بر سر 3 آرمان انقلاب 57 حکومت چه آورد!
|
انقلاب 1357 در ایران سه آرمان بزرگ داشت. استقلال، آزادی، و سوسیالیسم یا آنطور که در آن زمان میگفتند "عدالت اجتماعی". در طول زمان این هر سه آرمان زیر مجموعهای از "اسلام" تعریف و دستخوش تحریف شد. خواست استقلال تبدیل شد به "نه شرقی و نه غربی" که معنایش آن بود که ایران نباید در جهان "دوست" داشته باشد. نخست از اینجا شروع کردند که اصلا همه حکومتهای جهان با ایران و انقلاب ایران دشمن هستند، چرا که همه آنها یا وابسته به غرب هستند یا شرق. ولی از آنجا که دشمنی با همه ناممکن بود، ابتدا کشورها به "اسلامی" و "غیراسلامی" تقسیم شدند. پاکستان ضیاالحق و ترکیه که اویسی در آنجا ارتش برای حمله به ایران تشکیل داده بود شدند کشورهای مسلمان "دوست و برادر". بعد یک گام دیگر به پس گذاشتند و گفتند جهان به کشورهای "خداشناس" و "خدانشناس" تقسیم میشود. امریکا و اروپا اگر زورگویند لااقل خدا را قبول دارند. در حالیکه شوروی و کشوهای "کمونیستی" گویا خدا را قبول ندارند. پس دشمن اصلی اینها هستند. با همین اندیشه به استقبال ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا رفتند که مک فارلین را با یک انجیل امضا شده به ایران فرستاد. سرانجام موضع جهانی ایران آنقدر ضعیف شد که دشمنان ایران تهدیدیش میکردند که با چه کشوری حق دارد دوست باشد و با چه کشوری حق ندارد. مسئله تنها بر سر شوروی یا کشورهای اروپای شرقی نبود که از انقلاب ایران پشتیبانی میکردند و ایران اجازه نزدیکی با آنها را نداشت. ایران حق رابطه با کشورهای مسلمانی مانند سوریه، الجزایر یا لیبی را هم نداشت چون با شورویها رابطه خوبی داشتند. حتی اسدالله عسگراولادی در مذاکره با یکی از دیپلماتهای انگلیسی از سیاست خارجی کشور گلایه میکند و نارضایتی خود را از سفر هاشمی رفسنجانی به "کره شمالی" به مقام انگلیسی اعلام میکند. در حالی که هدف این سفر خریدهای جنگی بود. وی در همانجا میگوید که سران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که خطر اصلی که ایران اسلامی را تهدید میکند از ناحیه شوروی و حزب توده است. فرجام شعار استقلال که مردم در انقلاب داده بودند چنین شد. خواست آزادی هم سرنوشتی بهتر نداشت. گفتند انقلاب ایران برای آزادی نبوده بلکه برای "آزادیهای اسلامی" بوده، یعنی علیه "آزادیهای غربی". مردم علیه بیحجابی، زدن ریش، بستن کراوات و پوشیدن لباس آستین کوتاه، رفتن زنان به ورزشگاه و … که آنها را مترادف با "بی بندوباری" اعلام میکردند انقلاب کردند. آزادی مطبوعات و سخن و قلم و بیان و میتینگ و راه پیمایی و سندیکا و حزب و… همه رفت جزء "آزادیهای غیراسلامی". "آزادیخواه" بودن و سخن گفتن از آزادی و مبارزه برای آزادی خود به گناهی نابخشودنی تبدیل شد. در اوایل انقلاب مردم کسانی را که از زندان شاه آزاد شده بودند به عنوان مبارز و آزادیخواه روی شانه میگذاشتند یا در شهرها و روستاها کیلومترها به استقبال آنها میرفتند. پس از چند سال کار به جایی رسید که زندانی بودن در زمان شاه خود تبدیل به یک جرم شد. اسدالله لاجوردی، رئیس زندانها، برای آنکه اثبات کند کسی مستحق اعدام است میگفت در زمان شاه هم زندان بوده است! یعنی فرد خیلی خطرناکی است و جرمش خیلی سنگین است. فاتحه مفهوم آزادیها هم اینطوری خوانده شد. خواست عدالت اجتماعی و سوسیالیسم از همه وخیم تر شد. وقتی آقای خمینی در روز ورود به ایران در بهشت زهرا گفت "ما آب و برق را رایگان میکنیم" نه قصدش دروغگویی بود و نه عوامفریبی. نیازی به آن نداشت. تصورش این بود که خواست مردم در انقلاب را بیان میکند. زندگی بهتر، آسودهتر، رایگان شدن یا ارزانتر شدن آب و برق، بهداشت، آموزش و پرورش، مسکن. دسترسی همه مردم به هنر، فرهنگ، ورزش و … همان خواستهایی که در جهان بدان "سوسیالیسم" میگویند. هرچند ما در انقلاب ایران از این واژه و اصطلاح استفاده نکردیم ولی خواست "سوسیالیسم" در ذهن مردم شرکت کننده در انقلاب 57 قویا وجود داشت و در قانون اساسی هم به صورت روشنی بازتاب یافت. البته اگر کسی در اوایل انقلاب میگفت یکی از خواستهای مردم در انقلاب "سوسیالیسم" است، سران جمهوری اسلامی، بخصوص دست راستیهای حکومتی، گریبان خود را چاک میدادند و میخواستند شکم گوینده را بدرند که به اسلام و مسلمین توهین کرده و آرمان "نورانی" اسلام را با خواست "مادیات" آن هم از نوع کمونیستی و بی خدایی حقیر کرده است! ولی همانها امروز وقتی سخن از اوایل انقلاب میکنند از "فضای سوسیالیستی" و حتی "کمونیستی" اول انقلاب مینالند که به گفته آنها بر روی "تصمیم گیریها" اثر گذاشت و موجب "سوسیالیستی" شدن اقتصاد ایران شد! خوب اگر سوسیالیسم یکی از خواستهای مردم در انقلاب 57 نبود، برای چه جو و فضای آغاز انقلاب باید "سوسیالیستی" میبود؟ آقای خامنهای از این هم فراتر رفته و مدعی است: "در یک برهه از زمان و در همان اوایل انقلاب همه چیز در تیول حزب توده بود. چنین حالتی را من و هر کسی در اوایل انقلاب حس میکرد که تودهایها و جریان چپ، به خصوص حزب توده بر همه چیز مسلط بودند". منظورش از این سخنان غلوآمیز همین است که هرچه در اول انقلاب شده تحت تاثیر تودهایها یعنی "سوسیالیستی" بوده است. در اینجا هم امثال آقای خامنهای و مراجع تقلید ایشان به میدان آمدند و گفتند هرکسی حق ندارد فقه و قرآن را تفسیر کند! 1000 علم برای تفسیر قرآن لازم است که 999 تای آن دست موتلفه و بازاری هاست. اولا که فقه اسلامی خود مساوی و مترادف با سرمایهداری است. ثانیا آن "حکومت مستضعفین" که قرآن آن را وعده داده و مردم به امید آن انقلاب کرده اند، منظور زحمتکشان جامعه و مستضعف مادی نیست. بلکه منظور "مستضعف فکری" است. مستضعف فکری هم کسی است که بخاطر دنیا، آخرت خود را در خطر قرار داده یا کلا به باد داده است. هرکس هر قدر بیشتر مال دنیا جمع کرده معلوم میشود بیشتر "مستضعف فکری" است. بعبارت دیگر "مستضعفان" همان سرمایهداران هستند که باید حکومت را به آنها سپرد که از حالت "استضعاف فکری" بیرون بیایند یعنی در عین اینکه دنیا را میچاپند، آخرت را هم از دست ندهند. آرمان حکومت مستضعفان بر جهان تبدیل شد به حکومت سرمایهداران بر ایران. ایدئولوژی انقلاب ایران به همان اندازه که امکان داد وسیع ترین تودههای مردم و زحمتکشان جامعه برای تحقق انقلاب متحد و بسیج شوند، به همان اندازه امکان تحریف خواستهای مردم در انقلاب را فراهم کرد. در همان سالهای نخست پس از انقلاب خبرنگار هفته نامه "جوانان" در گفتگویی با دبیر اول وقت حزب توده ایران به وی گفت اصطلاح "امریکا به عنوان شیطان بزرگ" بر "امپریالسم امریکا" که شما تودهایها میگویید برتری دارد. شیطان بزرگ را همه مردم میفهمند ولی معنای "امپریالیسم" را کمتر میدانند. وی هم در پاسخ گفت درست است "شیطان بزرگ" را شمار بیشتری میفهمند ولی این اصطلاح هیچ معنایی ندارد و همه جور قابل تفسیر است. در حالیکه امپریالیسم معنای روشنی دارد و قابل تفسیر و حقه بازی نیست. مشکل بزرگ انقلاب ایران همین ابهام ایدئولوژی و مفاهیم شد که نیروهای واپسگرا از دریچه آن وارد شدند و مردم و انقلاب را به فلاکت امروز خود کشاندند. "حکومت مستضعفان"، "آزادیهای اسلامی"، "نه شرقی، نه غربی" و … از جمله این مفاهیم بود که ما همچنان بار سنگین پیامدهای آنها را بر دوش میکشیم. امروز حتی مفهومی نظیر "عدالت اجتماعی" هم دچار این ابهام است. از حزب موتلفه و روزنامه رسالت گرفته تا اتاق بازرگانی و آقای خامنهای همه خود را طرفدار "عدالت اجتماعی" معرفی میکنند و دستپخت این عدالت اجتماعی "اسلامی" همین جامعه سراسر ناعادلانه کنونی ایران است. تا جایی که شاید ضرورت داشته باشد مفهوم "عدالت اجتماعی" نیز دقیق و روشن شود و این مسئلهای است که باید جداگانه بدان پرداخت. کانال تلگرام راه توده:
|
شماره 569 راه توده - اول مهر ماه 1395