پیشرفت اقلیت در جهان معنای پیشرفت بشریت را ندارد "دکتر سروش سهرابی"
|
سدههای شانزدهم تا نوزدهم در ادبیات تاریخی غرب و جهان همچون سدههای خردگرایی، رنسانس، انقلاب صنعتی، حاکمیت بورژوازی و همچون سدههای "پیشرفت" بزرگ بشری نامیده شده است. این نامگذاری تا چه اندازه بازتاب واقعیت و تا چه اندازه جهانشمول است؟ آنچه قطعی است آن است که این سدهها برای بیش از 90 درصد مردم جهان، برعکس سدههای فلاکت، ویرانی، عقبگرد، استعمار، بردگی، انهدام و انحطاط بود. البته در این دوران چند کشور مانند انگلستان و فرانسه "پیشرفت" کردند ولی بر چه اساس باید محتوای یک دوران تاریخی را بر مبنای پیشرفت دو یا سه کشور - و آن هم اقلیتی از مردم آن کشورها - تعریف کرد و سرنوشت بقیه جهان و مردمان آن را نادیده گرفت؟ سخن تنها بر سر سرنوشت مردمان قاره امریکا یا ساکنان افریقا یا صدها میلیون مردم قاره آسیا نیست. حتی در خود اروپا نیز کشورهایی نظیر اسپانیا و پرتغال، جمهوریهای مستقل ایتالیا یا شرق اروپا نیز به یک عقبگرد هولناک دچار شدند. در بسیاری از آنها نظام سرواژ که نوعی بردگی دهقانان بود و قبلا ملغی شده یا عقب نشینی کرده بود از نو بازگشت کرد و برقرار شد. یعنی در خود اروپا نیز نه تنها در همه جا پیشرفت بوجود نیامد بلکه در همین سدهها یک عقبگرد اجتماعی نیز حاصل میشود. حتی در خود انگلیس و فرانسه نیز که "پیشرفت" کردند، سدههای شانزدهم تا نوزدهم سدههای عقبگرد اجتماعی برای اکثریت مردم آن کشورها، سدههای بیخانمان کردن دهقانان و فلاکت خانوارهای کارگری بود. بنابراین میتوان چنین فرض کرد که آنگاه که از "پیشرفت بشری" سخن گفته میشود منظور پیشرفت همه بشریت نیست بلکه منظور پیشرفت بخش کوچکی از انسانهایی است که خود چنین میپندارند یا چنین پنداشته شده که پیشرفت آن مترادف با پیشرفت همگانی است. چنانکه هگل نیز با درک رمزآلودی از "پیشرفت" به معنای تکامل روح جهانی سخن میگوید و این پیشرفت را در سپیده دم تاریخ از شرق به غرب، از سمت چین به شمال اروپا میبیند. طبعا منظور وی آن نبود که زمانی که جهان پیشرفت خود را از چین شروع میکند، انگلستان هم پیشرفت میکرده است و برعکس آنچه از تکامل روح جهانی در مفهوم روح ژرمنی میفهمد به معنای پیشرفت همه بشریت نبود. همه اینها نشان میدهد که باید مفهوم پیشرفت را با احتیاطی بیشتر به کار گرفت و با دقتی بیشتر بررسی کرد. اگر بخواهیم "پیشرفت" را در مفهومی بسیار کلی بررسی کنیم هر نوع پیشرفتی حاصل "تمرکز" است. بعبارت دقیق تر این تمرکز است که امکان پیشرفت را فراهم میکند. از همان دوران انسانهای اولیه میبینیم اینکه جوامع اولیه قادر شدند به تدریج حیوانات نیرومندتر و بزرگتری را شکار کنند خود ناشی از ایجاد یک همکاری و تمرکز بود همچنانکه گذار از گردآوری میوه و دانه به کشاورزی یا گذار از شکار به دامپروری حاصل ایجاد نوعی تمرکز بود. آنچه پیشرفتهای علمی و فنی یا پزشکی نامیده میشود نیز همگی ناشی از تمرکز بوده است. هیچکدام از این پیشرفتها بدون یک قدرت دولتی متمرکز، حامی، مشوق و خواهان پیشرفت در این عرصهها ممکن نبود. نماد این تمرکزها نیز در شهرهاست. تا آغاز سده شانزدهم یکسان بودن نسبی سطح پیشرفت قارههای آسیا و اروپا موجب شده بود که هیچیک نتوانند بر دیگری به نحوی قاطع غلبه کند. از سده شانزدهم به بعد به تدریج دیگر شاهد پیشرفتهای علمی و فنی در این سوی نیستیم. آخرین نشانههایی که از کوششهای علمی در ایران داریم به دوران صفویه مربوط میشود که هنوز در مدارس آن فیزیک و شیمی و ریاضی و پزشکی و نجوم همچنان تدریس میگردید. بنابراین آنگاه که از پسرفت در این کشورها سخن میگوییم باید به دنبال عواملی بگردیم که امکانات تمرکز را در این کشورها کاهش داد و برعکس در چند کشور اروپایی امکانهای تمرکز را بیشتر کرد. بعبارت دیگر با چند کشور سر و کار داریم که در آنها امکان ایجاد یک تمرکز نیرومند که همراه خود امکان رشد علمی و فنی و اقتصادی را بوجود میآورد افزایش پیدا میکند و برعکس در اکثریت کشورهای جهان این امکان کاهش پیدا میکند و رو به فروکش میگذارد. دلیل اینکه از سده شانزدهم به بعد امکانهای تمرکز در چند کشور افزایش و در بقیه جهان کاهش یافت در کجا بود؟ مارکس در بررسی تاریخ اروپا از "تاثیر تجزیه کننده گسترش تجارت بر نظامهای اجتماعی" سخن میگوید. پیآمد این تجزیه نظامهای اجتماعی موجود که بیانگر سطحی از پیوندهای اجتماعی و تمرکز بودند در چند کشور گذار و فرارویی به نظامی با تمرکز بیشتر بود و در بقیه نقاط جهان فقط تمرکز و پیوندهای پیشین را فروپاشاند بدون آنکه چیزی نوین را جایگزین آن کند یعنی نظامهای آنان را واگرا کرد. مسئله عمده درک چرایی و چگونگی آن روندی است که به فروپاشی و واگرایی ساختارهای پیشین انجامید بدون آنکه بتواند تمرکزی نوین را جایگزین آن کند. اهمیت مارکسیسم هم در آن است که این امکان در تئوری آن وجود دارد که بتواند تاریخ گذشته را توضیح دهد و براساس آن راهکاری قابل ارزیابی از خود ارائه دهد. در این تلاش مارکسیستهای شرق و غرب هر کدام باید بنوبه خود وارد شوند و نمیتوان تصور کرد که تنها با کوششهای مارکسیستهای غربی امکان درک تحولات شرق فراهم خواهد شد.
تلگرام راه توده:
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 613 راه توده - 9 شهریور ماه 1396