راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به مناسبات عشیره ای در کردستان

آشنائی تاریخی

با عشایر

معروف کردستان

علی گلاویژ – (15)

 

4- فروپاشی مالکیت ارضی عشیرتی

 

برای درک مسئله فروپاشی سیستم عشیره ای باید از چارچوب زمانی دوره مورد بحث بیرون آمد و کمی به عقب برگشت و مسئله ای را که از لحاظ علمی دارای اهمیت است تا حدودی روشن نمود. این مسئله عبارت است از مسئله عمده ترین پروسه های اجتماعی – اقتصادی در داخل سیستم عشیره ای. محمد امین زکی بیگ به درستی می نوشت که عمر تعداد بسیار کم از عشایری که در قرن 19 در کردستان وجود داشته اند، از 500 سال تجاوز می کرده است. زیرا عشایر نیز مقوله تاریخی بودند و تکوین یافته و پس از گذراندن دوران رشد و تکامل به انقراض می گرویدند.

 

در آثار و نوشته هایی که تا کنون در باره عشایر کردستان از گذشته ها به دست آمده جز مقداری سخنان کلی و ملاحظات مجرد چیز دیگری در مورد کنه عشیرت گفته نشده و قانونمندی های داخلی سیستم عشیره ای و پروسه های عمده این سیستم مورد توجه قرار نگرفته است. نوشته های محققین بورژوایی در این مورد انباشته از اظهار نظرهای یک جانبه و تصورات ذهنی است. مثلا یک نویسنده عراقی به نام عونی بر این عقیده است که در کردستان حکومت های محلی به تدریج کوچک شده و به "عشیرت و قبیله و شیخ نشین" مبدل گشته اند و گویا این یک قانون کلی بوده است. ولی به این مسئله توجه نشده است که گاهی گروه های کوچکی هم به تدریج وسعت می یافتند و به عشیرت نیرومند مبدل می شدند و سپس خود این عشیرت نیز گسترش بیشتری می یافت و چندین عشیرت جدید از آن به وجود می آمد و در نتیجه خودش از بین می رفت. گاهی نیز عشیرتی به همسته اصلی ایجاد حکومت مبدل می شد.

 

دانشمندانی هم بوده و هستند که مسئله را حتی المقدور با دید روشن بینانه شرح داده اند. مثلا محمد مکری می نویسد: بطور کلی طوایف و ایلات به مثابه موجود زنده اجتماعی از مراحل تولد، رشد، توسعه، فروپاشی و محو شدن می گذرند و هیچ یک از ایلات و عشایر از این قانون کلی مستثنی نیوده اند. نیکیتین به درستی معتقد بود که در داخل عشیرت گرایش بهم پیوستن و گرایش از هم پاشیدن در آن واحد وجود داشته است، ولی این گرایش ها را توضیح چندانی نداده است. وی در میان عوامل ایجاد کننده گرایش از هم پاشیدن به درستی به عامل حقیقی و مهمی چون "مرگ و میراغنام و احشام و قحطی و گرسنگی" اشاره کرده است، ولی گرایش بهم پیوستن را با ریاست یک رئیس "عاقل و موفق" بر عشیرت، پیوند داده است. این نظر را نمی توان به طور دربست قبول کرد، مگر این که به بازتاب اجتماعی – اقتصادی، "عقل" و "توفیق" این رئیس توجه شود.

 

مباحث عمده بررسی تاریخ سیستم عشیره ای عبارتست از:

1) پیدایش سیستم عشیره ای بطور کلی

2) پیدایش یک عشیرت مشخص، تکامل و افول آن

3) انقراض سیستم عشیره ای.

 

به دیگر سخن: اولا) این که سیستم عشیره ای به مثابه یک پدیده و کیفیت تاریخی چگونه پیدا شده و چگونه از بین رفته است و ثانیا) این که در دوران تاریخی موجودیت سیستم عشیره ای، عشایر مشخص چگونه بوجود آمده، چگونه ترقی کرده و چگونه بدوران پیری رسیده و در حالی که خود سیستم عشیره ای با تمام نیرو باز هم باقی بود و به حیات خود ادامه می داد، چگونه این و یا آن عشیرت از هم پاشیده اند. روشن است که همچنان که تولد یک عشیرت جدید به معنای تولد سیستم عشیره ای نبود، مرگ یک عشیرت مشخص هم به معنای نابود شدن خود سیستم عشیره ای نبود.

