نگاهی به دانشنامه جهان اسلام حداد عادل هنوز هم در فضای دوران شاه و فرح است
|
در سالهای اخیر یک سلسله کتاب در چارچوب مجموعه "دانشنامه جهان اسلام" منتشر شده است. از آن میان میتوان به "نهضت ترجمه"، "چپ و چپگرایی در جهان اسلامی"، "بازار"، "جهان اسلام"، "حزب در ایران" و … اشاره کرد. اینها مجموعهای از مقالاتی هستند که پیشتر جداگانه در جلدهای مختلف دانشنامه جهان اسلام زیر نظر غلامعلی حداد عادل منتشر شده و سپس بصورت موضوعی در یک کتاب جمع آوری شدهاند. دانشنامه جهان اسلام خود از انتشارات "بنیاد دایره المعارف اسلامی" است که در سال 1362 زیر نظر آقای خامنهای تاسیس شده و شماری از شخصیتهای جناح راست مانند علی اکبر ولایتی، حداد عادل، مصطفی میرسلیم در آنجا دست و بال خود را بند کردهاند و خود آقای خامنهای هم ریاست عالی نمادین آن را برعهده دارد. این بنیاد را نباید با "مرکز دایره المارف بزرگ اسلامی" زیر نظر کاظم بجنوردی اشتباه گرفت که در حال حاضر چندین دانشنامه از جمله "دایره المعارف بزرگ اسلامی" و "دانشنامه ایران" را منتشر میکند. البته شورای علمی "دانشنامه جهان اسلام" از شخصیتهای دانشمند، میهندوست و معتبری تشکیل شده که مدیریت و نگرشهای امثال آقای حداد عادل در اعتبار کار آنان خللی ایجاد نمیکند، هرچند در نتیجه عمومی میتواند اثر منفی جدی بگذارد و در پارهای موارد گذاشته است. نمونه این را میتوان در دو کتاب "چپ و چپگرایی در جهان اسلام" و "حزب در ایران" دید که با وجود صلاحیت شماری از نویسندگان آن از انواع و اقسام پیشداوریهای تحمیلی و نواقص خالی نیست که برای نمونه اشارهای به آنها میشود. البته شاید بحث حزب یا چپ و چپگرایی با توجه به حساسیت موضوع، میانگین مناسبی برای بررسی کارنامه "دانشنامه جهان اسلام" نباشد ولی قصد ما داوری درباره کل دانشنامه نیست، بلکه داشتن تصوری از میزان بیطرفی، قضاوت عینی، بهره گیری از آرای موافقان و مخالفان است که یک دانشنامه باید دربرابر حوادث و به ویژه مسائل مورد اختلاف جامعه داشته باشد. برای این منظور نگاهی به دو کتاب یاد شده میاندازیم.
"چپ و چپگرایی در جهان اسلام"
نخستین چاپ (1389؛160 صفحه) به شکلگیری و تحول احزاب چپ در کشورهای اسلامی یعنی کشورهایی میپردازد که اکثریت مسلمانان هستند. بخش اول از ده بخش کتاب به ایران میپردازد؛ بخشهای دوم و سوم به جهان عرب و ترکیه؛ و سپس آسیای مرکزی، قفقاز، تاتارستان، افغانستان، شبه قاره هند، جنوب شرق آسیا و سرانجام ناحیه مسلمان نشین غیرعرب آفریقا. نقص عمده شکلی که در کتاب به چشم میخورد و سرسری بودن کار ناشر و ویرایشگران مجموعه را نشان میدهد عدم انطباق تاریخهای قمری با شمسی یا میلادی در برخی مقالات و ذکر آن در برخی دیگر است. ضعفی که نشان میدهد ویرایشگران مجموعه، مداخله خود را به دستکاری در محتوای مقالات محدود کرده و آنها را از نظر شکلی همانگونه که نویسندگان تحویل آنها دادهاند به چاپ سپرده و لااقل یکدستی در حفظ چارچوبهای کلی را رعایت نکردند. در بخش نخست این کتاب، "چپ و چپگرایی در ایران"، تنها فعالیت گروههای چپ مارکسیستی و به طور عمده حزب توده ایران بررسی شده است. در این بخش ردپای ویرایشگران و نگاه جانبدارنه، خصمانه و غیرعلمی با وجود سروصورت علمی آشکارا دیده میشود. مثلا: "افول استالینیسم در سال 1332 و نزدیکی حکومت شوروی به ایران و نیز آغاز جنبش ملی از سال 1328، زمینه تضعیف موقت حزب توده و گرایش آن به سازمانهای مخفی را فراهم نمود." مشاهده میشود در این جملات تا چه اندازه بیدقتی وجود دارد و بیشتر به ترجمه شبیه است تا به نگارش کسی که از تاریخ ایران اطلاعات حداقلی دارد. حزب توده ایران تضعیف نشد، بلکه در سال 1327 غیرقانونی و سرکوب شد و شمار بسیاری از رهبران آن دستگیر شدند. بنابراین "گرایش" به ایجاد سازمان مخفی پیدا نکرد، ناگزیر از آن شد. بین سال 32 و مرگ استالین با سال 28 چهار سال اختلاف است و چگونه میشود گرایش به سازمان مخفی محصول "افول استالینیسم" باشد. ضمن اینکه بین مرگ استالین با "افول استالینیسم" (اگر این اصطلاح را بپذیریم و آن را دارای بار معنایی بدانیم) که منظور از آن ظاهرا دوران پس از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در سال 1335 است چند سال فاصله است. بنابراین میان "افول استالینیسم" در سال 1335 با "گرایش" حزب توده ایران به کار مخفی در 1327 چه ارتباطی میتوان برقرار کرد؟ جز ضرورت گنده گویی و سرهم کردن دروغی تازه در مورد حزبی که از امکان پاسخگویی در صفحات آن "دانشنامه" محروم است؟ در جایی دیگر، پس از آنکه بارها حزب توده ایران "وابسته" به شوروی اعلام شده، نوشته میشود: "در فروردین 1345 حزب توده برای در امان ماندن از پیامدهای انشعاب {مائویستی}، با شرکت در کنگره بیست و سوم حزب کمونیست شوروی در مسکو وابستگی خود به حزب کمونیست شوروی را آشکارا اعلام نمود." اولا انشعاب مائویستی یک پدیده جهانی بود. ثانیا در این کنگره بیش از هفتاد حزب کمونیست جهان شرکت داشتند و همه آنها هم با مشکلاتی نظیر حزب توده ایران روبرو بودند و کسی با شرکت در این کنگره وابستگی خود را به جایی اعلام نکرد. حزب توده ایران پیشتر هم در کنگرههای حزب کمونیست شوروی شرکت کرده بود و این داستان که در آن کنگره "وابستگی" خود به حزب کمونیست شوروی را "آشکارا" اعلام کرد در زمره تخیلات منابع غربی و ضدکمونیست مورد استفاده ویرایشگران کتاب است. از آنجا که در آن سالها در اختلاف نظر میان حزب کمونیست چین و حزب کمونیست اتحاد شوروی یک سلسله مسائل جهانی مانند نظریه و سیاست "همزیستی مسالمت آمیز" وجود داشت که چینیها آن را نماد ریویزیونیسم و "خیانت" شوروی وانمود میکردند، حزب توده ايران لازم دید در این زمینه موضع بگیرد و از نظریه همزیستی مسالمت آمیز میان کشورهای سرمایهداری و سوسیالیستی قاطعانه پشتیبانی کند، چرا که جایگزین آن پذیرش یک جنگ جهانی تازه بود که به هیچوجه برای حزب توده ايران به عنوان یک حزب جدی که منافع مردم ایران و مبارزه جهانی را در نظر میگرفت پذیرفتنی نبود. این همان چیزیست که ویرایشگران دانشنامه جهان اسلام بدون هیچگونه احساس مسئولیت دربرابر واقعیت و خوانندگان خود "اعلام وابستگی" آشکار به شوروی نامیدهاند. آنچه در مورد "وابستگی" حزب توده ایران گفته میشود، همانطور که محتویات مقاله دستپخت آقای حداد عادل نشان میدهد در واقع بیشتر نماد زبونی و فقدان فرهنگ و شعور سیاسی و سابقه مبارزاتی ملی در میان طبقات بالا و بهره مند جامعه ایران و نمایندگان آنان است. اینان از آنجا که خود فاقد شخصیت و درک مستقل هستند و یکصدم مبارزهای را هم که حزب توده ايران برای ملت و کشور خود انجام داده در کارنامه ندارند، میخواهند این حزب را هم به سطح خود پایین بکشانند. برای مقایسه در فرانسه یا ایتالیا یا یونان، احزب کمونیست آن کشورها در بیست سال نخست فعالیت خود، مستقیما توسط کمینترن از شوروی اداره میشدند و کسی در فرانسه یا ایتالیا نمیگوید وابسته به مسکو هستند یا بودند و حتی برای درگذشت رهبران آنها "عزای ملی" اعلام میکنند. البته طبقه حاکمه و سرمایهداران این کشورها و نظریه پردازان آنها دارای اعتماد به نفس بیشتری نسبت به نظریه پردازان سرمایهداری ایران هستند که جز فلاکت برای کشور چیزی در کارنامه خود ندارند. نمونه دیگری از این سطح "شعور سیاسی" را در اصطلاح "فرهنگ توده ایستی" میبینیم که در کتاب آمده است و گفته میشود: "حزب توده نیروهای چپ ایران را نمایندگی میکرد و به رغم آنکه سازمانهای متعددی از آن جدا شدند و در جبهه مخالف آن به فعالیت پرداختند، همه آنها تحت تاثیر "فرهنگ توده ایستی" بودند که به مجموع شاخصهای بینشی و رفتاری حزب توده اطلاق میشد. جنبش چپ ایران موفق نشد پیوندهای خود را با فرهنگ و اندیشه و سیاست حزب قطع کند". فرهنگ "توده ایستی" هم که ترکیب جلف و مبتذلی از یک واژه فارسی با پسوند غیرفارسی است در سالهای اخیر بر سر زبانها انداخته شده و هیچکس هم نمیداند معنای آن چیست. اگر منظور از فرهنگ تودهایستی، فرهنگ فداکاری برای جامعه و مردم، فرهنگ ایستادن بر سر عقیده و هر روز از اینسو به آنسو نرفتن است، پذیرش سی سال و چهل سال از عمر را در زندان گذراندن، فرهنگ به استقبال مرگ و اعدام رفتن است، فرهنگ محرومیت مبارزان کارگری و سندیکایی و … است که این فرهنگ در حزب توده ایران بوده و خیلی زیاد هم بوده و ما هم به این فرهنگ تعلق داریم. اگر منظور چیزی دیگرست بگویید که خود تودهایها هم بدانند و بدانند که نیروهای راست جامعه چه تصور و درکی از فرهنگ آنان دارند و آن را میان مردم تبلیغ میکنند. ظاهرا منظور از آنکه جنبش چپ ایران نتوانست "پیوندهای خود را با فرهنگ و اندیشه و سیاست حزب قطع کند" همان جدایی اکثریت سازمان فداییان خلق ایران از مشی چریکی است که آقای مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" افسوس آن را میخورد و داغی است که این جدایی بر جناح راست حکومتی گذاشته که چرا نتوانست فداییان خلق را هم به سرنوشت بخشی از مجاهدین دچار کند و انقلاب ایران را بیش از این به خون بکشد و منحرف کند. ضمنا با این ادعا که جنبش چپ نتوانست پیوند خود را با فرهنگ و اندیشه حزب توده ايران قطع کند غیرقانونی بودن فعالیت دیگر گروههای چپ در ایران توجیه میشود. در جایی دیگر با اشاره به نقش مارکسیستها در بررسیهای اجتماعی گفته میشود: "این تفکر، نظریه "استعمار عامل عقب ماندگی" را، که یکی از جدی ترین دیدگاهها در بحث توسعه نیافتگی است، حدود نیم قرن پیش وارد حوزه معرفت سیاسی کرد". در حالیکه نظریه "استعمار عامل عقب ماندگی" اصطلاحی است که در دهههای اخیر توسط آقای صادق زیباکلام اختراع شده و اساس آن بر خلط دو مفهوم "توسعه نیافتگی" که پدیدهای اقتصادی- اجتماعی است با "عقب ماندگی" که پدیدهای جهانی- تاریخی است قرار دارد؛ نظریهای که در این شکل مبتذل و ساده گرایانه ربطی به مارکسیستها و تودهایها ندارد. "دانشنامه" از فعالیت حزب توده ايران در سالهای دهه چهل و پنجاه با اشاره عبور کرده و فعالیت پس از انقلاب حزب را مسکوت گذاشته شده است. این هر دو نشانه روشنی است از آنکه هرچه جلوتر میآییم و با مردمی روبرو میشویم که با فعالیت حزب توده ايران نه از روی کتابها و قولهای دیگران بلکه از نزدیک آشنا بودهاند، امکانهای دروغپردازی هم کاهش پیدا میکند و ترجیح داده میشود تا درباره تاریخ نزدیک تر حزب توده ايران سکوت شود. خود دروغ نویسان این را هم میدانند که با قتل عام پی در پی رهبران قدیمی حزب توده ايران، نسل کنونی تودهای هم در بسیاری موارد تاریخ پنج یا شش ده پیش حزب را از نزدیک ندیده و باید آن را خود در کتابها بخواند. یکی از دلایل اینکه جنگ روانی تاریخی علیه حزب توده ايران عمدتا در فعالیت حزب در دهههای بیست و سی یعنی حدود شصت تا هفتاد سال پیش و در دوران کودکی و جوانی حزب متوقف شده و از نفت شمال و 28 مرداد فراتر نمیرود در اینجاست. به غیر از بخش ایران که در غالب موارد ملهم از اندیشههای حداد عادلی درباره چپ و حزب توده ایران است و جز چند دروغ تازه و دست اول که به آنها اشاره شد، حاوی نکته جدیدی برای خواننده ایرانی آشنا با جنبش چپ نیست، بقیه مقالههای کتاب بعضا شامل نکات مفید و ارزشمندی درباره احزاب چپ و کمونیست در کشورهای اسلامی است که آشنایی با آنها مفید است هر چند ارزش همه مقالات یکسان نیست. در این بخش هم، صرفنظر از گرایش کلی ویرایشگران مجموعه، گاه به گاه خطاها و بیدقتیهایی دیده میشود. مثلا در جایی نوشته شده حزب کمونیست تونس "در سال 1919، به عنوان شاخه فرعی حزب کمونیست فرانسه آغاز به فعالیت کرد" در حالیکه حزب کمونیست فرانسه در سال 1920 تاسیس شده و نمیتوانسته در 1919 حزب کمونیست تونس را تشکیل دهد. در جای دیگر از نقش حزب توده ایران در تاسیس "جبهه آزادیبخش ملی بحرین" به عنوان نخستین حزب کمونیست کشورهای حاشیه خلیج فارس یاد میشود که درست است. در واقع زنده یاد "علی مدان" دبیرکل جبهه آزادیبخش ملی بحرین خود عضو رهبری حزب توده ایران بود که جا دارد جداگانه از وی یاد شود. یکی از نقایص کتاب همین محدود کردن چپ و چپگرایی عملا به کمونیست هاست. هرچند واقعیتی است که در گرایش چپ عرفی عملا جز جریان مبارزی که تحت تاثیر انقلاب اکتبر در خاور بوجود آمد چپ جدی دیگری وجود نداشته است و سکوت کتاب درباره دیگر گروههای چپ تا حدودی ناشی از این واقعیت است. ولی درباره جریان چپ اسلامی نیز جز چند خط در کتاب چیز دیگری دیده نمیشود. از جمله گفته میشود که "اصطلاح چپ اسلامی نخستین بار در جهان عرب در اوایل دهه 1360 شمسی در مصر مطرح شد". در حالیکه درباره جریان چپ اسلامی در ایران که هم پیش از انقلاب وجود داشت و هم در دهه نخست انقلاب، حکومت ایران را به دو جریان چپ و راست اسلامی تقسیم کرد مطلقا سکوت شده است! درباره مجموعه "حزب در ایران" از دانشنامه جهان اسلام جداگانه سخن خواهیم گفت.
تلگرام راه توده
|
شماره 567 راه توده - 18 شهریور ماه 1395