اقتصاد بازار آزاد آئین مذهبی غیر قابل تجدید نظر نیست!
|
آمار و ارقامی روشن و هولناک از وضع اقتصادی و فقر و بیکاری و اعتیاد و انواع آسیب های دیگر اجتماعی دربرابر ماست. ولی توافق ملی بر سر دلایل رسیدن به این وضع نداریم و در نتیجه راهکار ملی و مشترک هم برای آن نمیتوانیم ارائه دهیم. چرا؟ و چگونه میتوانیم از این وضعیت عبور کنیم؟ برنامه اقتصاد بازار آزاد که در سه دهه گذشته در ایران پیگیری شده برنامهای علمی نیست که بتوان از آن نتیجه گیری قابل ارزیابی و مورد پذیرش همگانی ارائه داد؟ بنظر ما مشکل در اینجاست که اقتصاد بازار آزاد نه یک نظریه علمی که نظریهای است "ایمانی" که از روی الگوی ادیان و مذاهب ساخته شده است. این مسئله را باید توضیح داد تا شاید بتوان راه برونرفت از بن بست را یافت. هدف علم کشف حقیقت است و با آزمایش و خطا و نفی و اثبات سرو کار دارد. بنابراین پیامدهای علم به طور نسبی قابل پیش بینی و به طور عموم قابل ارزیابی است. شما اگر آب را به جوش آورید میتوانید پیش بینی کنید که در حدود 100 درجه به جوش میآید و میتوانید مشاهده و ارزیابی کنید که به جوش میآید یا نمیآید. در حالیکه ایمان با کشف حقیقت و ابزارهای عملی کاری ندارد. به حقیقتی معتقد است و در چارچوب آن عمل میکند. ایمان نه قصد کشف حقیقت را دارد و نه اساسا از آن طریق کشف حقیقت ممکن است. مثلا اگر کسی نماز بخواند و بگوید من یک ماه نماز میخوانم و دعا میکنم خداوند یک میلیون تومان به من پول بدهد. اگر بعد از یک ماه چنین پولی به من رسید میفهمم نماز درست است و خدا وجود دارد اگر نه که وجود ندارد! چنین فردی ایمان ندارد، میخواهد آزمایش کند و بود یا نبود خدا را کشف کند. یعنی میخواهد یک امر ایمانی را از راه علمی یعنی آزمایش دستورالعملهای آن بیازماید. طبعا به چنین فردی خواهند گفت که اعتقاد به خداوند و نماز یک امر ایمانی است. بعد هم دین یک مجموعه، یک "بسته" است. هیچ دینی نیست که تنها یک فریضه، یک دستور، یک وظیفه داشته باشد. در هر دینی مجموعهای از دستورها و فرایض وجود دارد که مومن باید بجا آورد. بنابراین علاوه بر آنکه یک ماه نماز برای فهمیدن فواید دین کافی نیست و باید سالها و سالها بدون چشمداشت نماز خواند. بقیه فرایض را هم باید بجا آورد. مثلا روزه گرفت، خمس و ذکات داد، احسان کرد، دروغ نگفت و غیره. نظریه اقتصاد بازار آزاد از همین الگوی دینی تبعیت میکند. مثلا اگر اقتصاد دانی بگوید که ما میخواهیم خصوصی سازی کنیم. چند کارخانه یا واحد یا بنگاه دولتی را در نظر میگیریم و آنها را خصوصی میکنیم و پیامدهای آن را میسنجیم. اگر خوب بود ادامه میدهیم، اگر بد بود جلوی آن را میگیریم، یا روش آن را اصلاح میکنیم، یا تعدیل میکنیم. این میشود یک روش علمی. یعنی ما میخواهیم خصوصی سازی را ارزیابی کنیم. ولی اقتصاد دانان طرفدار اقتصاد بازار آزاد آن را نمیپذیرند. آنها میگویند همین که شما میخواهید خصوصی سازی را ارزیابی کنید یعنی به اقتصاد بازار آزاد ایمان ندارید! در حالیکه به درستی اقتصاد بازار آزاد باید ایمان داشت. باروشهای علمی نمیتوان آن را سنجید. شاید این سخن شوخی بنظر بیاید، ولی آنچه آنها میگویند جز این نیست. آنها میگویند پیامد مثبت اقتصاد بازار آزاد را با 4 یا 5 یا 10 یا 100 کارخانه را خصوصی کردن معلوم نمیشود. باید 10 تا 20 سال بدون چشمداشت و بدون انتظار نتیجه مثبت خصوصی سازی کنید. و بعد اقتصاد بازار آزاد یک مجموعه، یک "بسته" است. برای ارزیابی مثلا خصوصی سازی باید ببینید که آیا بقیه بسته را هم انجام داده اید، بقیه "فرایض" را هم بجا آوردهاید؟ خصوصی سازی به تنهایی پیامدی بدنبال ندارد. همزمان با خصوصی سازی باید "آزاد سازی" هم کرد یعنی باید قیمت همه کالاها را آزاد کرد، دستمزد و حداقل دستمزد و قانون کار را لغو کرد، از صنایع داخلی نباید حمایت کرد، دولت را باید تا مرز فروپاشی کوچک کرد، تجارت و واردات را باید "آزاد" کرد و… اگر همه این کارها را کردید، باز هم هنوز کارهایی باقی مانده که نکرده اید و بقول خودشان اقتصاد بازار آزاد "وضعیت آرمانی" است که هرگز نمیشود بدان رسید. این "وضعیت آرمانی" و تحقق ناپذیر در اقتصاد بازار آزاد هم از رویاندیشه "معصوم" در مذهب الگوبرداری شده است. مثلا شیعیان به 14 معصوم اعتقاد دارند. یعنی هر قدر هم که یک انسان مومن و معتقد باشد و احکام و وظایف دینی را اجرا کند بالاخره معصوم نخواهد بود و گناه خواهد کرد. بنابراین اگر ضرری در زندگی فردی به او رسد میتواند عقوبت آن گناه باشد. بنا بر نظریه اقتصاد بازار آزاد هرقدر هم که یک کشور دستورالعملهای اقتصاد بازار آزاد را اجرا کند، سرانجام به وضعیت آرمانی، به وضعیت "معصوم" یعنی اقتصاد بازار آزاد کامل نمیرسد. پس هر مشکل و ضعف و نابسامانی که در آن باشد پیامد و عقوبت همان بخشی است که نتوانسته اقتصاد بازار آزاد کامل را تحقق بخشد. اقتصاد بازار آزاد از این جهت نیز از الگوی ایمانی و مذهبی تبعیت می کند که با شرایط و زمان و مکان کاری ندارد. اگر از یک روحانی مسلمان بپرسند که مسلماناناندونزی چه باید بکنند، خواهد گفت مثلا نماز خود را بموقع بخوانند، روزه بگیرند، فرایض دینی را بدرستی انجام دهند و مشابه آن. نخواهد گفت اجازه دهید من اول شرایط اندونزی را بررسی کنم و براساس آن شرایط مثلا بگوید که دراندونزی چون روی خط استواست بجای پنج رکعت، روزانه هشت رکعت نماز بخوانید. یا چون هوا گرم است بجای ماه رمضان از این پس در ماه ژانویه میلادی روزه بگیرید! درست همین شیوه برخورد را بانک جهانی با مسایل جهان دارد. اقتصاد بازار آزاد براساس الگوی مذهب نیاز به بررسی شرایط ندارد. اگر به بانک جهانی بگویید مثلا راجع به کشور "چاد" نظر دهد نخواهد گفت اجازه دهید من شرایط چاد را بررسی کنم و مثلا چون در چاد بخش دولتی آن ضعیف است، این بخش را تقویت کنید یا به فلان بخشها یارانه بدهید و به آن یکیها ندهید. همان دستورالعملهای اقتصاد بازار آزاد را که به ایران و تایلند و مالی و آلاسکا توصیه میکند به چاد هم همانها را میدهد. خصوصی سازی کنید، یارانهها را حذف کنید، قیمتها را "آزاد" کنید، درهای اقتصاد را بر روی واردات باز کنید، به حمایت از صنایع داخلی پایان دهید و … شما در قطب باشید یا در استوا، در اروپا باشید یا افریقا، در یونان باشید یا بیافرا، توصیههای بانک جهانی تغییر نمیکند، چون ماهیت این توصیهها در ورای شرایط و زمان و مکان است. نظریه اقتصاد بازار آزاد چون از روی مذهب الگوبرداری شده به لحاظ منطق درونی خود خلل ناپذیر است. هیچ مذهبی را نمیتوان از درون خود یا براساس پیامدهای آن برای مومنان نفی کرد. همانگونه که نمیتوان هیچ مذهبی را از طریق علم نفی و اثبات کرد. اگر میشد مذهبی را از طریق علمی نفی یا اثبات کرد تا به امروز یا همه مذاهب از بین رفته بود یا یکی از مذاهب بر دیگری غلبه کرده بود. تا بدینجا وجه مشابهت نظریه اقتصاد بازار با مذهب بود. ولی وجه تمایز در اینجاست که مذاهب معمولا دارای دستوراتی هستند که اکثریت مردم بنوعی درون آنها بخشی از خواستها یا نیازهای خود را، مادی یا معنوی، دنیوی یا اخروی مییابند و به همین دلیل است که پیروی از آن داوطلبانه است. در حالیکه نظریه اقتصاد بازار آزاد یک نظریه طبقاتی است بسود طبقات معین و برخوردار جامعه و به زیان طبقات پایین و زحمتکش است. به همین دلیل در همه جا اجرای آن با اجبار دولتی توام است و در همه جا موجب انشقاق و درگیری است. ولی این مشکل اصلی آن نیست. مشکل در اینجاست که نظریه اقتصاد بازار آزاد به عنوان یک نظریه ایمانی و غیرعلمی، قابل ارزیابی و تصحیح نیست. نتیجه برنامه ریزی بر این اساس آن میشود که ما هیچوقت نمیتوانیم اقداماتی را تعیین کنیم و پیامدهای آن را پیش بینی و این پیش بینیها را ارزیابی و تصحیح کنیم. چون طبق نظریه اقتصاد بازار آزاد پیامدهای سیاستهای ما نتیجه آن کارهایی نیست که کردهایم، پیامد آن کارهایی است که نکرده ایم. اگر پیش بینی به تحقق نپیوسته، اگر بدی به ما رسیده نتیجه آن فرایضی نیست که بجا آورده ایم، عقوبت آن فرایضی است که بجا نیاورده ایم. پیامدهای منفی حاکمیت سودآوری، نتیجه خود سازوکار سودآوری نیست، پیامد باز نکردن کامل راه سودآوری، آزاد نکردن کامل بازار است. همیشه یک کار و کارهایی وجود دارد که ما نکرده ایم و همه مشکلات ناشی از همان قسمت است. امروز 30 درصد مردم ایران نان خوردن هم ندارند. ما معتقدیم این ناشی از اجرای برنامههای اقتصاد بازار آزاد در ایران در سه دهه گذشته است. طرفداران اقتصاد بازار آزاد میگویند خیر! این ناشی از اجرای ناکامل و نادرست اقتصاد بازار آزاد است. ما میگوییم پیامد اجرای ناکامل آن وضع کنونی است، اگر کامل اجرا شود که به خانه خرابی ملت و فروپاشی دولت و تجزیه ایران خواهد انجامید. آنها میگویند که خیر درصورت اجرای کامل، ایران از ژاپن جلو خواهد زد. ما اصلا نمیگوییم حق با ما یا با آنهاست. میگوییم پایه برنامه ریزی را بر بنیانی قرار دهیم که بشود آن را ارزیابی کرد، بشود تعیین کرد حق با چه کسی است. این تنها راه برونرفت از بن بست اقتصادی است. بحث هنوز در ایران این نیست که خصوصی سازی بد است یا خوب است؛ یارانه باید پرداخت، نباید پرداخت، به کجا باید پرداخت؛ بخش خصوصی را باید تقویت کرد یا کجا را باید تقویت کرد و کجا را باید حذف کرد و جلوی سودجوییاش را گرفت؛ دولت را باید کوچک کرد، یا متمرکز کرد؛ قیمتها را آزاد کرد یا نکرد یا در کجا باید آزاد کرد یا نکرد. بحث هنوز مقدم بر همه اینها و فراتر از همه اینهاست. ما میگوییم هر طرح، هر برنامهای که میریزیم باید پیامدهای آن قابل پیش بینی و قابل ارزیابی باشد. اگر یارانه را حذف میکنیم، برایش هدف و نتیجه مشخص و ملموس در یک دوره معین قرار دهیم و پیش بینی کنیم تا اگر بدان نتایج دست نیافت امکان نقد و اصلاح داشته باشیم، نه آن که فکر کنیم یک "بسته" مذهبی را در حال پیاده کردن هستیم و تنها روزی که همه بسته اجرا شود – که چنین روزی هیچگاه نمیرسد- به نتیجه خواهد رسید. برنامه غیرقابل ارزیابی اقتصاد بازار آزاد را باید کنار گذاشت و یک برنامه علمی و قابل ارزیابی بجای آن قرار دارد. برنامهای که به ما بگوید آنچه ما کرده ایم و میکنیم چه پیامدی داشته و دارد- نه آنچه نکرده ایم- تا بتوانیم آنچه را کرده ایم ارزیابی و در صورت لزوم اصلاح کنیم. در حالیکه ادامه برنامه ریزی اقتصاد ایران براساس اقتصاد بازار آزاد ما را آنچنان در سردرگمی و تردید در مورد پیامدهای برنامهها نگه میدارد که در سرانجام آن با سر به ته دره سقوط خواهیم کرد. اگر امروز 30 درصد مردم ما نان خوردن ندارند، فردا 50 درصد نخواهند داشت و نمیدانیم مشکل از کجاست یا دقیق تر بگوییم نمیتوانیم ثابت کنیم که مشکل از کجاست چرا که امکان ارزیابی وتعیین این را که مشکل از کجاست نداریم. این هشدار را به حکومت ایران و طبقات سرمایهدار و بهره مند از سردرگمی و تصحیح ناپذیری برنامه اقتصاد بازار آزاد در ایران باید داد که اگر به درماندگی ملت و منافع عمومی نمیاندیشند، به آتیه خود و نظامشان بیاندیشند که بدون تصحیح فوری سمتگیریهای دهههای گذشته آینده خطرناکی در انتظار ایران خواهد بود، آیندهای که در برابر آن ما خلع سلاح هستیم و هیچ معیار و ابزاری هم برای تشخیص مشکل و اصلاح روند امور دراختیار نداریم.
به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:
|
شماره 565 راه توده - 4 شهریور ماه 1395