 

پیدایش و ادامه سیستم عشیره ای مستلزم وجود شرایط معینی بود که از آن جمله:

1) وجود اقتصاد عمیقا طبیعی و شرایط پائین ترین سطح رشد نیروهای مولده

 

2) عدم توانایی جامعه به زدودن عناصر "اشتراک" از مالکیت ارضی، و عدم توانایی مالکیت ارضی عشیرتی برای ارتقا به سطح مالکیت خصوصی.

 

3) تلفیق گشتن مالکیت ارضی و حاکمیت محلی در شخص واحد در همه پله های هراشی پاتریارکال – فئودال و نبودن راه دیگری برای اجرای وظایف حاکمیت در محل جز راه سپردن حکومت محلی به صاحب زمینان محلی بر اساس اصول تیول جنگی.

 

در دورانی که حداقل شرایط فوق وجود داشت، هر گروهی که دارای امکان اتحاد اقتصادی، سیاسی، نظامی و اتنیک بود، به تدریج سرزمین لازم و همراه آن حاکمیت محلی در آن سرزمین را احراز کرده تبدیل به عشیرت به معنای واقعی کلمه می شد. به تدریج که طی دورانی طولانی تعداد عشایر فزونی می گرفت، طبعا این پروسه به یکی از عمده ترین پروسه های اجتماعی – اقتصادی جامعه تبدیل می شد و شبکه عشیره ای که دیگر خاک منطقه را پوشانده بود، به مظهر نظام پاتریارکال – فئودال تبدیل می گشت. از آنجا که شرایط مذکور در فوق به تدریج پدیدار شده سیستم عشیره ای نز به تدریج بوجود آمده است. ظاهرا چنین به نظر می رسد که تاریخ سیستم عشیره ای در کردستان (با ویژگی های مهمی که در هر دوره وجود داشته و شاید با نام های دیگری) یک دوران بیش از هزار سال را در بر می گیرد.

 

در سرتاسر دورانی که شرایط موجودیت سیستم عشیره ای وجود داشت، عشایر مختلف بوجود می آمدند، رشد و تکامل می یافتند و بالاخره متلاشی شده و از بین می رفتند. بوجود آمدن یک عشیرت مشخص، علاوه بر جهات کلی از ویژگی هایی هم برخوردار بود، پیدایش کلاسیک عشیرت تا آنجا که فاکت ها امکان قضاوت میدهد، به سه صورت زیر انجام گرفته است:

 

1) گاهی گروهی در مقابل خدمت جنگی و غیره از حکومت به شیوه تیول (در ادوار مختلف با نام های نان پارک، اقطاع و سیورغ) زمین می گرفت و ساکنان اصلی آن خاک را به صورت رعیت تحت حکمرانی خود قرار می داد. در بعضی حالات خاندان های روحانی نیز از این طریق به فئودال های روحانی مبدل می شدند.

 

2) گاهی اقلیت کوچکی از یک گروه، در نتیجه رشد نابرابر ثروت و اموال و از هم جدا شدن حقوق و وظیفه (مثلا در میان ایلات و یا کمون های دهقانی)، به تدریج در داخل این گروه موقعیت ممتازی کسب نموده و از آن گروه جدا گشته و موضع حکمران به دست می آورد، زمین را به ملک و توده اکثریت را برعیت خود تبدیل و بر این اساس خود به عشیرت مبدل می شد.

 

3) گاهی نیز عشیرت موجود به علل مختلف به تلاشی می گرایید، طایفه و یا تیره ای از همان عشیرت که واجد شرایط بهترین بود، به صورت نطفه عشیرت جدید قد علم می نمود و اکثرا همه بقیه هم عشیره های سابق خود را هم برعیت خود تبدیل می کرد و بر همه خاک آنها مسلط می گشت. عشیرت از راه ها و به گونه های دیگری نیز می توانست بوجود بیآید.

 

در سرتاسر دوران تاریخی که شرایط اصلی موجودیت سیستم عشیره ای وجود داشت، عشیرت از هر سه  راه مذکور در فوق می توانست به وجود بیآید. ولی با وجود این، باید گفت که اصولا راه های اول و دوم پیدایش عشیرت، بیشتر به گذشته های دور مربوط بوده، اما راه سوم و به ویژه بقایا و سنن آن در قرون اخیر گسترش بیشتری داشته است. نمونه های فراوانی بر صحت این نظر گواهی می دهد.

 

عشیرت جلالی که چندین قرن به صورت یک عشیرت واحد زندگی کرده بود، در نتیجه تاثیر عوامل سیاسی و اقتصادی به چندین عشیرت با همان نام تجزیه شد. در قرن 19 دست کم سه عشیرت با نام واحد جلالی سراغ داریم:

 

1) عشیرت جلالی عثمانی – این عشیرت فصل زمستان در دهات ولایت بایزید، خمور و کوراوغلو و مغاره های دامبات زندگی می کرد و در تابستان به قازلی گول، آلاداغ و خاک قارص می رفت.

 

2) عشیرت جلالی ایران- زمستان در اطراف ماکو و آغ گول و تابستان در ییلاق آباقای واقع در سنجاق وان بسر می برد.

 

3) جلالی های روسیه (ماوراء قفقاز) – فصل زمستان در آلاگوز و تابستان در ییلاق های مام زیدی و گله داری مشغول بودند.

 

عشیرت زیلان هم که مرکب از 19 طایفه و قریب 1500 خانوار بود، بار اول از دیار بکر به قارص و ارضروم مهاجرت کرد. ولی پس از دو قرن به علت این که ییلاق های این دو ولایت کفاف نیازمندی های وی را نمی داد، بخشی از آن با رئیس خود به ولایت ایروان مهاجرت نمود. بخشی که در محل سابق باقی مانده بود همان رئیس کوچ کرده را باز هم رئیس خود حساب می کرد و از این طریق می کوشید وحدت عشیرت را حفظ کند. ولی این کار سرنگرفت. پس از مدتی عشیرت زیلان عملا به سه عشیرت با نام  واحد مجزا شده بود:

 

زیلان عثمانی – در حدود 500 خانوار

زیلان روسیه (ماوراء قفقاز) قریب هزار خانوار

زیلان ایران – نزدیک به 100 خانوار.

 

عشیرت زرزا نیز یکی از عشایر بزرگ در غرب کردستان بود. به علت اشغال اراضی آنان توسط بابانها، به سوی مشرق حرکت و در منطقه اشنویه مسکن گزیدند و در قرن 19 در این جا به صورت یک عشیرت کامل درآمدند. قسمتی از آنها در خاک شمزینان زندگی می کردند.

 

در باره عشیرت بزرگ جاف هم فاکت های جالب زیر قابل ذکر است: جور و بیداد سران عشیرت موجب شد که 17 طایفه و از آن جمله طوایف قبادی، باباجانی، ولدبیگی، ایناخی و امامی از عشیرت جاف جدا شوند. ده طایفه از این 17 طایفه، هر یک به عشیرت مستقل تبدیل شد. و این 10 عشیرت در جوانرود واقع در کردستان ایران زندگی کرده تابع والی اردلان بودند. ولی 6 طایفه دیگر داخل ترکیب عشیرت گوران شده در آن مستحیل گشتند و موجودیت مستقل خود را از دست دادند. یک طایفه باقیمانده نیز بعلل نامعلوم به یمن مهاجرت کرد.

 

طرز پیدایش عشایر مکری، جاف، باجلان، شکاک و غیره که در جای خود شرح داده شده نیز تا حدودی تائیدی بر نظرات فوق است.

