکی لاحق، به من گفت شما برنامه کوه منو خراب کردید. من می شینم گلچین هفته رو گوش می کنم بعد می رم کوه!... برای این رادیوچی ها هم عجیب بود و هم سخت که یکی از طایفه اونها نباشه و تمام سابقه این کارها و آثار تو ذهنش باشه.
- سیگارش را خاموش می کند و لبخند می زند. با صدایی آرام و خرسند و مطمئن می گوید:
ما با گلچین هفته، سلیقه موسیقیائیه ملتی رو عوض کردیم.
|
راه توده 503 - 17 اردیبهشت 1394