انتشار کتابهای فرمانداری نظامی 28 مرداد و ساواک زیر نظرحداد عادل
|
"حزب در ایران" از دیگر مجموعههای "دانشنامه اسلام" است که زیر نظر غلامعلی حداد عادل (186 صفحه 1389) منتشر شده است. (1) در این مجموعه پس از اشاره مختصری به احزاب ایران از دوران مشروطه تا پس از انقلاب 57 به تاریخچه حزب دموکرات؛ اجتماعیون اعتدالیون؛ حزب کمونیست ایران؛ حزب توده ایران؛ حزب ایران؛ حزب پیکار(دهه 1320)؛ حزب دموکرات کردستان؛ حزب زحمتکشان ملت ایران؛ حزب رستاخیز؛ و بالاخره حزب جمهوری اسلامی پرداخته شده است. توجه ما بیشتر به بخشی است که به حزب توده ایران مربوط میشود. اساس مطالب این بخش همان تاریخ نویسی مجاز و رسمی شاهنشاهی و جمهوری اسلامی است که "کتاب سیاه" سرهنگ امجدی شکنجه گر و تحت نظر تیمور بختیار و "سیرکمونیزم در ایران" منسوب به سرهنگ زیبایی (بازجوی 28 مرداد که بعدها کارشناس ساواک شد) منابع اصلی آن را تشکیل میدهند که علاقمندان اینگونه تاریخ نویسیها میتوانند به آثار یاد شده مراجعه کرده و خود را از زحمت مطالعه دستپخت ویرایشگران "دانشنامه اسلام" بینیاز کنند. به همین دلیل ما تنها به برخی نکات جدید و تازه و برخی دروغهای دست اول اشاره میکنیم. در این عرصه از آغاز حزب توده ايران حزبی ضدمذهبی معرفی شده و گفته میشود: "تلاش حزب برای ترویج اندیشههای مارکسیستی در جامعه اسلامی، و اظهارات صریح ضد دینی در مکتوبات رسمی و غیررسمی حزب، واکنش متدینان را در همه سطوح برانگیخت و اقداماتی نیز در پی داشت. … پس از شهریور 1320، حزب توده عملا پیشگام فعال سازی گفتمان ضدیت با دین شد، به گونهای که در جامعه متدینان، هر گونه اقدام ضد مذهبی تداعی کننده حزب توده بود." البته برخی دیگر معکوس این را میگویند و مدعی هستند که حزب توده ایران خود را مخالف مذهب نشان نمیداد تا در بین مردم نفوذ کند. نویسندگان دانشنامه ادامه میدهند: "در برابر مکتب مادی گری که حزب توده نماینده آن محسوب میشد، جنبشی علمی پدید آمد که منتقد این مکتب بود. اصول فلسفه با حاشیه مرتضی مطهری، علل گرایش به مادی گری، فیلسوف نماها از ناصر مکارم شیرازی، در پیرامون ماتریالیسم، یا منشا فساد، از حاج سراج انصاری." (همانجا) درباره "اصول فلسفه با حاشیه مرتضی مطهری" که جدیترین اثر در میان آثار نامبرده است زنده یاد دکتر غلامحسین فروتن در کتاب "رئالیزم اسلامی و فلسفه مارکسیست" نقدی مفصل نگاشته که گاه متاثر از فضا و تجربیات تلخ پس از انقلاب ایران است و آن را هم باید با دید انتقادی مطالعه کرد و از آن بهره گرفت. در مورد دیگر آثار این "جنبش علمی" هم تصور میکنیم داوری آقای صادق زیباکلام از هر سخنی گویاتر باشد. ایشان مینویسد: "برخی از روحانیان در دهههای 1320 و 1330 بر روی منبر به حزب توده و آرا و اندیشههای آن نسبتهایی میدادند و آنها را متهم به داشتن افکار و عقایدی میکردند که بیشتر باعث محبوبیت و اعتبار حزب میان طرفدارانش و تحصیل کردههای کشور میشد. همین وضعیت در خصوص حملات و انتقادهای آنها به مارکسیزم و کمونیزم هم اتفاق میافتاد. مطالبی گاه علیه مارکسیسم و حزب توده ارائه میشدند آن قدر نازل، بیپایه و اساس، سطحی، دروغ و تحریف شده بودند که بیاعتباری آنها که جای خود دارد، آن حملهها و انتقادها بیشتر باعث محبوبیت حزب توده و آرا واندیشه هایش میشدند. آثاری همچون «ماتریالیزم دیالکتیک یا منشا فساد»؛ «چرا مارکسیستها دروغ میگویند»؛ «تودهایها همسران یکدیگر را مباح میدانند»؛ «فراماسونری و حزب توده»؛ «مارکسیستها و فراماسونرها»؛ «مارکسیزم فرزند ناخلف استعمار» و … بیش از آنکه راه گشا باشند در حقیقت باعث محبوبیت و مظلومیت حزب توده و اندیشه هایش میشدند." (زیباکلام، غرب چگونه غرب شد؟ - مقدمه) ویراستاران "دانشامه اسلام" ادامه میدهند: "در عرصه خطابه نیز مقابله با حزب توده از طریق سخنرانی در مساجد و رادیو صورت میگرفت. از شخصیتهای بارز در این زمینه محمد تقی فلسفی بود که سخنرانیهای وی در محافل دینی، به قصد مبارزه با حزب توده و خنثی کردن فعالیتهای اعضای آن در زمینههای دینی بود. به اعتقاد فلسفی حزب توده، افزون بر حمایت از شوروی صریحا در مقابل اسلام و خدا ایستاده و تعالیم الهی را انکار میکند. مبارزه با حزب توده همچنین در اهداف و فعالیتهای عباسعلی اسلامی، موسس جامعه تعلیمات اسلامی، بود که در سفرهایش به مناطق گوناگون کشور نمود بیشتری داشت. از آن جمله سفرش به خوزستان به قصد رویارویی با اعضای حزب توده بود که در میان کارگران شرکت نفت آبادان نفوذ کرده بود." درباره روحانیان افیونی و فرصت طلبی مانند محمد تقی فلسفی که "در عرصه خطابه" یعنی امکاناتی که شاه و ساواک و رادیو دولتی در اختیار وی علیه حزب توده ایران قرار داده بودند سخن نمیگوییم؛ همان رادیویی که عدهای در آن "در عرصه خطابه" علیه آیتالله خمینی هم تبلیغ میکردند. از این نکته هم صرفنظر میکنیم که حزب توده ایران اگر در شمال کشور هوادار داشته باشد میگویند آنجا ارتش شوروی بوده است. اگر قدرتمندترین شاخه آن اتفاقا در جنوب کشور و آنجا که زیر سلطه کامل انگلستان بود باشد میگویند در بین کارگران "نفوذ" کرده بود. این نفوذی که در جمهوری اسلامی آنقدر تکرار میشود و همه از خاتمی تا موسوی را متهم به نفوذ میکنند ظاهرا از نوع همین نفوذ حزب توده ایران در میان کارگران باید باشد. به هر حال درباره شیخ عباسعلی اسلامی همینقدر میدانیم که "جامعه تعلیمات اسلامی" را با هدف ورود به آموزش و پرورش تاسیس کرد و مجله "تعلیمات اسلامی" را منتشر میکرده است. اینکه انگلستان چگونه به ایشان اجازه داده تا به جنوب و در میان کارگران نفت برود و علیه حزب توده ایران تبلیغ کند مسئلهای است که اگر ارزشی داشته باشد تاریخ آن را روشن خواهد کرد. حاج سراج انصاری نویسنده کتاب "ماتریالیزم دیالکتیک یا منشا فساد" که آقای زیباکلام آن را با صفات " نازل، بیپایه و اساس، سطحی، دروغ و تحریف شده" توصیف میکند موسس "اتحادیه مسلمین ایران" بود و مجله "مسلمین" را منتشر میکرد. روزی اگر قرار باشد تاریخ واقعی انجمن حجتیه در ایران نگاشته شود احتمالا باید ریشه آن را در اینگونه افراد و محافل یافت، در کنار روحانیان بدنام دیگری مانند شمس قنات آبادی یافت که "مجمع مسلمانان مجاهد" را برای مبارزه با حزب توده ایران به راه اندخته بود و از فرط بدنامی آقای حداد عادل ترجیح میدهد نامی از وی نبرد. در واقع اگر آقای حداد عادل صلاحیتی در تاریخنویسی داشت همان بود که لااقل فصلی از این کتاب را به "انجمن حجتیه" اختصاص میداد و در آن تجربیات و خاطرات خود را بازگو میکرد. در عوض ایشان ترجیح داده برای حزب توده ایران تاریخ بنویسد. در جای دیگری از کتاب یکی از اهداف حزب "مبارزه با تشکیل جبهه آزادی (تشکلی که از مدیران جراید، برای مقابله با سانسور و مبارزه با انحراف از قانون اساسی که در 27 تیر 1322 تشکیل شد)" اعلام میشود. البته میتوان این را یک اشتباه چاپی دانست که "مبارزه برای" تشکیل جبهه آزادی به "مبارزه با" تشکیل جبهه آزادی تغییر کرده ولی نمیدانیم چرا اینگونه اشتباهات چاپی همیشه در جهت تحریف و وارونه کردن تاریخ حزب توده ایران در سمتی منفی روی میدهد. به هر حال اگر اشتباه چاپی است باید تصحیح شود. حزب توده ایران و نیروهای ملی وقتی انجمن حجتیه برای حزب توده ایران تاریخ بنویسد طبعا بجای آنکه به مخالفت و تقابل جریان مذهبی و اسلامی و امثال آیتالله کاشانی و شمس قنات آبادی و حسن آیت با مصدق اشاره کند به تقابل میان حزب توده ایران و دکتر مصدق میپردازد. از جمله مینویسد: "نحوه عملکرد حزب در عرصه منافع ملی موجب شد تا جریان ملی گرا به رهبری دکتر مصدق و سپس اخلاف او، دربرابر آن موضع گیرند. از جمله اهداف اعلام شده این جریان، صف آرایی در برابر کمونیسم بود. ملی گراها که همواره در اندیشه و تلاش برای تحصیل حق حاکمیت ملی بودند، رو در روی هرگونه نگرش و عمکرد ورای آن قرار میگرفتند". ویرایشگران کتاب معلوم نیست درباره کدام "جریان ملی گرا به رهبری دکتر مصدق و اخلاف او" سخن میگویند که گویا از اهداف اعلام شده آن مبارزه با کمونیسم. بود. کجا و کی مصدق چنین هدفی را در برابر خود قرار داده بود؟ کجا و کی مصدق حزب توده ایران را وابسته به شوروی اعلام کرده بود؟ مصدق که وضع ایران در دوران قاجار و روسیه تزاری و روی کار آمدن دولت شوروی و پیامد آن را برای ایران به چشم خود دیده بود بارها و بارها گفته بود و میگفت که اگر شوروی در مجاورت ایران نبود، ملت ما حتی نفس آزاد هم نمیتوانست بکشد. چنانکه در نطق خود در مجلس به صراحت میگوید : "چنان که من در گذشته دیدهام، تردید ندارم که اگر اتحاد جماهیر شوروی از صحنه سیاست بین المللی ما غایب شود، برای ما در هوای آزاد هم تنفس دشوار است." (نقل از ف.م. جوانشیر – دنیا 1358- باز انتشار راه توده 563) خود وی در نامهای به ماکسیموف سفیر شوروی در تهران همین را تکرار کرده و مینویسد: "چنانچه در مجلس علناً اظهار داشتم گذشته شما ثابت کرده که هر وقت دولت شوروی از صحنه سیاست ایران غایب شده روزگار ایران تباه شده است." در همان نامه میگوید: "بسیار متاسف شدم از این که به دوستی ایران و شوروی که برای ایرانیان عوضی ندارد خللی برسد و از محبوبیتی که اتحاد جماهیر شوروی در اثر رویه قابل ستایش ارتش سرخ تحصیل کردهاند بکاهد چون معتقدم که اتحاد جماهیر شوروی حق بزرگی بر ما دارد وما را از مخاطره حیاتی نجات داده است." (متن کامل نامه در کتاب سیاست موازنه منفی. حسین کی استوان، صفحات ۲۴۱ – ۲۴۵، همچنین نگاه کنید به کتاب نظری به جنبش کارگری در ایران نوشته عبدالصمد کامبخش در بخش آرشیو راه توده) و در جای دیگر میگوید: "این مقام شامخی که امروز دولت شوروی در عالم سیاست به دست آورده تمامش مرهون دلیری نظامیان نیست بلکه قسمت مهم آن مربوط به توجهات عمومی و افکار جهان است." بنابراین میان موضع دکتر مصدق درباره اتحاد شوروی و حزب توده ایران با رویهای که بعدها "جریان ملی گرا و اخلاف" آنها علیه اتحاد شوروی و حزب توده ایران در پیش گرفتند هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. مصدق برای آنها یک دکان است، نامی است که زیر آن پنهان شدهاند بدون آنکه کمترین اعتقادی به روش و سیاست او داشته باشند. آنها سیاست "موازنه منفی" مصدق را تبدیل کردند به سیاست "موازنه مثبت" برای جلب حمایت امریکا. این آقایان که در 28 مرداد پشت مصدق را خالی کردند اگر یک در هزار در ادعای پیروی از مصدق صداقت دارند نظرشان را درباره این سخنان مصدق که در بالا بدان اشاره شد رسما بیان کنند و بگویند چه وجه مشترکی با سیاست جلب حمایت امریکا دارد. چنانکه در همین کتاب به نقل از زنده یاد عزت الله سحابی آمده است که "دکتر مصدق حزب {ایران} را به سبب استفاده اعضا از آن در احراز مناصب دولتی، "بنگاه کاریابی" مینامید. و در جای دیگر گفته میشود : "در بهمن 1335 حزب {ایران}، با صدور اعلامیه ای، دکترین (رهنامه) آیزنهاور را پذیرفت". پذیرش دکترین آیزنهاور و در پیش گرفتن سیاست ضدشوروی و ضدتودهای متعاقب آن چه ربطی به دکتر مصدق و به اصطلاح "تحصیل حق حاکمیت ملی" دارد؟ در همینجا بیمناسبت نیست به برخی از نکات روابط حزب توده ایران با "جریان ملی گرا" به نقل از بخشی از همین کتاب که به "حزب ایران" میپردازد اشاره کنیم از جمله تشکیل "جبهه حمایت از صنایع داخلی" در اردیبهشت 1325 که "متشکل از حزب ایران، حزب توده و چند تشکل دیگر بود…". بعبارت دیگر نخستین حزبی در ایران که به حمایت از صنایع داخلی پرداخت و حتی جبههای برای آن در ایران تشکیل داد حزب توده ايران بود. همچنین در جایی دیگر گفته میشود : "حزب توده و حزب ایران در تیر 1325 با نام "جبهه موتلف احزاب آزادیخواه"، اعلامیهای مشتمل بر اهداف جبهه صادر کردند. در این اعلامیه، ضمن تاکید بر استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و مناسبات خوب با دولتهای آزادیخواه و اتحاد کارگران، از دیگر احزاب و جمعیتها و مطبوعات برای همکاری دعوت شد. چندی پس از آن، فرقه دموکرات کردستان، حزب سوسیالیست و کمیته مرکزی حزب جنگل به این ائتلاف پیوستند." البته ویرایشگران کتاب با تشکیل جبههای از احزاب آزادیخواه مخالفند و مینویسند: "حزب ایران با این ائتلاف، برخلاف مرام و تعهدات حزبی خود – که متمایز از احزاب چپ و راست بود- عمل نمود. پیامد زیانبار ائتلاف، جدایی گروهی از اعضای حزب و تشکیل حزب وحدت ایران از سوی برخی انشعاب کنندگان بود." بنابراین تشکیل یک ائتلاف احزاب آزادیخواه مهم نیست، بلکه گویا حزبی وجود دارد که میتواند "متمایز از چپ و راست" باشد و با پذیرش ائتلاف به "پیامد زیانبار" انشعاب جمعیتی که احتمالا اکثریت مردم ایران نام آن را برای اولین بار است میشنوند دچار شده است. همینطور در مورد موضع حزب ایران نسبت به جنبش آذربایجان گفته میشود : "حزب ایران در برابر وقایع آذربایجان سیاست دوگانهای داشت. … پس از ائتلاف با حزب توده در 1325 ش، ضمن حمایت از جعفر پیشه وری عملکرد فرقه را مثبت تلقی کرد." ولی پس از سرکوب فرقه دموکرات آذربایجان "کمیته مرکزی حزب ایران، رسما ائتلاف {احزاب آزادیخواه} را لغو کرد و با تغییر موضع خود در برابر حوادث آذربایجان، پیشه وری را خائن و وطن فروش خواند." در جای دیگر پس از اشاره به پذیرش دکترین آیزنهاور توسط حزب ایران در سال 1335 گفته میشود : " این امر با اعتراض عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا و برخی جراید روبرو شد. در 1336ش، کمیسیون دادگستری مجلس، حزب ایران را، به بهانه ائتلاف با حزب توده، غیرقانونی اعلام کرد، اما این طرح به تصویب نهایی نرسید." در شرایطی که دکتر مصدق و اعضای ساده حزب توده ايران در زندان بودند و گروه گروه از تودهایها را اعدام میکردند، این "پیروان مصدق" آزاد بودند و دکترین آیزنهاور را میپذیرفتند. حزب توده ايران پس از انقلاب اینها بخشهایی از کتاب بود که به فعالیت حزب توده ایران در دوران پیش از انقلاب میپردازد و بقیه مطالب این بخش شامل دروغ تازهای نیست و ارزش تکرار و بررسی ندارد. در بخش بعد از انقلاب از جمله گفته میشود: "در 23 بهمن 1357، حزب با انتشار بیانیهای در پاریس، خواستار آزادی فعالیتش در ایران شد و در پی آن، جوانشیر (فرج الله میزانی) را برای سازماندهی تشکیلات به ایران اعزام کرد." مقصود از این جملات آن است که حزب تنها پس از انقلاب وارد عرصه فعالیت در ایران شد. در حالیکه تودهایها از طریق شماری سازمانهای مخفی و از جمله تشکیلات نوید در ایران از پیش فعال بودند و زنده یاد جوانشیر هم پیش از پیروزی انقلاب وارد ایران شد که تفصیل آن در "یادماندهها"ی علی خدایی (سردبیر راه توده و از رهبران وقت سازمان نوید) آمده است و کسانی که مایلند با فعالیت حزب توده ایران در آستانه انقلاب 57 و نقش آن در تدارک انقلاب و چگونگی آغاز فعالیت علنی حزب آشنا شوند میتوانند به "یادماندهها" در آرشیو راه توده مراجعه کنند. در بخش دیگری از کتاب گفته میشود: "فعالیت مخفی رهبری حزب با رهبری کمیسیون سه نفری (کیانوری، جوانشیر و حجری) صورت میگرفت. از جمله این فعالیت ها، جمع آوری اطلاعات نظامی از طریق سازمان نظامی حزب و ارسال آن به شوروی زیر نظر کمیسیون بود." حزب توده ایران فعالیت مخفی و جمع آوری اطلاعات و سازمان نظامی و "کمیسیون سه نفری" نداشت. این در واقع بسته شدن فضا و فشار مداوم نیروهای واپسگرا در جمهوری اسلامی از یکسو و فعالیتهای نیروهای واپسگرای هوادار شاهنشاهی برای سرنگونی انقلاب بود و خطرها و توطئههای خارجی بود که حزب توده ایران را روز بروز بیشتر وادار میکرد که سازمانی مخفی را برای خنثی کردن توطئههای دو سویه حفظ کند. هدف این سازمان دفاع از انقلاب بود و در بسیاری موارد نیز نقش مهمی در خنثی کردن توطئهها داشت. حجت الاسلام خسروشاهی درباره نخستین دیدار با نورالدین کیانوری مینویسد: "گزارش اول درباره تاریخ حمله عراق به ایران بود که {کیانوری} میگفت، «دوستان ما در حزب شیوعی (حزب کمونیست) عراق، این اطلاعات را در اختیار حزب ما قرار دادهاند و او وظیفه خود دانسته که فوری بیاید و خبر را توسط من به مقامات اطلاع دهد. من به ایشان گفتم، آقای کیانوری واقعاً شما باور دارید که عراق بتواند به ایران حمله کند و دوستان شما اشتباه نمیکنند؟ آقای کیانوری با قاطعیت گفت: «نه، هرگز! این حمله قطعی و حتمی است و دوستان ما «موثق» هستند.» (چشم انداز ایران – شهریور و مهر 87) البته مقامات ایران به این هشدارها توجهی نکردند. ولی ارتشیان عضو حزب کاملا آنها را جدی گرفتند و همانها بودند که با قطعی دانستن حمله عراق نخستین عناصر مقاومت در برابر آن را سازمان دادند و آن را در همان روزهای نخست به شکست کشاندند. همان نقشی که سازمانهای غیرنظامی حزب در جنوب کشور برعهده داشتند چنانکه زنده یاد عسکر دانش مسئول سازمان حزب در خرمشهر که نقش مهمی در مقاومت در این شهر داشت در همان هفتههای نخست جنگ کشته شد. (برخلاف سریال تلویزیونی "خاک سرخ" که آقای حاتمی کیا ساخته که هرچند قهرمان آن یک تودهایست ولی در آن به طور ناعادلانهای تودهایها در حال فرار از خرمشهر بعد از حمله نشان داده شدهاند، اساسا مقاومت خرمشهر را تودهایها سازماندهی کردند چون تنها نیرویی بودند که از طریق رهبری حزب قطعی بودن حمله به آنها اطلاع داده شده بود. اگر تودهایها میخواستند از خرمشهر فرار کنند با اطلاعاتی که داشتند قبل از حمله عراق میکردند، نه پس از آن) البته پرداختن به این بخش از تاریخ حزب توده ايران جایی در اینگونه کتابها و آثاری که درباره حزب توده ايران نوشته میشود ندارد. نه فقط ندارد، بلکه با قتل عام تودهایها و جلوگیری از فعالیت علنی آنها و تاریخنویسی برای آنها میخواهند که ما خود نیز این تاریخ را فراموش کنیم و به آن نپردازیم. در جایی دیگر از کتاب گفته میشود: "کیانوری دبیر اول حزب، که در راس هیئت دبیران بود، عملا حزب را زیر سیطره خود داشت و در سالهای پایانی فعالیت حزب، "دیکتاتوری خاصی" را بر آن حاکم کرده بود." کدام دیکتاتوری؟ با چه امکاناتی؟ بر چه کسانی؟ بر مبنای کدام اسناد؟ هیئت سیاسی حزب با امثال محمد علی عمویی، حجری، جوانشیر، کی منش و .. اینها کسانی بودند که زیر دیکتاتوری کسی بروند؟ حتی مواردی وجود داشت که زنده یاد کیانوری در پرسش و پاسخ به طور شفاهی نکتهای را میگفت و بصورت نوار کاست بیرون میآمد ولی در هیئت سیاسی مخالفت میشد و در چاپ کتبی مطلب حذف میشد یا تغییر میکرد و نظر هیئت سیاسی گنجانده میشد. "دیکتاتوری خاص کیانوری" که میگویید این است؟ در جای دیگر گفته میشود: "در چارچوب این سیاست، حزب برای جلب اعتماد سران جمهوری اسلامی بخشی از اطلاعات نظامی و غیرنظامی را در مورد گروههای مخالف حکومت را در اختیار آنان میگذاشت." حزب توده ايران هیچ سیاستی برای جلب اعتماد سران جمهوری اسلامی نداشت، سیاست دفاع از انقلاب را داشت. راههای دیگر و ساده تری برای جلب اعتماد سران جمهوری اسلامی وجود داشت که حزب توده ايران هیچوقت بدانها نرفت. میشد مثل کلاهی و کشمیری ریش گذاشت و در کنار آقای بهشتی و رجایی و قدوسی قرار گرفت و بعد آنها را منفجر کرد. میشد با سیاست فرصت طلبانه و ویرانگر سران جمهوری اسلامی در دامن زدن جنگ افغانستان همراهی کرد و اعتماد سران جمهوری اسلامی را جلب کرد. میشد بجای قاطعیت بر سر یک سیاست خارجی مستقل، ترس از امریکا را زیر پوشش ضدیت با شوروی پنهان کرد و با سران جمهوری اسلامی خیلی نزدیک شد. میشد بجای کوشش برای دور کردن اقلیتهای قومی و مذهبی و گروههای چپ از رویارویی با جمهوری اسلامی آنها را به ادامه رویارویی تشویق کرد و سرنوشت مجاهدین خلق را برایشان تدارک دید و بخشی از سران جمهوری اسلامی را خیلی خوشحال کرد. میشد بجای آنکه زندگی خود و نظامیان خود را به خطر انداخت و برای پنهان کردن وجود شماری افسران تودهای در ارتش، شاهد کودتای نوژه میشد تا سران جمهوری اسلامی خیلی بدان اعتماد کنند. میشد بجای مخالفت با ادامه جنگ پس از خرمشهر، شعار جنگ جنگ تا فتح کربلا و رفع فتنه از جهان را داد تا نه تنها سران جمهوری اسلامی خیلی به آن اعتماد کنند، که فرماندهان قدرت طلب سپاه هم کینه خونین رهبران این حزب را به دل نگیرند. بسیار کارهای دیگر هم میشد انجام داد که حزب توده ايران دنبال آن نرفت و هرگز هم نمیرفت و نخواهد رفت چون اهداف تاریخ آن چیز دیگرست که برای امثال ویرایشگران این کتاب قابل فهم نیستٰ، ولی برای مردم ایران قابل فهم است. شاید به همین دلیل است که سخن اصلی خود را سرانجام در این چند جمله میگویند: "در بیش از شصت سال فعالیت حزب، به ویژه در مقاطع فعالیت علنی آن، حزب به عنوان یک تشکل سیاسی تاثیرگذار توانست موجب بیشترین تفسیرها و برانگیختن مبارزات ایدئولوژیک مخالفان خود باشد." همه درد در اینجاست. همه آنچه درباره حزب توده ايران گفته و میگویند تنها یک هدف دارد: جلوگیری از فعالیت علنی حزب به عنوان یک تشکل سیاسی تاثیرگذار. زمانی که مردم ایران درباره حزب توده ايران از روی تاریخنویسیهای امثال آقای حداد عادل قضاوت نمیکنند از روی فعالیت آن قضاوت میکنند. همه آن تلاش و تاریخ سازیها و تخته پارههایی که علیه حزب توده ايران بدان متوسل میشوند با هدف جلوگیری از فعالیت حزب و ارتباط مستقیم آن با مردم است. این تلاشی است علیه بهروزی امروز مردم ایران ولی بیسرانجام، چرا که تودهایها وظیفه خود را نسبت به کشور و مردم خود در هر شرایطی و متناسب با آن شرایط پی خواهند گرفت. (1) برای بررسی کتاب "چپ و چپ گرایی در جهان اسلام" از همین مجموعه مراجعه کنید به راه توده 565
|
شماره 568 راه توده - 25 شهریور ماه 1395