"بی ثباتی" ارمغان رهبر و فرماندهان سپاه برای ایران است
|
پس از یک دوره سکوت سیاسی که به فرماندهان نظامی و سپاهی در جریان مذاکرات اتمی تحمیل شد، در هفتههای اخیر همه آنها به یکباره وارد میدان سیاست شده اند. جالب اینکه در سخنرانیها و مصاحبههایهمگی یک سلسله استدلالها که معلوم است از یک مرکز تدوین شده بی وقفه تکرار میشود. یکی از این استدلالها آن است که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بزرگترین لطمه زننده به سلطه امریکا در جهان بوده و در نتیجه امریکا قصد براندازی جمهوری اسلامی را دارد. دلیل آن هم تحریم و تهدیدهای امریکا و اعلام وجود گزینه نظامی علیه ایران است. در واقع وجود گزینه نظامی علیه ایران اتمی را به معنای ضدآمریکایی بودن جمهوری اسلامی تفسیر می کنند. این استدلال که هر روز از زبان رهبر و فرماندهان نظامی تکرار میشود به طور دقیق روشن نمیکند که "ایران" یعنی چه و کدام بخش قدرت است و این قدرت در کجا و چگونه به منافع امریکا لطمه زده است. امروز رهبر و فرماندهان نظامی هیچکدام از دولتهای پس از انقلاب از دولت میرحسین موسوی گرفته تا دوران موسوم به سازندگی و اصلاحات را قبول ندارند و حساب خودشان را از دولت احمدی نژاد هم میخواهند جدا کنند. اگر همه دولتهای پس از انقلاب منحرف بوده اند و امروز اگر قرار بر انتخاباتی باشد شورای نگهبان همه نخست وزیران و روسای جمهوری پیشین را بعنوان "طرفدار آمریکا" رد صلاحیت میکند، کدام "ایران" و کدام دولت و کدام سیاست ملی به منافع امریکا لطمه زده است؟ چگونه این دولتهای منحرف و غربگرا به منافع امریکا لطمه زده اند تا آنجا که امریکا به کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی رضایت نمیدهد؟ یا شاید آقای خامنهای تصور میکند سخنرانیهای یکطرفهوی در خانهاش در برابر جمع دستچین شدهای که به دیدارش میبرند آنقدر اهمیت و نقش دارد که منافع امریکا را در سراسر جهان به خطر انداخته است؟ اگر منظور از مقابله ایران با منافع امریکا نه سیاست خارجی دولتهای پس از انقلاب بلکه تظاهرات چند هزار تنی پس از نماز جمعه های امثال احمد خاتمی و علم الهدی، آتش زدن پرچم و شعار مرگ بر امریکا دادن و هوچی بازیهایی در این حد و حدود است که اینها در کشورهایی مثل عراق و افغانستان و پاکستان و اردن و مصر و بسیاری از دیگر کشورها انجام میشود و کسی هم ادعا نمیکند که امریکا قصد سرنگون کردن این کشورها را بدین دلیل دارد. امروز این جنجالها بیشتر در خدمت پیشبرد سیاستهای آمریکا در جهان است تا مبارزه با آن. صدام حسین هم از این لافزنیها بسیار کرد و ادعاهایی مشابه ادعاهای چاپلوسان آقای خامنهای داشت و شمشیر بدست میگرفت و خود را رهبر جهان عرب قلمداد میکرد. دست آخر هم کشور خود را به اشغال امریکا درآورد که نتیجه آن بی ثباتی و خون ریزی هر روزه داخلی و خطر تجزیه عراق شده است. اگر منظور از مبارزه با امریکا و لطمه زدن به منافع آن وجود اختلاف نظر و منافع بر سر مسائل اقتصادی یا منطقهای یا جهانی است که باید پرسید امروز کدام کشور در جهان با امریکا دچار چنین اختلافهایی نیست؟ بزرگترین اختلافی که امریکا با ایران دارد بر سر سوریه است که مشابه این اختلاف را با عربستان و مصر و اسرائیل و ترکیه عضو ناتو هم به شکلی دیگر دارد. امریکا برای رسیدن به تفاهم اتمی با ایران با همه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و حتی اسراییل وارد اختلاف شد. دورانی که جهان به دو دسته کشورهای دوست، متحد، پیرو و وابسته به امریکا و کشورهای مخالف آن تقسیم میشد با از هم پاشی شوروی به پایان رسید. "بهار عربی" هم که با دخالت غرب و مداخله نظامی در لیبی به خزان دموکراسی در منطقه تبدیل شد آخرین میخ را بر تابوت این تقسیم بندی در منطقه ما نیز کوبید. مضحک اینجاست که در شرایطی که بیت رهبری و فرماندهان نظامی خود را سردمدار مبارزه با امریکا در جهان وانمود میکنند، رهبران واقع بین جهان نظری معکوس دارند. مثلا یکی از دلایلی که هنوز حاضر نیستند ایران را به "پیمان شانگهای" بپذیرند به بیان صریح سردار شمخانی - رییس شورای امنیت ملی کشور – سمتگیری رهبری ایران به غرب از نظر سران این پیمان یا بعبارت دیگر نگرانی از آن است که ایران به ستون پنجم امریکا در این پیمان تبدیل شود. واقعا چه تضمینی وجود دارد که بیت رهبری فردا یک کودتای دیگر نکند و احمدی نژادی دیگر را در ایران سر کار نیاورد که دوباره با خود ایران را به سمت تحریم و جنگ بکشاند که نتیجه آن درگیر شدن این پیمان در کشمکشی است که سرانجام آن یا فروپاشی پیمان شانگهای خواهد شد یا تبدیل شدن ایران به ستون پنجم امریکا در این پیمان؟ چه تضمینی وجود دارد که در صورت دست یافتن ایران به سلاح اتمی آن را در خدمت امریکا و برعلیه روسیه و چین بکار نگیرد؟ جهان – امریکا باشد یا اروپا، روسیه باشد یا چین - به یک رژیم هوچی، بی ثبات و غیردموکراتیک اجازه دست یافتن به تکنولوژی و سلاح اتمی را نمیدهد. آنچه در پاکستان روی داد محصول دوران جنگ سرد بود و دیگر تکرار نخواهد شد. حتی در همان زمان جنگ سرد اتحاد شوروی حاضر نشد به چین تکنولوژی و سلاح اتمی بدهد و بر سر این مسئله تا قطع رابطه با چین پیش رفت چرا که مائو در اجلاس احزاب کمونیست سخنان غیرمسئولانه ای درباره به راه انداختن جنگ اتمی بر زبان رانده بود. بنابراین فکر این را که اجازه خواهند داد ایران با یک رژیم غیردموکراتیک و یک رهبری غیرپاسخگو و بی مسئولیت به سلاح اتمی دست یابد باید به کلی از سر بیرون کرد. آن گزینه نظامی هم که امریکاییها از آن سخن میگویند فقط روی میز نیست، بلکه یک تهدید واقعی است. ولی نه علیه جمهوری اسلامی بلکه علیه ایران اتمی که در شرایط معین می تواند یک معنا را پیدا کند. دلیل آن هم نه جنبه ضدامپریالیستی سیاستهای جمهوری اسلامی بلکه بی ثباتی و نامعلوم بودن سمت و سو و جهتهای آینده آن است. اگر وجود گزینه نظامی یا حتی حمله نظامی به یک کشور نشاندهنده ضدامپریالیست و انقلابی بودن رژیم آن باشد، صدام حسین و دار و دسته قرون وسطایی طالبان که بزرگترین خدمتها را به سیاست امریکا در منطقه و جهان کرده اند باید از همه رهبران جهان و از آقای خامنه ای هم انقلابی تر و ضد امپریالیست تر باشند. در برابر، کوبا که گزینه نظامی نسبت به آن وجود ندارد و حتی در حال برقراری روابط با امریکاست ضدامریکایی نباید باشد. شاخ و شانههای فرماندهان سپاه و سخنان مثلا ضدآمریکایی رهبر و هوچی بازی و تظاهرات نمایشی نماز جمعه، پرچم آتش زدن و سنگ پراندن فقط نشاندهنده وجود رژیمی بی ثبات و غیرقابل اعتماد است که در آن نیروهایی نامطمئن و غیرمسئول برای دستیابی به قدرت مطلق تلاش میکنند. این سیاستها هیچ علامتی را از ضدآمریکایی یا انقلابی بودن رژیم ایران به جهان ارسال نمی کند تنها اجماع و همراهی جهانی بر روی یک گزینه نظامی را تقویت میکند. بدینسان برخلاف ادعاهای رهبر و نظامیان اطراف وی، سیاستهای جمهوری اسلامی بویژه بخش غیرمنتخب آن که زیر نظر رهبر عمل میکند جنبه ضد امپریالیستی واقعی که ندارد هیچ در خدمت این منافع نیز قرار دارد. امریکا هم قصد سرنگونی جمهوری اسلامی را ندارد بلکه امید بهره گیری از این وضع و تبدیل کردن ایران به متحد خود و حلقهای از زنجیر محاصره روسیه و چین را دارد. در این امید یک چشم آن به بیت رهبری و هوچیهای اطراف وی و سپاه و نظامیانی است که بدون داشتن پشتوانه مردمی و خرد سیاسی حلقه قدرت بی پشتوانه مردمی را تشکیل میدهند و در نتیجه میتوانند، خواسته و ناخواسته، یا خود به کارگزار امریکا در منطقه تبدیل شوند یا شرایط داخلی و جهانی را برای این هدف امریکا فراهم و آماده کنند.
|
راه توده 522 9 مهرماه 1394