نامه ای انتخاباتی که ایکاش خیلی ها از آن بیآموزند! |
این نامه را خانم "هیلا صدیقی" (شاعر ساکن ایران) بمناسبت انتخابات هفتم اسفند و شرکت خودش در آن نوشته و روی شبکه اینترنت نیز منتشر شده است. امواج بلند اخبار این انتخابات بتدریج فرو می نشیند و نامه ایشان هم مانند بسیاری موضع گیریهای سیاسی و مقالات این و آن فرد فعال سیاسی می رود زیر آوار خبرهای تازه، حتی اکنون هم دیگر این نامه خبر و یا مطلب پر خواننده ای نیست، گرچه برای ما چنین نیست. این نامه، یک تحلیل سیاسی ساده و صریح و دقیق است و بسیار متفاوت با آن پرگوئی ها و گنده گوئی های چند پهلوی بسیاری از فعالان سیاسی که میان چند صندلی می نشینند تا ببینند باد از کدام سو می وزد. صداقت و باور سیاسی و اجتماعی نهفته در این نامه را بندرت می توان در بیانیه های سیاسی مربوط به انتخابات اخیر دو مجلس شورا و خبرگان یافت. ما این نامه را منتشر می کنیم، زیرا معتقدیم دوران ما، دوران همین صداقت در باور سیاسی و جسارت در بیان آنست و نه در گنده گوئی های چند پهلو و شعاری، که همگی بیگانه اند با واقعیات جاری در کشور. در هیچیک از بیانه های سیاسی مربوط به شرکت در انتخابات اخیر، شما هرگز پذیرش صریح اشتباه تحریم انتخابات گذشته را از سوی تحریم کنندگان قبلی و شرکت کنندگان کنونی را نمی یابید. هرگز دلائل ضرورت شرکت در انتخابات را با این صداقت و صراحت نمی یابید. اینها جسارت می خواهد و ما اعتقاد داریم امثال خانم صدیقی این جسارت را بر خلاف بسیاری مدعیان دارد و به مجموعه همین دلائل است که معتقدیم نامه ایشان را بارها و بارها باید منتشر کرد تا بیشتر خوانده شود. خانم صدیقی در نامه انتخاباتی خود نوشته است:
«قبل از هرچیز میخواهم توضیح بدهم این نوشتار پاسخی به توهین ها و کینه های تخلیه شده در فضای مجازی نیست که بعد از چند سال تجربه ی زندگی در این فضا، دیگر این حمله ها از آب خوردن هم عادی تر و ساده تر شده است. این نوشتار پاسخی ست به آن گروه از هموطنان واقعی که با نظرات مخالفشان کنش ما را نپسندیدند و من برای حفظ گفتمان واعتبار قلم، باز هم مینویسم چرا که مصیبت های تاریخی این سرزمین آنجایی آغاز شد که ایدئولوژی و نظر مخالف، فضای گفتمان میان مردم را کشت. ما باید با هم حرف بزنیم حتی اگر موافق هم نباشیم. در این سه روز بیش از 50 پروفایلِ کمتر از یک هفته تاسیس شده، بدون هیچ پست و دوست و اسم مشخصی به صفحه ام تاختند که این خود نشانه ها دارد. بگذریم. در تقسیم سه گانه من از مخالفان: دسته اول ( ارتش سایبری ) یا اپوزیسیون نماست که هم قصد شکست اتحاد ما را داشتند و هم تا آنجایی حمله میکنند که امثال ما را تحریک به نوشتن مطالبی کنند که پرونده های امنیتی مان سنگین تر شود. دسته دوم اپوزیسیونی که دنبال انقلاب و کوبیدن از پایه و بر مسند قدرت نشستن است. دسته سوم مردمی که یا دلسرد شده اند و یا به هر طریق این راه را نمی پسندد و به دنبال راه حل های دیگری میگردند. سخن من با گروه سوم است. گروه سوم که درد مشترکیم اگرچه گاهی نه فکر مشترک. آبادی میخواهیم اگرچه نه از یک مسیر. آزادی میخواهیم اگرچه نه با یک روش. من رای میدهم برای حفظ جمهوریت، نه برای اعتبار بخشیدن به کسی یا جریانی. من رای میدهم تا مسیر صد ساله مشروطه خواهان را ادامه بدهم و نگذارم مشروطیت و جمهوریت، حتی اگر به ظاهر و نمایش، آنچنان کمرنگ شود که نامش هم از جمهوریت به حکومت تغییر کند. من رای میدهم برای حفظ صندوق آرا، برای حفظ حق رای، برای حفظ حق رفراندوم... رای دادن برای من انتخاب بین بد و بدتر نیست. هرگز نبوده. که انتخاب بین خوب و خوب تر، یک تعبیر رویایی ست در کشوری که فرهنگش توسعه یافته باشد. برای رسیدن به انتخاب میان خوب و خوبتر نه تغییر جریان و جناح و حکومت، که تغییر بینش و دانش و اندیشه لازم است. رای دادن برای من انتخاب بهترین روش برای رسیدن به جمهوری و دموکراسی و آبادی ست. اگر حق انتخاب میان آقا محمد خان قاجار و شاه سلطان حسین هم بود باز من رای میدادم تا مانع آمدن یکی از آنها شوم تا هزینه کمتری را تحمیل تاریخ این سرزمین کنم. آقامحمدخان ها و شاه سلطان حسین ها می آیند و می روند، آنچه باید بماند، کوه و جنگل و آب و کویر و منابع و مردم و فرهنگ و تمدن این مرز و بوم است که اگر نباشند دیگر سرزمینی برای نجات و آبادیش باقی نمی ماند. من رای می دهم تا گروهی آنچنان به سرعت تیشه بر ریشه این خاک نزنند که دیگر فرصت احیایش نباشد. شناسنامه من آبروی من نیست که مهر خوردنش در چند برگ خالی، ارزش ریسک کردن را برای آبادی سرزمینم نداشته باشد. روزی آن شناسنامه مهر( باطل شد ) خواهد خورد. آبروی من اندیشه من و کنش من است. حتی اگر 88 باز هم تکرار می شد بازهم رای میدادم تا چیزی برای دفاع کردن از آن داشته باشم و تا رایی باشد که برای دزدیده شدنش فریاد بزنم. تا صدایی باشد که برای شنیده شدنش امید داشته باشم. پیشتر هم گفته بودم که شعرهایم را آلوده به وابستگی یک جناح نمیکنم. اصلاح طلبی وقتی معنا دارد که زمینه ای آرام و مساعد، آماده ی اصلاح باشد اما بعد از سال 88 و زندانی شدن این همه دوست و مردم بی گناه و اینهمه تحریم و فشار و تورم، حکایت، دیگر حکایت اصلاحات نیست. حکایت مقاومت است. حکایت نجات یک سرزمین از خطرهای بسیار است. اگرچه لیست امید به دعوت رهبراصلاحات پیروز شد اما بخش کمی از اسامی موجود در دو لیست مصداق اصلاح طلبی بودند و من نیز این را میدانم اما رای دادیم تا آنهایی که چهار سال پیش بر اثر یک تحریم انتخاباتی ( که من نیز همراهش بودم ) به مجلس رفتند و عملکردشان آن بود که دیدیم را از مجلس بیرون کنیم. اگرچه هزاران نفر از فیلتر صلاحیت نتواستند بگذرند و نظارت استصوابی فرصت آن را از ما گرفت که نمایندگان واقعی مان را به مجلس بفرستیم اما بخش بزرگی از امروز و تنگ شدن این دایره هم نتیجه تحریم های چهارده سال گذشته ماست. برایم نوشته بودید به کسانی رای دادی که در قفس جابجایت کردند. آری اگر آنها برای امثال من زندان و قفس و فشار و تهدید میخواهند تا منزوی و بی کنش شویم. اما من سرزمینم را، شادی و آرامش و آزادی مردم را، راهی برای برون رفتن از فقر و گرفتاری و فساد را، آزادی زندانیان و محصورین را، از غرورم بیشتر دوست میدارم. من رای می دهم تا رای دادن و جمهوریت را زنده نگهدارم، تا روزی شاید این سرزمین برای من و شما، حتی شمایی که امروز از دست من خشمگینید، جای بهتری برای زندگی باشد. حالمان که بهتر شود خشممان نیز گم می شود.» یا عشق یا نور با احترام هیلا صدیقی
|
شماره 544 راه توده - 20 اسفند ماه 1394