سرمقاله راه توده 579 دوران "ترامپ" وحشتناک ترین و تاریخی ترین فرصتها
|
سخنی گزاف نیست اگر پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا را مهمترین حادثه سده بیست و یکم بدانیم. حادثهای که ابعاد و پیامدهای خود را بتدریج آشکار میکند و میتوان آن را با پیامدهای فروپاشی اتحاد شوروی مقایسه کرد. البته هیئت حاکمه ایران دچار خوش خیالی نشود، چون نه ترامپ و نه دیگر رهبران امریکا به هیچ عنوان قصد فروپاشاندن آن کشور را ندارند؛ برعکس سخن بر سر مجموعه تدابیری است که برای جلوگیری از این فروپاشی و حفظ امریکا به عنوان نیرومندترین کشور سرمایهداری و تبدیل کردن آن به کانونی امن در جهانی در حال فروپاشی در نظر گرفته است. برای آنکه بتوان به درک ابعاد راهبرد جدید رهبری امریکا نزدیک شد میتوان از برنامه های ترامپ برای خاورمیانه آغاز کرد که بعنوان نظرات ترامپ در زمینه حفاظت از آب و هو ا و محیط زیست اعلام می شود. ترامپ اعلام کرده که امریکا از توافق پاریس پیرامون تغییرات آب و هوایی خارج میشود و در داخل کشور اجازه بهره برداری از نفت و منابع فسیلی و زغال سنگ و غیره را صادر خواهد کرد. البته برای رسانههای غربی و دنباله روهای ایرانی آنها، این هم نشانه دیگری از "پوپولیسم" و دیوانگی ترامپ و بیتوجهی وی به محیط زیست است ولی اگر نتوان این تدابیر را قلب همه برنامههای آینده هیئت حاکمه امریکا دانست؛ لااقل کلیدی است که از طریق آن میتوان به صندوقخانه پنهان استراتژی جدید هیئت حاکمه راه یافت. موضوع در واقع بسیار ساده است: همانطور که در برنامه رسمی ریاست جمهوری ترامپ آمده است امریکا باید به "استقلال انرژی" دست یابد. بعبارت دیگر امریکا میخواهد به وابستگی خود، به ویژه به نفت خاورمیانه پایان دهد و این یعنی باز شدن راه برای تغییری بنیادین در سیاستهای جهانی امریکا با پیامدهای غول آسا برای خاورمیانه و ایران و جهان. تغییری که از هم اکنون رهبران اروپایی خطر آن را احساس کرده اند و مسافرت مقامات آلمان و انگلستان به منطقه و دیدار با مقامات عربستان در چارچوب مقابله با همین خطر است. ترامپ در دوران کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری بارها تاکید کرد که امریکا هزاران میلیارد دلار برای تامین امنیت جریان نفت خاورمیانه هزینه میکند در حالیکه سود آن به جیب چین میرود. یعنی امریکا خاورمیانه را برای تامین جریان نفت به چین امن کرده است. ترامپ حتی توافق پاریس را "اختراع چینیها برای غیررقابتی کردن تولیدات امریکا" نامید. امریکا با بازگشت به منابع انرژی فسیلی داخل امریکا و نفت معمولی و نامتعارف که احتمالا باید با توسعه دیگر منابع انرژی اتمی و آبی و بادی و خورشیدی و غیره نیز توام شود، دیگر نیازی به نفت خاورمیانه نخواهد داشت و در اینصورت نیازی به تامین امنیت جریان نفت نیز نخواهد داشت. در خوش بینانه ترین حالت امنیت جریان نفت خاورمیانه اهمیتی برای امریکا نخواهد داشت. در حالت بدبینانه نه تنها علاقهای به امنیت آن ندارد بلکه ترجیح میدهد که اصلا این جریان نفت قطع شود تا اقتصاد چین و خواه و ناخواه اروپا که به نفت خاورمیانه وابسته است زمین بخورد. آنوقت است که شعارها و شاخ و شانه کشیدن های فرماندهان سپاه و جناح راست جمهوری اسلامی که اگر امریکا به ایران حمله کند خلیج فارس را به آتش میکشیم و تنگه هرمز را میبندیم، از همیشه پوچ تر و توخالی تر میشود، چرا که نه تنها بستن راه نفت دیگر تهدیدی برای امریکا نیست، بلکه تشویق حمله به ایران است تا این جریان نفت قطع شود. به این ترتیب استراتژی آینده امریکا از همینجا کم و بیش روشن میشود. حتی امریکا میکوشد وابستگی خود را نه تنها به نفت بلکه اصولا به اقتصاد جهانی تا آنجا که میتواند کاهش دهد و در صورت لزوم قطع کند. در نهایت، هر عاملی که موجب شود امریکا به اقتصاد بخشی از جهان و امنیت آن وابسته باشد باید قطع شود. این تنها راهی است که به امریکا امکان می دهد در صورت لزوم بصورت یک جزیره امن در جهانی ناامن در بیاید؛ جزیره کاملا امنی که مرکز سرمایه و تولید و صنعت جهان؛ مهمترین و بزرگترین تولید کننده جهان باشد. رهبران امریکا بدنبال ایجاد شرایطی هستند که در زمان معین بتوانند همه نیازهای مردم خود را در داخل خود کشور تولید کند و در همان داخل امریکا هم مصرف کند. هرج و مرج، جنگ، فروپاشی هیچ کشور، هیچ منطقه و هیچ قارهای نباید بتواند به اقتصاد امریکا لطمه بزند. تا زمانی که اقتصاد امریکا به اقتصاد جهانی وابسته است، باید هزینه حفظ وضع موجود، یعنی حفظ امنیت رقبای خود را بپردازد. ترامپ رسما اعلام کرده است که امریکا دیگر حاضر نیست نه برای امنیت خاورمیانه، نه اروپا و نه کره جنوبی هزینه کند. چنین چیزی تنها درصورتی ممکن است که بتوان رابطه اقتصاد امریکا با اقتصادهای این مناطق را قطع کرد یا لااقل نشان داد که امریکا آماده است در جهت قطع این وابستگی حرکت کند. با قطع یا کاهش این وابستگی، در یک نگاه خوش بینانه امنیت دیگر نقاط جهان برای امریکا اهمیت نخواهد داشت، در حالت بدبینانه هر چه جهان بیشتر در جنگ و هرج و مرج فرو رود برای امریکا بهتر است. امریکای ترامپ می خواهد جهان را بر سر یک دو راهی قرار دهد: یا همه در تامین هزینه های نظامی امریکا مشارکت می کنند و بخشی از 20 هزار میلیارد دلار بدهی دولتی امریکا را تقبل می کنند و هر امتیاز اقتصادی و تجاری که امریکا خواست به این کشور می دهند، یا امریکا پای خود را کنار می کشد و کاری می کند تا جهان در جنگ و ناامنی فرو رود. این در واقع و در نهایت بازگشت به همان راهبردی خواهد بود که تا پیش از جنگ جهانی دوم راهنمای سیاست امریکا بود و به امریکا اجازه داد که پای خود را از دو جنگ جهانی کنار بکشد و در پایان آن با ویرانی اروپا و شوروی و ژاپن به آقای جهان تبدیل شود. اکنون هم آخرین راه حل، لااقل برای بخشی از رهبری امریکا، آن است که روسیه و اروپا و ژاپن و چین و کشورهای خاورمیانه به جان همدیگر بیفتند و همدیگر را ویران و خاکستر کنند. حال که جهان تک قطبی با محاصره روسیه و چین به نتیجه نرسید، پس، از راهی دیگر باید به این جهان تک قطبی زیر رهبری امریکا رسید و آن هم ایجاد امکان تبدیل شدن به تنها جزیره امن در جهانی ویران از جنگ و ناامنی است. مهمترین عاملی که این امنیت امریکا را تهدید میکند موشکهای اتمی روسیه است. برای حل این مسئله تنش زدایی با روسیه در دستور کار است. امکان تهدیدهای تروریستی از مرزهای زمینی هم وجود دارد که امریکا فقط با کانادا و مکزیک مرز زمینی دارد. از مرزهای کانادا که فعلا خطر امنیتی متوجه امریکا نیست، هر چند کنترل مرزی وجود دارد. مرزهای مکزیک را هم به بهانه جلوگیری از مهاجرت دیوار آهنی کشید و گسترش خواهند داد. تهدیدهای داخلی اقتصاد و بیکاری را هم که با ایجاد کار و جلب سرمایه قصد حل آن را دارد. در اینجا فقط یک تهدید باقی میماند و آن هم تهدید اتمی ایران است. تناقضی که در مواضع ترامپ درباره سوریه و داعش و کناره گیری از امور جهانی و عدم سرنگونی دولتها و غیره با موضع ضد برجام آن وجود دارد در اینجاست. هیچ عاملی، هیچ نیرویی، هیچ کشوری در جهان نباید بتواند سایهای از تهدید امنیتی بر روی امریکا داشته باشد. شاید اینکه ایران سلاح اتمی داشته باشد یا نداشته باشد برای امریکا مهم نباشد، بشرطی که این سلاحها را بخواهد علیه همسایگان خود به کار برد، همانگونه که موشکهای اتمی هند و پاکستان به سوی یکدیگر نشانه رفته است و دیگران از آن احساس ناامنی نمیکنند. برای امریکا مسئله مهم تر از سلاح اتمی، برد موشکهای ایران است، برد این موشک ها نباید امنیت امریکا را، واقعی یا ادعایی، تهدید کند. بنابراین خطر احتمالی حمله نظامی امریکا به ایران اکنون دلایل و ابعاد و پیامدهایی کاملا متفاوت با حمله نظامی دوران جرج بوش دارد. بوش در چارچوب یک استراتژی دیگر حرکت می کرد و میخواست ایران را ضعیف کند یا به مدار همکاری با غرب در محاصره روسیه بکشاند. امریکای ترامپ دنبال چنین هدفی نیست. اصلا دوستی یا دشمنی ایران هم شاید دیگر جزیی از هدف های آن نباشد. وقتی امریکا، در چارچوب استراتژی جدید خود و در درازمدت، دوستی اروپا برایش اهمیت نداشته باشد دوستی ایران چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟ حمله نظامی امریکا به ایران از آنرو خواهد بود که هیچکس در جهان تصور نکند که از جانب ایران کمترین خطری امنیت داخل امریکا را تهدید میکند. اگر رهبری ایران در مواضع کنونی خود درجا بزند، به محض آنکه امریکا به وابستگی خود به نفت خاورمیانه خاتمه دهد حمله به تاسيسات نظامی و اتمی ایران قطعی است و تازه این بهترین حالت متصور خواهد بود. بهترین حالت از این جهت که حالتهای بدتر میتواند توام با ویران سازی بخشهای بزرگی از بنیه صنعتی و شهرها و مردم ما توام باشد. بهانه خطر اتمی ایران برای امنیت امریکا، حتی اگر واقعی هم نباشد، بهترین دستاویز برای حمله به ایران و مسدود کردن جریان نفت خاورمیانه به سمت چین و اروپاست، که اگر خوش بینانه تصور کنیم هدف همه هیئت حاکمه امریکا نیست، قطعا هدف نهایی بخشی از آن است. ایران حالا برود تنگه هرمز را ببنند یا به عراق و افغانستان و عربستان و هر جای دیگر که دوست دارد حمله کند، همه در چارچوب همان سیاست و استراتژی نوین رهبری امریکا خواهد بود. از این نظر، برای تامین امنیت ایران و منطقه و صلح جهانی، هیچ سیاست خارجی دیگری جایگزین سیاست خارجی کنونی دولت روحانی که در جهت همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان و جهان حرکت میکند وجود ندارد. بدیهی است وجود یک کشور سرمایهداری امن و منزوی در جهانی ناامن در درازمدت یک توهم است. حتی اگر معتقد نباشیم که رهبران امریکا از هم اکنون پیش بینی بهترین و بدترین حالت ها را کردهاند و خود را برای یک دوران دوباره آقایی بر جهانی که در جنگ و رقابت و نئولیبرالیسم ویران یا فرسوده شده آماده میکنند؛ حداقل این است که سرمایهداری امریکا بسرعت تضادهای خود را بروز میدهد و افزایش تولید صنعتی در داخل امریکا به نیاز به نیروی کار و افزایش وزن طبقه کارگر میانجامد و جنبشهای اجتماعی که برای یک دوره عقب نشینی کرده بودند دوباره به صحنه باز میگردند و احزاب چپ سر بلند میکنند و نظم آن را به چالش میکشند و رهبران سرمایهداری دوباره به دنبال یک راه حل برون رفت از بحران از طریق جهانی خواهند بود. بنابراین این دوران نمیتواند خیلی طولانی باشد. روی کار آمدن ترامپ در امریکا نوعی عقب نشینی دربرابر شکست اقتصادی در برابر چین و ناکارآمدی استراتژی نظامی دربرابر روسیه است، که هر دو بصورت بحران نئولیبرالیسم اقتصادی درآمده است که قرار بود تضادهای سرمایهداری را حل و این نظام را به "پایان تاریخ" بشری تبدیل کند ولی برعکس تضادها را به مرحله انفجاری رساند. این عقب نشینی از این جهت مثبت و حامل فرصتهایی تازه است. اما رهبران سرمایهداری امریکا میخواهند از این عقب نشینی ناگزیر سکوی پرشی برای آقایی بعدی بر جهان بسازند و این جنبه خطرناک آن است. بنابراین دورانی که با دونالد ترامپ در امریکا آغاز میشود، دورانی است از تاریخی ترین فرصتها و وحشتناک ترین خطرها، به ویژه برای کشورهایی مانند کشورما. همه چیز بستگی به این دارد که مردم و رهبران جهان و ایران چگونه با این دوران روبرو شوند و چگونه از آن عبور کنند.
به تلگرام راه توده بپونديد: https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 579 راه توده - 25 آذر ماه 1395