خاطرات "سایه" (پیر پرنیان اندیش) قرن ها صدای مردم در آواز ایرانی است
|
- امروز سایه کم حوصله بود. چند سئوال کردم که کوتاه جواب داد. تمایلی به این گفتگوها نداشت و پاسخ هایش نوعی رفع تکلیف و برای از سر باز کردن بود! بیشتر با خود زمزمه می کرد یا یک مصرع شعر می خواند.
- چند باری که سایه را در چنین «وقتی» دیدم بیشتر از سعدی مصرعی می خواند. ناگزیر من و عاطفه نشستیم و در روی او تفرج صنع خدا کردیم...
- مدتی به آهستگی برای خودش زمزمه کرد و بعد شمرده شمرده این مصرع سعدی را خواند: برخیز که می رود زمستان... سری تکان داد و دوباره زمزمه کرد. اخم غریبی هم کرده بود... ناگهان گفت: ببینید چقدر ترکیبات درست می کنم در آواز... یکی از این گردن شکسته ها به این مسائل توجه نمی کنه. شب و روز واقعا چیزهای تازه موسیقی تو ذهن من هست (با انگشت حالت دورانی را نشان می دهد)... حیف شد نرفتم دنبال موسیقی...
- حرف موسیقی که به میان آمد سایه سر سوزنی با حوصله شد... ترسان ترسان از سایه می خواهم اگر حوصله دارد، این مطلب را توضیح بدهد... بلافاصله گفت:
کارهای عجیب و غریبی می شه تو آواز کرد... من خودم یادمه یه روز بیات ترک می خوندم. داشتم می گشتم گدارشو پیدا کنم که برم همایون بخونم... خیلی هم سخت بود ولی پیدا کردم... آقای عظیمی! آواز ما خیلی ظریفه، خیلی امکانات داره ولی متاسفانه بهش توجه نمی کنن.
استاد! این گدارهای آواز که می گین مدون شده، می شه یاد گرفت؟
نمی دونم مدون شده یا نه... ولی می شه یاد گرفت... باید استادش باشه. بعضی از این گدارها خیلی طبیعیه؛ مثلا تو ماهور ما یه بخش دلکش داریم. اگه دلکشو درست بخونین به نتی ختم می کنین که نمی افتین به شور. بعضی ها دلکشو می خونن می افتن تو پرده های شور، افشاری، ابوعطا، هر چی... یه روز آقای برومند (چهره سایه گشاده می شود) ساز می زنه و می گه نت دلکش اینه و بعد می گه این نتو می گیرن نوازنده ها و کشیده می شن به شور. برای این که ساختمان این ملودی روند شور داره؛ اولا شور یه دستگاهیه که به نوعی همه دستگاه ها خودشونو می کشن به طرف شور؛ مثلا تو سه گاه وقتی شما از پرده زابل و مویه می رید دیگه مستعدید که حالت شوشتری و بعد دشتی بگیرین و بیفتین تو شور، یا مخالف چهارگاه یا از حصار راحت می شه افتاد تو شور؛ مثلا یه آواز هست که بنان خونده. حالا یادم نیست که تصنیف ماهوره و آواز، دشتیه یا برعکس؛ برنامه گلهای رنگارنگ شماره 234... یه شاهکاره.
- سایه می زند به آواز و نحوه انتقال بنان از ماهور به دشتی را نشان می دهد...
براتون می ذارم این نوارو... وقتی بنان می خونه آدم خیال می کنه که ماهور و دشتی اصلا یکیه... یه نت هست که از این نت راحت می افتیم از ماهور به دشتی. از نظر فنی خیلی مشکله، برای خواننده مشکله. چون نوازنده پرده هارو داره ولی خواننده با گوش خودش باید این کارو بکنه و ضمن این که حالا اگه از ماهور بیفته تو دشتی باید بلد باشه چطور برگرده که سخته... چون اگه برنگردی نقص کاره. من از پنجاه سال پیش با این که نه موزیسین بودم و نه خواننده، همه اینهارو برای خودم تمرین کردم و هر چیزی رو که دیگران می گفتن غیر ممکنه، می گفتم نه، باید یه راهی داشته باشه.
- هر چه می گذرد سایه سرحالتر و صدایش گرمتر و چهره اش گشاده تر می شود... موسیقی نوشداروی سایه است.
یه روز رفته بودم به سفارت آمریکا در فرانکفورت، تقاضای ویزا کردم. گفتن برین ناهارتونو بخورین، دو ساعت دیگه ویزا حاضره. ما رفتیم ناهار خوردیم و اومدیم به باغی که جلوی سفارت بود، من رفتم قدم زدم که این دو ساعت بگذره و اونجا شروع کردم برای خودم به تمرین که از فلان دستگاه چطور می شه رفت به فلان دستگاه و آنقدر تمرین کردم تا موفق شدم... باید این کارها بشه. خواننده ها اگه نمی کنن تنبلی می کنن.
- سیگاری می گیراند و می رود که چهارگاه بنان را بیآورد...
ببینید آقای عظیمی! لطفی و شجریان در جشن هنر یه راست پنجگاه خیلی معروفی اجرا کردن. این راست پنجگاه رو عبدالله خان دوامی درس داده به شجریان با همون شعر «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زده». این یه راست پنجگاه کلاسیکه جز اونجایی که شجریان وارد اصفهان می شه و اتفاقا عجله هم کرده و دو تا نت دیگه هم می بایست ادامه بده که نکرده. حالا کار ندارم. لطفی هم اینو از عبدالله خان دوامی یاد گرفته با اضافه نورعلی خان برومند یعنی این راست پنجگاه پشتبند کلاسیک خیلی قوی داره. اما این وحی منزل نیست... خواننده های ما یه ملودی از راست پنجگاه رو یاد گرفتن، همین که عبدالله خان دوامی با شعر حافظ خونده: در ازل پرتو حسنت (به آواز می خواند)... آ کسان رو هم رو «نت» می ذاره. شجریان هم همین طور خونده (آواز)، بعد آقای ناصح پور هم همین طور خوندن، دیگران هم همین طور خوندند... باباجان موسیقی ایرانی یه چیز کلیشه ای منجمد نیست؛ پر از انعطافه، پر از تنوعه درسته. در موسیقی ایرانی یه جاهایی هست که فرم ثابت داره؛ مثل کرشمه، مثل نغمه، مثل مثنوی. اینجاها فقط وزن معینی رو اقتضا می کنه که بخونی؛ مثلا کرشمه رو حتما باید با مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن یا فعلن بخونی اما به غیر از اینها موسیقی ایرانی و آواز ایرانی پر از تنوعه...
مثلا شما سه نقطه C, B, A رو در نظر بگیرین؛ شما فقط مجبورین که این سه نقطه رو رعایت بکنین. با رعایت این سه نقطه، شما می تونین بی نهایت خط از این سه نقطه به هم وصل کنین. در نتیجه بی نهایت دراومد سه گاه می شه خوند... تو ردیف هم که داریم دراومد اول، دراومد دوم، دراومد سوم همینه دیگه. منتها باید گفت روایت اول، رایت دوم و... خیلی آواز ما متنوعه، خیلی هم ظریفه... وقتی دقت کنی دل ببندی به این ظرافت ها، البته دیگه از کمتر آوازی خوشت می آد... باید کار کرد، فکر کرد، کشف کرد. تو همین راست پنجگاه، به مناسبت شعر بیشمار ملودی وجود داره. فقط خواننده باید آواز راست پنجگاه رو بشناسه که چه جوریه و باید به تناسب شعر، ملودی بسازه. شما الان به من هر شعری رو بدین بگین راست پنجگاه بخون، من می خونم براتون. نه الان که از هیفده هیجده سالگی اینو کشف کردم. من در سال 1322، همین راست پنجگاه رو، با این که راست پنجگاه اصلا رسم نبود... پدرم، در دوره نوجوانی من، می گفت نوازنده تا راست پنجگاه نزنه، هنوز نوازنده نیست. خیلی به راست پنجگاه اهمیت می دادن. اهمیتش هم به خاطر اینه که راست پنجگاه می گرده تو دستگاه های مختلف و آدم باید این گدارها رو بدونه که بتونه به طور طبیعی از این مایه به اون مایه بره و بعد برگرده؛ در واقع راست پنجگاه یه دور دوره کردن ردیفه؛ شما دستگاه ها رو یاد گرفتین و حالا نه تنها باید اینهارو به هم وصل کنید، باید بتونید برگردید. تو دوره ما اینو زیادی شلوغ کردن و هی مرکب خوانی و فلان گفتن. خواننده های قدیمی و نوازنده های قدیمی خیلی راحت این کارو می کردن، عیبش اینه که ما از هنرمندان قدیمی خودمون آثار مختصر شده داریم؛ یعنی یه صفحه سه دقیقه و نیم بود و اونا از یک دستگاه دو تا گوشه رو می زدن. مثلا طاهرزاده یه نوا خونده: نشد در قفس در بال بسته ما باز (آواز طاهرزاده را تقلید می کند). یه بیت رو خونده: چه سان ز کنگره عرش برکشم آواز (با آواز طاهرزاده) و صفحه تموم شده. خب این که نوا نشد ولی وقت نبوده در نتیجه بعضی گوشه ها رواج پیدا کرد و بعضی گوشه ها فراموش شد؛ مثلا همایون که می خونن، هنوز هم این طوره متاسفانه، دراومد می خونن و چکاوک و بیداد و بعد فرود می آن و خیلی خواننده ها هم هستند که ای بسا گوشه های دیگه رو بلد نباشند... یادش به خیر شهریار به من می گفت قدیمی ها «رهاب» رو مثل یک دستگاه می خوندن یعنی مثلا یک ساعت می تونستن رهاب بخونن...
ملال آور نمی شه؟
نه نه (خیلی جدی و قاطع) تنوع داره. من نوارشو دارم و همین الان براتون می ذارم. اقبال آذر افشاری خونده و سر گوشه وهاب، ده دقیقه خونده؛ هی می ره تا قرایی و بر می گرده و می پیچه همین طوری، بعد می بینی که این گوشه چه امکاناتی داره اما حالا «رهاب» تقریبا یه فرود شده تو افشاری (آواز می خواند و مثال می زند)... ظرفیت های آواز ما هنوز کشف نشده... من یازده تا شور بنانو تو یه نوار پشت سر هم گذاشتم، شما نگاه کنید به گوشه هایی که خونده؛ رضوی، قرچه، سلمک و بعد تموم شد. یه جا حسینی خونده و فلان گوشه خونده نشده. تازه این بنانه.
استاد! فرمایشتون ناتموم موند. داشتید می فرمودین که در سال 1322 راست پنجگاه می خوندید...
بله، من در سال 1322، با این که خیلی هنوز راست پنجگاه رسم نبود- توجه کنید که من نه می خواستم خواننده بشم، نه آهنگساز بودم، نه نوازنده می خواستم بشم- در اون سال این شعر سعدی رو تو راست پنجگاه خوندم:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری تو خود چه آدمی کز عشق بی خبری
- در آواز راست پنجگاه این بیت را می خواند...
و بعد براش یه قطعه ضربی هم ساختم:
چون تو درخت دلنشان، تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری
همین حالا هم اگه این برنامه رو به یکی بگم تنظیم کنه، یه برنامه فوق العاده قشنگی می شه... بازم می گم: آواز ما خیلی متنوعه؛ بی نهایت می شه راست پنجگاه خوند، سه گاه خوند، هر دستگاهی خوند. متاسفانه فکر نمی کنن، کار نمی کنن...
آواز ماهور سایه
- هیچ وقت آواز سایه را نشنیدیم. فقط لحظاتی کوتاه برای این که در میان بحث مثالی بزند، مصرع یا بیتی را به آواز خواند و گاهی هم که با خودش و در خودش آواز می خواند، زمزمه های محو گونه ای به گوش ما رسید.
استاد! صداتون چطوره؟
بگید چطور بود! یک دو دانگ صدایی بود که خیلی حالت داشت. من دو تا نوار از صدای خودمو پاک کردم که حالا خیلی پشیمونم. شوهر خواهرم یه ضبط صوت وب کر آمریکایی خریده بود که اون موقع این ضبط صوت ها خیلی کم بود. اینو به من داد که امتحان کنم ببینم چطوره؛ یه شب تابستون بود، خواهرم تو حیاط خوابیده بود و من طبقه سوم بودم. من میکروفونو برداشتم و یه آواز ماهور خوندم و ضبط کردم. یادمه این شعر حافظو خوندم:
بر سر آنم که گر ز دست بر آید دست به کاری زنم که غصه سر آید
ضبط کردم و برای شنیدنش مجبور بودم یک مقدار ولومو زیاد کنم تا بتوانم بشنوم. تو اون سکوت نصفه شبی، خواهرم اینا صدای منو شنیدن. صبح گفتن که دیشب آوازتو شنیدیم و نزهت خانوم – دوست خواهرم- کلی گریه کرد. نوارو پاک کردم. بعدا خیلی پشیمون شدم از این کار. یه یادگاری بود دیگه. آواز خوبی هم شده بود. یه بار هم برای دوست انگلیسی ام، کالین دیویس – که رهبر ارکستره و به موسیقی ایرانی هم خیلی علاقه داره، یه مقدار موسیقی ایرانی کپی کردم و بعد به جای این که نامه براش بنویسم یک نامه مصوت براش درست کردم، تو همون اول نوار گفتم: کالین دیویس عزیزم، اینجا برات بخش هایی از موسیقی ایرانی رو ضبط کردم، اینا فریاد مردم ماست که در طول قرون سر دادن (صدای سایه غمگین شد) و اشاره به موتزارت کردم، حالا کار نداریم. همون موقع کسرایی اومد خونه ما. گفت: چه کار می کنی. گفتم یک نامه مصوت برای کالین دیویس می خواستم بفرستم و بعد نوارو براش گذاشتم. اشک تو چشمهای کسرایی جمع شد و گفت: چرا این قدر غمگین؟ من اون نوارو پاک کردم و بعدا پشیمون شدم. دو باره همون مطلبو با صدای جدی ضبط کردم. مثلا گفتم: کالین دیویس عزیزیم! حال شما چطور است؟! (طوری می گوید که خشکی و رسمیت مضحک این جملات را برساند) این کاریه که من با شعرهای خودم هم می کنم. گاهی برای این که اذیتم نکنه شعرمو خیلی خشک و جدی می خونم. اون نوار دومی رو دارم. فریدون مشیری یک کپی از این نوار از من گرفت، ولی نوار پرت و پلاییه، نوار اولی خوب بود.
|
راه توده 528 21 آبان ماه 1394