در سوگ مریم میرزاخانی و ملتی که شایسته سرنوشتی بهتر است
|
درگذشت غم انگیز مریم میرزاخانی دانشمند ریاضی دان ایرانی در ایالات متحده امریکا بازتابی وسیع در میان مردم کشور ما یافت. بازتابی که با درنگها و اندیشههای گوناگون همراه شد که همگی رنگی از غرور و تاسف نسبت به سرنوشت نه تنها یک فرد، که سرنوشت ملت ما دارد. نخستین احساسی که مریم میرزاخانی در ما و مردم ما بر میانگیزد احساس غرور است، غروری بحق که بسرعت جای خود را به تاسف و تامل و اندیشه میدهد. تاسف درباره وضع ملتی که بجای تولید دانش ملی، دانشمندان خود را به کشورهای دیگر صادر و سپس دانش را وارد میکند، دانشی که دربرابر آن مبهوت میشود و زانو میزند. خروج و فرار دانشمندان از ایران جزئی و شکلی از همان چرخه خروج ثروت ملی از کشور ماست. مواد اولیه را صادر میکنیم و کالاهای ساخته شده مصرفی را وارد و سپس مجذوب آنها میشویم و در برابر سازندگان آن احساس کوچکی میکنیم، همان احساسی که در برابر دانش وارداتی داریم که گاه ساخته ذهن دانشمندان خود ماست. نظام آموزشی ما هم بازتابی از نظم اقتصادی ماست. نه اجزای مختلف این اقتصاد با هم رابطه دارند، نه دانشگاه با صنعت، نه صنعت با تولید ملی، نه واردات با نیازهای تولید. هیچ چیز به هیچ چیز وصل نیست، هیچ عاملی درونی آنها را به هم پیوند نمیدهد. آنچه ملت ما را به هم متصل میکند نه یک چرخه درونی آموزش و علم و تولید بلکه شیر نفت است. در چنین نظمی بودن با رفتن مریم میرزاخانی و امثال او هم نگرانی و تاسفی در حاکمیت حافظ این بی نظمی بر نمی انگیزد. اگر نظام اقتصادی ما مواد خام را میفروشد و بابت آن لااقل چیزی میگیرد، نظام آموزشی ما دانشمندان ما را رایگان صادر میکند. یک کودک از زمانی که زاده میشود ملت ما برای زایش و پرورش و خوراک و پوشاک و کودکستان و دبستان و دبیرستان و دانشگاه او هزینه میکند و جان می کند. سپس مسابقه نخبه شناسی و المپیاد ترتیب میدهیم یا اعزام میکنیم تا او خود را به جهان بشناساند یا آنانکه دنبال صید نخبگان کشورهای دیگر میگردند آنها را بشناسند و جذب کنند. ملت ما هزینه میکند تا این نهالها بارور شوند و سپس زمان میوه چینی فرزندان خود را رایگان تقدیم دیگر کشورها میکند که از آنها بهره گیری کنند. البته امام جمعهها نگران این حرفها نیستند، نگران اردوهای مختلط دانشجویی هستند که مبادا در آنها دختر و پسر با همدیگر حرف بزنند و راه بروند یعنی نگران اینکه دانشجویان ما انسان باشند و نه کتاب و گاو صندوق. نظام آموزشی ما نه تنها پولی و ناعادلانه، بلکه ناکارآمد هم هست. فرزندان ما را یا از امکان آموزش محروم و آنها را به کودکان کار تبدیل میکند یا آنها را به کم هوش و باهوش و تیزهوش تقسیم میکند بدون آنکه در نظر بگیرد چیزی بنام تیزهوشی وجود ندارد. هیچ انسان سالمی وجود ندارد که در همه عرصهها تیزهوش باشد، همانطور که هیچ انسانی وجود ندارد که در همه عرصهها از هوش و استعداد بیبهره باشد. انسانها در نوع استعدادهایشان متفاوتند و نه در اساس داشتن یا نداشتن استعداد. یک ریاضی دان خوب معنایش این نیست که حتما آشپز خوب یا معمار یا پزشک خوبی است. اما نظام آموزشی ما با تقسیم کودکان به تیزهوش و غیرتیزهوش مانع از آن میشود که به همه فرزندان این کشور اجازه داده شود که در سطحی برابر، در جهتی که استعداد آنهاست رشد کنند و شکوفا شوند و در خدمت جامعه و کشورشان باشند. این نظام عملا استعداد اکثریت عظیم کودکان و جوانان ما را خفه میکند. دربرابر از آنها که تیزهوش لقب گرفته اند، بنام "نخبه" انسانهای متوسط و زیر متوسط ولی کوشا و مطیع و غیرمنتقد میسازد، چرا که این "نخبگان" نیز بجای آنکه آموزش های خود را زیر سوال برند بدنبال نمرات بالاتر هستند و بجای آنکه زنجیر عادات را بشکنند و در جهت خواست و استعداد خود حرکت کنند در راهی که جامعه و بازار کار و نیازهای کشورهای مهاجرپذیر تعیین میکنند گام میگذارند. از صدها و هزاران "نخبگان" و "تیزهوشان" و برندگان المپیادهای ایرانی که به اروپا و امریکا و کانادا مهاجرت کردند چند مریم میرزاخانی بوجود آمد؟ 2، 5 یا 10 یا کمتر؟ بقیه آنها بنام تیزهوش و نخبه، پژوهشگران و کارمندان متوسط و زیر متوسطی شدند که در سطوح پائین و میانی نظام آموزشی و اقتصادی امریکا و کانادا مطیعانه مشغول به انجام وظیفهای هستند که به آنان واگذار شده و معلوم نیست تا چه اندازه با استعدادهای واقعی آنها همسو باشد و از کار خود، از سرنوشت خود، احساس رضایت کنند. زندگی باافتخار و مرگ زودهنگام مریم میرزاخانی اندیشه مردم ما را به پهنههای گوناگونی میکشاند که همگی با گذشته و امروز و آینده ملت ما پیوند دارد. ملتی که شایسته سرنوشتی بهتر از آن چیزیست که امروز نصیب او شده است.
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 607 راه توده - 29 تیرماه 1396