 

فاکت ها نشان می دهد که هنگام تلاشی و تجزیه یک عشیرت، در رابطه با کم و کیف علل این تلاشی و تجزیه، به جای آن یک و یا چند عشیرت جدید بوجود می آمد. این علل می توانست رویدادهای سیاسی و نظامی، کمبود مرتع، اشغال شدن اراضی عشیرت به دست دیگران، کشمکش های داخلی عشیرت، محو شدن اغنام و احشام در نتیجه اپیدمی حیوانی و یا خشکسالی، غارت و غیره باشد. گاهی نیز به جای عشیرتی که از هم می پاشید عشیرت جدیدی بوجود نمی آمد.

 

و اما انحلال و نابودی یک عشیرت موجود مستلزم علل منطقی خود بود. از آن جمله می بایست اولا) عشیرت خاکش را از دست بدهد و ثانیا) حاکمیت محلی خود را گم کند. باید تصریح کرد که طبق اسناد موجود، در دوران رونق و سلطه سیستم عشیره ای هیچ عشیرتی از طریق فروختن خاکش منحل و متلاشی نگشته است. اگر هم چنین عشیرتی موجود بوده باشد باید آن را استثنایی در قاعده کلی حساب کرد.

 

گسترش یافتن تمایل افراد برخی از عشایر برای کار کردن در دستگاه حکومتی در مراکز ولایات و ایالات و پایتخت کشور در دو قرن اخیر، که موجب تبدیل شدن هسته مرکزی عشیرت مربوطه به "شهرنشین" می گردید، عامل دیگر فروپاشی سیستم عشیره ای بود. عشایر زنگنه، سیامنصور، روژکی، اردلان، چیگینی و دیگران را می توان به مثابه نمونه هایی بر این مطالب مثال آورد. سران عشیرت زنگنه که در دوران شاه سلیمان صفوی در حکومت مرکزی ایران نقش برجسته ای داشتند، به تدریج به شهر کرمانشاه نقل مکان کرده و در آنجا مسکن گزیدند. بدین علت و بعلل دیگر در قرن 19 زنگنه به مثابه عشیرت در این منطقه دیگر وجود نداشت.

 

انحلال و نابودی عشیرت از طریق مذکور در فوق اصولا مربوط به دورانی بود که اقتصاد طبیعی حکمران بر جامعه بود. ولی از قرن 19 که فروپاشی اقتصاد طبیعی سرعت هر چه محسوس تری کسب می کرد، فروپاشی عشایر طرق جدیدی نیز داشت. مثلا عشیرت یازوکی که بر چاروادارها حکمرانی می کرد، حتی قرن ها قبل در ارتباط با همین حرفه از کردستان به حوالی تهران نقل مکان کرد و در اینجا به مثابه عشیرت از هم پاشید.

 

هنگام بررسی تاریخ عشایر کردستان به منظور روشن کردن تکوین، تامل و افول یک یک آنها، مسئله مهمی که می توان آن را یک قانونمندی حساب نمود، جلب نظر می کند و آن این است که در مرحله معین زندگی و جریان تکامل هر عشیرتی، در داخل آن چند هسته بوجود می آمد که از لحاظ اقتصادی، سیاسی و جنگی نقش مسلط رقابت آمیز بازی می کردند. سپس تحت تاثیر عللی که در بالا به آنها اشاره شد، این هسته ها از هم مجزا و مجزاتر و روابط اقتصادی، سیاسی، جنگی و اتنیک در داخل مجموع عشیرت به سستی می گرایید و فروپاشی آن آغاز می شد. در جریان فروپاشی عشیرت موجود بر اطراف هسته های فعالی که در داخل آنها بوجود آمده بود نطفه عشیرت های جدیدی بسته می شد. این پروسه بعد از مدتی در داخل عشیرت جدید باز هم تکرار می گردید و یک نوع سلسله تداوم بوجود می آمد. به طوری که اگر به دقت توجه شود معلوم خواهد شد که ریشه بسیاری از آخرین عشایر کردستان در تاریخ قرون وسطی نهفته است. خلاصه این که در دورانی که شرایط موجودیت سیستم عشیره ای هنوز وجود داشت، فروپاشی یک عشیرت به معنای تولد یک و یا چند عشیرت جدید بود. ولی این قانونمندی قبل از قرن 19 آخرین دوران خود را طی کرد و از این پس اگر هم برجای عشیرت قدیم نطفه عشیرت جدید بسته می شد، ولی تاریخ دیگر امکان رشد و تولد به این نطفه ها نمی داد.

 

پس از یادآوری برخی از عمده ترین پروسه های تاریخی سیستم عشیره ای، باید به چارچوب زمانی دوران مورد بحث برگشت. باید گفت که از قرن 19 کردستان داخل دورانی می شد که شرایط موجودیت سیستم عشیره ای به تدریج نابود می گشت و لذا امکان به اصطلاح "تجدید تولید" عشیرت برای همیشه برچیده می شد. از اواخر قرن 19 این پروسه محسوس تر شد و سرعت بیشتری کسب نمود. برخی علائم عمده دوران فروپاشی سیستم عشیره ای عبارت بود از:

 

1) اقتصاد به تدریج و با سرعت فزاینده ای سرشت طبیعی خود را از دست می داد

 

2) حالت "اشتراک" آرکائیک از مالکیت ارضی حذف می شد و بر روی زمین مالکیت خصوصی تمام و کمال برقرار می گشت.

 

3) دستگاه دولتی جدید بوجود می آمد که سرشت بورژوایی داشت و سیستم تیول جنگی که یکی از عمده ترین اشکال کشور داری فئودالی بود، برچیده می شد.

 

4) به حالت تلفیق شدن مالکیت ارضی و حاکمیت محلی در شخص واحد خاتمه داده می شد. پس از انقلاب مشروطه این علائم و گرایش ها برجستگی و شدت بیشتری یافت و به پایه سیاست دولت مبدل گشت.

 

در ربع دوم قرن 20 و حتی در نیمه دوم آن هم در کردستان اسامی عشایر هنوز بر سر زبان ها بود و گروه هایی از مردم با نام های عشیره ای از قبیل منگور، شکاک، گوران، جلالی، تیلکو، گورک، دیبوکری، جوانرو، کلهر، سنجابی و غیره نامیده می شدند. ولی باید گفت که این "عشایر" چیزی جز شبح بیجان عشایر گذشته نبودند. زیرا اینان دیگر دارای مالکیت اراضی "مشترک" نبودند و اتحاد سیاسی و جنگی و حاکمیت محلی خود را نداشتند، بلکه اشخاص منفرد دارای مالکیت خصوصی مختص به خود بودند و نه بیش. همان طور که مالکیت خصوصی ارضی به صورت تکامل یافته و بلاشریک در اختیار آنان قرار گرفته بود، حاکمیت دولتی نیز به صورت تام و تمام در دست دولت مرکزی، یعنی حکومت پهلوی متمرکز گشته بود که نماینده طبقاتی این ملاکان "جدید" و سرمایه داری کمپرادور و وابسته ایران بود.

 

حتی در آغاز قرن 20 مدودف ایرانشناس روس این جریان را احساس کرده بود و می نوشت که گرچه کردها به قبایل زیادی تقسیم می شوند، ولی اکنون این تقسیمات به سوی نابودی می رود. کردهای زیادی یافت می شوند که خود نمی دانند به کدام قبیله منسوبند. و شاملوف در سال 1934 (1313) می نوشت که در جامعه کردستان گرچه بقایای عشایر به چشم می خورد، ولی دیگر به هیچ وجه نمی توان ادعا کرد که گویا در کردستان سیستم عشیره ای حکمفرماست.

 

برای مطالعه بخش های پیشین لینک های زیر را مشاهده کنید:                                                                                     

1-       http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/khodmokhtari.h

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/galavish.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/galavigh.html

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/galavijh.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/galavigh.html

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/glavigh.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/galavigh.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/galavigh.html

9 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/galavigh.html

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/galavij.html

11 -  http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/galavijh.html

12- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/galavigh.html

  http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/galavigh.html  13-

14-http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/galavigh.html

 

 

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:    

https://telegram.me/rahetude

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 565 راه توده - 4 شهریور ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت