حکومت فریبی بنام موسی غنی نژاد
|
هنوز دقایقی از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در امریکا و پیروزی دونالد ترامپ سپری نشده بود که سفیر فرانسه در امریکا در توییتر نوشت: "پس از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) از این پس همه چیز ممکن است. جهانی در برابر چشمان ما فرو می پاشد. پایان یک دوران، پایان نئولیبرالیسم". بدیهی است اگر ترامپ برنامه های حمایت از اقتصاد آمریکا را دربرابر رقابت کالاهای وارداتی در پیش گیرد، کشورهای دیگر سرمایهداری نیز به مقابله به مثل دست خواهند زد و در نتیجه اساس "تجارت آزاد" مورد توجه حامیان نئولیبرالیسم فرو می پاشد. فراموش نکنیم که اینها که اکنون به اندیشه حمایت از اقتصاد داخلی در برابر هجوم کالاهای وارداتی و نقل و انتقال صنایع افتاده اند، خود همگی کشورهای پیشرفته صنعتی هستند که اصلا "تجارت آزاد" را به قصد فروش و آب کردن کالاهای خود و ورشکست کردن دیگر کشورها به آنان تحمیل کرده اند. وقتی کشورهای بزرگ تولیدکننده صنعتی نظیر امریکا دیگر نمی توانند دربرابر پیامدهای تجارت آزاد مقاومت کنند تکلیف کشورهایی نظیر ما که تولید کننده کالای خام است دیگر روشن است. در ایران نیز موسی غنی نژاد، نماینده غیررسمی بانک جهانی و مشاور دائم العمر همه دولت های پس از میرحسین موسوی درباره پیروزی ترامپ نوشت: "آنچه در آمریکا اتفاق افتاد پیروزی اقتصاد آزاد بر به اصطلاح «نئولیبرالیستی» نبود، بلکه پیروزی عوامفریبی عقل ستیز بود که از طریق اسب تراوای روشنفکران مخالف تجارت آزاد میسر شد." امروز تقریبا تردید نیست که اگر یک اقتصاددان را در ایران بتوان نماد "عوامفریبی عقل ستیز" دانست خود دکتر موسی غنی نژاد است. کافیست به دلایل وی برای پیشنهاد پرداخت یارانه نقدی به دولت احمدی نژاد توجه کنیم. وی در زمان احمدی نژاد در گفتگو با "آفتاب نیوز" می گوید: "درآمدهای نفتی در چارچوب اقتصاد دولتی به مانع بزرگ برای اصلاحات اقتصادی تبدیل شده است. برای اینکه این مانع را از پیش رو برداریم این پیشنهاد را من کردم... من پیشنهاد کردم که دولت بیاید درآمدهای نفتی را به مردم بدهد و یارانهها را بردارد." (مصاحبه غنی نژاد با آفتاب نیوز ۲۶ فروردین ۱۳۷۸) بنا به یک دلیل ساده نگرانه که اقتصاد دولتی مانع اصلاحات است ایشان پیشنهاد پرداخت یارانه نقدی را به دولت احمدی نژاد داد، کسی که تصور می کرد با پرداخت این یارانه می تواند رای مردم را بدست آورد. خود وی در گفتگویی در جریان انتخابات ریاست جمهوری و رقابت احمدی نژاد با موسوی، در پاسخ به این پرسش که از موسوی حمایت می کند یا نه، با "سوسیالیست" خواندن موسوی چنین می گوید: "دو سال پیش مصاحبه یی که از ایشان مطالعه می کردم و مصاحبه یی هم که قبل تر ایشان در باب روابط اقتصادی در جامعه در سال های انقلاب داشتند و توصیفی که از نظام اقتصادی مطلوب شان کرده بودند، نشان می داد طرز فکرشان کاملاً یک اقتصاد سوسیالیستی است…. اعتقاد دارم آزادی، آزادی فردی و کرامت انسانی محقق نمی شود مگر با آزادی اقتصادی. خیر، من از ایشان (موسوی) حمایت نمی کنم." (فرارو، 28 دی 1378) سرتاپای این اظهارات جز عوامفریبی چیزی نیست. ادعای "آزادی و کرامت انسانی" برای توجیه رای ندادن به میرحسین موسوی آن هم از جانب کسی که طرفدار پینوشه کودتاچی و قصاب مردم شیلی و نظام اقتصادی اوست را می توان چیزی دیگر جز "عوامفریبی" کم بها نام داد؟ کسی که خود را مدافع و طراح همه سیاست های اقتصادی ویرانگري می داند که در سه دهه اخیر در ایران به اجرا گذاشته شده و بیش از دویست هزار میلیارد تومان هزینه پرداخت یارانه ها و ده میلیون حاشیه نشین،گوشه ای از پیامدهای آن سیاست ها است. البته "عوام" مورد توجه ایشان همان نخبگان بهرهمند از تجارت و واردات و صادراتاند وگر نه "عوام" به معنای توده مردم اتفاقا به همان دلایلی که ایشان به موسوی رای نمی داده به وی رای دادند. با اینحال در نقش غنی نژادها نباید غلو کرد. امثال وی مهره ای کوچک در دستگاه ایدئولوژیک و تبلیغاتی غرب و امپراتوری رسانه ای هستند که برای تحمیل عقب ماندگی به دیگر کشورها در جهان به کار انداخته اند. موقعیت آنها در دستگاه دولتی، از یکسو در وابستگی آنها به بانک های جهانی و سرمایهداری حاکم بر جهان ریشه دارد و از سوی دیگر در وابستگی به کلان تجار و واردکنندگان بزرگ کالاهای غربی که منافع آنان در "تجارت آزاد" یعنی وارد کردن کالا به کشور ما و نابود کردن تولید ملی آن هستند. امکانات و موقعیتی که در اختیار آنان برای جلوه فروشی و ترویج نظریات عقب مانده و واپسگرایانه خود قرار داده شده در اینجاست. آیا مثلا بوجود آمدن ده میلیون حاشیه نشین را می توان از ناتوانی نظام اقتصادی ایران در ایجاد اشتغال ناشی از "تجارت ازاد" یعنی رقابت ویرانگر تولیدات خارجی بر روی صنایع و تولیدات کارگاهی ایران جدا کرد؟ آیا اگر 250 هزار میلیارد تومانی که فقط تا خرداد ماه امسال صرف پرداخت یارانه نقدی شد، صرف سرمایه گذاری های عمرانی و تولیدی شده بود نمی شد برای بخشی از مردم حرفه و شغل و کار تامین کرد؟ در موقعیت امثال غنی نژاد نباید غلو کرد ولی یک نکته را نیز نباید فراموش کرد. وی و امثال وی امروز نماد یک نظم اقتصادی منحط و ویرانگر هستند، نظمی که پایه آن بر تبلیغ اندیشه های اقتصادی ساده نگرانه قرار گرفته و نه تنها ایران را به ویرانی سوق داده، بلکه سراسر جهان را نیز به سقوط اقتصادی و تباهی کشانده است؛ تباهی و سقوطی که خود منشا جنگ هایی است که امروز جهان و به ویژه منطقه ما گرفتار آن شده است. از این جهت سقوط موقعیت آنها در دستگاه دولتی و حکومتی ایران به معنای باز شدن امکان سقوط این نظم منحط و فاسد و خطرناک و بوجود آمدن ظرفیت در پیش گرفتن یک راه واقعی توسعه اقتصادی و اجتماعی نیز هست.
|
شماره 576 راه توده - 27 آبان ماه 1395