دکتر امینی: جز شاپوربختیار انتخاب دیگری برای شاه باقی نمانده!
به آخرین هفته های پیش از خروج شاه از ایران رسیده ایم. روزهای پر خبری که اخبار خیابانی آن را مردم روی دیوارها می خواندند و به چشم خویش در خیابان ها می دیدند اما از اخبار پشت پرده که شامل مذاکرات سیاسی بود مردم خبر نداشتند. این مذاکرات در دو جهت جریان داشت که علی امینی در هر دو جهت فعال بود. نخست با اعضای شورای انقلاب و رهبران نهضت آزادی و روحانیون سنتی در قم، و دیگری با شاه و نزدیک ترین اطرافیان او. همه این تلاش ها را جنبش انقلابی نقش بر آب کرد. دکتر صدیقی که از یاران نزدیک مصدق بود، پس از مذاکرات مفصل با شاه و امینی، سرانجام از پذیرش نخست وزیری سر باز زد و شاه به آخرین گزینه ای که از میان ملیون ایران داشت متوسل شد. شاپور بختیار. شرط شاپور بختیار خروج شاه از ایران بود. شرطی که برای شاه مطلوب بود زیرا گریز از صحنه عادت او بود. واپسین گزارش های علی امینی که در زیر می خوانید در ارتباط با همین تلاش هاست:
|
جمعه، 1 دی 1357 (22 دسامبر 1978)
... طبق قرار قبلی ساعت هفت و نیم صبح به دیدن آقای سید جلال تهرانی که چندی است به تهران برگشته اند رفتم. هنوز بیدار نشده بود. چند دقیقه ای انتظار کشیدم تا ایشان با پوستین آمدند و نیم ساعتی صبحت کردیم. خبر تازه ای از دنیا نداشت و اطلاعات ایشان به مراتب کم تر از خود من بود. به هر حال به ایشان گفتم اگر دکتر صدیقی برای کاری به او مراجعه کردند، از قبول دریغ نکنند.
شنبه 2 دی 1357 (23 دسامبر 1978)
... امروز قرار بود مدارس متوسطه باز شوند، ولی شاگردان به تظاهرات پرداختند و به شکستن شیشه های مدرسه و غیره. به طوری که زد و خورد در چند گوشه شهر شروع شده... ساعت 5 بعد از ظهر به اتفاق آقای مهندس غروز منزل آقای دکتر عادلی، نماینده گیلان، رفتم. عده ای از نمایندگان مجلس بودند و تا ساعت هفت و ربع مشغول بحث در اطراف چه باید کرد جریان داشت. ساعت هفت و سه ربع برگشتم. آقای فلسفی واعظ تلفن کرد که در مشهد پیشآمدی شده و بدون جهت تیراندازی به طرف مردم شده و عده ای کشته، عده ای مجروح شده اند. آقای مرعشی از قم تلفن کرده و فوق العاده عصبانی است. به آقای ارتشبد اویسی تلفن کردم. جوانی را آقای سپهد مقدم فرستاده بود که گزارشی راجع به وضع کشور به من بدهد. در جریان صحبت برق خاموش شد. آقای ارتشبد اویسی تلفن کرد که با مشهد تماس گرفته و قرار شد فرمانده لشکر آن جا تغییر پیدا کند و افسر خاطی هم مجازات شود. جریان را به آقای فلسفی تلفن کردم. آقای اویسی خود ایشان را هم در جریان گذاشته بود. مذاکرات با جوانی که آمده بود تا ساعت ده بود...
یکشنبه، 3 دی 1357 (24 دسامبر 1978)
... ساعت 4 بعد از ظهر خانم مینو مفتاح، منشی مخصوص وزیر امور خارجه، به اتفاق آقای فیروز شریفی جوانی تحصیل کرده آمریکا آمدند و قصد دارند نهضتی به وجود آورند که به طرفداری از قانون اساسی و مبارزه با جناح های ضد آن وارد میدان شوند. تشویقشان کردم. به شرط این که جانب مذهب را نگاه دارند و طوری نکنند که نتیجه عکس بدهد...
دوشنبه، 4 دی 1357 (25 دسامبر 1978)
هوا چندان سرد نیست. خوشبختانه. برای این که وضع سوخت رو به وخامت گذارده و اگر فکر سیاسی برای جریان نفت از جنوب به تهران و شمال نشود به قول متصدیان فاجعه ای به وجود خواهد آمد. به هر حال وضع سوخت فوق العاده وخیم است. امروز عصر ساعت سه و نیم بعد از ظهر به اتفاق آقایان انتظام و دکتر صدیقی حضور اعلیحضرت بودیم. وخامت وضع را انتظام به اطلاع رسانید و قرار است فردا انتظام بعد از مذاکرات با متصدیان وضع را تا حدی روشن کند و اقدامات ضروری به عمل آید. و اگر توفیقی در این امر حاصل نشود معلوم نیست چه پیش خواهد آمد. تظاهرات جوانان امروز هم ادامه دارد. عده ای از استادان در دانشگاه و وزارت علوم بست نشسته اند. بعد از مذاکرات حضور اعلیحضرت قرار شد آن ها را به حال خود بگذارند و اقدام برخورنده ای نشود و حتی المقدور در این مورد و موارد دیگر اقدامات تحریک آمیزی صورت نگیرد...
سه شنبه- چهارشنبه- پنجشنبه، 5-6-7 دی 1357 (26-27-28 دسامبر 1978)
... با تمام تلاش های عبدالله انتظام و خود من که از اعتصاب کارکنان لوله نفت در آبادان جلوگیری شود، زندگی مردم در تهران و شهرهای شمالی ایران از حیث سوخت، به خصوص با این فصل سرما، به جایی نرسید. حتی آقای آیت الله طالقانی هم اظهارات انتظام را در رادیو که ذخیره نفتی تا چند روز دیگر بیش نیست، با شک تلقی نموده. شرحی به ایشان نوشته اند که خود دولت این بساط را راه انداخته که مردم را در مضیقه قرار دهد و کارگران و کارمندان شرکت نفت را مسئول قرار دهد. و حال این که انتظام و قبل از او هم شرکت نفت، نه به صورت رسمی ولی به طور خصوصی گفته بود و رییس دولت هم اعلام خطر کرده بود که اگر اعتصابات جنوب ادامه پیدا کند مردم دچار مضیقه خواهند شد؛ ولی توجه نشد و از روز چهارشنبه به تدریج مواد سوختی کم شد و صف مردم که چندین روز است برای خرید نفت در مقابل پمپ های بنزین ایستاده اند طولانی تر شده است. برای بنزین هم همین طور. بالاخره نان هم دارد تنگ می شود و از روز پنجشنبه به هر نفر یک قرص نان می فروشند. آقای دکتر غلامحسین صدیقی هم در کار تشکیل دولت متزلزل است. حق هم دارد چون از روز سه شنبه تظاهرات دانشجویان در خیابان های تهران به شدت ادامه دارد و قطعا کشته هایی به جای گذاشته است. چهارشنبه عصر اعلیحضرت تلفن کردند که چه بکنم و بهت آقای صدیقی چقدر طول خواهد کشید؟ پیشنهاد کردم ایشان را احضار نمایید و جریان را از خود او سئوال کنید. قرار شد پنجشنبه ایشان شرفیاب شوند. انتظام و من هم آماده هستیم که اگر احتیاج به ما بود برویم. عده ای از دوستان دانشگاهی که قرار بود پنجشنبه ساعت 8 صبح به دیدار دکتر صدیقی بروند، تلفن کردند که خانم ایشان گفت از شهر بیرون رفته اند. معلوم شد ایشان خسته شده است و انصراف از تشکیل دولت حاصل کرده... انتظام تلفن کرد که صدیقی انصراف حاصل کرده است. نراقی (احسان) هم تلفن کرد که صدیقی هم موضوع شورای سلطنت را طرح کرده و قرار است اعلیحضرت در این باب فکر کنند و تصمیم بگیرند.
جمعه، 8 دی 1357 (29 دسامبر 1978)
... 10 صبح به کاخ نیاوران رفتم. آقای انتظام هم در انتظار بود. آقای اردشیر زاهدی بعدا آمد ولی با ما پیش اعلیحضرت نیآمد. ساعت 11 انتظام و من به دفتر اعلیحضرت رفتیم. فوق العاده ناراحت و در مورد نفت نگران بودند. مدتی صحبت شد. مذاکرات با شاپور بختیار را گفتند و به قول خودشان بعد از عذر خواستن آقای دکتر صدیقی انتخاب دیگری باقی نمانده. اشاره به من کردند که او هم قبول نمی کند! با این که امید به توفیق شاپور بختیار ندارم گفتم امتحانی است. شاید توفیق حاصل کند. ساعت 12 سفیر آمریکا باید می آمد. از انتظام و من می خواستند که بمانیم تا ببینیم نتیجه مذاکرات ایشان چه خواهد بود. مجددا پیش ایشان رفتیم و تا ساعت یک و نیم بعد از ظهر مذاکراتی کردیم و موضوع شورای سلطنت را دو باره با ایشان طرح کردم. ولی از قرار اگر شاپور بختیار توفیق پیدا کند و دولتی تشکیل دهد، بعدا ممکن است چنین فکری برای ایشان پیدا شود...
|
راه توده 526 7 آبان ماه 1394