رابطه ارگانیک تئوری انقلابی و جنبش انقلابی |
یکی از مشکلات عملی که نیروهای چپ گاه یا غالبا با آن مواجه هستند همان تئوریها و نظریههایی است که بوجود آوردهاند و بدان اعتقاد دارند و براساس آن مسائل را تحلیل میکنند و نسبیت آنها را به شرایط در نظر نمی گیرند. مشکل از آنجا بر میخیزد که عدهای احکام و نظریههای ماتریالیسم تاریخی را شامل پاسخ به پرسشهای مشخص و معین و عملی هم میدانند در حالیکه چنین نیست. یک نظریه درست از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی میتواند یک نظریه ایدآلیستی از دیدگاه شرایط مشخص و پراتیک باشد و برعکس، یک نظریه ایدآلیستی تاریخی و فلسفی میتواند پاسخ ماتریالیستی به یک پرسش مشخص باشد. مثالی بزنیم. لنین سخن بسیار معروفی دارد که میگوید: "بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی نمیتواند وجود داشته باشد." تقدم تئوری بر جنبش یک نظریه ایدآلیستی است. مثل اینکه بگوییم بدون وجود یک جنبش ضد سرمایهداری مارکس میتوانست نظریه مانیفست حزب کمونیست را تدوین کند. از دیدگاه ماتریالیستی تاریخ این جنبشها هستند که حامل و زاینده تئوریها و نظریهها هستند و نه برعکس. جنبش مردم و جامعه است که همراه با خود اندیشههای نوین، نظریههای نوین بوجود میآورد. ولی مسئله لنین این نیست. لنین در حال طرح یک پرسش کلی رابطه تئوری با جنبش در شرایط کلی نیست. او مسئله تقدم تئوری و جنبش بر یکدیگر را از زاویه عملی، یعنی از زوایه شرایط مشخص روسیه و جهان برای ایجاد یک تحول انقلابی مطرح میکند. به لحاظ پراتیک، روسیه باید نظریه انقلابی خود را تدوین کند تا بتواند جنبشی انقلابی بوجود آورد. یک پاسخ ایدالیستی به یک پرسش نظری و تئوریک میتواند یک پاسخ ماتریالیستی به یک پرسش عملی پراتیک باشد و برعکس. به همین دلیل است که همواره در طرح مسئله تئوریک باید دیدگاه پراتیک را لحاظ کرد. یعنی هدف ها را باید درون طرح تئوریک گنجاند. چرا که تنها از زاویه پراتیک است که ما میتوانیم تشخیص دهیم پاسخی که به یک پرسش میدهیم پاسخی ماتریالیستی است یا ایدالیستی. مثلا اگر تز لنین را معکوس کنیم و بگوییم بدون جنبش انقلابی تئوری انقلابی وجود ندارد شاید به لحاظ تاریخی و تئوریک پاسخی ماتریالیستی داده باشیم ولی به لحاظ عملی و اهداف پاسخی ایدآلیستی دادهایم. چرا که نتیجه چنین دیدگاهی یا آن است که منتظر شویم تا جنبش انقلابی بوجود بیاید تا ما تئوری آن را تدوین کنیم. یا آنکه در هر جنبش کور و بدون هدفی شرکت کنیم تا امکان ایجاد تئوری را به ما بدهد. یعنی نتیجه یا انفعال است و یا ماجراجویی. مشابه این دیدگاهها را مثلا درباره دولت میتوانیم ببینیم. براساس این نظریه ماتریالیستی که دولت بازتاب مناسبات تولیدی جامعه است این دیدگاه وجود داشت که برای تغییر دولت باید مناسبات اقتصادی در جامعه تغییر کند. ولی مناسبات اقتصادی جامعه را چگونه میتوان تغییر داد جز از طریق داشتن دولت؟ بنابراین تاثیرگذاری بر دولت، یا در اختیار گرفتن آن، مقدم بر تغییر در مناسبات اقتصادی و تولیدی جامعه است. پاسخ ماتریالیستی تاریخی به مسئله "تئوریک" تقدم یا وابستگی دولت به مناسبات اقتصادی، حامل یک پاسخ ایدالیستی به مسئله "پراتیک" تغییر مناسبات اقتصادی در جامعه است. به همین شکل براساس اینکه دیدگاه نظری که دولت به لحاظ تاریخی ارگان سرکوب یا نماینده طبقه حاکم است، از تضعیف اقتصادی یا سیاسی دولت پشتیبانی میکنند یا در برابر آن سکوت میکنند. برخی هم خودگردانی اجتماعی را به عنوان راه حلی در برابر قدرت دولت توصیه میکنند که به عنوان یک پاسخ تئوریک نادرست نیست ولی شرایط اجرای عملی آن مستلزم افزایش اثرگذاری بر دولت و در نهایت بدست گرفتن آن است. در طرح هر مسئله تئوریک مشخص باید دیدگاه پراتیک، دیدگاه هدف، را گنجاند تا بتوان پاسخ درست آن را یافت. احکام ماتریالیسم تاریخی تنها امکان تحلیل جامعه را به ما میدهد نه اینکه جایگزین نظریه ها و راه حلهای مشخص برای تغییرات باشند.
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 627 راه توده - 23 آذرماه 1396