راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

80 صفحه

درماندگی

آقای کاتوزیان

 

 

 

در سال های اخیر و با بالا گرفتن بحث پیرامون موانع پیشرفت یا دلایل عدم پیشرفت ایران نظریه های مختلفی در این زمینه ارائه شده است و می شود. یکی از آنها نظریه ای است که دکتر همایون کاتوزیان طرح کرده و خود آن را نظریه "جامعه کوتاه مدت" می نامد. آقای کریم ارغنده پور هم در این زمینه گفتگویی با ایشان انجام داده که با عنوان "در جستجوی جامعه درازمدت" منتشر شده است. (تهران، نشرنی، ۱۳۹۲)

موضوع این نوشته بررسی این گفتگو و همچنین ارزش نظریه جامعه کوتاه مدت آقای کاتوزیان است. گفتگویی که در نوع خود بسیار جالب است چرا که هم پرسش کننده یعنی آقای ارغنده پور و هم پاسخ دهنده یعنی دکتر کاتوزیان در این گفتگوی هشتاد صفحه ای اصل مسئله را دور زده اند یعنی این مسئله که نظریه جامعه کوتاه مدت به چه پرسشی می خواهد پاسخ دهد. ممکن است بنظر بدیهی بیاید که پرسش موضوع گفتگو و نظریه پردازی دکتر کاتوزیان همان "عقب ماندگی" ایران است. ولی اگر این موضوع بدیهی است چرا در این گفتگو اصلا مطرح نمی شود؟ چرا به صراحت گفته نمی شود با نظریه جامعه کوتاه مدت قرار است به مسئله عقب ماندگی تاریخی ایران پاسخ داده شود یا نه؟!

ظاهرا آقای کاتوزیان با این اندیشه که نظریه باید به پرسش پاسخ دهد موافق نیست و مدعی است که نظریه وی می خواهد تاریخ ایران را تبیین کند و بهتر بفهمد. به گفته ایشان "ما آکادمیسین ها تئوری پردازی می کنیم که مسائل جامعه را بهتر بفهمیم." برای این "بهتر فهمیدن" ایشان به مقایسه دست می زند و می گوید: "من در روش شخصی ام که قیاس دقیق با تاریخ اروپاست ... اصل داستان هم این است که جامعه ی ایران قانونمند نبوده و بر همین اساس هم زندگی ها قابل پیش بینی نبوده. ... دولت نماینده طبقات اجتماعی نبود چنان چه در اروپا بود... جامعه ی ایران اگر چه در هر مقطع زمانی اعیان و اشراف داشت ولی در قیاس با جامعه اروپایی طبقاتی نبود. در اروپا طبقات اجتماعی بلند مدت بودند. نسل اندر نسل مالک بودند، مقام داشتند و ... "

اگر هدف از نظریه پردازی ایشان پاسخ به یک پرسش نیست بلکه تبیین تحولات تاریخ ایران به طور کلی است چرا برای نظریه پردازی تحولات ایران باید آن را با اروپا مقایسه کرد؟ چرا نرویم ایران را مثلا با افریقا مقایسه کنیم و ببینیم در افریقا چه گذشته که در ایران نگذشته یا چرا تاریخ ایران را با بومیان امریکا و بعد با ایالات متحده مقایسه نکنیم؟ پس اگر تاریخ ایران با اروپا مقایسه می شود معلوم است که از این مقایسه هدف دست یافتن به دلایل پیشرفت اروپا و عدم پیشرفت ایران باید باشد واگرنه دلیل دیگری برای نظریه پردازی تاریخ ایران بر مبنای مقایسه "دقیق" با اروپا و فقط اروپا وجود ندارد.

دکتر کاتوزیان درباره انتقاد بر نظریه خود می گوید: "طرز انتقاد از آن برچسب زدن نیست ... می توانند استدلال کنند که چرا حرف من غلط است. یا می توانند از شواهدی که مطرح کرده ام ایراد بگیرند."

وقتی ایشان مشخص نمی کند نظریه ایشان به چه پرسشی قرار است پاسخ دهد چگونه اثبات کنیم که نادرست است؟ نظریه باید بتواند به یک پرسش پاسخ دهد نه آنکه شاهد بر صدق خود ارائه کند. واگرنه هزاران نظریه پوچ می توان طرح کرد که همه شواهد هم آنها را تائید کند. مثلا می توان یک نظریه ارائه داد که همه پادشاهان یا خانواده شاهی در ایران در طول تاریخ آن در زیر هشتاد سالگی مرده اند یا کشته شده اند. می توان دهها کتاب در این باره نوشت و زندگی همه شاهان ایران را زیر و رو کرد و صدها شاهد در این باره آورد و با دلایل محکم و غیرقابل خدشه این نظریه را اثبات کرد. ولی فهمیدیم و پذیرفتیم که همه شاهان ایران در زیر هشتاد سالگی کشته شده اند یا مرده اند؛ که چی؟ چه نتیجه ای می گیریم؟ چه مشکلی حل می شود؟ به چه پرسشی این نظریه قرار است پاسخ دهد؟ درست بودن یک نظریه بر مبنای شمار و درستی شواهدی که ارائه می دهد تعیین نمی شود، بلکه بر مبنای توانایی آن در پاسخ به پرسش مقابل آن تعیین می شود. تا زمانی که روشن نشود نظریه مرگ همه پادشاهان ایران در زیر هشتاد سال به چه پرسشی قرار است پاسخ دهد نمی توان روشن کرد درست است یا نادرست. اگر این نظریه می خواهد مثلا متوسط حداکثر سن مردم ایران را از روی سرنوشت شاهان تعیین کند می توان آن را نظریه ای کمابیش درست دانست یا لااقل مربوط دانست. ولی اگر مدعی است می خواهد به پرسش عقب ماندگی امروزین ایران یا دلایل خشکی آب و هوا یا ریشه های مهاجرت از روستاها یا علل کشت خربزه در خراسان پاسخ دهد بدیهی است که نظریه ای است بی ربط و نادرست.

نظریه دکتر کاتوزیان درباره نبود قانون در تاریخ ایران به همان اندازه درست و غیرقابل خدشه است و شاهد در درستی آن می توان ارائه داد که نظریه مرگ شاهان ایران در زیر هشتاد سال؛ و به همان اندازه هم ارزش آن بستگی به پرسشی دارد که می خواهد بدان پاسخ دهد.

اگر هدف از این نظریه پاسخ به پرسش "عقب ماندگی" یا چرایی عدم پیشرفت ایران است که نادرستی آن آشکار است. ایران از زمان کوروش و داریوش تا ساسانیان و سلجوقیان و تا دوران صفویه "قانون" در مفهوم مورد نظر آقای کاتوزیان نداشته یا به ادعای ایشان "جامعه کوتاه مدت" بوده ولی عقب مانده نبوده است. اتفاقا برعکس در زمره پیشروان فرهنگ و تمدن جهانی بوده است. بنابراین بین نبود قانون و عقب ماندگی در سراسر تاریخ ایران هیچ ارتباط منطقی و علت و معلولی نمی توان برقرار کرد.

انحطاط ایران پدیده ای است مربوط به سده شانزدهم میلادی به بعد و همزمان است با یک انحطاط در سطح جهانی، یعنی در سرتاسر آسیا، افریقا، امریکا و جنوب اروپا. بنابراین سرچشمه های انحطاط یا عقب ماندگی ایران را باید اولا در حوادث پس از سده شانزدهم و ثانیا در روندهایی که سراسر جهان را تحت تاثیر قرار داده است جستجو کرد. (در این زمینه نگاه کنید به مقالات دکتر سروش سهرابی در راه توده). هر نظریه ای که بخواهد ریشه های عقب ماندگی ایران را به عوامل داخلی و به دوران کوروش و داریوش و ساسانیان و بنی عباس و سلجوقیان و ... بکشاند پیشاپیش محکوم به شکست است.

اگر دکتر کاتوزیان کمی فروتنی پیشه می کرد و بجای آنکه نظریه ای برای کل تاریخ ایران ارئه دهد دامنه آن را به دوران اخیر و پس از صفویه محدود می کرد و نبود قانون را نه "عامل عقب ماندگی" بلکه یکی از موانع پیشرفت ایران معرفی می کرد در اینصورت بسیار به واقعیت نزدیک شده بود. در واقع عدم شکلگیری قوانین پایدار یا بقول ایشان "کوتاه مدت شدن" جامعه خود یکی از پیآمدهای واگرایی و عوارض انحطاط و عقب ماندگی ایران در سده های اخیر است و نه علت و عامل آن. ضمن اینکه نبود قوانین پایدار و کوتاه مدت شدن جامعه به همان اندازه که ریشه در انحطاط دارد، خود با جلوگیری از شکل گیری نهادهای اجتماعی و مدنی مانند احزاب و سندیکاها و شوراها و نهادهای مردمی مانع از ایجاد تناسب نیروهای اجتماعی در سمت دموکراسی و مقابله با نیروهای اجتماعی حامل انحطاط می شود. 

