سلسله مراتب مالکیت زمین در کردستان علی گلاویژ ( 22)
|
استفاده از زمین در کردستان در قرن 19
1- در باره استفاده از زمین در قرن 19
الف – برخی جهات عمده استفاده از زمین
در قرن 19 استفاده از زمین در کردستان اصولا بر مبنای "مزارعه" قرار داشت. ولی تحت تاثیر عوامل مختلف و به ویژه به علت ناقص بودن مالکیت خصوصی ارضی و وجود هرارشی پاتریارکال – فئودال، استفاده از زمین و احرای اصول "مزارعه" در کشاورزی ویژگی هایی داشت که مهم ترین آنها به قرار زیر بود.
1- پروسه استفاده از زمین اصولا از دو مرحله کاملا متمایز از هم عبور می کرد. یعنی زمین برای رسیدن به دست مولد به مثاله وسیله تولید، می بایست از دو مرحله بگذرد. یکی از مراحل مزبور این بود که زمین (مثلا زمین هر عشیرت) قبل از رسیدن به دست مولد، طبق پله های هرارشی پاتریارکال- فئودال در داخل همان عشیرت از بالا به پایین در میان طایفه ها و تیره ها و افراد هر عشیرتی تقسیم و مکررا تقسیم می شد. کسانی که در این هرارشی در پله های وسط قرار داشتند دارای وضع دو گونه بودند. با اصطلاحات فئودالیسم اروپایی، این کسان در حالی که برای بالاتر از خودی ها "واسال" بودند، برای پایین تر از خودی ها حکم "سنیور" داشتند، در این سیستم هرارشی چند پله ای، وقتی که سنیور به واسال های خود زمین می داد، در واقع یک نوع عمل استفاده از زمین انجام می گرفت. زیرا هر واسالی در مقابل خاک دریافتی تعهداتی می پذیرفت که می بایست آنها را برای سینور خود اجرا نماید.
تقسیم هرارشیک زمین در داخل عشیرت اصولا دارای سه پله بود. پله اول این که رئیس عشیرت مجموع خاک عشیرت را در میان سران طوایف مختلف همان عشیرت تقسیم می کرد. پله دوم این بود که رئیس هر طایفه ای خاک دریافتی را در میان سران تیره های همین طایفه تقسیم می نمود. پله سوم عبارت از تقسیم خاک هر تیره توسط رئیس تیره در میان خانواده های همین تیره بود. در مبدا فواصل و منتهای این سه پله حداقل چهار شخص مختلف قرار داشت. رئیس عشیرت، رئیس طایفه، رئیس تیره، و خانواده عشیره ای. سه شخص اول گرچه هر یک منسوب به تیره ای بودند و قاعدتا می بایست از خاک تیره خود سهم متساوی خود را بردارند، ولی به عنوان رئیس عشیرت، رئیس طایفه و رئیس تیره از مجموع خاک عشیرت و طایفه و تیره سهم بزرگ تری برای خود جدا می کردند که گاهی "گوره بشانه" (سهم ارشد) نام داشت.
تا اینجا آنچه انجام می گرفت عبارت از تقسیم و تقسیم مکرر خاک عشیرت در میان طوایف، تیره ها و خانوده های عشیره ای بود. یعنی مالکیت "مشترک" ارضی و حاکمیت محلی ناشی از این مالکیت برحسب پله های هرارشی داخلی عشیرت از بالا به پایین تقسیم می شد و عملا به صورت مالکیت های خانواده های عشیره ای و حاکمیت های کوچکتر محلی در می آمد. هرارشیک بودن مالکیت ارضی از ناتمامی و نیمه کاره بودن مالکیت خصوصی ارضی ناشی می گشت. "نظام هرارشیک مالکیت ارضی" جز این هم نمی توانست باشد.
برای نمونه می توان وضع مالکیت در روانسر را که در گذشته نیز به آن اشاره شد به خاطر آورد. خاک روانسر در میان عده زیادی ملاک تقسیم شده بود و هر کسی خود را صاحب سهم خود می دانست. ولی در عین حال حاجی محمد رشیدبیگ (و یا فتحعلی بیگ) که رئیس آنها بود نیز به نوبه خود، خود را صاحب سرتاسر روانسر حساب می کردند. والی اردلان نیز که ضمن سرتاسر قلمرو خود روانسر را هم جزو متصرفات خود محسوب می داشت، طبق دلخواه خود در مالکیت روانسر دخل و تصرف می نمود. ناصرالدین شاه هم که در ضمن سرتاسر "ممالک محروسه ایران" حق دخل و تصرف در اراضی والی نشین اردلان و از جمله در روانسر برای خود قائل بود عملا در وضع مالکیت آنجا مداخله می نمود و خود را در این مداخله ذیحق می دانست. بدین ترتیب در این ناحیه از بالا به پایین یک هرارشی مالکیت مرکب از ناصرالدین شاه، امان الله خان والی اردلان، محمد رشیدبیگ رئیس روانسری ها و صاحبان مستقیم زمین وجود داشت. هر یک از این حلقات هرارشی به طور رسمی (طبق فرمان و قباله و سند) و یا غیر رسمی (طبق سنت و رسوم قرون و اعصار) در مالکیت ارضی روانسرا برای خود حق و اختیاری قائل بود و طبق قدرت واقعی خود، این حق و اختیار را اعمال می نمود.
اغلب اتفاق می افتاد که این سلسله مراتب در یک یا چند حلقه آن به علل گوناگون قطع می شد و یا بخشی از آن از اساس از هم می پاشید و مدت طولانی آن حلقات احیاء نمی گشت و این بخش تجدید سازمان نمی شد. اکثرا این هرارشی طبق سنن قرون و بدون فرمان و قباله عملا به وجود می آمد. ولی حتما به وجود می آمد. زیرا آن مالکیت ارضی و آن شیوه حاکمیت نمی توانست جز نظام هرارشیک مالکیت و حاکمیت شکل دیگری داشته باشد. با وجود این، به علل معین سیستم هرارشی مالکیت ارضی در ایران تا کنون مورد تحقیق جدی قرار نگرفته است.
مرحله دوم شکل گرفته استفاده از زمین از آنجا آغاز می شد که زمین از چارچوب هرارشی پاتریارکال – فئودال خارج گشته در اختیار مولدین مستقیم قرار می گرفت. آن چه در بالا گفته شد و مربوط به مرحله اول بود چیز جز تقسیم و تقسیم مکرر زمین در میان سلسله اجتماعی صاحب زمینان استثمارگر چیز دیگری نبود. ولی در آنجا که زمین از جانب پایین ترین پله این هرارشی یعنی خانواده عشیره ای، به صورت مزارعه و یا شیوه دیگر در اختیار دهقانان مولد گذاشته می شد، مرحله دوم شکل گرفته استفاده از زمین، یعنی مرحله نهایی آن انجام می گرفت.
در اینجا دیگر زمین نه به مثابه مضمون اشیایی مالکیت، بلکه مانند عامل تعیین کننده مناسبات اجتماعی، یعنی حامل مالکیت، اظهار وجود می کرد. مرحله دوم بر خلاف مرحله اول دارای فقط یک پله بود که در آغاز آن خانواده صاحب زمین و در پایانش دهقان بی زمین قرار داشت و آنها را مناسبات تولیدی پاتریارکال – فئودال بهم پیوند می داد و نه مناسبات هرارشیک مالکیت و یا چیز دیگری از این قبیل.
شاید کسانی که ذهنشان به مطالعه هرارشی روشن و مقطع فئودالیسم اروپایی عادت کرده، مسائل مطروحه در فوق را نوعی فرضیه حساب نمایند. در حقیقت اگر برای اثبات وجود هرارشی پاتریارکال – فئودال در کردستان و سرتاسر ایران در جستجوی فرمان و قرارداد و مقاوله نامه و روابط منظم و مستند و مقطع در این زمینه باشیم، بی شک کمتر به نتیجه خواهیم رسید. ولی اگر واقعیت های عملی را که تاریخ انباشه از آنهاست قبول کنیم، آن وقت مسئله به آسانی حل خواهد شد. درست است که در دوران ادامه مالکیت ارضی عشیرتی نیز خانواده عشیره ای صاحب زمین خود بود و عمل استفاده از زمین به معنای واقعی علمی – اقتصادی آن در مرحله واگذاری این زمین به دهقان بی زمین انجام می گرفت. ولی آیا رئیس تیره ای که این خانواده جزو آن بود و زمین را به این خانواده داده بود، یا واگذاری زمین، به این خانواده جزو نوعی استفاده از زمین چه عمل دیگری انجام داده بود؟ و هکذا رئیس طایفه ای که این تیره جزو آن بود با واگذاری زمین به این تیره چه عملی انجام داده بود؟ و یا رئیس عشیرت که زمین به روسای طوایف عشیرت خود می داد، مگر با این عمل، استفاده از زمین انجام نمی داد، و همچنین دولت مرکزی که زمین را بر اساس تیول جنگی و یا اصول دیگر به این رئیس عشیرت واگذار می کرد و یا هر بار این واگذاری را تجدید می نمود و یا تغییر می داد، با این عمل خود جز استفاده از زمین چه کار دیگری انجام می داد؟ هر یک زمین را در میان پله پایین تر تقسیم و از او تعهد پرداخت ها و خدماتی می گرفتند.
آخرین پله هرارشی صاحب زمینان که خانواده عشیره ای بود زمین خود را در اختیار دهقان می گذاشت، این نیز استفاده از زمین بود. ولی فرق کیفی و بنیادی آن با مرحله قبلی در این بود که در پله های مرحله قبلی زمین به مثابه مضمون اشیایی مالکیت تقسیم و تجدید تقسیم می شد و به همراه مالکیت زمین حاکمیت محلی نیز تقسیم می کردند ولی در مرحله آخر که مرحله اصلی بود، زمین به مثابه حامل مناسبات تولید از جانب خانواده عشیره ای در میان دهقانان زیر سلطه او تقسیم می شد. در اینجا به دهقان حق استفاده از زمین داده می شد و نه حق مالکیت و لذا به همراه این تقسیم اخیر برخلاف پله های مرحله اول، دیگر حاکمیت نیز تقسیم نمی گشت.
بازتاب ملموس این وضع در مسئله استفاده از زمین همین بود که محصول اضافی که از مولدین مستقیم، یعنی دهقانان دریافت می شد به صورت هرارشیک در میان پله های نامبرده تقسیم و مجددا تقسیم می شد. یعنی دهقان به خانواده عشیره ای بهره و بیگاری و غیره می داد، خانواده عشیره ای به رئیس تیره به رئیس طایفه، رئیس طایفه به رئیس عشیرت، رئیس عشیرت مثلا به والی اردلان و والی اردلان به ناصرالدین شاه باج ها و خراج های گوناگون می داد.
مطالبی که در اینجا باید ذکر شود آن است که در این نردبان هرارشی پله هر قدر پایین تر می رفت اشخاص بیشتر چهره مالکیت به خود می گرفتند و هر چه بالاتر می رفت بیشتر به صورت حکومت نمودار می شدند. مثلا فلان خانواده عشیره ای گرچه در ده خود حکومت نیز بود، ولی مالک بودنش بیشتر تجلی می نمود و ناصرالدین شاه گرچه صاحب همه "ممالک محروسه ایران" بود، ولی حکومت بودنش به مراتب برجسته تر نمایان می شد. کما این که درآمدها هم در پایین ترین پله ها صورت بهره مالکانه (تجسم اقتصادی مالکیت بر زمین) داشتند و هر چه پله ها بالاتر می رفت صورت مالیات دولتی(تجسم اقتصادی حاکمیت دولتی) به خود می گرفتند گرچه هم درآمد خانواده عشیره ای و هم درآمد ناصرالدین شاه از اراضی از یک منشا واحد، از محصول اضافی دهقانان سرچشمه می گرفت.
برای به دست آوردن تصور روشن تر در باره مطالب مطروحه در فوق توجه به برخی قوانین مرسوم در دولت عثمانی (قرن 19) می تواند مفید باشد. زیرا که اولا (قوانین و نظامات اقتصادی، حقوقی، سیاسی و غیره در دولت عثمانی نسبت به دولت ایران به مراتب منظم تر، مشخص تر و دقیق تر بوده است و ثانیا (بسیاری از قوانین و ترتیبات دولت عثمانی به طور طبیعی در کردستان ایران نیز تاثیر فراوانی داشته است و ثالثا (جامعه سنتی عثمانی با جامعه سنتی ایران دارای وجه تشابه فراوان بوده است. بعلاوه زمستان ها نیمی از گله داران کردستان ایران در قشلاق عثمانی زندگی می کردند و تابستان ها نیمی از گله داران کردستان عثمانی در ییلاق کردستان ایران به سر می بردند و این ارتباط بسیار وسیع و دائمی خود به خود برخی قواعد و نظامات را از یک کشور به کشور دیگر انتقال می داد و رایج می ساخت.
|
شماره 572 راه توده - 29 مهر ماه 1395