جدال روحانیون قشری با ملی – مذهبی ها هویت اسلامی یا هویت ملی
|
این که درک ما از "ملی- مذهبی" ها را این و یا آن جریان ملی و یا مذهبی قبول دارند یا نه و یا به کار بردن چنین اصطلاحی مورد پسند افراد معروف به ملی مذهبی قرار میگیرد یا خیر؟ کاملا به خود آنها مربوط است. آنچه ما می گوئیم، نظر راه توده است. ما اگر بخواهیم سیر تاریخی- سیاسی برای اصطلاح ملی مذهبی پیدا کنیم، ماجرا باز می گردد به دوران جنبش ملی در دهه 1330 که در واقع پس از سرنگونی رضاشاه و برای جلوگیری از شکل گیری دوباره استبداد و دخالت خارجی در امور ایران طی دو دهه 20 و 30 شکل گرفت و در دهه 30 به اوج خود رسید. ملی شدن نفت ایران از دل همین جنبش بیرون آمد. یکی از اختلافاتی که بر سر تعریف این جنبش وجود دارد همین ملی شدن نفت است. ملیون و حتی تاریخ نگاران می خواهند این جنبش را در ملی شدن نفت خلاصه کنند، درحالیکه ملی شدن نفت شاخه ای از درخت پرشاخه جنبش ملی در آن دهه و یا دو دهه بود. بیرون آمدن جهان از زیر چتر وحشت و کشتار و ویرانی جنگ دوم و مخالفت مردم ایران با جنگ، دفاع از صلح، خواست انتخابات آزاد، خواست آزادی احزاب و مطبوعات، خواست مقابله با فساد حکومتی و خلاصه یک سلسله خواست ها و شعارها در آن دو دهه مطرح بود که ملی شدن نفت در دهه 30 یکی از آنها بود. به این دلیل ما جنبش ملی دهه 1330 را به معنای دفاع از استقلال کشور و دفاع از آزادی ها و مخالفت با جنگ و استبداد و برقرار شدن دوباره نظامی که دیکتاتوری رضاشاه نماد برجسته آن بود می شناسیم. مطالعه اسناد مجلس 14 بهترین سند ما در این امر است. در این جنبش روحانیون و مذهبیون نیز فعال بودند. برای نمونه آیت الله کاشانی رئیس مجلس بود. امثال آیت الله برقعی، آیت الله کمره ای، آیت الله زنجانی و... همگی با اندک تفاوت در گرایش های طبقاتی و مذهبی در همین دهه و در دل همین جنبش فعال بودند. مذهبیون غیر معمم نیز با وابستگی های طبقاتی خود در این جنبش حضور داشتند. امثال شمشیری، در کنار مهندس بازرگان و یدالله سحابی، احمد زاده و شاه حسینی. اینها شانه به شانه طیف ملیونی نظیر مصدق، دکتر فاطمی، نریمان، شایگان، صدیقی و... قرار داشتند. ملیون نیز شاید همگی نماز و روزه هم می خواندند و هم می گرفتند، اما اسلام را راهنمای سیاسی خود قرار نمی دادند. مذهبیون ملی نیز روی آئین اسلامی نه بعنوان حاکم کردن شرع اسلام تاکید می کردند، اما درعین حال خواهان برقراری حکومت اسلامی و جاری ساختن احکام شرع بعنوان احکام حکومتی نبودند. تلقی آنها از اسلام با تلقی روحانیون قشری که همیشه در حاشیه سلطنت و قدرت حرکت می کردند- مانند امثال آیت الله خوئی و تا حدودی بروجردی- و یا برای حاکم کردن احکام اسلامی فعالیت می کردند – مانند فدائیان اسلام و عقبه آنها در انقلاب مشروطه مانند شیخ فضل الله نوری متفاوت بود. در همین جنبش ناسیونالیست ها – نظیر پان ایرانیست ها و بعدها حزب ملت ایران- و همچنین مذهبیون طرفدار عدالت سوسیالیستی مانند "خداپرستان سوسیالیست" به رهبری مرحوم "نخشب" و همچنین یگانه تشکل سراسری چپ ایران؛ یعنی حزب توده ایران نیز قرار داشتند و همگی در مجموع خود بی آن که روی کاغذ تشکیل یک جبهه را قبول و اعلام کرده باشند در کنار هم برای تحقق عام ترین خواست های مردم در آن دهه فعالیت می کردند که تشکیل جبهه دفاع از آزادی مطبوعات نمونه عملی و سازمانی آن بود. باز هم تاکید می کنیم که در این جبهه، بدلیل گستردگی طیف آن ضعف و استواری بر سر دفاع از خواست های مردم وجود داشت که بحث ما در این مقاله پرداختن به این جنبه ها نیست. پس از کودتای 28 مرداد، عملا این جبهه از هم پاشید. مذهبی های حاضر در این جبهه بتدریج رفتند به سوی تشکیل یک جبهه و یا حزبی دیگر، که نهضت آزادی ایران از دل آن سر برآورد و ملیون نیز زیر فشار کودتا پراکنده شدند. حزب توده ایران نیز زیر همین فشار و ضربه قرار گرفت که البته فشاری که بر آن وارد آمد بمراتب سنگین تر از فشاری بود که بر مذهبیون و ملیون وارد آمد. باز هم یادآوری می کنیم که بحث ما این بخش از مسائل نیز نیست. چرا که می خواهیم تعریفی از اصطلاح "ملی مذهبی" بدست بدهیم. در طول سالهای پس از کودتای 28 مرداد و سالهای پس از انقلاب و سرنگونی شاه در سال 1357 و تشکیل جمهوری اسلامی و حتی در سال انقلاب، یعنی سال 1357 نیز عملا صف ملی مذهبی ها از صف روحانیون و مذهبیونی که بدنبال برقراری حکومت اسلامی و جاری ساختن شرع اسلام بودند و حتی با تدوین قانون اساسی نیز مخالف بودند جدا بود. ازجمله نشانه ها و دلائلی که آیت الله خمینی و گروه یاران نزدیک او را از صف ارتجاعیون مذهبی جدا می کرد و می کند، همین نکته بود. البته وی نیز طرفدار قوانین شرع بود، اما این طرفداری با آن طرفداری که روحانیون قشری از شرع اسلام داشتند و دارند و امروز در ستیز آنها با جمهوریت در ایران شاهدیم متفاوت بود. در همین دوران، یعنی سالهای پس از انقلاب 57 علاوه بر نهضت آزادی ایران، تشکل دیگری از ملی مذهبی ها شکل گرفت که رهبری آن با شادروان مهندس سحابی بود. اما این جدائی تشکیلاتی و سازمانی هیچ تاثیر و تغییری در تعریف ما از ملی مذهبی نمی دهد، زیرا بحث ما نه بر سر سازمان های سیاسی مذهبی و غیر مذهبی و یا ملی، بلکه بر سر معنای اصطلاح "ملی مذهبی" است. ما وارد جزئیات نمی خواهیم بشویم و به حاشیه نیز نمی خواهیم برویم تا از بحث اصلی دور نشویم و ذهن خواننده را پراکنده نکنیم. از جمله نمی خواهیم وارد این مباحث شویم که مثلا روحانیونی که اسلام را ایدئولوژی حکومتی می دانند و از "اسلام وطنی" و یا گسترش تشیع دفاع می کنند بسیار کمتر از ملی مذهبی ها به هویت ملی- زبان، فرهنگ، تاریخ، آزادی ها، تحزب و حتی تمامیت ارضی کشور- پایبندند و این یکی از مهم ترین نشانه های جدائی صف این دو گروه مذهبی علیرغم طیف گسترده ای که دارند، از یکدیگر است. حتی شاید بتوان گفت که پسوند "ملی" برای این گروه از مذهبیون همین تفاوتی باشد که در بالا و برای تفکیک دو صف مذهبیون از یکدیگر در عرصه هویت ملی و هویت اسلامی بر شمردیم. دو صفی که درهر دو آن هم در گذشته و هم اکنون معمم و مکلا وجود داشته است. ما توجه خوانندگان خود را به این نکته بسیار مهم جلب می کنیم که دراینجا ما بر سر گرایش های طبقاتی این دو گروه صحبت نمی کنیم، بلکه بحث بر سر شناسنامه سیاسی ملی مذهبی ها و پیوند آنها با ملیون و حضورشان در یک جبهه رسمی و یا غیر رسمی بدون مرزبندی مذهبی و یا خودی و غیر خودی است. جبهه ای که حتی در آن و در حاشیه آن حزب توده ایران و یا یک جریان چپ نیز می تواند فعالیت داشته باشند. این پدیده، هم در جریان جنبش ملی دهه 1330 و هم درجریان انقلاب 57 و حتی سالهای اول برقرار جمهوری اسلامی درعمل شکل گرفت.
به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:
|
راه توده شماره 563 - 21 مرداد ماه 1395