ولی اگر آقای کاتوزیان دامنه نظریه خود را به دوران اخیر محدود می کرد مسئله شکلی دیگر به خود می گرفت. چرا که هر نظریه اجتماعی حامل یک راهکار عملی است و هر راهکار عملی بسود یا زیان این یا آن طبقه اجتماعی. یعنی با ایدئولوژی گره می خورد. نظریه جامعه کوتاه مدت آقای کاتوزیان برای کل تاریخ ایران ارزش علمی ندارد ولی برای گروه های معین اجتماعی ارزش ایدئولوژیک دارد. طبقات و نیروهای معینی از جامعه آن را بسود خود می یابند و تبلیغ می کنند و در پشت آن سنگر می گیرند. این ارزش ایدئولوژیک تا زمانی است که این نظریه ادعای یافتن دلایل عقب ماندگی ایران را داشته باشد. اگر چنین ادعایی نداشته باشد و بخواهد خود را به دوران اخیر محدود کند ارزش ایدئولوژیک خود را برای آن طبقات از دست می دهد. مثلا این ادعای آقای کاتوزیان که "جامعه‌ی ایران اگر چه در هر مقطع زمانی اعیان و اشراف داشت ولی در قیاس با جامعه اروپایی طبقاتی نبود. در اروپا طبقات اجتماعی بلند مدت بودند. نسل اندر نسل مالک بودند، مقام داشتند" در صورتی ارزش ایدئولوژیک دارد که آن را دلیل عقب ماندگی تاریخی معرفی کنیم و نتیجه بگیریم اگر می خواهیم مانند اروپا پیشرفت کنیم باید اعیان و اشراف داشته باشیم، طبقات نسل اندر نسل مالک داشته باشیم. منظور این نیست که برویم مالکان دوران قاجار را شناسایی کنیم و آنها را برگردانیم تا مثل اروپا شویم. منظور آن است که دست سرمایه‌داران و بورژوازی ایرانی را در غارت و بهره گیری از ثروت باز بگذاریم. ایران عقب مانده است و مانند اروپا نشده چون بورژوازی ایرانی دست باز و امنیت در غارت یا اختصاص دادن ثروت ملی به خود نداشته است. خانواده عسکراولادی یا هدایتی ها و بابک زنجانی ها در ایران امنیت نداشته اند. باید برای آنها امنیت تامین کنیم تا پیشرفت کنیم.

پیآمد این ایدئولوژی عوامانه را که شبانه روز از همه رسانه های رسمی تبلیغ می شود همین امروز هم می بینیم که مثلا زمانی که بحث حذف ثروتمندان از دریافت بگیران یارانه ها می شود می گویند این کار مستلزم شناسایی ثروتمندان و درآمد آنهاست و در نتیجه امنیت مالکیت به خطر می افتد و ایران عقب می ماند و به اروپا نمی رسد!

دلیل اینکه در این گفتگوی هشتاد صفحه ای از طرح و روشن کردن پرسشی که نظریه آقای کاتوزیان می خواهد بدان پاسخ دهد طفره زده می شود بنظر ما در همین ناتوانی و در همین تناقضات است. یک نظریه ای که در ظاهر قرار بوده بدلایل عقب ماندگی ایران پاسخ دهد در حالی که خود طراح و نظریه پرداز آن - اگر در گذشته هم نمی دانسته - امروز بخوبی دریافته که به این پرسش پاسخ نمی دهد. در عین حال موضوع پرسشی که در پایه نظریه قرار دارد و چارچوب و دامنه کارایی و کاربست آن مسکوت می ماند چون نظریه آقای کاتوزیان تنها در صورتی که ادعای یافتن دلایل عقب ماندگی ایران را داشته باشد دارای ارزش ایدئولوژیک برای بهره گیری قشرهای معین اجتماعی بهره مند و حاکم است. شاید لازم باشد آقای ارغنده پور گفتگویی دیگر و این بار اندکی جدی تر با دکتر کاتوزیان داشته باشد.

 

به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                      راه توده شماره 560 - 31 تیرماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت