سرمقاله 610 دولت روحانی ائتلافی شد نهادهای رهبری ائتلافی می شوند؟
|
آقای روحانی این هفته کابینه خود را به مجلس معرفی کرد. اکثر کسانی که برای کابینه معرفی شدند طبعا از کارگزاران سه دهه گذشته جمهوری اسلامی بودهاند و انتظاری هم جز این نمیرفت. این که چند درصد از این افراد اصلاح طلب یا اصولگرا هستند مسئلهای است که میتواند برای احزاب و جناحهای سیاسی ایران اهمیت داشته باشد ولی امروز از نظر کارآیی کابینه و شرایط کشور اهمیت درجه اول ندارد. همه میدانند که اقتصاد و جامعه ایران در شرایط یک بن بست کامل قرار گرفته است. این بن بست نیز بیش از هر چیز در شرایط سیاسی کشور ریشه دارد. تعدد مراکز تصمیم گیری، دخالتهای رهبر و بیت رهبری در همه امور، فعالیت گروههای "خودسر" وابسته به نهادهای نظامی و امنیتی موازی، تبدیل شدن ائمه جمعه به دستگاه مخالفت با سیاستهای رسمی دولت منتخب و بدل شدن به قدرت موازی با استانداران و فرمانداران در کشور؛ در کنار از بین رفتن ابزارهای عمده قدرت اقتصادی دولت و پراکنده شدن آن در میان سپاه پاسداران و انواع و اقسام نهادهای اقتصادی غیرپاسخگو و نظارت ناپذیر از جمله دلایل بحران عمیق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در کشور است. ایران در داخل با مشکلات بزرگی دست و پنجه نرم میکند. در بیرون نیز جنگ در منطقه جریان دارد و میتواند و میخواهند به کشور ما سرایت کند. در ایالات متحده دولتی بر سر کار آمده که هدفش ناامن کردن جهان و برهم زدن آرامش در منطقه خلیج فارس است تا جریان نفت به اروپا و چین را دچار مشکل کند. شعار تبلیغاتی بستن تنگه هرمز و قطع جریان نفت کارایی خود را از دست داده و دیگر نه وحشت امریکا که خواست امریکاست. در این شرایط، حل دشواریها و عبور از خطرهایی که دربرابر ایران قرار گرفته از چارچوب ترکیب کابینه و وزیر اصلاح طلب و یا اصولگرا خارج شده است. آقای روحانی برای بار دوم انتخاب شده و چهار سال پیش روی خود دارد و دوران سومی روبروی وی نیست. او نه خود را اصلاح طلب مینامد و نه اصولگرا. شکست او در این شرایط شکست کیست؟ شکست اصلاح طلبها یا اصولگراها یا شکست ایران؟ از اینجاست که کارشکنیها در برابر وی به بن بست میرسد و شاید همین شرایط را برای بازاندیشی در جناح راست حکومتی فراهم کند. چهار سال گذشته را در برابر روحانی کارشکنی کردند که برای بار دوم انتخاب نشود. چهار سال آینده را کارشکنی کنند که به چه برسند؟ به همان اندازه که شکست روحانی می تواند موجب ناامیدی مردم و بسود راست گرایان رادیکال تمام شود، می تواند به مصمم شدن مردم برای نجات کشور و گرایش به سمت اصلاح طلبان رادیکال هم تمام شود؛ همانگونه که می تواند به فروپاشی کل نظام منجر شود. به این ترتیب مسئله اصلی این نیست که اصلاح طلب ها در دولت حضور بیشتر یا کمتر دارند. شاید حضور کمتر در جلوی صحنه بسود آنها باشد. حضور کمتر یعنی داشتن مسئولیت کمتر در وضعیت کنونی. وضعیتی که طرفداران پیگیر اصلاحات و تغییرات نه در ایجاد آن مسئولیتی داشته اند و نه به تنهایی قادر به حل آن هستند. در این شرایط انباشته از خطرها، خردمندانه ترین تدبیر آن است که مسئولیت ها متوجه همان کسانی شود که مسبب ایجاد آن بوده اند، یعنی رهبر و بیت رهبری و نهادهای زیر نظر وی. کوشش آقای روحانی برای هماهنگ کردن کل کابینه با رهبر و فرار رهبر از پذیرش رسمی آن بصورت انتشار نامه دفتر رهبری در تکذیب همآهنگی کامل کابینه با وی، نشان می دهد که خود رهبر هم خطر را درک کرده است و می داند که او را با این تدبیر به کجا می کشانند. وی همچنان در فضای گذشته سیر می کند و مایل است نقش کارشکن و اپوزیسیون را بازی کند نه نقش رهبری که مسئولیت این وضع نابسامان را بر عهده و قصد حل آن را دارد. او هنوز در نیافته که این بار نه هشت سال محمد خاتمی است و نه چهار سال اول روحانی. شکست روحانی این بار شکست نظام، شکست قطعی خود اوست.
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 610 راه توده - 19 مرداد ماه 1396