سهم جالینوس ها در اقتصاد ایران |
جالینوس از پزشکان بزرگ یونان باستان بود که آثار او طی دو هزار سال از منابع دانش پزشکی به حساب می آمد. بدیهی است که آثار وی خالی از اشکال هم نبود. زنده یاد امیرحسین آریانپور در اثر خود "پژوهش" به واقعه جالبی اشاره می کند. به گفته وی در عصر رنسانس که کالبدشکافی رواج گرفته بود، در مجلس درس پزشکی، استاد بر کرسی بلندی می نشست و با تبختر، اثری از جالینوس را می خواند. دستیار او، دور از دیده حاضران، جسدی را روی میزی می شکافت. هرگاه نظر جالینوس با ویژگی جسد تطبیق نمی کرد، انحراف را به جسد نسبت می دادند و نه به جالینوس! این ماجرا به نظر مضحک و خنده آور می آید و خواننده نسبت به دگماتیسم و جزم اندیشی و در عین حال وحشت استادان عصر رنسانس از شکاکیت و تردید در اندیشه های حاکم، از ناتوانی آنان در دست زدن به پژوهش و تجربه مستقل دچار حیرت می شود. حیرتی که اگر کمی در اطراف خود دقت کنیم از آن کاسته می شود، چرا که می بینیم این مشکلی است که ما هر روز با آن مواجهیم. مثلا امروز عده ای در غرب خود را جالینوس می دانند و هر جا که خلاف نظرات آنان دیده شود آن را به "انحراف جسد" یعنی به انحراف مردم یا کشورها نسبت می دهند. مثلا در عرصه اقتصادی نگاه کنیم. همین چندی پیش بود که بحران بدهی های مردم یونان به عرصه جهانی کشید. دولت یونان اعلام کرد که ما حاضریم بدهی هایمان را بپردازیم ولی از راه دیگری غیر از راه تعدیل ساختاری و خصوصی سازی و ریاضت اقتصادی می خواهیم عمل کنیم، یعنی همان برنامه هایی که نتیجه اجرایش در طی چند دهه جز به افزایش بیشتر بدهی ها نیانجامیده است. دولت یونان می خواست سیاست های اقتصادی دیگری در پیش بگیرد که بنظر آن امکان بهتری برای برونرفت از بن بست انباشته شدن بدهی ها و بازپرداخت آنها فراهم خواهد کرد. اما مقامات صندوق پول و اتحادیه اروپا و بانک مرکزی اروپایی قبول نکردند. گفتند تقصیر از برنامه ما نبوده، تقصیر از مردم و دولت یونان بوده که تنبل و بیکاره و بی انضباط هستند. نگفتند که اگر این مردم تنبل و بیکاره هستند چرا اصلا به آنها وام دادید! نتیجه این شد که مقامات اروپایی و جهانی تصمیم گرفتند آن دولت و مردم یونان را خفه کنند. چرا؟ زیرا در نظرات بانک جهانی و صندوق پول نباید چون و چرا کرد. نباید تردید کرد. نباید به راه دیگری حتی اندیشید. چه رسد به اینکه راه دیگری را پیشنهاد کرد یا پی گرفت یا برای آن مبارزه کرد. برنامه های آنها نباید خود را با واقعیت ها تطبیق دهد. واقعیت ها باید با برنامه های آنان منطبق شوند. یعنی هر کشور واقعیت اقتصاد خود را باید با منافع بانک های بینالمللی و قدرت های سرمایهداری همآهنگ و همسو کند. راه دور نرویم. در همین ایران امروز برخی اقتصاد دانان کم مایه و حکومتی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را از جالینوس هم برتر و بزرگتر می دانند. قرار بود که این برنامه ها ایران را صنعتی و از وابستگی آن به صادرات نفت بکاهد. در عمل اجرای این برنامه ها ایران را هر چه بیشتر وابسته به صادرات نفت و دیگر مواد خام کرده است. صنایع را با خصوصی سازی نابود کرده و آنها را به زمین و ملک و قابل فروش تبدیل کرده است. کار به جایی رسید که صدای وزیر نفت هم درآمده و با بیان اینکه در صنعت نفت جز چاه نفت چیزی برای خصوصی سازی باقی نمانده تاکید می کند که پالایشگاه های ایران را نابود و کوچک کردند. ولی هر قدر این برنامه ها بیشتر اجرا می شود و صنایع ایران را بیشتر ویران و کشور را بیشتر در دام اقتصاد نفتی و صادرات مواد خام بیشتر فرو می برد، اقتصاد دانان حکومتی دست بردار نیستند و ادامه اجرای این برنامه ها را با شدتی بیش از پیش توصیه می کنند. چرا؟ چون "جالینوس" هایی که در بانک جهانی و صندوق پول نشسته اند محال است اشتباه کنند. حتما انحرافی در ما، در مردم ما، در کشور ما، در ایران وجود دارد. حتما این برنامه ها درست و دقیق و کامل اجرا نشده است. همین استدلال "برنامه خوب و اجرای بد" را در نظر بگیریم که عذر بدتر از گناه است. گویی زمانی که یک برنامه ای را می نویسند به شرایط اجرای آن اصلا توجه نمی کنند. مثل آن است که یک طرحی برای ایران بدهیم و یکی از بندهای آن را بگذاریم که باید همه روحانیان را دستگیر و اعدام کنند. بعد اگر به نتیجه نرسید بگوییم که مشکل از برنامه نبود بلکه خوب اجرا نشد! معلوم است که در ایران روحانیان سر کار هستند و چنین برنامه ای قابل اجرا نیست. آن عقل پریشانی که چنین برنامه ای را تدوین کرده است باید زیر سوال برد نه اینکه گفته شود برنامه خوب اجرا نشد. وقتی می گویند "برنامه بانک جهانی خوب بود، ولی خوب اجرا نشد" یعنی چه؟ یعنی درک درستی از شرایط اجرای آن در ایران نداشتند. یک برنامه را بدون توجه به شرایط اجرای آن تدوین کردند. در حالیکه در تدوین یک برنامه شرط اول توجه به محیط و شرایط اجرای آن است. می گویند خصوصی سازی درست اجرا نشد و افتاد دست سپاه. ولی آنها که این برنامه را می نوشتند نمی دانستند که حرف اول را در ایران سپاه می زند و بنابراین خصوصی سازی ها به کام سپاه خواهد بود؟ اگر نمی دانستند برای چه و برای که برنامه نوشتند و اگر می دانستند پس چرا می گویند خوب اجرا نشد؟ به فرض آنکه نمی دانستند، وسط کار که متوجه شدند، پس چرا بر ادامه اجرای آن تاکید کردند؟ یک برنامه ای در طی 25 سال اجرا شده است و امروز می توان - هر چند دیر- نتایج و پیآمدهای آن را بررسی کرد و بیلان و تراز آن را بدست داد. ولی چنین نمی کنند؟ چون نگاه جالینوسی به مسئله دارند. اصلا اندیشه اینکه بیلان این برنامه و تجربه آن را بدست دهیم. یعنی به خود اجازه تردید و شک دادن. بخود حق دادن که تصور کنیم شاید این برنامه و این توصیه ها اشتباه و نادرست است و ما را به بیراهه می برد. این اندیشه که این برنامه ها را می توان مانند هر برنامه دیگری به محک تجربه و زمان زد و دستآوردها و ناکامی های آن را بررسی و براساس آن راه آینده را تدوین کرد در همان بانک جهانی خفه کرده اند. یونان نمونه بارز آن است. ما البته هیچ تردیدی نداریم در اینکه آن کسانی که بانک جهانی و صندوق پول این برنامه را تدوین کرده اند از پیآمدهای ویرانگر بر صنعت و اقتصاد ایران و سرنوشت آن که جز افزایش وابستگی به نفت و صادرات مواد خام باشد بخوبی آگاه بوده اند. ولی آگاهی آنان یک بخش از موضوع است. ناآگاهی و جهل اقتصاد دانان حکومتی بخش دیگری از موضوع. فشار پنهان بانک جهانی برای ادامه این برنامه ها که حکومت به آن اعتراف نمی کند بخش سوم. آنها به ما نمی خواهند اجازه دهند که از چارچوب اقتصاد نفتی و مبتنی بر فروش مواد خام خارج شویم. برنامه هایی هم که برای ایران می نویسند و اکنون با ماجرای بی خردانه تحریم ها امکان تحمیل آنها را هم پیدا کرده اند در همین چارچوب است. هر چه زودتر این واقعیت با مردم در میان گذاشته شود و به آنان آگاهی داده شود بهتر از دیروز است!
به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:
|
راه توده شماره 558 - 10 تیرماه 1395