سرمقاله راه توده 544 معیار انتصاب ها در احکامی که آقای خامنه ای صادر میکند چیست؟
|
از درگذشت آیتالله واعظ طبسی تولیت "آستان قدس" یعنی موقوفه امام رضا چند روزی نگذشت که آقای خامنه ای حجت الاسلام رئیسی دادستان کل کشور و داماد آیتالله علم الهدی امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان را به جانشینی وی برگمارد. سخن در اینجا بر سر این نیست که با این برگماری اموال آستان قدس هم در اختیار خاندان علم الهدی در مشهد قرار گرفت. سخن بر سر این هم نیست که این اموال از این پس در خدمت ماشین عظیم تبلیغاتی جناح راست حکومتی و شکست خوردگان و بازندگان همه انتخابات دوران اخیر قرار خواهد گرفت. بر سر سوابق و شایستگی یا عدم شایستگی منصوبان آقای خامنه ای در مقام های انتصابی هم نیست. سخن بر سر شیوه رهبری آقای خامنه ای و معیارهای عزل و نصبهایی است که انجام می دهد. شیوه ای که درست معکوس نحوه رهبری آقای خمینی است. هر قدر آیتالله خمینی می کوشید که در عزل و نصبها کمتر دخالت مستقیم کند آقای خامنه ای معکوس وی عمل می کند. در سال 1358 زمانی که آیتالله طالقانی به آقای خمینی پیشنهاد برگزاری نماز جمعه را داد، بلافاصله خود وی را امام جمعه تهران تعیین کرد و کل کار سازماندهی نماز جمعه را به وی سپرد. فرماندهی کل قوا را به رئیس جمهور و سپس در زمان جنگ اختیارات آن را به هاشمی رفسنجانی داد. هنگامی که آیتالله بهشتی، رئیس شورای قضایی، در انفجار هفتم تیر 1360 کشته شد، روسای دیوان عالی کشور را که عمدتا قضات با سابقه دوران رژیم گذشته بودند جمع کرد و از آنها خواست جانشینی برای وی تعیین کنند تا او تایید کند. در سال 1362 که آیتالله منتظری نسبت به وضعیت زندانها ابراز نگرانی کرد، خود وی را مسئول رسیدگی به قوه قضائیه و زندانها قرار داد. انتخاب اعضای شورای نگهبان را به مراجع تقلید سپرد تا هر کدام نماینده ای در این شورا داشته باشند و زمانی که این شورا در برابر دولت موسوی قرار گرفت، اختیارات آن را محدود کرد و به اکثریت دو سوم مجلس سپرد و سرانجام مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای جلوگیری از یکه تازی این شورا و مشورتی کردن امور در بالای سر شورای نگهبان قرار داد. آقای خمینی می دانست که در قانون اساسی اختیارات زیادی در عزل و نصبهای به وی داده شده ولی او این اختیارات را بیش از اینکه یک امکان و نقطه مثبت ببیند یک خطر دیده بود. این خطر در بازبینی قانون اساسی که همزمان شد با درگذشت آیت الله خمینی نه تنها رفع نشد، بلکه تشدید نیز شد. یعنی بتدریج عزل و نصب ها متمرکز شده در بیت رهبری و سیستم دوران شاهنشاه تجدید حیات یافت و یک هسته خطرناک بی هویت و بادمجان دور قاب چین در این بیت جمع شدند. یعنی همان وضعی که اکنون در بیت رهبری و اطراف وی حاکم شده است. اما از دل این تمرکز یک پدیده دیگری هم شکل گرفت و آن این که همه کارها و اقدامات این هسته پنهان و سنگر گرفته در بیت رهبری به گردن خود رهبر افتاد و نتیجه طبیعی آن خشم و نفرت کنونی مردم از این سیستم است که مستقیما متوجه خود آقای خامنه ای شده است. نتیجه دیگری که از این تمرکز حاصل شده آینده نگران کننده ایست که با مرگ وی متوجه کل سیستم و نظام خواهد شد و گروههای بهره مند از انتصابها به جان همدیگر خواهند افتاد و هر کدام یک طرف را خواهند کشید و کشور را با خود به ورطههای خطرناک خواهند برد. اکنون مردم ما با رهبری سر و کار دارند که نه نفوذ کلام مردمی و مذهبی آقای خمینی را دارد، نه هوشمندی سیاسی وی را، نه با شیوههای رهبری او کاری دارد و از آن درسی آموخته است و نه ظرفیت هضم و مدیریت این همه اختیارات را دارد، به ویژه که برخلاف آقای خمینی که به مردم متکی بود رهبر کنونی بیش از همه از مردم وحشت دارد. ایشان یک بیت رهبری بسته تشکیل داده و در آنجا عزل و نصب ها از روی سر همه ارگان های نظام و مردم ایران انجام می شود. بی آنکه کسی بداند معیارهای این انتصاب ها چیست. دادستان را از تهران می برند در مشهد تولیت استان قدس می کنند. در حالیکه عقل حکم می کند که سرپرست بزرگترین موقوفه و کارتل اقتصادی ایران از درون همان مجموعه باشد تا هم کار را بشناسد و هم بتواند با آن مجموعه کار کند. یا مثلا احمد خاتمی از کرمان نماینده مجلس خبرگان می شود و در تهران نماز جمعه می خواند. اما نمایندگان مردم از تهران حق خواندن نماز جمعه ندارند. هر کس را که مردم طرد می کنند و به او رای نمی دهند به مجمع تشخیص مصلحت نظام می فرستد، یعنی این نظامی است که مصلحت آن را طرد شدگان از مردم باید تشخیص دهند. در مقابلامثال محمد خاتمی را به این مجمع که راه نمی دهند هیچ ممنوع التصویر می کنند. اکنون کار را از دخالت درامور سیاسی هم گذرانده و حتی درامور مذهبی هم دخالت می کند و به محض درگذشت واعظ طبسی همه امور مشهد را هم در بیت رهبری درتهران جمع کرد تا جایی که برای حوزه علمیه مشهد هم شورای مدیریت تعیین می کند. نتیجه این شیوه رهبری فردی و بدون مشورت با مردم و علیه مردم همان چیزی شده که آقای خمینی پیش بینی می کرد و از آن احتراز داشت. حالا رای مردم علیه جناح راست حکومتی تبدیل شده به رای منفی مردم به آقای خامنه ای و رفراندم علیه وی. امروز همه می دانند رای علیه جنتی یا یزدی و مصباح (که آقای خامنه ای او را علامه دهر نامیده بود) رای علیه آقای خامنه ای بود، همانطور که سقوط حداد عادل و لیست سی نفری که وی در راس آن قرار داشت رای منفی مستقیم به آقای خامنه ای و فرزند وی مجتبی داماد حداد عادل بود. در این شرایط مردم بیش از آنکه دنبال انتقام باشند، یا آرزوی مرگ و برکناری آقای خامنه ای را داشته باشند، نگران آینده هستند. آنان می دانند و می بینند که شیوه رهبری آقای خامنه ای کشور را به پرتگاه می برد و خطر فرو افتادن در این پرتگاه در شرایط نبود وی، با گرگهایی که در اطراف او و در بیت رهبری جمع کرده و ثروت و قدرتی که در اختیار آنان گذاشته، دو چندان می شود. این نگرانی است که بخشی از حکومت و حتی کسانی که در حصر و تنگنا هستند نیز در آن شریک هستند. اهمیت انتخابات خبرگان در این دوره و شرکت وسیع مردم در آن از یکسو و حضور شخصیتهای سیاسی ملی از هاشمی رفسنجانی و حسن خمینی گرفته تا محمد خاتمی و کروبی و میرحسین موسوی از سوی دیگر همه بازتاب این نگرانی است. آن نظارت بر رهبری که هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان از آن پشتیبانی می کند یا پیشنهاد شورای رهبری ناظر به همین نگرانی است. مسئله این نیست که بر رهبری نظارت کنیم که خوشحال باشیم نظارت کردهایم یا دوستان و هماندیشان و هم جناحیهای خودمان را بگذاریم به جای دست راستیها و قشریها و فاسدهایی که آقای خامنه ای در همه جا منصوب کرده است. مسئله این است که یک حساب و کتاب و معیاری برای عزل و نصبها تعیین کنیم، تا قبل از کودتای فرماندهان برگمار شده آقای خامنه ای در سپاه. همه نگران کشاکش های حکومتی بر سر سفره قدرت و غارتی است که شیوه رهبری آقای خامنه ای پهن کرده است.
|
شماره 544 راه توده - 20 اسفند ماه 1394