عقب ماندگی انگلیسی را از افغانستان پی بگیریم تاریخ تحلیلی ایران- دکتر سروش سهرابی
|
در مورد انحطاط و یا به قول احسان طبری وزش طوفانهای جهانی برخاسته از غرب بر شرق کهن بدون بررسی کلی آن چه در دیگر کشورهای شرق، یعنی افغانستان، هندوستان و چین و ژاپن گذشته است نمیتواند کامل شود.
افغانستان خود سرزمینی با مناسبات عقب مانده اجتماعی بود. با اینحال به نظر میرسد که درک خطر با توجه به اشغال هندوستان سریع تر ایجاد شده بود. یا ناکام ماند تلاش زمانشاه برای یاری رساندن به تیپو سلطان و تسلیم کامل هندوستان، افغانستان نیز به سرعت مورد تهاجم انگلستان قرار گرفت و قسمتهای شرقی سرزمین افغانستان و سپس هرات و بلوچستان که به ایران تعلق داشت در دوران محمد شاه و ناصرالدین شاه از ایران جدا شده و به قسمتهایی از افغانستان و پاکستان کنونی و یا هندوستان آن زمان ضمیمه شدند. بر این جداییها بدلیل همراهی حکومتهای ایران با انگلستان چندان تاکید نشده و تبلیغات بیشتر بر روی قراردادهای ترکمانچای و گلستان متمرکز شده بود که از خاطره تلخ مناسبات ایران با روسیه تزاری در شرایط پس از انقلاب اکتبر برای تبلیغات ضد شوروی بهره میگرفت. حضور انگلستان در هندوستان به قرن شانزدهم میلادی و رقابت آن کشور با پرتغال باز میگردد. این رقابت در اقیانوس هند و خلیج فارس و دریای عمان با پیروزی تقریبا کامل انگلستان به پایان رسید. هر چند تا سالهای میانی سده هفدهم انگلستان برای تصرف هند که متشکل از حکومتهای پراکنده محلی زیر رهبری مهاراجهها بود تلاش چندانی نکرد. اندکی پس از ضربات سنگینی که تهاجم نادر به امپراتوری مغول هند وارد کرد، تصرف هند با حمله به بنگال آغاز و تقریبا پس از یکصد سال کامل شد و به این ترتیب تسلط انگلستان بر هندوستان برقرار گردید. تسلط کامل بر هندوستان خود امکانات جدیدی را از نظر اقتصادی و نیز نیروی انسانی - نظامی برای انگلستان فراهم کرد و امکان تسلط بر چین را نیز در سالهای بعد بوجود آورد. آخرین امپراتوری چین که در میانه سده هفدهم برپا گردید بر قلمرو وسیع و ثروتمندی حکومت میکرد که در دوران مورد بحث پرجمعیت ترین کشور جهان بود. به این ترتیب آن چه در عمل ممکن بود همان تسلط بر بنادر تجاری این کشور پهناور و پرجمعیت بود. از اواخر سده شانزدهم میلادی، انگلستان حضور خود را در بعضی از بنادر چین قطعی کرده بود و از سده هفدهم به بعد به مهمترین شریک تجاری چین تبدیل شده بود. رویای تسلط بر مناطق ساحلی چین و کنترل کامل تجارت چین فقط پس از تسلط قطعی بر هندوستان ممکن شد. در ابتدا امپراتوری چین همچون دیگر امپراتوریهای عقب مانده شرقی در مقابل تحمیلات اروپائیان و انگلیسیها مقاومت میکرد. تا جائی که تجارت و مصرف تریاک را که با روشهای رذیلانهای در چین شایع کرده بودند غیر قانونی کرد. این سر آغاز دو جنگ معروف به تریاک بود که در سال 1840 آغاز شد. نتیجه این دو جنگ شکست چین و در پیآمد آن افزایش مناطق نفوذ انگلستان و پس از آن دیگر کشورهای غربی مانند آمریکا و آلمان و فرانسه و سپس ژاپن در سالهای بعد بود. در این میان قدرتهای غربی نقش دو گانهای را در چین ایفاء میکردند. از طرفی با افزایش مناطق تحت کنترل خود از قدرت مرکزی امپراتوری میکاستند و از طرف دیگر از همین امپراتوری لرزان در مقابل شورشهای گسترده و متناوب داخلی حمایت میکردند. در واقع سالهای احتضار امپراتوری چین حتی از ایران بیشتر به درازا کشید و در طی این مدت چین از یکسو شاهد تلاشهای گوناگون امپراتوری برای برقراری دو باره اقتدار خود و از سوی دیگر شاهد شورشهای مردمی بسیار بود و دولتهای امپریالیستی هر دو این کوششها یعنی نمایش اقتدار از سوی حکومت و شورش از سوی خلق را سرکوب میکردند. در سالهای دهه 1870 تلاشهایی شد تا یک نیروی اروپایی قوی با کمک قدرت نو ظهور آلمان ایجاد گردد که به دلیل تهاجم ژاپن به نتیجه چشم گیری منتهی نگردد. شاید برای چین، سالهای 1880 تا اوایل سده بیستم بیانگر آخرین تلاشها برای همگامی و هماهنگی با طوفانهای وزیده از غرب باشد، تلاشهائی که هم چنان از طرف گروههایی از اشراف و روشنفکران درباری چین انجام میشد. در این میان جنگ هند و چین که از طرف فرانسه به امپراتوری چین تحمیل شد و سپس تهاجم ژاپن در سالهای 1883- 1885 و 1894-1895 آخرین امیدهای اشرافیت چین را برای همگامی و رقابت با مهاجمین بر باد داد. پس از آن قیامها و سرکوبهای بسیار و دخالتهای قدرتهای بزرگ اروپائی تاریخ چین را شکل داد که در نهایت در سال 1911 با رهبری دکتر سون یات سن امپراتوری چین سقوط کرد و در این کشور جمهوری اعلام شد. پس از آن است که راهی بسیار طولانی آغاز می شود که به چین امروزین منتهی میگردد. و اما ژاپن تا سال 1854 کشوری بود که در عزلت و بی خبری از جهان بسر میبرد. هر چند آشنائی اروپائیان و اعزام میسیونرهای مذهبی به این کشور تقریبا از دو سده پیشتر آغاز شده بود ولی به دلیل خطری که امپراتور ژاپن برای سرزمین خود از ناحیه اروپائیان میدید، این روابط به صورت ناگهانی قطع شد و حتی تمام کشتیهای بزرگی که امکان برقراری ارتباط با قاره آسیا را داشتند نابود گردیدند. به این ترتیب ژاپن در طول دویست سال در بی خبری کامل از آن چه در جهان میگذشت به زندگی اجتماعی خود در نظام پراکنده فئودالی ادامه داد. سرانجام تهدید دریا سالار آمریکائی و نیروی دریایی ایالات متحده بود که منجر به باز گشایی بنادر ژاپن در درجه اول به روی ناوگان نظامی آمریکا گردید. به نظر میرسد که وجود چین پهناور و اشتها آور برای همه قدرتهای غربی خود از عواملی بود که مانع از توجه کامل به ژاپن و اتخاذ سیاستی مشابه در طی سدهها گردیده بود. ناوگان دریایی امریکا نیز پس از این موفقیت راهی چین گردید و با استقرار در چین، برای خود مناطق نفوذی دست و پا کرد. شاید بدنبال همین برخورد اولیه بود که تاریخ ژاپن را با احساس خطر زمامداران آن تغییر داد و امپراتوری ژاپن با همفکری تعدادی از اشراف فئودال به چاره جویی پرداخت و جنبه متمرکز به خود گرفت. نیاز به کنترل چین که باوجود دریافت ضربات جدی هم چنان خطری بالقوه به حساب میآمد از دیگر عواملی بود که به تقویت نقش ژاپن منجر میشد. ضمن اینکه حکومت ژاپن هم به سرعت از این امکان تاریخی استفاده کرد. در واقع سیر اجتماعی پیموده شده در ژاپن تشابهات بسیاری با آن چه قائم مقام و امیرکبیر میخواستند در ایران انجام دهند داشت. سیاست تمرکزگرائی با خشونت در ژاپن به اجرا گذاشته شد که به ظهور اولین سلسله پادشاهی واقعا قدرتمند و مسلط بر تمام ژاپن انجامید. این پادشاهی به سرعت حکومتهای پراکنده محلی و نیز دستجات مسلح موسوم به سامورایی را سرکوب کرد و در این راه از کمکهای سخاوتمندانه امریکا و انگلستان و فرانسه بهره گرفت. اعزام دانشجویان برای آشنایی با علوم و فنون جدید بسرعت و پس از اولین برخوردهای نه چندان شدید با غرب به انجام رسید. تحول بزرگ صنایع دریایی و نظامی ژاپن احتمالا مدیون یکی از بزرگترین نوابغ مهندسی تاریخ فرانسه به نام "امیل برتن" است. وی از هرگونه همراهی در آموزش و تجهیز مهندسان ژاپنی کوتاهی نکرد. در واقع فرانسه به دلیل درگیری نظامی که با چین بر سر هندوچین یعنی ویتنام و کامبوج و لائوس و کشورهای واقع بر رودخانه مکونگ داشت گریزی از این همکاری نداشت. ده سال پس از آن ژاپن با موفقیت نقش مورد نظر فرانسه را به انجام رساند و با انهدام نیروی دریائی چین آخرین امیدها را در اشرافیت ترقیخواه آن کشور به یاس تبدیل کرد. ضمن اینکه ژاپن در تعقیب راه خود با پیگیری و سخت کوشی به یکی از قدرتهای برتر نظامی و صنعتی جهان تبدیل میشود. شکست روسیه از ژاپن در ابتدای قرن بیستم ورود پرقدرت ژاپن را به صحنه آسیای شرقی و پس از آن به صحنه سیاست جهانی اعلام کرد. به این ترتیب در ژاپن نیز هم چون انگلستان این حکومت است که هدایت تحولات اجتماعی را برعهده دارد. این سیر در ژاپن به سرعت طی شد و در کمتر از 50 سال آن کشور عقب افتاده و منزوی به یکی از مهمترین کشورهای صنعتی و نظامی جهان تبدیل شد. تاریخ ژاپن از این نظر یعنی چگونگی همراهی و همکاری و انطباق سریع آن با تند باد غربی مورد توجه بسیار قرار گرفته است. زنده یاد احسان طبری به خوبی یادآوری میکند که در ایران دوران قاجار کمبودی از نظر اندیشمندان اجتماعی که به چگونگی همگامی با قدرتهای برتر میاندیشیدند وجود نداشت. در واقع به دلیل برخوردی که تقریبا 50 سال زودتر بین ایران و نظامهای اجتماعی پیشرفتهتر اتفاق افتاده بود این گونه اندیشهها در ایران بسیار زودتر از ژاپن پا گرفته بود. اندک شمار دانشجویانی که به کشورهای غربی از جمله انگلستان فرستاده شدند اغلب از نمونههای برجسته میهن دوستان ایرانی به شمار میآمدند، اما عوامل بسیاری موجب شدند که ایران در پیمودن این مسیر همگامی و همراهی با تمدنهای پیشرفته جهانی نتواند موفق شود. تمایز نخست نبود تمرکز در دوران قاجار بود. گفتیم پراکندگی در دوران قاجار حتی در مقایسه با دوران صفوی و نادرشاهی بیشتر بود. هر شاهزادهای بساط حکومتی خود را در گوشهای از ایران برپا کرده بود و بیش از هر چیز به بقای این بساط فکر میکرد. این نوع اداره کشور ضایعه بسیار داشت زیرا موجب رقابتهای آشکار و پنهان بین شاهزادگان و حکام محلی مختلف میشد. برای مقایسه کافی است مرحله ایجاد صنعت نظامی و دریایی در ژاپن را با دوران صنعت توپ ریزی در ایران که پنجاه سال پیش از آن شروع شد بیاد آورد. در واقع صنعت توپ ریزی که در دوران جنگ اول ایران و روسیه با تاخیر بسیار در اصفهان آغاز شده بود با کارشکنیهای بسیار حاکم اصفهان و شاهزادگان قاجار روبرو گردید. این رقابت بی پایان حتی تا مرحله کارشکنی و تلاش برای شکست عباس میرزا در جنگ با روسیه ادامه یافت. در شرایطی که روسیه از همه قوای خود برای جنگ با ایران بهره میبرد عباس میرزا فقط به نیروی آذربایجان و پارهای از عشایر که به صورت فصلی و به دلیل غنایم برای او میجنگیدند متکی بود. در این میان حتی شاه عالمیان امکان دخالت موثر به نفع عباس میرزا نداشت. این پراکندگی اشراف درباری علاوه بر پراکندگی فئودالی و عشایری و به عبارت بهتر عدم امکان تصمیم گیری مرکزی به آنجا میرسد که سرانجام جانشینی محمد شاه پسر عباس میرزا بدون دخالت روسها و همکاری ژنرالهای انگلیسی شدنی نیست. این بدان معنا نیست که شاهان دربار قاجار همگی دست نشاندگان قدرتهای بیگانه بودند، بلکه جلب توجه به این مساله است که بعد از این دوران امکان اتخاذ تصمیم کاملا مستقل به تدریج از حکومت ایران سلب میشود و این روند علیرغم مقاومتهای بسیار ادامه مییابد. از این نظر شباهت بسیاری بین ایران و چین وجود دارد. تاریخ این دو حکومت شاهد تلاش برای استقلال و در همان حال محدودیت فزاینده تصمیم گیری مستقل برای دو حکومت است!
به تلگرام راه توده بپیوندید:
|
راه توده شماره 563 - 21 مرداد ماه 1395