راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

"کالین دیویس"

اول عاشق شمسی شد

بعد هم عاشق ایران!

 

 

- از سایه می خواهیم اجرایی از "سر کالین دیویس" برایمان بگذارد و کمی از او حرف بزند.

 

کالین دیویس دوست انگلیسی منه، تقریبا هم سن هستیم. کالین دو – سه ماهی از من بزرگتره، فارسی رو خوب یاد گرفته. فارسی رو اول پیش مهرداد بهار، بعد پیش پوری (سلطانی همسر مرتضی کیوان) با شعر من یاد گرفته و همین باعث شد که به من علاقمند شد. هنوز هم هست. وقتی اومد ایران یه راست اومد سراغ من. دیدم چه عقاید فلسفی جالبی داره؛ با این که یک انگلیسی تمام عیار بود، اما یک رگ هایی از روحیات شرقی درش دیده می شد. آدم آزاده ایه. خبر دقیق ندارم اما فکر می کنم که از نظر سیاسی هم به چپ های انگلیس و حزب کارگر نزدیک باشه. خیلی آدم خوبیه. به فارسی به من نامه می نوشت. خط درشت خوانای خوبی داشت. تو یک نامه اش نوشته بود: یک لحظه صبر کنید بچه رو ببرم شاشخانه و برگردم. لغت ساخته بود. به جای مستراح نوشته بود شاشخانه. خیلی باهوش بود، زبان فارسی را خیلی خوب یاد گرفته بود. زنش ایرانیه و پنج تا بچه داره با اسامی ایرانی، کاووس، کوروش، یلدا، شیدا و فرهاد. اسم یلدا و شیدا رو آلما برای بچه شون انتخاب کرده. اسم مسلمونی خودشو هم «سهراب» گذاشته؛ سهراب کالین دیویس.

 

چی شد کالین دیویس اومد به ایران؟

 

داستان داره... کالین دیویس عاشق شمسی خانم شد؛ یه دختر ایرانی که رفته بود لندن در یه خونه و مثل همه ایرانی ها ناچار شد کار هم بکنه؛ کارش هم نگهداری از بچه ها تو خونه ها بود. شمسی خانوم قوم و خویش دور پوری بود و پوری که با کالین آشنا بود، شمسی رو معرفی کرد به کالین. اون موقع کالین بچه کوچیک داشت و زنش هم خواننده اپرا بود.

شمسی اونجا بود و یه روز زن کالین به شمسی گفت که کالین مریضه و تب داره و برو کالین با تو کار داره. شمسی می ره تو اتاق کالین. اونم بهش اظهار عشق می کنه. این هم با عصبانیت می آد از اتاق بیرون. زن کالین می گه: کالین با تو صحبت کرد؛ می گه آره. تب داشت و هذیان می گفت. بعد از یه مدت هم از خانه کالین اومد بیرون و درسشو ول کرد و اومد تهران. کالین دیویس هم پا شد اومد تهران و اصلا یه عاشق بی قرار شده بود!

کالین اومد خونه ما و موند. شمسی هم می گفت من زن یه انگلیسی نمی شم. بعدا منو طلاق می ده! کالین هم هی گریه و زاری می کرد. اصلا نمی دونید چه بساطی بود. به هر حال آنقدر با شمسی حرف زدم و گفتم و گفتم و گفتم تا قبول کرد زن کالین بشه.

بعد من کالینو برداشتم بردم محضر "بهنیا" تو خیابون شاهرضا رو به روی لاله زار و با شمسی عقد کردن و ثبت کردن. من به کالین گفتم تو که حالا زن مسلمون گرفتی باید ختنه بشی! طفلک کالین خیال می کرد تو همون محضر پر از خاک و خل می خوان ختنه اش کنن و مثل بید می لرزید!! (بلند بلند می خندد) و بعد اینها رفتن انگلیس و کالین سِر شد و شمسی لیدی شد. پنج تا هم بچه برای کالین زاییده.

 

از اون وقت رابطه تون ادامه پیدا کرده؟

 

بله، بارها با هم سفر رفتیم و خیلی جاهای ایرانو گشتیم. بابل هم بردیمش! (می خندد؛ خنده ای رازناک). گاهی هم به دعوت او انگلیس می ریم. یه بار تو فرودگاه لندن، مامور وقتی دعوتنامه شو دید، از من خواست اجازه بدم یه کپی از اون برداره! شهرت جهانی داره و «سر» هم هست. یه بار اومده بود کلن برای کنسرت. بعد از کنسرت رفتیم تو سرسرای هتل نشستیم و گپ زدیم... کالین وقتی سرش گرم می شه حافظه فارسی اش جلو می آد. به من گفت که: آقای سایه! من خیلی تنهام (صدای او را که با لهجه انگلیسی کلمات را شمرده شمرده بیان می کند، تقلید می کند) و بعد گفت که امروز موسیقی همش تکنیک شده و هیچ کس دیگه با قلبش کار نمی کنه؛ همه اش تکنیک؛ من مثل این که آخریش هستم؛ من خیلی تنهاام.

پسرش هم رهبر ارکستره... یه روز رفته بودیم کنسرت پسرش، من همه اش توجه داشتم ببینم کالین چه عکس العملی نشون می ده. هم کیف می کرد و هم انگار بی قرار بود که خودش بره ارکسترو رهبری کنه... رو کردم به شمسی گفتم: این بچه رو از من دارین آ! کالین گفت: نه خیر، من درستش کردم! (غش غش می خندد).

 

خیلی آدم عجیبه؛ باقلوا درست می کنه، بافتنی می بافه، بچه هاشو حموم می کنه، آشپزی می کنه... خیلی آدم جالبیه.

 

هیچ وقت در ایران برنامه اجرا کرد؟

 

نه. ولی خیلی به موسیقی ایرانی علاقه داره. یه بار گفته بود من حاضرم با ارکستر سمفونی لندن بدون مزد و مواجب بیام ایران برنامه اجرا بکنم، که اصلا اعتنایی به حرفش نکردن.

 

در مشی هنریش چه چیزی داره که برای شما جالب بوده؟

 

وقتی می خواد قطعه ای رو اجرا بکنه تمام جزئیات اون قطعه رو مطالعه می کنه، زندگی آهنگساز رو مطالعه می کنه، چرا این قطعه رو ساخته، کجا ساخته، خیلی اهل مطالعه و تامله در کارش. روزی یازده ساعت کار می کنه...

 

گاهی که بین دیدارهای من و کالین یه مدت فاصله می افته، وقتی همدیگرو می بینیم، می گه: دو تا شیر پیر! (صدای کالین دیویس را تقلید می کند).

 

سایه ذوق می کند و بلند بلند می خندد.

 

کالین خیلی آدم خوبیه! من خیلی دوستش دارم.

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  52  14 آبان ماه  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت