راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاه فردوسی

به زندگی کردها

علی گلاویژ ( 24)

 

 

حتی تا این اواخر در کردستان گروه های دامداری وجود دارند که برخی از آنها نام های قدیمی خود را نیز حفظ کرده اند. اکثر اعضای این گروه ها در عین حال کشاورزند و به مقتضای نیازمندی اقتصاد دامداری که اقتصاد کمکی آنهاست، هر سال اغنام و احشام خود را توسط یک و یا چند نفر از افراد خانواده خود به ییلاق می فرستند. چند خانواده در ده، در راه و یا در ییلاق بر اساس برابری کامل با هم متحد می شوند، شراکتا مرتع اجاره می کنند و دام های خود را می چرانند. این هم یک نوع زوم- زوم مبتنی بر مالکیت خصوصی بر مرتع است و در واقع جز شبحی از زوم های قدیمی چیز دیگری نیست. در اینجا نیز رئیس زوم وجود دارد، ولی از هر گونه امتیاز و اختیار خاص محروم است. حقوق او با دیگر اعضا مساویست و متناسب با مقدار دام هایش در پرداختن اجاره مرتع مشترک شرکت می کند.

زوم های سابق و به ویژه نوع اول اکثرا طبق علائق خویشاوندی برای مدت مدید (گاهی چندین ده سال) ایجاد می شدند. ولی در زوم های نوع اخیر اولا) خویشاوند بودن حتمی و ضروری نیست و ثانیا) عمر زوم فقط یک موسم ییلاق و یا قشلاق است. این زوم در ییلاق و یا قشلاق، در راه و یا در ده، یعنی پس از خاتمه موسم تعلیف، از هم جدا و به موجودیت خود پایان می دهد.

پیوند میان استفاده از زمین و طرز زندگی

در شرایط کردستان، نیازمندی های استفاده از زمین به ویژه نیاز به مرتع، در طرز زندگی مردم تاثیر عظیم داشته است. حتی برخی ها کردها را به مثابه "ساکنان ابدی چادر" تصویر نموده اند. مثلا به نظر فردوسی خلق کرد بر اساس دامداری و طرز زندگی چادر نشینی تکوین یافته است. وی در داستان ضحاک از جمله می گوید:

 

از اینگونه هر ماهیان سی جوان

از ایشان همی یافتندی روان

چو گرد آمدندی از ایشان دویست

بر آن سان که نشناختندی که کیست

خورشگر برایشان بزی چند و میش

بدادی و صحرا نهادی به پیش

کنون کرد از آن تخمه دارد نژاد

کز آباد بر دل نیایدش یاد

بود خانه هایشان سراسر پلاس

ندارند در دل ز یزدان هراس

 

یعنی که هر ماه سی جوان از کشته شدن و خوراک ماران گشتن نجات می یافتند و هر وقت که تعدادشان به دویست نفر می رسید خورشگر به آنها چند بزو میش می داد و مخفیانه روانه صحرا می کرد تا در آنجا زندگی جدید خود را بسازند و از دستبرد ضحاک خون آشام در امان باشند. کردهای امروز از "تخمه" (نژاد) همان جوانان دمدارند و خانه کردها از "پلاس" است، یعنی چادر است و اصلا به یاد آبادی نمی افتند. این سخنان در حد اعلای روشن اندیشی زمان خود و با روحی سرشار از عشق به انسان و نفرت از ستمگر گفته شده . ولی نه تربیت "بزو میش" و نه زندگی در خانه "پلاسین" علامت ویژه دائمی کردان نبوده است. از کاراکتر اقتصاد، اقلیم طبیعی و شرایط سیاسی کردستان، سه نوع طرز زندگی تراوش کرده است: کوچ نشینی و یا چادر نشینی کامل (نومادیسم) نیمه کوچ نشینی (نیمه اسکان) و اسکان کامل.

 

در بسیاری از آثاری که در باره کردستان به رشته تحریر درآمده به این سه طرز زندگی اشاره شده، ولی ماهیت اجتماعی – اقتصادی آنها و فرق اصولی میان آنها اکثرا از مدنظر دور مانده است. مثلا نیکیتین می گوید بسیاری از قبایل کردستان به دو طبقه "جنگجویان" کوچ نشینان" و "کشاورزان" اسکان یافته تقسیم می شوند. روشن است که این تقسیم بندی گنگ و ناقص و سطحی است، لااقل بدان دلیل که در آن سخنی از مالکیت ارضی و مناسبات اجتماعی و به طور کلی اقتصاد در میان نیست. برخی دیگر طرز زندگی را فقط با شرایط طبیعی مربوط دانسته اند: گویا کردها در کوهستان ها کوچ نشین و در جلگه ها و دشت ها اسکان یافته بودند. اگر چنین دلیلی درست باشد، آن وقت باید طرز زندگی هم طی هزاران سال تغییر نکند، زیرا شرایط طبیعی (کوه ها و جلگه ها و دشت ها) طی ده ها هزار سال تغییر محسوس نمی کند. برخی ها نیز فرق میان کوچ نشینان و نیمه کوچ نشینان را فقط در فرق میان قشلاق های آنها دیده اند. درست است که قشلاق دومی ها نسبت به اولی ها بیشتر به آبادی کامل شباهت دارد (زیرا که در آن بیشتر زندگی می کنند)، ولی خود این فرق نیز از درجه ضرورت کوچ نشینی پیدا شده بود که آن هم اساسا جنبه اجتماعی – اقتصادی داشت.

گرچه نویسنده این سطور نیز به نوبه خود کوشش نموده تا به رفع ابهام در این باره کمک کند و مسئله طرز زندگی در کردستان را مورد بررسی قرار دهد، ولی به ویژه در این مسئله ابدا مدعی گفتن آخرین حرف علم نیست، کما این که در همه مسائل دیگر نیز چنین ادعایی ندارد. باید همیشه در انتظار گره گشایی های جدید علم بود.

بهر حال، در حدود امکان، سه نوع طرز زندگی در کردستان را مورد بررسی قرار می دهیم.

 

کوچ نشینی کامل (نومادیسم) هنگامی به وجود می آید که علاوه بر شرایط دیگر، یک شرط عمده نیز حتما موجود باشد. این شرط عبارت از آن است که نیازهای اقتصادی – تولیدی از سویی گروه معینی (مثلا ایل) را در جستجوی مرتع به حرکت دائمی وا دارد و از سوی دیگر اسکان دائمی وی را در سرزمین معین به ضرورت اجتناب ناپذیر مبدل نسازد. این شرط فقط در صورتی تامین می شود که علاوه بر شرایط دیگر، آن گروه فقط دامدار باشد. این گروه اکثرا ضمن دامداری با برخی صنایع خانگی هم مشغول می شد و این، شرط اصلی نومادیسم را نقض نمی کرد. ولی به محض ورود کشاورزی به زندگی اقتصادی – تولیدی این گروه، شرایط مذکور در معرض خطر قرار می گرفت. به ویژه در شرایط کردستان پرداختن به امر کشاورزی خود به خود مسئله آب، آبیاری مزارع و غیره را نیز به دنبال می آورد که این هم طبعا بستگی به سرزمین معینی را ایجاب می نمود.

از سوی دیگر، اقتصاد گروه نومادیک اقتصاد اختصاص یافته بود که شرایط اقلیم و محیط و عوامل اجتماعی – اقتصادی آن را به صاحبش تحمیل نموده بود. این اقتصاد که به طور اختصاصی بر روی دامداری قرار داشت و از کشاورزی محروم بود و لذا تک کالایی بود (تنها محصولات دامداری تولید می نمود)، خود به خود و الزاما در مدار مبادله قرار می گرفت. همانند قبایل نوماد بسیاری از کشورهای دیگر، گروه های کوچ نشین کردستان نیز برای به دست آوردن محصولات کشاورزی و پول، اغلب اوقات کشاورزان و اهالی شهرها و کاروان ها را مورد تاخت و تاز قرار می دادند. ولی این وسیله احتیاج آنها را همیشه تامین نمی کرد و ناچار به مبادله محصولات خود نیز مبادرت می ورزیدند. این جریان موجب تبدیل شدن مقداری از محصولات به کالا و پول و دفینه می گشت. این نیز به نوبه خود گرایش به سوی تمرکز مرتع و دام در دست قشرهای معین را تقویت می نمود. نتیجه طبیعی این جریان آن بود که مرتع "مشترک همگانی" عملا و به تدریج به شیوه سنت (و سنتی که دیگر حکم قانون داشت) در تصرف قشر خاصی قرار می گرفت و از تصرف "همگانی" خارج می شد. این نیز پایه وحدت اجتماعی گروه نوباد و خود نومادیسم را بیشتر متزلزل می ساخت. یعنی خارج شدن مرتع از تصرف "همگانی" موجب تزلزل شیوه زندگی کوچ نشنی می شد. برخی محقیقین به این امر توجه نموده اند، ولی علت را به جای معلول گذاشته اند. مثلا یگیازاروف می نوشت که گروه کوچ نشین هر قدر به اسکان نزدیک تر می شد، در داخل آن گرایش به تقسیم مراتع هم شدت می یافت. در صورتی که جریان واقعی برعکس این بوده است. یعنی هر قدر گرایش به تقسیم مراتع شدت می یافت، میل به سوی اسکان نیز شدیدتر می شد.

به این ترتیب طرز زندگی کوچ نشینی کامل تضادهای خود را داشت که عمده ترین آنها تضاد میان تک کالایی بودن از سویی و زندگی در بسته و مسدود و اقتصاد طبیعی از سوی دیگر، تضاد میان حق تصرف و لااقل استفاده مشترک از مراتع از سویی و تبدیل شدن اجباری بخشی از محصول به کالا و پول و پیدایش قشرهای ثروتمندتر و ممتازتر در میان "برابرها و برادرهای" دیروز از سوی دیگر بود.

 

در کردستان گروه های صنعتگر چادرنشین هم بودند که آنها را "قره چی" (کوکی) و "دوم" و غیره می نامیدند. اینان با زمین و کشاورزی و دامداری کاری نداشتند. در میان آنها تقسیمات اجتماعی دیگری و مناسبات دیگری سوای آن چه در میان کشاورزان و دامداران وجود داشت حکمفرما بود. کار آنها خدمت به کشاورزان و دامداران بود و در پی مشتری های خود دائم از دهی به ده دیگر در حرکت بودند. در کنار هر دهی و یا کوچگاهی چند روز چادر می زدند و انواع محصولات صنایع دستی خود و به ویژه وسایل کشاورزی خانه داری و غیره را می فروختند، وسائل کشاورزی دهقانان را تعمیر می نمودند و بعد به جای دیگر نقل مکان می کردند. این کوچ نشینان اغلب به شکار نیز مشغول می شدند و گاهی در فصل زمستان در خانه های گلی واقع در دهات زندگی می کردند.

به دلایل مذکور در قوق میتوان گفت که کوچ نشینی کامل در تاریخ کردستان، بیش از آن که مقیاس اهمیت یک طرز زندگی گسترده در عمق اجتماع را داشته باشد، مقدمه ای بر طرز زندگی نیمه کوچ نشینی بوده است.

و اما در باره طرز زندگی نیمه کوچ نشینی باید گفت که این طرز زندگی به علت این که به خوبی از عهده حل تضادهای مذکور در فوق برمی آمد، در یک دوران بسیار طولانی تاریخ کردستان عمده ترین طرز زندگی گروه های دامدار و کشاورز بوده است، این طرز زندگی به گروه دامدار امکان می داد که علاوه بر دامداری، در حدود معین به کشاورزی نیز (برای تامین خوراک خود و علوفه دامها) به پردازد و این چند محصولی بودن (به اضافه فرآورده های صنایع خانگی) اقتصاد طبیعی و در بسته پاتریارکال او را از خطر فروپاشیدن محفوظ می داشت. اقتصاد طبیعی چند کالایی، تصرف گروهی خصوصی بر زمین (مالکیت ارضی عشیرتی) را حفظ می کرد.

زندگی نیمه کوچ نشینی برخی جهات مساعد زندگی کوچ نشینی کامل را نیز در برداشت. مثلا گروه معین با طرز زندگی نیمه کوچ نشینی در برابر سوانح طبیعی و حوادث سیاسی – نظامی از امکان مانور و عمل فراوان برخوردار بود. گروه نیمه کوچ نشینی در سال بی بارانی و قحطی می توانست ولو به طرز موقت جویان منطقه دیگری باشد و یا هنگام بروز یورش ها و جنگ ها، خود را از مناطق جنگزده کنار بکشد. بدین علل طرز زندگی نیمه کوچ نشینی (نیمه اسکان) در تاریخ کردستان از نیروی حیاتی بیشتری برخوردار بوده است و طی قرن های متمادی، همراه با طرز زندگی اسکان کامل، دو طرز زندگی عمده مردم کردستان را تشکیل می داده اند.

 

اسکان کامل: به توضیح جهات اجتماعی – اقتصادی – تولیدی این طرز زندگی شاید نیازی نباشد. این طرز زندگی از اواسط قرن 19 به بعد با ویژگی هایی که ذیلا بیان می شود، در کردستان ایران هر چه بیشتر گسترش یافته است:

 

1 - اسکان کامل در کردستان ایران نتیجه تمرکز سیاسی – اقتصادی و نظامی ایران بود که آن هم مستقیما ناشی از رشد مناسبات سرمایه داری در ایران بود.

 

2- گسترش این طرز زندگی با تکامل حقوقی و عملی مالکیت خصوصی بر زمین پیوند ارگانیک داشت.

 

3- از آنجا که رشد سرمایه داری در ایران با نفوذ سرمایه های امپریالیستی و استعماری در ایران پیوند ارگانیک داشت و طبقه بورژوازی ایران که مجری این سیاست تمرکز بود، خود دلال و وابسته به امپریالیسم و مجری سیاست امپریالیسم بود، تمرکز و اسکان در ایران مانند همه اعمال دیگر این بورژوازی ماهیت ضد ملی و ضد دمکراتیک داشت. از اسکان که اصولا و تاریخا عملی مترقی است به مثابه وسیله ای جهت اجرای سیاست ارتجاعی و اعمال ستم ملی علیه خلق کرد و دیگر خلق های عقب نگاه داشته شده و ستمدیده ایران استفاده می شد.

 

کوچ نشینی در هر دو نوع کامل و ناقص خود پدیده ای بود که از نیازهای استفاده از مرتع ناشی می شد. گرچه در کردستان طرز زندگی اسکان به حساب اسکان کوچ نشینان و نیمه کوچ نشینان به طور کلی در حال گسترش بوده است، ولی در همه ادوار کوچ نشینان و نیمه کوچ نشینان از انتقال به طرز زندگی اسکان کامل، امتناع ورزیده اند. حتی گاهی رجعت از اسکان به کوچ نشینی هم مشاهده شده است. مثلا در قرون گذشته هنگام بروز جنگ ها و یورش ها و تالان ها، در کردستان هم بسیاریاز اسکان یافتگان مثل دیگر نقاط ایران برای نجات خود از خطر ولو به شیوه موقت اجبارا به زندگی کوچ نشینی بر می گشتند. اینحال در قرن 19 نیز مشاهده می شد.

 

گاهی نیز اسکان یافتگان در زیر فشار کوچ نشینان و یا دولت محبور به بازگشت به کوچ نشینی می شدند. محقیقین به چنین رویدادهایی در اوایل قرن 19 اشاره کرده و نوشته اند: هنگامی که فشار ماموران مالیاتی از حد می گذشت، مردم اسکان یافته زمین ها و خانه های خود را در دهات رها کرده و به صحرا می گریختند و به "صحرانشین" مبدل می شدند. وقتی که از کردها سوال می شد که چرا چنین زود زود سر به قیام برمی دارید در پاسخ می گفتند: "پس چاره ما چیست؟ هر گاه در دشت به مانیم و ده به سازیم باغ انگور به کاریم و اراضی بایر را زیر کشت در آوریم، آن گاه آنقدر مالیات سنگین بر دوش ما خواهید گذاشت که از این همه رنج چیز عاید خود ما نخواهد شد... در چنین حالی تکلیف ما چیست؟ ما اجبارا خانه هایمان را ترک می کنیم و به کوه ها- نزد برادرانمان که کسی نمی تواند به آنها ظلم بکند، پناه می بریم. نصیب ما از زندگی این است. ولی خدا کریم است."

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 575  راه توده -  20 آبان ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت