سیاست و مبارزه
آنگاه نیروی خود را پیدا می کند که مردم به صداقت و صراحت آن باور کنند و
این مهم بدست نمی آید مگر در طول زمان و بیرون آمدن از آزمون های متعدد. ما
می خواهیم یک نمونه را در این مورد زیر ذره بین بگذاریم. نمونه ای که بسیار
نزدیک است به حوادث دوران اخیر در ایران و جهان و منطقه ای که ایران در آن
واقع است.
در مرداد ماه سال 1393 (شماره 467) راه توده طی سرمقاله ای با صراحت و
جسارت اعلام کرد که زمان آن فرا رسیده که هر کشوری جای خود را در جبهه بندی
های نوین جهانی که در حال شکل گیری است مشخص کند. در همین سرمقاله تاکید
کردیم که ایران باید به پیمان شانگهای بپیوندد و از عضویت در سازمان
"بریکس" غافل نشود. ما این سرمقاله را در ادامه همین مقدمه بار دیگر منتشر
کرده ایم تا مستند سخن گفته باشیم.
پس از انتشار آن سرمقاله آقای فرخ نگهدار سریعا یادداشتی نوشته و در صفحه
فیسبوک خود منتشر ساخت که این یادداشت را نیز در همین شماره راه توده می
خوانید.
اکنون یکسال و چند ماه از انتشار آن سرمقاله و پاسخ آقای نگهدار گذشته است.
ایران عملا به شانگهای پیوسته و هفته گذشته اعلام شد که درحال بررسی پیوستن
به بریکس است. حوادث سوریه نیز مسئله ای نیست که نیاز باشد درباره آن سخن
بگوئیم.
صداقت حکم می کرد و همچنان حکم می کند که امثال آقای نگهدار نگاهی دوباره
به مواضع خود و رویدادهای یکسال و چند ماه گذشته بیاندازند و اگر دلائلی بر
تائید نظر راه توده یافته اند آن را با صراحت اعلام کنند. آن صداقت در
سیاست و مبارزه ای که به آن اشاره کردیم یعنی همین!
راه توده در آن سرمقاله که لینک آن را نیز ضمیمه کرده ایم نوشت:
« در گیر و دار تهاجم جنایتکارانه دولت اسرائیل به مردم غزه، نیروهای داعش
یا به اصطلاح "دولت اسلامی شام و عراق" از جبههای دیگر به پیشروی خود
ادامه دادند. در هفتههای گذشته اعلام شد که نیروهای داعش از یکسو خط لوله
نفت عراق از موصل به بندر جیجون ترکیه را تصرف کرده اند و از سوی دیگر وارد
لبنان شده و به نبرد با حزب الله و ارتش این کشور پرداخته اند. همچنین به
گزارش خبرگزاری آلمان، گروه داعش کنترل تمامی مناطق نفتی و گازی شرق سوریه
از جمله "تاناک" و "عمر" را در دست گرفته و از هم اکنون به فروش نفت خام
این منطقه، در بازار سیاه مشغول است. و این به منبع درآمد مهمی برای داعش
تبدیل شده است. در منطقه "عمر" امکان استخراج 75 هزار بشکه نفت خام در روز
وجود دارد.
حتی اگر بپذیریم که سرنخ گروههایی مانند داعش مستقیما در دست دولت اسرائیل
قرار ندارد، تردید نیست که اسرائیل از گروههایی نظیر داعش پشتیبانی می کند
و میان آن دو همسویی منافع درازمدت وجود دارد. از نظر داعش مسئله اصلی جهان
اسلام و عرب نه جنگ با اسرائیل که تقابل شیعه و سنی است. آنان با دامن زدن
به این تقابل می خواهند سکوت و همسویی خود را با اسرائیل توجیه کنند.
آنچه که مربوط به ایران می شود آنست که سیاستهای سنی ستیزانه دوران احمدی
نژاد، (از جمله برپائی جشن های عمر کشان با تشویق دولت وی) بهترین فرصت را
در اختیار دولت اسرائیل و گروههایی مانند داعش قرار داد. سیاستهایی که
همچنان، به قول "علی یونسی" دستیار ارشد روحانی در امور اقلیت های قومی و
مذهبی بدلیل نفوذ دوران 8 ساله گذشته در سطوح حکومتی، ادامه دارد. ممنوع
الخروج کردن امام جماعت اهل تسنن زاهدان یا اجازه ندادن به حضور اهل تسنن
در هیئت رئیسه مجلس، مخالفت با ساختن مسجد اهل سنت در تهران، نمونههائی از
تداوم سیاستهای باقی مانده از دوران احمدی نژاد است. سیاستهایی که هم
انسجام و وحدت ملی کشور در داخل را بر هم می زند، هم مناسبات ایران با
کشورهای همسایه مسلمان سنی را تیره می کند و هم بهانه جهانی خوبی برای
توجیه اعمال گروههایی مانند داعش و حامیان اسرائیلی آن فراهم می کند.
بویژه آنکه پیدایش گروههایی مانند داعش در عراق و پیشروی آنان در سوریه و
احتمالا لبنان و همتایان آن در لیبی و دیگر کشورهای اسلامی را باید در
چارچوبی استراتژیک و وسیع تر مورد توجه قرار داد که موزاییکی یا تسلیم کردن
ایران و پیوند زدن آن به یک جبهه جهانی جزئی از آن است. محافل حاکمه اروپای
غربی و امریکا که در یک بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی دست و پا می زنند و
با خطر بحران های اقتصادی عمیق تر مواجه هستند، در حال پیشبرد یک برنامه
جهانی برای حفظ موقعیت خود هستند. برنامههایی که پیشتر مشابه آنها در
آستانه جنگ جهانی اول و سپس در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم به اجرا
گذاشته شد. اساس این برنامه در داخل بر تقویت نیروهای راست افراطی و در
عرصه جهانی که مورد نظر ماست بر محاصره روسیه و چین و منزوی کردن آنان در
جهان و در نهایت خلع سلاح و فروپاشاندن این دو کشور قرار دارد. البته
سرانجام این استراتژی، باید ایجاد یک جهان مبتنی بر حاکمیت اقلیت برده
داران در بالا و ملتهای برده در پایین باشد. نظام سرمایهداری و روساخت
سیاسی آن دیگر چشم اندازی برای ادامه حیات ندارد. یا باید به سمت نوعی
سوسیالیسم پیش برود و یا باید به برده داری باز گردد و حاکمان کشورهای بزرگ
سرمایهداری این سرنوشت دوم را می خواهند برای جهان، ولو به بهای آغاز جنگ
جهانی سوم، رقم بزنند.
همه جنگها و درگیریهای دوران اخیر و از جمله حوادث لیبی، سوریه، عراق،
اوکرائین، غزه، پیدایش داعش و طالبان و ایجاد روسیه هراسی، چین هراسی،
مسلمان هراسی و تبلیغات مذهبی و سینمایی درباره نزدیک شدن قیامت و پایان
جهان و ... همه در نهایت و بدین یا بدان شکل در خدمت این استراتژی است.
در این شرایط و دربرابر استراتژی ناتو، متقابلا تشکیل "سازمان همکاری
شانگهای" که کشورهای چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و
ازبکستان بعنوان عضو و مغولستان، ایران، پاکستان، هند و افغانستان به عنوان
ناظر در آن حضور دارند نوعی تلاش چین و روسیه برای شکستن محاصره خود و
مقابله با این استراتژی امریکاست. تشکیل گروه "بریکس" متشکل از برزیل،
روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی نیز ضلع اقتصادی این کوشش است. حضور دو
کشور برزیل و آفریقای جنوبی در این گروه بنوعی رابطهای است که از طریق آن
کوشش می شود امریکای لاتین و افریقا از دایره نفوذ و اثرگذاری پیمان ناتو و
صندوق بینالمللی پول خارج شوند.
در این دو جبهه، ایران باید جایگاه خود را بیابد. یا درکنار استراتژی
امریکا و یا در کنار استراتژی جلوگیری از رهبری نظامی و اقتصادی امریکا بر
جهان و تبدیل ملت ها به بردگان سرمایه داری.
نشانه هائی وجود دارد که حکایت از تلاش روحانی برای پیوستن به جبهه
استراتژی اول است. یعنی دو پیمان شانگهای و بریکس. چنان که اگر میرحسین
موسوی سکاندار ریاست جمهوری شده بود همین مسیر را رفته بود. اما در حاکمیت
کنونی جمهوری اسلامی نیروهای پرقدرتی وجود دارند که مخالف و مانع پیوستن
ایران به این جبهه اند و انواع توطئه ها و کارشکنی ها را برنامه ریزی می
کنند. آنها با این تصور که امریکا پیروز این میدان است، از هم اکنون روی
اسبی که فکر می کنند برنده می شود سرمایه گذاری کرده اند. خرده کاریهائی که
رهبر جمهوری اسلامی بعنوان پیش بینی حمله به ایران و ایجاد خندق در اطراف
اسرائیل گرفتار آنست و یا توهمی که درباره قدرت نظامی منطقه و ناگزیری
امریکا برای مذاکره با ایران بر سر عراق و افغانستان و... دارد نیز بخش
دیگری از همین خرده کاری است. درحالیکه بحث بر سر سیاست کلان و استراتژیک
است، نه خندق کنی در لبنان و غزه در اطراف اسرائیل. آنها که امروز چین و
روسیه را می خواهند محاصره کنند، بسیار پرتوان تر، با تجربه تر، مجهزتر و
زیرک تر از خرده کاری های سپاه و رهبر می توانند مانور کرده و ایران را به
کام بحران بکشند. چنان که در لیبی و عراق و سوریه دیدیم. بحث اصلی اینست که
ایران در کدام جبهه جهانی باید و میتواند قرار بگیرد و اگر این قرار گرفتن
ناگزیر است- که بنظر ما هست- آنوقت باید دید چه دست هائی مانع این چرخش اند
و برای خود زمان می خرند!»
راه توده شماره 467 پنج شنبه 16 مرداد ماه 1393
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2014/5ut/467/2jebhe.html
|