راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مارکسیسم ایرانی

چه معنائی

میتواند داشته باشد!

دکتر سروش سهرابی

 

 

در مطبوعات دست راستی و حکومتی ایران گاه اصطلاح "مارکسیسم ایرانی" به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز بکار گرفته می‌شود. آنها این اصطلاح را در کنار "مارکسیسم روسی"، "مارکسیسم چینی"، "مارکسیسم آسیایی یا افریقایی" و غیره به کار می‌برند. منظورشان آن است که یک مارکسیسم "فرهیخته" و روشنفکرانه وجود دارد که همان سوسیال دموکراسی اروپای غربی است. یک مارکسیسم ملت‌های "عقب افتاده و بی‌فرهنگ" مثل روسیه یا چین یا ایران وجود دارد که از کوزه آن طبعا مارکسیسم روسی و چینی و ایرانی و توده‌ای بیرون می‌تراود. اگر یک اروپایی چنین سخن بگوید قابل فهم است. می خواهد خود و کشور خود را بزرگ کند. ولی وقتی یک ایرانی همین را تکرار می کند منتهای حقارت خود را به نمایش می‌گذارند.

در برابر اندیشه مارکسیسم ایرانی یا روسی یا چینی، اندیشه دیگری وجود دارد که معتقد است که مارکسیسم علم است و علم ایرانی و روسی و چینی ندارد. علم، جهانشمول است و اصطلاح مارکسیسم ایرانی مانند اعتقاد به علم ایرانی بی‌معناست. این اندیشه به طور کلی درست است ولی مسئله به همین سادگی نیست. جهانشمولی یا علمی بودن اندیشه مارکسیستی، یعنی حاکم بودن و صادق بودن احکام و مقولات آن در همه جهان یک امر از پیش پذیرفته نیست، موضوعی است که باید اثبات شود. خود مارکس هرگز چنین ادعایی نداشت که احکام و نتیجه گیری‌های وی جهانشمول است. حتی در مورد سرمایه‌داری صراحتا می‌گفت که قوانین سرمایه را از روی نمونه انگلستان تدوین کرده است. اینکه آیا این نمونه، آنچه مارکس کشف و تدوین کرده "جهانشمول" است یعنی در بقیه کشورهای سرمایه‌داری به غیر از انگلستان نیز درست و صادق است، مسئله‌ای است که باید ماركسيست‌های دیگر کشورهای سرمایه‌داری روشن کنند. آنها هستند که با بررسی  جامعه خود باید معلوم کنند که آیا این احکام، این قوانین در مورد جامعه آنها هم درست است و کاربرد دارد یا نه؛ یا تا چه اندازه درست است و تا چه اندازه باید اصلاح شود و تغییر کند یا انطباق یابد.

بنابراین مسئله فقط این نیست که احکام مارکسیسم را بر کشور خود انطباق دهیم؛ یا حتی با ابزارها و مقولات و مفاهیم مارکسیستی به مسائل کشور خود بیاندیشیم؛ مسئله آن است که مارکسیسم را با واقعیت کشور خود محک بزنیم و میزان درستی و انطباق آن با شرایط کشور خود را تعیین کنیم. اگر، و تا زمانی که ما احکام مارکسیسم را در کشور خود به محک نزده ایم، به آزمایش نگذاشته ایم، از کجا فهمیده‌ایم درست و جهانشمول است؟ اگر می‌پذیریم آب در صد درجه به جوش می‌آید بخاطر شخصیت و اعتبار علمی کاشف آن که شاید نام او را هم ندانیم نیست. بخاطر آن است که آن را به آزمایش گذاشته‌ایم و دیده‌ایم که درست است. اعتبار نام مارکس به هیچ حکمی جنبه علمی یا جهانشمول نمی‌دهد تا زمانی که در هر کشور جداگانه درستی خود یا محدودیت‌های خود را نشان ندهد. از اینجاست که مارکسیسم روسی و چینی و ایرانی و هندی و ایتالیایی دارای معنا می‌شود. هر کدام از آنها مرحله ای، گامی هستند در معلوم شدن میزان جهانشمول بودن یا نبودن این یا آن حکم مارکسیستی.

مارکسیسم برای آنکه جهانشمول شود باید از درون مرزهای ملی عبور کند. مارکسیسم باید نخست روسی و چینی و ایرانی و ایتالیایی و آفریقایی بشود تا معلوم شود کجایش جهانشمول است و کجایش نیست. چرا پیدایش اتحاد شوروی این اندازه به مارکسیسم در جهان اعتبار داد و فروپاشی آن در اعتبارش تردید ایجاد کرد؟ برای آنکه در یک مرز ملی صحت خود را نشان داده بود و در همان مرز هم نارسایی‌های خود را نشان داد. انقلاب‌های ملی در روسیه، چین، کوبا و … بود که مارکسیسم را، در عام ترین احکام آن، به یک نظریه جهانشمول تبدیل کرد نه صرف اعتبار نام و قدرت تحلیل‌های مارکس.

درخشانترین نمونه این مارکسیسم ملی همان است که به طور تحقیرآمیز بدان "مارکسیسم روسی" می‌گویند. مارکسیسم روسی چهره‌های بزرگی از خود بیرون داد که برجسته ترین آن لنین بود. مارکسیسم روسی در زمان خود توانست هم درستی و جهانشمولی بسیار از احکام مارکس را نشان دهد، هم پاره‌ای تنگناهای آن را و هنوز هم از منابع ارزشمند مارکسیسم به حساب می‌اید. با الهام از همین مارکسیسم روسی احزاب کمونیست در سراسر جهان، در همبستگی شگفت و بیسابقه‌ای، بنیاد گرفتند که تاریخ جهان بدون آنها به کلی شکلی دیگر داشت. آنها بودند که سرمایه‌داری لیبرال و وحشی سده نوزدهم را به نوعی ماقبل تاریخ بشری تبدیل کردند.

تجربه انقلاب و حزب کمونیست چین نیز از جهات بسیاری ارزشمند بود، هر چند که تحت تاثیر برخی اشتباهات هولناک مائو و جنگ سرد جهانی این تجربه به یکباره نادیده گرفته شد و فقط جنبه‌های منفی آن برجسته شد. در حالیکه مائو و حزب کمونیست چین هم در زمان خود می‌خواست به واقعیات کشور و جامعه چین پاسخی مارکسیستی ارائه دهد و در بسیاری موارد، نه در همه موارد، متاسفانه پاسخ‌هایی نادرست داد؛ ولی گاه راه‌های نادیده و ناگشوده‌ای را نیز باز کرد. به همین دلیل بدور ریختن یکباره تجربه انقلاب چین و "مارکسیسم چینی" هم خردمندانه نیست. از درون بررسی عمیق این تجربه‌ها و شرایط جامعه خود است که می‌توانیم به‌ تدریج میزان جهانشمولی احکام مارکسیسم را تعیین و دقیق‌تر کنیم.

در ایران حجم آثاری که از ماركسيست‌های غربی منتشر می‌شود هنوز ناکافی است ولی ما بیش از آن نیاز داریم که با آثار ماركسيست‌های آسیایی، آفریقایی، هندی، عرب یا آمریکای لاتین آشنا شویم. آنها هستند که مشکلات و دشواری‌های مشابه ما دارند و برای آن درون مارکسیسم دنبال راه حل می‌گردند و می‌توانند احکام مارکسیسم را از درون شرایط جامعه خود به محک زنند و ما را به درک میزان جهانشمولی آن راهنمایی کنند.

دیگران می‌توانند "مارکسیسم ایرانی" یا توده‌ای را تحقیرکنند و با قیاس ملت به خود معتقد باشند که از "ملت بی‌فرهنگ و عقب مانده" ایران مارکسیسم پیشرویی بیرون نمی‌آید. ما بدون آنکه اصراری در بکارگیری یا نفی این اصطلاح‌ها داشته باشیم به عکس وظیفه کشف و ساخت مارکسیسمی برخاسته و پاسخگویی واقعیت‌های جامعه ایران را برعهده داریم!

از درون تاریخ ما، از درون مبارزه‌ها، تجربه‌ها، دشواری‌ها، پیروزی‌ها و ناکامی‌های ملت ماست که این مارکسیسم ایرانی، در ادامه گذشته و بیش از گذشته، کشف و ساخته خواهد شد. 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetude

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 567 راه توده - 18 شهریور ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت