پیشرفت و پسرف و چه معنای تاریخی دارند! دکتر سروش سهرابی
|
پس از بررسی پیشرفت باید دید که پسرفت به چه معناست. پسرفت چیست؟ این مفهومی است که همچون پیشرفت امری بدیهی بنظر می رسد و غالبا با "عقب ماندگی" یکی پنداشته می شود. به راحتی می توان با مشاهده ایران و انگلستان سده نوزدهم به عقب ماندگی یکی نسبت به دیگری پی برد. مشاهده این عقب ماندگی به شکل گیری این درک انجامیده که ایران و کشورهای مشابه آن بنا به دلایلی در تاریخ خود دچار ایستایی، عدم تحول، یا کندی رشد بوده یا شده اند که نتیجه آن "عقب ماندگی" نسبت به برخی قدرت های اروپایی شده است. در حالیکه مفهوم "پسرفت" درکی دیگر را در برابر ما می گذارد. پسرفت برخلاف عقب ماندگی نسبت به کشوری دیگر سنجیده نمی شود بلکه نسبت به پیشینه همان کشور سنجیده می شود. آنچه موجب می شود یک کشور نسبت به کشور دیگر عقب بماند یک بحث است، آنچه موجب می شود از گذشته خود نیز واپس رود بحثی دیگر است. اگر درک عقب ماندگی حاصل یک مقایسه و ساده ترین شکل مقایسه است، پسرفت موضوع شناخت یک مکانیسم و یک سازوکار پیچیده تر است، سازوکاری که برای شناخت آن باید لایه های سطحی واقعیت را که بصورت موانع شناخت عمیق عمل می کنند کنار زد.
"پسرفت" از نظر موضوع بررسی ما، در نقطه مقابل "پیشرفت"، یعنی کاهش در انسجام یک "سیستم" نسبت به گذشته آن است. اگر پیشرفت همان فرارویی و گذار از جوامع پراکنده در کنار هم در یک قلمرو جغرافیایی، به یک جامعه دارای پیوندهای ارگانیک با هم است، پسرفت به طور معکوس به معنای گسسته شدن پیوندهای پیشین و واگرا شدن بیشتر اجزای یک سیستم است بطوری که در درجه اول امکان رفتن به مراحل بالاتر را سد می کند و در ادامه به یک واگرایی همه جانبه می انجامد بطوری که کارکرد کل سیستم را بر روی پایه های پیشین آن دچار اخلال می کند.
ایران در یک مرحله از تاریخ خود یعنی از اواخر سده شانزدهم و به ویژه در سده هفدهم به تدریج دچار پسرفت می شود. پسرفت ایران تقریبا همزمان است با پسرفت شمار بسیاری دیگر از کشورها از چین تا عثمانی و مصر و اسپانیا و پرتقال. همه اینها همزمان است با پیشرفت چند کشور در اروپا. بنابراین ناگزیر باید معتقد بود که این دو روند پسرفت گسترده جهانی و پیشرفت محدود چند کشور دو روند جدا از یکدیگر نبوده بلکه اجزای مختلف یک روند واحد بوده اند. این روند واحد چه بوده است؟
از سده های پانزدهم و شانزدهم تحولات جهانی شتاب می گیرد و تولید و مبادله کالایی ابعادی گسترده و جهانی پیدا می کند. آنچه در این دوران روی داد و پیشرفت و پسرفت دو سمت آن هستند یک روند واحد بود که مضمون آن عبارت بود از افزایش وزن مبادلات کالایی در جهان بر مبنای شکل های متفاوت تولید کالایی و بر محور کسب سود. گسترش مبادله کالایی جهانی در سطح جهانی مشروط به آن بود که کشورها به صورت مکمل یکدیگر عمل کنند و نیازهای همدیگر را تامین کنند. در نتیجه و در جریان این روند، در یک دوران طولانی و تحت تاثیر یک سلسله از عوامل، برخی کشورهای اروپایی در سمت تولید کالای ساخته شده گرایش یافتند که موجب شد همگرایی تجارت و پیشه وری در آنان افزایش یابد و تجارت تابع نیازهای پیشه وری و رشد مانوفاکتوری و سپس صنعتی شود. وزن اقتصاد کالایی ناشی از این همگرایی منجر به تشکیل تدریجی جوامعی همگراتر شدند که در سایه آن می توان تغییر مناسبات تولیدی را دید و فراتر از آن حتی تغییرات فرهنگی و سیاسی تدریجی را هم درک کرد. برعکس، در همین دوران در بخش دیگر تولید کننده در جهان یعنی در آسیا و جنوب اروپا همگرایی موجود میان تجارت و پیشه وری بر هم می خورد؛ همگرایی که بدون آن اصولا هیچ کشوری نمی توانست به قدرتی مهم تبدیل شود.
در گذشته تاریخی، تجارت منطقه ای یا بینالمللی اصولا شامل صدور کالاهایی بوده که در یک کشور تولید می شده، و وارد کردن کالاهایی که در آن کشور نبوده یا کمیاب بوده است. ولی روندی که از سده شانزدهم آغاز می شود امکان تغییر اهداف تجارت را فراهم می کند. تجارت دیگر وسیله ای برای تامین و توزیع نیازهای کشورها و مناطق مختلف نیست، بلکه وسیله ای برای کسب سود است. این تغییر سمت تجارت در کشورهای شرقی روندی را آغاز می کند که پیامد آن افزایش اهمیت تجارت به زیان پیشه وری است و نه افزایش همگرایی تجارت و پیشه وری. به همین دلیل همه تاریخ بعدی ایران را اگر نگاه کنیم در همه جا، برخلاف کشورهای پیشرفته اروپا، سخن از "تجار" است و نه سخن از پیشه وران یا صاحبان کارگاه ها و مانوفاکتورها و صنایع.
تلاش کشورهای شرقی مانند ایران و چین و عثمانی برای دست یافتن به سهمی از طلا و نقره امریکا آنان را ناگزیر وارد نظام مبادله جهانی کرد. ایران برای سهم بردن از طلا و نقره جهانی به تولید ابریشم و بعدها پشم و دیگر مواد خام و معدنی و کشاورزی روی آورد و دلیل آن هم در آغاز آن بود که پول و طلا و نقره در آنسوی دنیا و تحت کنترل کسانی دیگر بود که نوع تقاضا را تعیین می کردند. نتیجه این نحوه ورود به مبادلات کالایی جهانی بر مبنای تولید مواد خام کشاورزی عبارت بود از افزایش نقش زمین و وزن کشاورزی در اقتصاد بجای کاسته شدن از اهمیت آن، افزایش نقش تجارت و مستقل شدن آن از پیشه وری، گسسته شدن ارتباط کشاورزی و معدن با پیشه وری؛ یا بعبارت دیگر گسسته شدن ارتباط همه بخش های اقتصادی با پیشه وری و وابسته شدن آنها به نیازهای تجارت. یعنی نه تنها ارتباط پیشه وری با تجارت به تدریج و البته با سرعت زیاد گسسته می شود، که کشاورزی و معدن هم که در گذشته بیش از تجارت تابع نیازهای پیشه وری بودند، تابع تجارت می شوند. تجارتی که در گذشته به تداوم یا رشد پیشه وی یاری می رساند علیه آن وارد عمل می شود و همه بخش های اقتصاد را نیز با خود می کشاند. بدینسان سیستم و نظم قبلی که دارای انسجام معین میان اجزای آن یعنی میان کشاورزی، معدن، تجارت و پیشه وری بود به هم می ریزد و اجزای سیستم علیه یکدیگر وارد عمل شده و همه تابع اهداف تجارت به زیان پیشه وری می شوند. پسرفت تاریخی ایران همین از میان رفتن پیوندهای پیشین میان اجزای سیستم تولید اجتماعی، وارد شدن آنان به عمل علیه یکدیگر، تابع شدن همه شاخه های اقتصادی به اهداف کسب سود، مانع ایجاد کردن تجارت در برابر رشد پیشه وری؛ و به همراه آن علیه رشد علم و تکنولوژی و نیروهای مولده ای بود که تنها در پیوند با رشد پیشه وری معنا داشت. در نتیجه همه اینها، شهرها که مراکز پیشه وری و رشد اقتصادی بودند به انحطاط دچار شدند و همراه با آنها همه کشور رو به انحطاط گذاشت.
نحوه ورود ایران به مبادلات کالایی جهانی و سهم بردن ایران از این مبادلات، هرچند به طور موقت به کسب ثروت انجامید و رونق و شکوهی زودگذر بوجود آورد، اما تمام امکان های کشور را برای پیشرفت های بعدی که تنها بر مبنای رشد پیشه وری ممکن بود سد کرد.
|
شماره 540 راه توده - 22 بهمن ماه 1394