راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برخی بررسی ها... – احسان طبری (64 )

"علامه" بی همتائی بنام طبری

 

"علامه" یعنی کسی که به همه علوم و از جمله فلسفه و منطق برای درک جهان و تمام پدیده های جهان و اجتماع بصورت توامان تسلط داشته باشد. مناظره تلویزیونی سال 1360 مصباح یزدی، عبدالکریم سروش و طبری که فرخ نگهدار نیز در آن شرکت داشت تابلوی کاملی بود از به نمایش در آمدن همین "علامه" بودن که هم سروش و هم مصباح یزدی خود را چنان میدانستند اما بیننده و شنونده می دید و می شنید که "علامه" طبری است. آنها مسلط بر فلسفه ایده آلیستی بودند و طبری مسلط بر دو فلسفه ایده الیستی و ماتریالیستی و به همین دلیل آنها در طول مناظره بی وقفه کم می آوردند. بویژه آن که طبری بر تاریخ اسلام نیز تسلط تحقیقاتی داشت و دراین باره مستند، گرچه با احتیاط سخن می گفت و آن دو درباره ماتریالیسم ذهنیات خود را مطرح می کردند و به مثال هائی متوسل می شدند که بیشتر متکی به جنگ سرد میان دو اردوگاه امپریالیسم و سوسیالیسم بود. کتاب برخی بررسی های... طبری چکیده ایست حیرت آور از این تسلط طبری و از جمله دلائل بازانتشار آن در راه توده آشنائی مذهبیون و غیر مذهبیون به این تسلط. درعین حال که توده ایها نیز به یاد آورند رهبری حزب توده ایران در اختیار چه کسانی بود، تا به ضعف بنیادین امروز حزب که در سیاست و درک شرایط ایران نیز بازتاب یافته پی ببرند.

 

 

فلسفه نور

 

اندیشه اصالت نور به مثابه ماده و هیولای اساسی و واحد وجود سه بار در تاریخ تکامل جهان بینی در ایران ظهور می کند. دو بار به شکل خالص مذهبی (در مزده یسنه و مهر پرستی) و یک بار به شکل فلسفی و استدلالی (در فلسفه «اشراق» یا حکمت النوریه سهروردی) و به همین جهت است که سهروردی خود را «مجدد» و نوگزار فلسفه خسروانی و «فهلویون» می داند. ما می کوشیم براساس آثار سهروردی و تحقیقاتی که در باره او شده، فلسفه او را که خود وی مغلق و با اصطلاحات خاص بیان کرده است، با بیانی ساده عرضه کنیم. سهروردی فیلسوفان را به سه گروه عمده تقسیم می کند:

 

1- آنان که فقط به حکمت لدنی که حکمت ذوقی و کشفی است، دست یافته اند و می توانند معانی و مجردات را از راه کشف و شهود ببینند. این ها را ضمنا چنان که شیخ در مقدمه بر حکمه اشراق می گوید، می توان «متالهین» یا «طالبان تاله» نیز نامید. خلافت و قطبیت و ریاست واقعی خاص این گروه «متوغلین» در تاله است و آن ها اشراقیون هستند و به کمک «سوانح نوریه» بارقه الهی بر قلوبشان تا حدی که ملکه می شود، می تابد؛

 

2- آنان که مانند پیروان طریقه مشاء و مکتب ارسطو طرفدار حکمت عتیق هستند و آن ها را می توان «بحثیه و نظریه» نامید و در اثر توجه به استدلال از ذوقیات محروم مانده اند.

 

3- ولی بین طالبان تاله مطلق یا صاحبان حکمت لدنی و طالبانی بحث یا صاحب حکمت عتیق گروه دیگری نیز هستند که شیخ آن ها را «طالبان تاله و بحث» یا «جامع حکمت عتیق و حکمت لدنی» می داند. شیخ خود را از این زمره می شمرد و کتاب مهم خود حکمت اشراق را نیز بنا به تصریح خود برای این گروه تالیف کرده است. بنابراین، «حکمت اشراق» نوعی از حکمت است؛ یعنی برخلاف عرفان و تصوف که باید آن را تابع تعریف اول یعنی حکمت لدنی، ذوقی و کشفی مطلق دانست، حکمت اشراق علاوه بر ذوق و کشف و خلوت و منازلات، به استدلال و منطق و احتجاج نیز معتقد است. بنابراین، برخلاف عرفان سیستم سازی نمی کند و جهان بینی خاصی ارائه نمی دهد و معتقد به وحدت وجود است و همه چیز را ظواهر امر یگانه ای می داند که خدا است. حکمت نوریه شیخ اشراق سیستم فلسفی منظمی است که برای وجود درجات و مراتب و حالات کیفی متنوع قائل است. اگر چه در این سیستم نیز بالاخره همه چیز از یک مبدا واحد فیضان می کند، ولی طرز افاده مطالب با عرفان و تصوف تفاوت بین دارد.

 

شیخ اشراق معتقد است که عالم بر دو قسم است: عالم انوار معنوی (شبیه به سپنته مینو در جهان بینی زرتشتی) که جهان ثبات و دوام است و عالم غواسق برزخی (شبیه انگره مینو در جهان بینی زرتشتی) که عالم حرکت و کون و فساد است. از صبح ازل ظهور نورالانوار ( مانند «هرویسپ رشنی» که در مزده یسنه از صفات اهورامزدا است) وجود داشته است که نور «النفسه و فی نفسه» و ظهور اعلی و اشرف و حضور اشد و اقهر و قیوم مطلق و از شائبه ظلمانی مبری و یگانه است و اشراقات او اشراق محض از نورالانوار است؛ انوار قاهره فیضان و اشراق می کنند و این اشراقیات لایتناهی است. با این حال، اشراقات انوار قاهره، اشراقات تبعی و عرضی است. نخستین نتیجه فیضان یا اشراق نورالانوار «نور قاهر اول» است که منشاء تمام حرکات است و «نور قاهر اقرب» یا «نورالعظیم» یا به اصطلاح فهلویون و حکمای خسروانی «بهمن» نام دارد و بین او و نورالانوار (شیدان شید) حجایی نیست. سپس نور دوم و سوم و غیره فیضان می کنند. هر نور عالی نسبت به نور سافل قاهر است و تام و غنی و هر دو نور سافل نسبت به نور عالی شائق است و ناقص و فقیر. رابطه نور و عوالم با هم عشق است. عالم چون اشراق نور نخستین یا نور اقرب است که وجود او نسبت به نورالانوار به اتصال یا انفصال نیست، بلکه ذاتی وجود نورالانوار است و مانند او قدیم است، ولی چون خود موضوع اشراقات مکرر نوری است مانند نورالانوار یا نور اقرب واجب الوجود نیست، بلکه ممکن الوجود است. از نور اول «انوار قاهره اعلون» که مانند «عقول و نفوس مترتبه و طولیه» حکمای مشاء است و «انوار قاهره سافله یا نازله» که برابر با «عقول متکافثه عرضیه» حکماست و «انوار متصرفه یا مدبره برازخ» که مانند نفوس ناطقه فلکی و انس حکمای مشاء است، فیضان می کند.

 

اشراقات و انوار متوسط همان است که حکمای خسروانی آن ها را «امشاسپندان» می نامیدند (مانند شهریور و اردیبهشت و خرداد و مرداد) و متکلمان آن را «ملائکه» می دانند (مانند جبرئیل و اسرافیل و عزراییل و میکاییل) و آن ها واسطه هایی بین جهان ما و جهان انوار هستند؛ بنابراین عقول، افلاک، نفوس فلکی، زمان، حرکت در حکم ارباب انواع اند که فهلویون آن را «مشاسپند» و متکلمان آن را «ملائکه» نامیدند.

 

سهروردی نور را به دو قسم تقسیم می کند: «نور قائم معقول» که ویژه «عالم عقول محض» است و، چنان که گفتیم، بهمن و دیگر امشاسپندان (یا ملائکه) مظاهر آنند و آن ها «عالم ملکوت اعلی» را تشکیل می دهند و دوم «نور عارض محسوس» که نور «عالم تحت القمر» است.

 

عالم تحت القمر را نیز می توان به دو بخش تقسیم کرد: عالم نفوس یا ملکوت اسفل و عالم عناصر، در عالم نفوس روان، یا «نور مجرد نفسانی»، یا به بیان سهروردی در حکمت اشراق «نور الاسفهید الانسی» («نور اسپهبد انسانی») از جانب انوار عالم عقول محض دارای خلافت کبری است. بخش دوم در عالم تحت القمر همانا عالم عناصر است که دیگر، چنان که خواهیم دید، با غواسق برزخی مربوط است. در میان این عناصر آتش را می توان برادر نور اسپهبد انسانی دانست. آتش در عالم عناصر از جانب عالم عقول محض خلافت صغری را دارد و به همین دلیل، شیخ اشراق بسیار می پسندید که زرتشتیان برای ستایش آتش، آتشکده ها (بیوت نیران) می ساختند.

 

شیخ اشراق برای نور جسمیت قائل نیست و تنها آن را «هیاتی» می داند و می گوید که نور منشاء «حرارت» و «حرکت» است. حرارت خود موجد قوای شوقی است اعم از عشق و محبت یا شهوت و غضب. حرکت را هم می توان به حرکت روحانی و حرکت جسمانی تقسیم کرد ولی به نظر شیخ اشراق حرارت و حرکت عین نور یا علت وجودی نور نیست، بلکه پدید آورنده نور (مظهر) و زمینه ساز وجود آن- بعد حصول - است.

 

از نور الانوار که «ینبوغ النور» است و نور قاهر اقرب و انوار سافله دیگر خواه به واسطه و خواه بلاواسطه، مکرر در مکرر و درجه به درجه پرتوهایی ساطع می شود که رابطه آن از عالم به سافل، بنا به اصطلاح سهروردی «اضافه اشراقی» یا «تسلط نوری» یا «قهر ظهوری» است. شیخ در آثار خود از جمله در پرتونامه تصریح می کند که همین «اضافه اشراقی» (به زبان امروزی ما رابطه تابش) است که فهلویون آن را «خره» یا فره ایزدی می گفتنه اند (در اوستا به صورت خورنگهه آمده است). شیخ این خره را که آن ها را «اضواء مینویه» و «ینابیع الخره و رای» نیز می نامد، بر سه قسم تقسیم می کند. یکی از آن ها موجد دلاوری و شجاعت است، دیگری موجب جاذبه و نفوذ معنوی و سوم موجد هیبت و سطوت سلطنت و این همان است که قدما «کیان خره» می نامیدند. توجه شیخ به «اضافه اشراقی» و «خره» بسیار مهم است، زیرا ایرانیان در قبال اصل «خلاقت» اصل امامت موروثی را در واقع به این شکل یا بدان شکل برین پایه فلسفی متکی می شناخته اند و بر آن بودند که نور نبوت و رسالت در حرکت خود فقط می تواند به آل محمد که از صلب علی و بطن فاطمه باشند، منتقل گردد و لاغیر.

 

اما عالم غواسق برزخی و نیز اصطلاح «تم اخوان» جهان تاریکی در پهلوی نیز که عالم هیولی و اجسام است خود دارای مراتبی است و از غاسق اول که غاسق با لذات است، آتش و زمین و آب و هوا یا آسمان پدید آمده است که به ترتیب برای انوار واسطه با امشاسپندان از قبیل اردیبهشت و اسفندارمذ و مرداد و شهریور در حکم طلسم محسوب می گردند.

 

غواسق یا ظلمات در واقع نتیجه عدم نورند و جنبه عدمی دارند.

شیخ اشراق برای آن که سیستم خود را قانونی کند، شواهد و استدلالاتی از احادیث اسلامی و آیات قرآنی به سود آن می جست. مثلا می گفت در قرآن نیز آمده است که خداوند نور آسمان و زمین است و از مومنین و مومنات نوری تابان است. مثلا در سوره الحدید آمده است: «یوم تری المومنین و المومنات یسعی نورهم بین ایدیهم بایمانهم» و یا «یوم بقول المنافقین و المنافقات للذین آمنوا انظرونا مقتبس من نورکم، قبل ارجعوا وراء کم فاقتبسوا نورا» بنابراین، هویت اشیاء و شخصیت افراد بستگی به درجه نورانیت آن ها دارد و درک و دانش نوری است که خداوند به قلب ها می تاباند (العلم نور یقذفه الله فی قلب ما یشاء) و هر قدر میزان نور کمتر باشد، آن شیئی یا آن شخص به عالم غواسق برزخی نزدیک تر است.

به آسانی دیده می شود که فلسفه سهروردی داستان نبرد نور و ظلمت و یزدان و اهریمن را زنده می کند، ولی در عین حال آن را با اندیشه های ارسطو، افلاطون و نوافلاطونی در باره تجلی و فیضان در می آمیزد و به آن رنگ تعقلی و استدلالی می دهد و در عین حال آن را با آیات قرآن متصل می گرداند و بدان جامعه اسلامیت می پوشاند.

 

این نکته که اصل جهان نور و خالق جهان نورالانوار است، در ادیان ناتورالیستی ریشه دارد و از کیش پرستش خورشید که در همه مذاهب ناتورالیستی کلیه خلق ها دارای مقام مهمی است نشات می گیرد. در ایران مهرپرستی (میتراییسم) مظهر مهم چنین دینی است. چنان که گفتیم، شیخ اشراق برای نور جسمیت قائل نبود و آن را «هیات» می دانست و محتمل می شمرد که ماده مخصوصی حامل نور باشد، برخلاف صدرالدین شیرازی که برای نور «جرمیت» قائل بود، ولی «جسمیت» قائل نبود. دانش امروزی تفاوتی بین انواع انرژی ها از جمله انرژی نورانی که یکی از اشکال ماده است (به معنای واقعیت خارجی که حواس ما از آن حکایت می کند) و اشکال دیگر ماده نمی بیند و مونیسم ماتریالیستی از آن جهت هم به پانته ایسم عرفانی و هم به فلسفه اصالت نور که حتی ماده را نور متکائف می شمرد نزدیک است؛ زیرا شیخ اشراق ثنوی نیست و از ثنویت مجوس و مانویان به قول خود سخت تبری می جوید و معتقد به وحدت هیولای اولای عالم است، منتها همه چیز را نتیجه فیضان دور و نزدیک نورالانوار می شمرد و بالنتیجه تکاثف نور و کم شدن قدرت فیضات و تشعشع آن می داند.

 

بین عالم انواع قاهره و عالم غواسق برزخی، عالم «برازخ قاهره» است که افلاک و اجرام علوی که بر عناصر و «موالید ثلاث» (جماد، نبات، حیوان) مسلط هستند، از آن جمله اند. عالم برازخ قاهره را شیخ اشراق به «برازخ علویه» و «برازخ سفلیه» تقسیم می کند. برازخ علویه افلاک هستند و از جمله برزخ اعلی، فلک کلی و یا فلک اطلس حکماست. برازخ علویه خود به «برازخ مستقله» (افلاک) و «برازخ غیر مستقله« (کواکب) تقسیم می شوند. کواکب را از آن جهت غیر مستقله می نامند که «مرکوز در ثخن افلاک» هستند.

 

اما «برازخ سفلیه» همان عناصرند که نازل ترین آن ها «برازخ سفلیه» یا جمادات است. در واقع، «برازخ سفلیه» همان عام «غواسق برزخی» است.

 

بنابراین، اگر در این سیستم بندی دقت کنیم، به نظر سهروردی از نورالانوار، نور اقرب و سپس انوار قاهره اعلون (مانند عقول طولیه حکماست) و سپس انوار سافله یا قاهره صوریه (مانند عقول عرضیه حکماء) و سپس انوار مجرده متصرفه یا اسپهبدیه یا مدبره برازخ (مانند نفوس ناطقه فلکی و انسی حکماء) و سپس «برازخ علویه» مستقله و غیره مستقله (افلاک و کواکب) و سپس برازخ سفلیه یا عواسق برزخی، یعنی عالم ماده و احسام و عناصر، فیضان می کنند.

