خاطرات "سایه" (پیر پرنیان اندیش) "نورعلی خان " نوازنده و موسیقدان برومند ایران
|
استاد! با آقای برومند از کجا آشنا شدید؟
از رادیو... یه روز اومد رادیو پیش من. از عجایبه.
بدون آشنایی قبلی؟
بله دیگه... خیلی بزرگواری کرد اومد. فکر کنم که از لطفی اینا شنید که فلانی آدم بدی نیست و از جنس رادیوچی ها نیست و می خواد کاری بکنه. وقتی اومد من خیلی خجالت کشیدم. بعد هم من مثل حالا اینقدر حراف نبودم. بعد برومند اومد و شروع کرد به حرف زدن. خب نابینا بود. ببینید من اینطوریم که عکس العمل حرفی که دارم می شنوم تو چهره من پیدا می شه که دارم تایید می کنم یا سئوال می کنم یا انکار می کنم. بعد فهمیدم که ا... آقای برومند که منو نمی بینه. ای داد بیداد این داره حرف می زنه و من حرف نمی زنم و انگار داره با دیوار حرف می زنه... ناچار شدم که بگم: بله آقای برومند، نخیر آقای برومند. بعد برومند گفت: آقای ابتهاج! عجیبه ما چقدر عقایدمون مثل هم است (با لحن برومند و شیوه سخن گفتن شمرده و آرام او) خب این حرف برای من خیلی تایید بود که یه آدمی مثل برومند چنین حرفی بزنه. بعد از این دیگه پشت هم می دیدمش. من اومدم رادیو، من می رفتم پیشش و باهم انس گرفتیم.
استاد! اهمیت آقای برومند در چیه؟
اولا برومند تعداد زیادی از سازها رو می زده، سنتور می زده، سه تار می زده، تنبک می زده، کمانچه می زده.
شما ساز ایشونو حضورا شنیدید؟
بله بله! نوازنده خیلی خوبی بوده. خیلی خوب تار می زده. نکته های تارو لطفی اینا از او یاد گرفتن.
می فرمودید.
بله برومند شاگرد درویش خان بود. نسبتا – اگه غلو نکنیم- ذهنی ریاضی و منظم داشته و نشسته کار کرده و موسیقی قبل از خودشو آراسته و پیراسته کرده و مجموعا آدم بزرگی بود... به قول لطفی استاد کامل بوده. می شه گفت موسیقی ایرانی رو برومند دو باره به میدون آورد. شعر هم می گفته. یه بیت خوب داره:
ما را ز دیده هیچ به جز اشک بهره نیست این بهره بس ز دیده که با او توان گریست
برومند انتقال دهنده ردیف میرزا عبدالله است دیگه. یه آقای قهرمانی نامی بوده که شاگرد درویش بوده و معروفه به این که طوطی وار همه ردیفو عینا می زده؛ یعنی چیزی رو که از درویش یاد گرفته بوده عینا می زده. بعد این آقای قهرمانی نشسته چیزهایی رو که یاد گرفته بوده زده و آقای برومند این ردیف میرزا عبدالله که معروفه رو تنظیم کرده. البته من نمی تونم باور کنم یکی مثل ضبط صوت همه ردیفو حفظ کرده و انتقال داده. حتما جاهایی تغییر کرده ولی احتمالا تغییرات مهمی نبوده چون این آقای قهرمانی، اونطور که نقل می کنن، استعداد دخل و تصرف نداشته در نتیجه درصد تفاوت ها کمه. دیگران هم از برومند گرفتند دیگه. البته اینهایی که می گن ما شاگرد برومند بودیم به این معنا نیست که همه ردیفو پیش برومند کار کرده باشن. از همه بیشتر و جدی تر لطفی پیش آقای برومند کار کرده. برومند هم خیلی لطفی رو دوست داشت. یه بار شیراز بودیم و تازه «موسم گل» لطفی رو با صدای خانوم هنگامه اخوان ضبط کرده بودیم. برای برومند نوارو گذاشتم؛ خیلی ذوق کرد و لباش از لذت تکان می خورد... قطعه داشت تموم می شد که برومند گفت: حالا دیگه ما باید از آقای لطفی ساز زدن یاد بگیریم. برومند یه سازی داشت به اسم «یاقوت». این ساز دست آقای حسینقلی بود. لطفی می گفت به این ساز نگاه می کنی می خونه. برومند به لطفی گفت: آقای لطفی این ساز مال شماست. می خواست تحسین بکنه از نوازندگی لطفی. من هی به لطفی می گفتم برو این سازو بگیر. لطفی سختش بوده بره. ده روز بعد برومند مرد. من به لطفی گفتم انقدر نرفتی سازو بگیری که آقای برومند مرد. لطفی گفت ای آقا اصل آقای برومند بود که از دست رفت، ساز چه ارزشی داره... خلاصه انقدر گفتم که لطفی رفت از برادر برومند این ساز رو خرید؟ (لبخند معناداری می زند!)
استاد! کاری از آقای لطفی دارید که با این ساز زده باشه؟
بله... تو خونه من با ساز آقای حسینقلی به شیوه آقای حسینقلی ساز زده. می دونید دیگه لطفی سبک همه نوازنده های قدیمی و جدیدو کار کرده. شما چشمتو ببند و از آقای لطفی بخواه شیوه فرهنگ شریف بزنه. اصلا مو نمی زنه. خیلی کار کرده.
می شه این سازو بشنویم؟
بله... چرا نمی شه.
- نوار که شروع می شود استاد لطفی می گوید: «سازی بزنیم به یاد میرزا. اسمشو بذاریم «به یاد میرزا». ساز میرزا هم هست. نوار که تمام می شود و سایه به حال طبیعی «هبوط» می کند، می گوید: چقدر هم ناگهانی مرد برومند... ما شب رفتیم تالار کاخ گلستان، اون نوازنده و آهنگساز و رهبر ارکستر ارمنی، آقای گریگوریان از آمریکا اومده بود و یه کنسرت داده بود. و از جمله رو غزل حافظ «صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن» یه آهنگ کافری و فرنگی مآبی ساخته بود. برومند هم پهلوی من نشسته بود. یه خورده نق زد و بعد که کنسرت تمام شد و راه افتادیم که بریم به من گفت: آقای ابتهاج! شما با این نوع کارها موافقید؟ گفتم: نه آقا! با غزل حافظ نمی شه از این شوخی ها کرد. گفت: من هم همین طور فکر می کنم. چرا این کارها رو می کنن آقا و موسیقی رو خراب می کنن. اینجا که جای خودنمایی نیست. با موسیقی نمی شه این کارها رو کرد. این آخرین باری بود که من برومندو دیدم و فردا صبحش تلفن کردن که آقای برومند مرد! اون روزی که آقای برومندو دفن می کردن شجریان اون بیت سعدی رو خوند: «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران». لطفی رفته بود یه گوشه و ایستاده بود و مثل بچه های یتیم زار زار گریه می کرد. لطفی همیشه حرمت استاداشو نگه می داشت البته استقلال نظرشو هم حفظ می کرد اما شاگردای لطفی، اونایی که هر چی دارند از لطفی دارند، حق شناس لطفی نیستن.
بر می خیزد و با نواری بر می گردد...
این گلچین هفته ایه که در سالگرد برومند درست کردم.
|
راه توده 526 7 آبان ماه 1394