رنج طاقت فرسای دامداری در کردستان علی گلاویژ ( 24)
|
فصل سوم
در سه ربع اولیه قرن 19 برتری سنتی دامداری نسبت به کشاورزی در کردستان ادامه داشت. در این زمان تعداد محدودی از مردم کردستان مشغول کشاورزی بودند، ولی تقریبا همه خانوارها اغنام و احشام خود را داشتند. تعداد دام های یک خانوار گاهی فقط چند بز و گوسفند بود، ولی گاهی سر به صدها و هزارها راس می زد. در باره تعداد اغنام و احشام کردستان در قرن 19 اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی با توجه به صادرات محصولات دامی در همان قرن که در فصل دوم مورد بررسی قرار گرفت، می توان تصور کلی در این مورد به دست آورد. بدون شک می توانیم بگوئیم که در قرن 19 در کردستان ایران به طور متوسط برای هر نفر از ساکنان در حدود 2 راس گاو و گاومیش و 8 راس گوسفند و بز وجود داشته است. مسئله استفاده از مرتع را می توان در چند مقطع و زمینه مورد بررسی قرار داد. مسئله مرتع می تواند از دو نقطه نظر مورد بررسی قرار گیرد: اول به مثابه عاملی از عوامل دامداری دوم به مثابه حامل مناسبات اجتماعی- اقتصادی. از نظر اول قبل از هر چیز انواع مختلف مرتع در پیش چشم مجسم می شود. برخی از محققین معتقدند که در کردستان قرن 19، چهار نوع عمده مکان (زمین) به مثابه عامل دامداری وجود داشته است، بدین ترتیب: 1-" زستانه هوار" – مرتع زمستانی (قشلاق) 2- "گوند" – زمینی که آبادی ده در آن قرار داشت به اضافه مراتع و کشتزارهای اطراف آن. 3- "دولگه" – مرتع موقت بهاری برای موسمی که گوسفندان شروع به زائیدن می کردند. این زمین را معمولا در جایی انتخاب می نمودند که بادگیر نباشد تا اغنام و احشام حتی المقدور از سرما مصون بمانند. "دولگه" معمولا در نزدیکی "گوند" قرار داشت. 4- "زوزان" – مراتع تابستانی در کوهستان های مرتفع (ییلاق)، اسامی انواع نامبرده مرتع و مقر در کردستان فوق العاده رنگارنگ بوده است. مثلا بجای "گوند" واژه های "ده" و "کوخ" (در مناطق جنگلی)، بجای "زوزان" واژه های "هوار"، "هاوینه هوار"، هواری بیری" و "کویستان"، بجای "زستانه هوار" واژه های "قشلاخ"، "گرمین"، "آلان" (آران) و "شامات"، بجای "دولگه واژه "هواری کوز" و غیره استعمال می شد. واژه "زوزان"، به طوری که معلوم است، در زبان ادبی کردی معاصر مستعمل نیست. ولی طبق نظر ویلچفسکی و مینورسکی این کلمه در کردی به معنی محل کوچ و کوچگان است و "عونی" آن را به معنای "ییلاق کوهستانی" ترجمه کرده است. منابع دیگری نیز می گویند که "زوزان" نام قدیمی سرزمین است که در میان موصل، اخلاط و سلماس واقع گشته است. و یعنی در واقع بخش کوهستانی مرکزی کردستان، به عنوان و به نام مرتع معروف بوده است. به نظر نیکیتین سال اقتصادی (تولیدی) در گله داری از دولگه آغاز می شد. گله داری در آغاز بهار از گوند به دولگه منتقل می شد و در مدت اقامت در اینجا گوسفندها و بزها می زائیدند و بره ها و بزغاله ها کمی بزرگ شده، نیروی راه رفتن پیدا می کردند. پس از این، گله دارها به سوی ییلاق اصلی یعنی زوزان حرکت می کردند. انواع چهارگانه محل دامداری که در بالا به آن اشاره شد گاهی خیلی بهم نزدیک بودند. در چنین حالی مسافت میان ییلاق و قشلاق در 15- 10 روز طی می شد. گاهی نیز ییلاق و قشلاق سنتی یک گروه دامدار، صدها کیلومتر با هم فاصله داشت و در بعضی حالات حتی مرز دولتی ییلاق و قشلاق را از هم جدا می ساخت. مثلا در قرن 19 قشلاق عشیرت معروف جاف در مناطق قره داغ و زنگی باد و کویره تو و شیخان قرار داشت که همه آنها در داخل سرحدات دولت عثمانی بودند. ولی ییلاق همین عشیرت در سرزمین اردلان (در کردستان ایران) قرار داشت. به همین علت جاف ها نیز مانند بسیاری دیگر از عشایر بزرگ کردستان که همین وضع را داشتند، سالی دوبار در مرتع از مرزهای ایران و عثمانی می گذشتند و این جریان گاهی قرن ها متمادی ادامه داشت. تا اینجا مرتع به مثابه یک عامل تولید در گله داری مورد بررسی قرار داشت. ولی مرتع در عین حال حامل مناسبات اجتماعی- اقتصادی معینی نیز بود و از این لحاظ وضع مالکیت بر مرتع نقش اساسی بازی می کرد. باید گفت که در دوران مورد بحث، در بخش دامداری نسبت به بخش کشاورزی، حالت "اشتراک" آرکائیک در مالکیت ارضی و هم چنین بقایای مالکیت عالی حکومت بر زمین، بیشتر احساس می گردید. هنگام بحث در باره مالکیت ارضی به این مطلب اشاره شده است. حال باید اضافه نمائیم که مرتع (و آبشخور مربوط به آن) حتی در حالتی که تحت مالکیت خصوصی کامل نیز قرار داشته باشند، به علت ویژگی اقتصادی – تولیدی (که امکان تقسیم و تقسیم مکرر آنها به اجزاء کوچک تر محدود است) برخی حالات "مشترک" بودن را حفظ می کنند. بدین علت بود که یگیازاروف در ربع چهارم قرن 19 می نوشت که مرتع در کردستان به طور کلی نه می تواند به صورت مالکیت فردی تحت تصرف کسی قرار به گیرد و نه کسی می تواند خودسرانه در آن دخل و تصرف نماید. به دیگر سخن در آن دوران زمین مرتع در کردستان نه از طریق وصیت نامه و نه از هیچ راه دیگری نمی توانست تحت تصرف شخصی درآید. تقسیم و تقسیم مکرر زمین مرتع تا وقتی می تواند ادامه یابد که زمین به مثابه مرتع در نتیجه تقسیم از جیز انتفاع ساقط نشود. تقسیم زمین مرتع وقتی به این مرز برسد خود به خود متوقف می شود. عرب شاملوف با اشاره به مناطق شمالی کردستان می نویسد: او چهار نوع مرتع (که در بالا به آنها اشاره شد) فقط زمینی که خود گوند در آن قرار داشت و برخی قطعات مزروعی اطراف آن، در اختیار تک تک گله دارها قرار داشت، ولی سه بخش دیگر مراتع و آبشخورها در اختیار بیگ ها و آقاها و در واقع به صورت واحدهای غیر قابل تقسیم تحت تصرف آنها متمرکز گشته بود. این آقاها و بیگ ها اعضای هرارشی پاتریارکال – فئودال کردستان بودند. در باره سیستم "زوم" در کردستان قرن 19 اقتصاد دامداری نسبت به اقتصاد کشاورزی تشکل بیشتری داشت و از مرز بندی روشن تری برخوردار بود و مسئله استفاده از زمین در بخش دامداری منظم تر و منسجم تر بود. یکی از علل عمده این ویژگی دام داری شاید آن بود که دامداری کردستان نسبت به کشاورزی با هرارشی جنگی پاتریارکال – فئودال بیشتر پیوند ارگانیک داشت. برای به دست آوردن تصور روشن از مسئله استفاده از زمین در بخش دامداری کافی است که سیستم "زوم" را مورد بررسی قرار دهیم. زوم در دوران مورد بحث عبارت از کوچک ترین واحد دامداری بود که به طور عمده به شیوه نیمه کوچ نشینی زندگی می کرد. این واحد که از اتحاد اقتصاد چند خانوار دامدار به وجود می آمد، در کردستان به اسامی مختلف نامیده می شد از قبیل: "کومار" ("کومل"، "خیل" و یا "قیطول"، "کوتانه" و یا "بنه" د، "هوز" و یا "هوگه"، "هوبه" و غیره. عقیده برخی از کردشناسان مبنی بر این که "کوم" (که عبارت از یک خانوار منفرد بود) واحد اقتصاد دامداری و استفاده از مرتع بوده است، تماما درست به نظر نمی رسد. درست است که یک خانوار دامدار ثروتمند در گذشته نیز می توانست مرتع مخصوص و انفرادی خود را داشته باشد و به تنهایی اقتصاد خود را اداره نماید و بکوچد و غیره. ولی این نوع گله داری برای جامعه آن روز کاراکتریک نبودند. زیرا دامداران متوسط و کوچک که اکثریت عظیم توده دامدار را تشکیل می دادند، در حالت انفرادی نه توانایی تشکیل تولید داشتند و نه امکان و قدرت ادامه تولید. علت عمده این وضع ویژگی های موجود در اقتصاد دامداری آن روز بود که خصوصیات استفاده از مرتع در مرکز آن قرار داشت. خلاصه این که، اغنام و احشام هر خانوار مال خودش بود، ولی استفاده از مرتع نمی توانست اصولا توسط یک خانوار تنها صورت گیرد. معمولا گله حداقل پس از یک هفته می تواند به محلی که امروز در آن چریده است بار دیگر باز گردد، این مدت برای آن لازم است که گیاهانی که امروز خورده شده و یا پایکوب گشته اند از نو برویند و از خاک بلند شوند تا برای چریدن مجدد مستعد باشند. لذا گله باید مرتع وسیعی داشته باشد که بتواند در آن طبق اصول مذکور حرکت نماید. بعلاوه چراگاه باید آبشخور داشته باشد، گله را در چراگاه محدود می توان به نوعی نگاه داشت، ولی این کار بدون آبشخور جدا پذیر نیست. چراگاه کوچک و محدود می تواند گله را از آبشخور جدا سازد. به دلایل فوق بهترین چراگاه آن است که علاوه بر جهات دیگر، اولا وسعت لازم برای حرکت ادواری گله را داشته باشد و ثانیا دارای آبشخور باشد. بدیهی است که یک گله دار متوسط و یا کوچک توانایی آن را نداشت که به تنهایی یک چنین چراگاه کامل به دست بیاورد و لذا چند خانوار گله دار متحدا یک چراگاه به دست می آوردند و در گذشته بر مبنای این ضرورت و اوضاع عمومی محیط، سیستم "زوم" به وجود می آمد. برخی از محققین کمی مقدار چراگاه ها را علت اصلی پیدایش زوم دانسته اند. شک نیست که این عامل می توانست به نوبه خود موجب پیدایش زوم بشود؛ ولی علت اصلی پیدایش زوم کمبود مرتع نبود، جالب است که حتی عشیرت دامداری که مراتع بسیار وسیع و عالی و متمرکز زمستانی و تابستانی هم در اختیار داشت، باز به واحدهای کوچک تری، یعنی به زوم تقسیم می شد و به این صورت اقتصاد دامداری خود را سازمان می داد و از مرتع استفاده می نمود. همانطور که یک خانوار دامدار کوچک و متوسط به تنهایی قادر به تشکیل اقتصاد خود نبود، مجموع اقتصاد یک عشیرت و ایل را هم نمی شد در یک اقتصاد واحد متمرکز نمود. علاوه بر علل اقتصادی فوق یک علت دیگر نیز در تکوین زوم تاثیر داشت که آن هم دفاع جمعی در مقابل تعرض همسایگان و دستبرد مهاجمان و چپاولگران بود. گرچه در ایجاد و ادامه سیستم زوم می توانست هدف های دیگری نیز تعقیب شود، ولی بسیاری از کردشناسان به درستی بر این عقیده بودند که زوم نوع مخصوص "کوئوپراسیون" (تعاون) و اتحاد به خاطر تولید بوده است. حال گاهی جلوتر رفته، می توانیم بگوئیم که سیستم زوم عبارت از یک سیستم اقتصادی – تولیدی بود که شکل خاص استفاده از زمین (مرتع) را در خود منعکس می ساخت. پایه مادی آن مرتع، اغنام و احشام و انسان هایی بود که این تولید و اقتصاد را به طور مستقیم اداره می کردند. اغنام و احشام در همه انواع زوم ها اصولا تحت مالکیت خصوصی قرار داشت و لذا در مشخص شدن انواع زوم از یکدیگر نقشی نداشت، ولی مرتع (زمین) به علت این که می توانست تحت انواع اشکال تصرف و مالکیت باشد، در مشخص شدن نوع زوم ها نقش بسیار برجسته بازی می کرد. اصولا از لحاظ فرم مالکیت ارضی (مرتع)، زمین زوم می توانست دارای یکی از سه حالت زیر باشد: 1) تحت تصرف "همگانی" 2) تحت تصرف خصوصی یک گروه متمایز از توده و 3) تحت مالکیت خصوصی کامل، متناسب با این سه حالت، خود زوم اصولا به سه نوع تقسیم می شد و در هر نوع آن خاص استفاده از مرتع معمول بود. بسیاری از کسانی که مسئله زوم را بررسی کرده اند به نظرات و نتایج جالبی رسیده اند. ولی در بررسی مسئله استفاده از مرتع و لذا در تشخیص انواع اصولی زوم گاهی دچار عدم دقت هایی شده اند. مثلا باختادزه یکی از خاورشناسان روسیه در ربع چهارم قرن 19، زوم را (با نام "اوبه") یک "کمون دمکراتیک" می نامید و ویژگی های این "کمون دموکراتیک" را چنین توضیح می داد: این کمون معمولا به ابتکار شخص بسیار مقتدری که هم "یورت" (مرتع) داشت و هم نسبت به دیگران از اموال و وسایل بیشتر برخوردار بود، به وجود می آمد. در حال او رئیس اوبه نامیده می شد و سران خانوارهایی را که داخل می شدند عضو اوبه و یا "جول" می نامیدند. باختادزه اضافه می نمود که رئیس اوبه برای نگاهداری از اغنام و احشام اوبه "چند چوپان اجیر می کرد". در مقابل این، اعضای اوبه برای هر 100 راس گوسفند 5- 4 راس گوشفند به شخص رئیس می دادند. چنین کمون هایی فقط در بهار به وجود می آمدند و بندرت موجودیت خود را تا زمستان ادامه می دادند. کاملا روشن است که چنین زوم هایی را نمی توان "کمون دمکراتیک" نامید. زیرا اولا) رئیس زوم برحسب همه عناصر قدرت اقتصادی، از کلیه اعضای زوم به مراتب نیرومندتر و بر آنها مسلط بود. ثانیا) رئیس زوم در میان "جول ها" و چوپان ها نقش واسطه بازی می کرد و حتی از چارچوب شیوه تولید فئودالی هم پا فراتر می نهاد. ثالثا) این زوم یک پدیده موقت بود و "فقط در بهار" وجود داشت. یعنی بعد از چندی از هم می پاشید. "کمون دمکراتیک" که اصولا باید بر مبنای عناصر "اشتراک" دراز مدت و زیربنایی به وجود بیاید نمی تواند بدین گونه گذرا و کم عمر باشد. این گونه تناقضات و آشفتگی ها منحصر به نظرات باختادزه نیست. در نظرات دیگران نیز گاهی چنین حالتی به چشم می خورد. علت این آشفتگی توجه نکردن به ریشه زوم، یعنی مالکیت بر مرتع است. برخی ها نوع مالکیت بر مرتع را از یک نوع زوم، طرز استفاده از مرتع از نوع دیگر زوم و مناسبات اجتماعی را از نوع ثالث آن برداشته و با تلفیق آنها که ماهیتی ناهمگون و گاهی متضاد داشتند، یک چنین منظره آشفته، مبهم و نادقیق در باره سیستم زوم به وجود آورده اند. زوم اساسا به ابتکار خود گله داران و بر روی یک مبنای اجتماعی- تولیدی به وجود می آمد. ولی در کردستان گاهی به ابتکار حکومت (عامل سیاسی) نیز تلفیق دستوری گله داران صورت می گرفت. مثلا، خورشید افندی می نویسد که در اواسط قرن 19 هر سال 8 گروه از عشایر سنندج (مجموع آنها در حدود 800 خانوار بود و هر گروه به عشیرتی منسوب بودند) برای قشلاق به دشت زهاب می آمدند. طبق رسم قدیمی، هر سال حکومت سنندج قبل از کوچ کردن برای مجموع این گروه ها یک رئیس مشترک تعیین می کرد. وظیفه رئیس این بود که در مدت نقل و انتقالات امنیت و انتظامات داخلی گروه ها را حفظ و به ویژه مناقشاتی را که در زمینه استفاده از مرتع در میان آنها بروز می کرد، حل و فصل نماید. پس: اولا) در برخی حالات اضافه بر نیاز مرتع، عامل سیاسی نیز می توانست حتی اقتصادهای دامداری منسوب به عشایر مختلف را (ولو به صورت موقت) به شیوه دستوری بهم متحد سازد. ثانیا) ولی این اتحاد دستوری نیز طبق نیازهای اقتصادی- تولیدی خود باز به واحدهای کوچک تری یعنی زوم) تقسیم می شد. زیرا در غیر این صورت اداره و سازماندهی اقتصاد و تولید امکان پذیر نمی شد. بدیهی است که در کردستان انواع دیگر زوم و اتحاد زوم ها می توانست وجود داشته باشد. ولی سه نوع اصولی آن که اینک مورد بررسی قرار می گیرد، محور این پدیده تاریخی را تشکیل می داد. زوم مبتنی بر تصرف "همگانی" مرتع. در این حال (و به طور کلی در شرایط مالکیت عالی حکومت بر زمین) مرتع هر ایل دامدار از بالا به پائین در میان طوایف و تیره های آن تقسیم می شد. تقسیم مرتع تا آنجا پیش می رفت که مرتع کوچک ترین واحد دامدار منسوب به آن ایل، یعنی زوم معین می گشت و در اینجا تقسیم متوقف و پایان می یافت. مقدار مرتع هر یک از این واحدها تصادفی و بدون معیار و ضابطه تعیین نمی شد، بلکه تعداد خانوارها در هر واحد و تعداد اغنام و احشام آن خانوارها در این امر نقش عمده داشت. بدیهی است که کیفیت مرتع و موقعیت های طبیعی و اقلیمی آن نیز در این امر موثر بود. در تعیین ترکیب اعضای هر واحد، مناسبات خویشاوندی میان آنها مورد توجه قرار داده می شد. مرتع یک چنین زومی به صورت یک واحد تام مال "مشترک" همه اعضای زوم بود. این مرتع عمومی و غیر قابل تقسیم زوم بر اساس ضوابط معین و به طرق گوناگون از مرتع عمومی ایل مربوطه معین می گشت. گاهی چنین بود که هر زوم و حتی هر تیره و طایفه مخصوصا در ییلاق مرتع دائمی مخصوص به خود را داشت که هر سال از آن استفاده می کرد. گاهی نیز چنین بود که مرتع یک ایل دامدار هر سال از طریق نوبه و یا قرعه کشی و غیره در میان طوایف و تیره ها و واحدهای کوچک تر تجدید تقسیم می شد و هر گروه هر سال از مرتع جدید استفاده می نمود. دائمی بودن و ثابت ماند مرتع زوم به عمیق تر شدن ثبات و طول عمر زوم مبربوطه کمک می کرد. این گونه زوم های ثابت و طویل العمر که به شیوه همگانی از مرتع زوم استفاده می نمودند، به مثابه واحد اقتصاد دامداری کوچ نشین و نیمه کوچ نشین، در دوران معین تاریخی مقام مهمی داشته است. زومی که به این ترتیب در مرتع "مشترک" گروه دامدار به وجود می آمد طبق ماهیت خود یک "کمون طایفه ای" (به اصطلاح یگیازاروف) بود. این نظر محقق نامبرده درست است که کمون طایفه ای که اتحاد خویشاوندان هم خون بود، ضمنا یک واحد اقتصادی نیز بود و اعضای این واحد از نظر منافع در اموال و به ویژه از جهت حق تصرف "مشترک" کمون بر خاک، با هم پیوند داشتند. خاک "همگانی" زوم نمی توانست به زیر تصرف خصوصی و یا مالکیت خصوصی در بیاید و یا از طریق وصیت و یا وراثت به دیگران منتقل شود. گاهی اتفاق می افتاد که زوم دارای محل سکونت ثابت زمستانی بود. در این حال هر عضو (خانوار دامدار عضو زوم) صاحب خانه خود و قطعه زمینی که خانه در آن ساخته شده بود، حساب می شد. ولی مراتعی که علف آنها برای تعلیف گله ها در زمستان، درو می شد نیز مال "مشترک" همه زوم بود. سهم هر خانوار و هر زوم نیز از این گونه مراتع هر سال از طریق نوبه و یا قرعه کشی معین می شد. کسی که بر این گونه زوم ها رهبری می کرد، به صورت ظاهر صاحب خاک زوم شناخته می شد. ولی اگر این شخص اغنام و احشام خود را از دست می داد و به یک فرد فقیر مبدل می گشت، خود به خود از مقام ریاست زوم نیز سقوط می کرد و شخص متمکن دیگری از اعضای زوم جای او را می گرفت. این حال حداقل بیانگر دو واقعیت بود: نخست این که حق تصرف ظاهری رئیس زوم بر اراضی زوم یک امر کاملا صوری و ظاهری بود و دوم این که از دست دادن اغنام و احشام خود به خود سبب از دست دادن هم مقام ریاست و هم حق استفاده مرتع می شد. یعنی در واقع نه تنها ریاست زوم، بلکه حق استفاده از مرتع برای اعضای زوم نیز به داشتن اغنام و احشام وابستگی داشت. لذا باید گفت که با این توصیف، مفهوم "تصرف همگانی زوم بر مرتع" عملا در چارچوب کسانی محدود می شد که دارای اغنام و احشام بودند و محرومان از اغنام و احشام عملا در مرتع حقی نداشتند. در زوم هایی که بر اساس تصرف "همگانی" بر مرتع قرار داشتند اقتصاد دامداری هر عضوی به وسیله کار خود او و افراد خانواده اش و به ندرت با استفاده از کارمزدی ایجاد می شد. محصول چنین اقتصادی نیز پس از تفریق مالیات دولتی و بدهی های ایلی و غیره به صاحب همان اقتصاد می رسید. روسای زوم، تیره، طایفه و ایل از اعضای ساده خود اکثرا به صورت جنس و گاهی نقد سهم و هدیه دریافت می کردند که قسمت عمده آن به مصرف کارهای عمومی ایل می رسید. توده استثمار شونده عبارت از خانوارهای عضو زوم بودند که از طریق رئیس زوم به روسای بالاتر ایل بدهی های فوق الذکر را می پرداختند و همچنین چوپان ها و کارکنان طویله و دروگران علوفه و دوشندگان و دیگر افرادی بودند که به گله های روسا خدمت می کردند. این نوع زوم ها که باید آن را "کمون دمکراتیک" نامید، به دوران دورتر فئودالیسم کردستان مربوط بودند که در آن دوران مرتع ایل دامدار زیر تصرف مشترک همه ایل قرار داشته و استفاده از زمین به صورت مشروح در فوق انجام می گرفته است. ولی چنان که مشاهده شد، "همگانی" بودن مرتع به صورت حق استفاده از مرتع برای کلیه کسانی که دارای اغنام و احشام بودند بروز می کرد. همچنین این مساوات در حق استفاده از مرتع، اعضای ساده زوم را از پرداختن بدهی به رئیس زوم و دیگر روسای ایل معاف نمی نمود. برخی بقایا و آثار این گونه زوم ها تا قرن 19 نیز رسیده بود و در انواع دیگر زوم خود را نشان می داد. زوم مبتنی بر حق تصرف خصوصی یک گروه متمایز (عشیرت) بر مرتع. این زوم ها به دورانی مربوط بود که فئودالیسم رشد بیشتری یافته بود. در آن حال در جریان شدت گرفتن و تعمیق عدم برابری ثروت و اموال در میان افراد، جدا شدن هر چه بیشتر حقوق از وظایف، مراتع نیز سرشت تعلق به همه ایل را از دست می دادند و اکثریت عظیم صاحبان اغنام و احشام از حقوق استفاده مستقیم و مساوی از مرتع محروم می شدند. در این حال دیگر مرتع مال "همگانی" توده دامدار مربوطه نبود، بلکه به زمین متصرفی عمومی و همگانی گروه ممتازی که با گرفتن انحصار تصرف بر زمین به دست خود بر این توده ها حکومت می کرد. مبدل شده بود. خروج زمین از زیر تصرف "همگانی" خود دامداران و قرار گرفتن آن در تصرف انحصاری گروه محدود و متمایز استثمارگر (عشیرت) به صورت مالکیت "مشترک" عشیرتی، رویدادی بود که هم در مسئله مالکیت و هم در مسئله استفاده از زمین تغییر کیفی ایجاد نمود. توده دامداران استقلال نسبی اجتماعی سابق را تا حدود زیادی از دست دادند و به وابستگی عشیرت ها درآمدند. اعضای زوم هایی که در این شرایط به وجود می آمدند، اکثرا در قشلاق ها برای خود مسکن ثابت بنا می نمودند و تا حدودی به کشاورزی نیز می پرداختند و در نتیجه طرز زندگی نیمه کوچ نشینی- نیمه اسکانی هر چه بیشتر گستردش می یافت. در ارتباط با این دگرگونی ها کار استفاده از زمین شکل پیچیده تری به خود می گرفت و ترکیب اقتصاد رنگارنگ تر می شد. این نوع زوم ها قرون متمادی، حتی تا قرن 19 نیز در مقیاس وسیع به موجودیت خود ادامه می دادند و در تمام دوران موجودیت آنها طرز زندگی نیمه کوچ نشینی – نیمه اسکانی عمده ترین شکل زندگی در کردستان بود. قابلیت حیاتی این گونه زوم ها از چه چیزی ناشی می شد؟ در پاسخ این سئوال باید توضیح بیشتری داده شود. مبنای زوم نوع اول اساسا مرتع "مشترک" و سپس مناسبات خویشاوندی در میان اعضای آن بود. لکن زوم نوع دوم عبارت بود از اتحاد غیر ثابت و گاهی موقت دامدارانی که اولا) مرتع "مشترک" را از دست داده بودند و ثانیا) خویشاوند بودنشان هم اجباری و ضروری نبود. ولی در این حالت نیز زوم جز اتحاد به خاطر تولید چیز دیگری نبود. در میان خاک طایفه ها و تیره ها اکثرا مرز چندان دقیقی وجود نداشت، ولی در میان مراتع واحدهای تولیدی (زوم) مرز دقیق و قطعی و معینی بود و در نهایت سختگیری مراعات می شد. گاهی به منظور جلوگیری از تصادمات، در میان حریم زوم ها منطقه بی طرف ایجاد می شد و عرض این منطقه با برد سلاحی که در آن زمان معمول بود معین می گشت. برای منطقه بی طرف معمولا از زمین های غیر مرتعی از قبیل سنگلاخ و شوره زار و غیره استفاده می شد. در زوم های نوع دوم، از چهار نوع زمینی که قبلا شرح داده شد در بهترین حالت فقط گوند (محلی که آبادی ده در آن قرار داشت) و برخی قطعات کوچک زمین مزروعی حوالی گوند می توانست تحت تصرف مستقیم خود دامداران قرار داشته باشد. بقیه زمین ها و منابع آب در دست روسا بود. بدیهی است، در حالی که دامداری رشته عمده تولید در جامعه بود از چهار نوع زمین نامبرده مرتع تابستانی و زمستانی نقش اساسی داشتند. به تناسب مقدار اغنام و احشام اعضای زوم، کیفیت مرتع و موقعیت طبیعی آن، هر زوم به طور متوسط از مجموع 15- 10 چادر و گاهی کمی بیشتر تشکیل می یافت. در صورت کم بودن مقدار گله ها در یک زوم ده ها خانوار بهم متحد می شد. ترکیب این نوع زوم معمولا عبارت بود از خانواده رئیس (صاحب مرتع) و خانوارهایی که بر اطراف او گرد می آمدند (محرومان از مرتع خود) محرومان از مرتع نیز در داخل خود به قشرهای مختلف مجزا می شدند. تاردوف که معتقد بود در هر زوم به طور متوسط 15- 10 چادر و یا بیشتر متحد می شدند، در باره ترکیف طیف اجتماعی این چادرها نیز نظرات جالبی بیان نموده است. به نظر وی چادرهای یک زوم مرکب بود از چادر ثروتمندترین شخص زوم که به تنهایی صدها راس اغنام و احشام داشت (رئیس زوم) 12- 10 چادر که در رفاه نسبی بسر می بردند، 6- 4 چادر میانه حالان که آنها را در برخی مناطق "چل گوسفندی" می نامیدند، 4-3 چادر تهیدستان و بالاخره 2-1 چادر چوپان ها و "باتراک ها" (کارگران مزدی روستایی) ولی این ارقام با وجود اهمیت اصولی که دارند، دقیق به نظر نمی رسند، زیرا بدیهی است که خانوارهایی که در 2- 1 چادر اخیر زندگی می کردند نمی توانستند عضو زوم باشند. زیرا آنها در ترکیب زوم از هر گونه اقتصاد شخصی محروم بودند و فقط با فروش نیروی کار خود زندگی می کردند و اگر هم چند بز و گوسفندی داشتند با گله های زوم قابل مقایسه نبود. در عین حال باید گفت که چادر رئیس زوم که صدها راس اغنام و احشام داشت به یک چادر تنها محدود نمی شد. تنها پس از قید این دو نکته است که می توان طبقه بندی فوق الذکر را پذیرفت. در این نوع زوم دو شخصیت اجتماعی بیش از همه جلب نظر می کرد: 1 - رئیس زوم و یا "پیگار" که مراتع را در دست داشت. این شخص که خود دارای اغنام و احشام فراوان بود با استفاده از این مراتع دامداران بی مرتع را از اطراف خود گرد می آورد و گله های آنها را به گله های خود قاطی می نمود و این گله های مختلط را به طور مجانی به وسیله آنها (دامداران بی مرتع) می چرانید و تربیت می کرد. 2- دامدارانی که از مرتع خود محروم بودند و لذا به ترتیبی که شرح داده شد گله های خود را با گله های "پیگار" مخلوط نموده و بدون دریافت مزد در مرتع او می چرانیدند و تربیت می کردند. این اشخاص اکثرا دامداران کوچک و متوسط بودند و در برخی مناطق آنها را "جول" می نامیدند. به طوری که مشاهده می شود، این نوع زوم در واقع سیستمی از "پرداخت بهره زمین به وسیله کار کردن" بود که در شرایط مشخص تاریخی در رشته دامداری به وجود آمده بود. در رشته کشاورزی، فئودال به دهقان نسق می داد و دهقان در مقابل آن می بایست هفته ای و یا ماهی چند روز به طور مجانی در "زمین آقایی" برای فئودال کار بکند. این کار مجانی هم عبارت بود از "پرداخت بهره زمین به وسیله کار کردن" در زوم نیز وضع مشابهی وجود داشت. همان طور که در کشاورزی زمین یکی از وسائل عمده تولید بود، در دامداری هم مرتع و هم گله نقش مهمی بازی می کرد. در این زوم ها همه محصول (اعم از ضروری و اضافی) در یک مرتع تولید می شد، ولی اغنام و احشام که وسیله دیگر تولید بودند، مختلف بود. آن چه با نیروی کار "جول" ها محصول ضروری می داد گله های خود جول ها بود و آن چه باز با همین نیروی کار محصول اضافی می داد گله "پیگار" بود. کما این که در کشاورزی نیروی کار دهقان در نسق خودش محصول ضروری و در "زمین آقایی" محصول اضافی تولید می نمود. در شرایط مالکیت ارضی عشیرتی بر مراتع، این نوع زوم ها اشکال دیگری نیز داشت. مثلا رئیس زوم به جای شخصی که خود عضو عشیرت بود و مرتع خود را داشت می توانست شخص دیگری باشد که مرتع را از عضو عشیرت اجاره نموده بود و این اجاره دار معمولا خود دامدار بزرگی بود. این دامدار ثروتمند با استفاده از قدرت اقتصادی خود از عضو عشیرت مرتع اجاره می کرد و بعد چندین دامدار متوسط الحال و بی مرتع را بر اطراف خود جمع نموده زوم ایجاد می نمود. گله های آنها را با گله های خود مخلوط و به طور مجانی توسط آنها اداره و تربیت می کرد و اضافه بر درآمدی که از این طریق برای خود به دست می آورد، از آن دامداران مالیات هایی نیز می گرفت و از آن اجاره بهای مرتع را می پرداخت. به طوری که مشاهده می شود، در اینجا گرایش خروج از چارچوب مناسبات پاتریاکال – فئودال به چشم می خورد. گاهی نیز این چارچوب جدا شکسته می شد و زوم عملا ماهیت دیگری کسب می نمود. در این حال رئیس زوم علاوه بر این که مرتع را از دیگری اجاره می کرد، برای اداره گله های مختلط زوم نیز چوپان و "تانراک" اجیر می نمود و لذا برای پرداخت اجاره بهای مرتع مزد چوپانان و دیگر کارکنان، از اعضای زوم مالیات های بیشتری می گرفت. سودی که رئیس این زوم به دست می آورد عبارت بود از فرق میان "دخل" و "خرج". مداخل عمده او عبارت بود از مالیات هایی که از جول ها می گرفت. به اضافه محصول گله های شخصی خودش و مخارج عمده او عبارت بود از اجاره بهای مرتع به اضافه مزد چوپان ها و دیگر کارکنان. برخی از محققین بر این عقیده بودند که این پیکار معمولا دو برابر اجاره بهایی که در مقابل مرتع می پرداخت از جول ها مالیات می گرفت. رئیس زوم در ارتباط با بسیاری از عوامل و از آن جمله متناسب با نامی که در نواحی مختلف به خود زوم اطلاق می شد، در مناطق کردستان اسامی مختلف داشت، از قبیل: "مزنی زومی"، "سرخیل"، "براگوره"، "ری سپی"، "ری چرمی"، "پاش میر"، "مال خو"، "ایل بگ"، "ایلخان"، "میر"، "آقا"، "رئیس ایل"، "کویخا"، "هوبه باشی" و غیره. باید گفت که در دوران مورد بحث واژه زوم و واژه های مشتق از آن کمتر از دیگر واژها مورد استعمال بود و ما فقط به خاطر رواج واژه "زوم" در منابع علمی از این واژه استفاده کردیم. رئیس زوم رهبر همه امور مربوط به زندگی اجتماعی و اقتصادی زوم بود. مثلا هنگام کوچ کردن، زمان کوچ و راه حرکت را معین می نمود، پیاپیش کاروان زوم، نماینده خود را به جلو می فرستاد و برای توقفگاه موقت زوم محل و چراگاه اجاره می کرد، اجاره بها را خود می پرداخت و بعد در میان اعضای زوم سرشکن می کرد و با اضافاتی پس می گرفت و غیره. در دورانی که مالکیت ارضی عشیرتی حاکم بود، درآمد اصلی رئیس زومی که بر این مبنا تشکیل می یافت، از طریق استثمار جول ها به دست می آمد. رئیس زوم علاوه بر این که گله های خود را به طور مجانی به وسیله جول ها اداره و تربیت می کرد، در قشلاق نیز به وسیله آنها برای رمه های خود علف جمع آوری و ذخیره می نمود، پشم گوسفندان خود را توسط آنها قیچی می کرد و می شست، در صورت داشتن کشاورزی شخصی آن را هم به وسیله جول ها اداره می نمود، شخم، درو، خرمنکوبی و غیره را توسط آنها انجام می داد و هم چنین به وسیله آن ها برای زمستان سوخت جمع آوری می کرد. رئیس زوم آگر اجاره دار مرتع بود، نقش کدخدا را هم بازی می کرد. یعنی در برابر صاحب زمین و حکومت مسئول بود، در میان آن ها و جول ها نقش واسطه ایفا می نمود، اوامر دولت و خان را به زوم اعلام و بر اجرای آنها نظارت می کرد. رئیس زوم پس از ایجاد و راه انداختن زوم در صورتی که زمین زائدی باقی می ماند آن را به دیگران اجاره می داد. او اکثرا در میان زوم و بازرگانان و رباخواران و سلف خران نقش واسطه بازی می کرد، محصولات کالایی زوم را خریده خود به بازار عرضه می نمود. گاهی اغنام و احشام کسانی را که وضع اقتصادی ضعیف داشتند می خرید و پس از چند ماه نگاهداری و چراندن و پروار کردن به قیمت گزاف می فروخت. بدین علت مخصوصا از نیمه دوم قرن 19 به بعد اکثر روسای زوم علاوه بر این که اجاره دار و کارفرما بودند، ضمنا نقش واسطه و محتکر را هم در زوم بازی می کردند. این حالت با رشد مناسبات کالایی – پولی و رسوخ بازار در اقتصاد روستایی پیوند ارگانیک داشت. گاهی نیز اتفاق می افتاد کسانی که خود امکان کوچ کردن نداشتند (اینها اکثرا اسکان یافتگان بودند) اغنام و احشام خود را با چوپان های خود همراه زوم معین به ییلاق می فرستادند و در مقابل به رئیس زوم مبلغی پول و برای هر 20 راس یک راس گوسفند می پرداختند.
گاهی نیز اسکان یافتگانی که مرتع نداشتند اغنام و احشام خود را به رئیس زوم اجاره می دادند و در این حال رئیس زوم در مقابل هر گوسفند و بر 3 گروانکه روغن، 3 گروانکه پنیر و همه پشم و در مقابل هر گاو و گاومیش 24 – 18 گروانکه روغن به صاحب آنها می داد و بقیه محصول آنها را برای خودش برمی داشت. همه اعضای زوم (جز رئیس) از مرتع شخصی محروم بودند و به علاوه تعداد معینی از افرادی که در اطراف زوم گرد می آمدند علاوه بر مرتع اغنام و احشام نیز نداشتند. طبق یک محاسبه تقریبی در اواخر قرن 19، قریب 32 درصد اعضای زوم های کردستان آن روز از بز و گوسفند و 17 درصد مجموع افرادی که در زوم و بر اطراف آن گرد آمده بودند، به طور کلی از هر نوع اغنام و احشامی محروم بودند. روشن است که در آن دوران کسی امکان آمارگیری دقیق نداشت و لذا ارقام فوق را باید مانند اشاره ای به واقعیتی قبول کرد. روسای زوم با استفاده از این وضعیت تحت شرایط دلخواه خود چوپان اجیر می کردند. شخص فاقد اغنام و احشام را اصولا نمی توان عضو زوم محسوب نمود.
ایجاد زوم بر اساس اجاره مرتع و استفاده از کارمزدی، در نیمه دو قرن 19 به سرعت گسترش می یافت. با بررسی دو جهت مذکور (اجاره مرتع و استفاده از کارمزدی) می توان به اهمیت پیدایش این گرایش های تاریخا مترقی در زوم پی برد. این گرایش ها الزاما در شیوه استفاده از زمین و ساختمان اقتصاد تاثیر جدی می کرد. تجربه نشان داده است که در مناطق صعب کوهستانی یک گروه دو نفری چوپان ها حداکثر از عهده چراندن 500 – 250 راس بز و گوسفند و یا 300 – 150 راس گاو و گاومیش بر می آید. ولی روسای زوم این حد نصاب را زیر پا گذاشته، اکثرا در حدود هزار راس بزو گوسفند را بر دو چوپان (چوپان ارشد و معاونش) تحمیل می کردند، چوپان ارشد (سرشوان) در مقابل 8 ماه خدمت (از نوروز تا آخر آبانماه) به این گله عظیم فقط 20 – 15 راس بره چند ماهه دریافت می کرد و اگر در چهار ماه بقیه سال هم خدمت شاق زمستانی را ادامه می داد در مقابل آن هم 20- 15 راس گوسفند دریافت می نمود. معاون چوپان ارشد (دواوان) نیز در مقابل خدمت در این دو موسم سال به همین گله هزار راسی، به ترتیب 12 – 8 راس بره و همین مقدار گوشفند دریافت می کرد. قاعده دیگر این بود که چوپان برای سراسر یک موسم ییلاق در مقابل هر راس حیوان 3 قران پول و هر روز از هر چادر یک عدد نان مزد می گرفت. گاهی چوپان ها حق الزحمه خود را به صورت غله و شیر و یا تنها یکی از آنها دریافت می نمودند. این چوپان ها گاهی اشخاصی بودند که در نقاط دیگر اقتصاد خود را داشتند و برای کسب به میان زوم آمده بودند و گاهی از ابوابجمعی خود زوم بودند که به علت محرومیت از اغنام و احشام به چوپانی برای دیگران تن در میدادند. همان طور که در بالا اشاره شد، رئیس زوم خود مزد چوپان ها را می داد و بعد با اضافاتی آن را از اعضای زوم پس می گرفت. اعضای زوم در مقابل هر 100 راس به رئیس خود 5- 4 راس گوسفند می داند، ولی رئیس دو برابر آن (یعنی 10 راس) از اعضا پس می گرفت.
اگر مرتع مال خودش بود، همه این درآمد را (پس از تفریق آن چه که به رئیس تیره و طایفه و... می داد) خود تصاحب می کرد و در صورت اجاره ای بودن مرتع، در حدود نصف درآمد را اجاره بهای می پرداخت. بدیهی است که در همه احوال مالیات دولتی نیز به حساب استثمار مولدین مستقیم پرداخت می شد. با جمع بندی مطالب مشروحه می توان به آسانی پی برد که در داخل زوم شدت استثمار گاهی سر به چه حدودی می زده است. دیدیم که رئیس زوم به دو نفر چوپان در مقابل چراندن یک هزار راس گوسفند در یک فصل ییلاقی حداکثر 32 راس بره می داد، ولی از صاحبان همین گوسفندها 100 راس گوسفند پس می گرفت تازه اگر فرق میان ارزش بره و ارزش گوسفند هم در نظر گرفته نشود، این رئیس در مقابل هر هزار راس گوسفند بیش از 60 راس گوسفند به دست می آورد که در صورت اجاره ای بودن مرتع نصف آن را به صاحب مرتع می داد و نصف دوم را برای خودش برمی داشت. ولی اگر فرق میان بره و گوسفند و درآمد گله های خود رئیس که مجانی چرانده می شد در نظر گرفته شود و به این وسیله نیز توجه شود که اکثر روسای زوم خود صاحب مرتع نیز بودند، آنگاه ابعاد درآمد رئیس زوم روشن تر خواهد شد. استثمار اعضای زوم به اینها محدود نبود. آنها می بایست از هر 10 گوسفند، پشم یک گوسفند را به رئیس بدهند. به افراد بالاتر از رئیس زوم نیز (رئیس تیره، طایفه، عشیرت) بدهی هایی می پرداختند. هر عضو زوم موظف بود سالانه چند جفت جوراب و پوست کافی برای یک حفت چارق برای نیروهای مسلح عشیرت به فرستد. رئیس عشیرت در محل یا رسما و یا عملا نماینده حاکمیت دولتی نیز بود. ولی گاهی علاوه بر رئیس عشیرت، رسما یک حاکم اعزامی حکومت مرکزی نیز در محل حضور داشت. در این حال دامداران اضافه بر هرارشی عشیرت خود، می بایست به این حکومت نیز بدهی های ویژه ای به پردازند. مثلا در پایان قرن 19 و آغاز قرن 20 چندین عشیرت بزرگ کرد که در قلمرو حکومت خان ماکو قرار داشتند، گرچه دارای مرتع خود بودند، ولی اجبارا به خان ماکو هم مالیات های معینی می پرداختند. این مالیات در سال برای هر خانوار یک لیره عثمانی بود که به خود خان می رسید. علاوه بر خان ماموران او نیز سالی از هر خانوار یک تومان اخذ می کردند، این تنها مالیات ییلاق بود. هر خانوار برای هر فصل قشلاق هم می بایست 5 لیره عثمانی دیگر به خان به پردازد. علاوه بر وجوه نقدی که در بالا ذکر شد، یک زوم مرکب از 24 خانوار می بایست هر سال یک خیگ روغن، یک قطعه نمد، یک تشک و چیزهای دیگری نیز به خان تقدیم نماید. یکی از محققین آن دوران می نویسد که هنگام عروسی سردار ماکو آن قدر روغن هدیه آورده بودند که 1000 پوط آن (قریب 16 تن) فقط در شهر ایروان به فروش رسید. علاوه بر همه این بدهی ها، دولت ایران نیز هر سال در در مقابل هر بز و گوسفند 1 تا یک سوم قران و در مقابل هر گاو و گاو میش 5 – 2-5/2 قران از این دامداران مالیات نقد دریافت می کرد. در سیستم زوم (بویژه نوع اول) بقایای کمون های قدیمی نیز وجود داشت. مثلا به کسی که به علتی اغنام و احشام خود را از دست داده بود اعضای دیگر زوم گوسفند می دادند تا خانواده اش بدون شیر نماند. این گوسفندها که در بعضی مناطق "کاور" نام داشت، در گدشته بلاعوض و برای همیشه واگذار می شد، ولی بعدها نام آن را "کاوری نمر" (طفلی که نمی میرد) گذاشتند و گیرنده آن می بایست پس از مدتی عین و یا بدیل آن را پس دهد. رسم دیگری در زوم وجود داشت که "ریژو" نامیده می شد و طبق آن اعضای زوم موظف بودند به اعضای از هستی ساقط شده آن غله و اغنام و احشام بدهند. اگر کسی حیوان بارکش خود را از دست می داد، دیگر اعضای زوم موظف بودند هنگام نقل و انتقال از کوچگاهی به کوچگاه دیگر بلاعوض به او حیوان بارکش بدهند و این قاعده در برخی مناطق "باربر" نام داشت. گاهی نیز اعضای زوم شراکتا مادیان ها و اسب های اصیل نگاه می داشتند. کره های ماده را خود نگاه می داشتند و نرها را می فروختند علاوه بر این ها قواعد دیگر نیز مرسوم بود. زوم مبتنی بر مالکیت خصوصی بر مرتع. این زوم بدوران تکامل نهایی مالکیت خصوصی بر زمین، یعنی قرن 20 مربوط است. در این قرن در ارتباط مالکیت خصوصی بر زمین در امر دامداری نیز که با مرتع ارتباط دارد، تغییرات جدی پدیدار گردید. در این دوران سیستم عشیره ای که بر پایه مالکیت مشترک گروهی برزمین قرار داشت از هم پاشید و آخرین مهر و نشان "اشتراک" از مفهوم مالکیت ارضی زدوده شد. رئیس زوم سابق، اکنون از اداره ثبت املاک سند مالکیت دریافت داشته و چهره ظاهرا "دمکراتیک" قدیم را از دست داده و به فئودال – مالک مبدل می گشت. این جریان مسئله استفاده از مرتع را به صورت بغرنج تری در آورد و اقتصاد دامداری را در زیر تاثیر شدید خود قرار داد. حتی در برخی مناطق، دامداری از لحاظ مرتع بقدری زیر فشار قرار گرفت که به حد نابودی نزدیک شد. ولی برخی علل دیگر موجب بقای رشته دامداری می شد، یکی از علل مذکور این بود که در شرایط جدید، دامداری محصول کالایی فراوانی به دست می داد و لذا می توانست منبع درآمد قابل توجهی باشد. از سوی دیگر پایی بودن سطح بازدهی کشاورزی در شرایط شدت گرفتن استثمار فئودال – رباخوار، سلفخر و فشارهای فزاینده دستگاه حکومتی، موجب می شد که کشاورزی به تنهایی از عهده تامین معاش خانواده روستایی بر نیاید. لذا تقریبا همه کشاورزان، دامداری را نیز مانند یک رشته کمکی ادامه می دادند. علاوه بر این ها، دامداری که قدیمی ترین پیشه کردها بوده است، در زندگی و افکار و تصورات مردم چنان ریشه عمیقی داشت که ترک آن کار آسانی نبود.
تلگرام راه توده
|
شماره 574 راه توده - 13 آبان ماه 1395