 

در واقع، سهروردی همان سیستم جهان شناسی مشائیون را که مابین ذات واجب الوجود و جهان «متکثرات»، نوعی حد متوسط به صورت عقول طولی مترتبه (عقول عشره) و عقول عرضی متکافثه (یا ملائکه و ارباب انواع) قائل می شدند، با استفاده از فلسفه نور و ظلمت و اصطلاحات دیگر به میان کشیده و برای «اشراق» و «عشق» پایه فلسفی تراشیده و در عین حال وارد بحث و مناظره پیچیده ای نیز با فیلسوفان مشایی شده و سیستم آن ها را ناقص و متناقض دانسته است.

 

ما کوشیدیم «فلسفه نور» را که مبتنی بر احتجاجات و استدلالات و استنتاجات وسیعی است به شکل شماتیک بیان داریم، زیرا غرض ورود در مباحثی نیست که شیخ اشراق آن ها را در کتب متعدد خود بیان کرده است و قطب الدین شیرازی و صدرالدین شیرازی به نوبه خود در آثار خویش از آن به تفصیل یاد کرده اند.

 

در «فلسفه نور» قبول تضاد درونی وجود، قبول نبرد درونی هستی، مستتر است و از آن جهت که شما را ناگزیر به دفاع از عوالم معنوی نورانی بر ضد غواسق برزخی می خواند، خصلت پیکارجویانه ای را با خود همراه دارد.

 

در بررسی تاریخ تکامل دیالکتیک به ویژه دیالکتیک ساده لوحانه (به اصطلاح انگلس) باید به نقش «حکمت نوریه» شیخ اشراق توجه داشت، زیر مقولات متناقض و متضاد که آن هم در حال حرکت اشراقی است در این «حکمت» تظاهر جدی دیالتیک دارد. «حکمت نوریه» شیخ اشراق بیش از هر سیستم دیگر فلسفی دوران پس از اسلام کوشیده است، سنت های ایران را با منطق و حکمت یونانی و به ویژه نوافلاطونی پیوند دهد؛ بنابراین، این سوال پیش می آید: آیا این کار ابتکار صرف سهروردی است یا قبل از او هم شده؟ آیا سهروردی ناقل نظریات «حکمت خسروانی» و نظریات «فهلویون» است که شاید تحت تاثیر مکتب نوافلاطونی در دوران ساسانیان تنظیم شده است یا چنین «حکمت خسروانی» ای وجود خارجی نداشته است؟ آیا غیر از سهروردی دیگران و از آن جمله ابن سینا در کتاب خود حکمت المشرقیه که از آن تنها بخشی مانده، نظیر این نظریات را به میان کشیده اند؟ آیا مجدالدین جیلی استاد سهروردی یا خود او متعلق به سازمان های سری از نوع «گشتک دفتران» دوران ساسانی و «حوزه های سجستانی» و «اخوان الصفا» پس از اسلام بوده اند و در آن جا علوم غریبه و باطنی و زندقه مانوی و عقاید مهرپرستی و غیره با یک آموزش منظم به نام فلسفه خسروانی تبلیغ و تدریس می شده است؟ ما می کوشیم در بخش های آتی این بررسی به این سوالات پاسخ هایی بدهیم.

 

 

 

برای مطالعه بخش های پیشین لینک های زیر را می توانید مطالعه نمایید                                                                                     

 

1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.ht

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.ht

 3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.htm

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.htm

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.htm

6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.htm

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.htm

 8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.ht

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.htm

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.htm

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html

 12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.html

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html

15- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.html

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.htm

18- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/tabari.html

19 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/tabari.html

20- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/tabari.html

21 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/tabari.html

22 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/565/tabari.html

 23 http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/566/tabari.html

24 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/567/tabari.html

25 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/568/tabari.html

26 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/569/tabari.html

27 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/570/tabari.html

28 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/571/tabari.html

29 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/572/tabari.html

30 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/573/tabari.html

31- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/575/tabari.html

32- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/576/tabari.html

33 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/577/tabari.html

34 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/tabari.html

35 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/579/tabari.html

36 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/580/tabari.html

37 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/581/tabary.html

38 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/582/tabari.

39 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/583/tabari.html

40 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/584/tabari.html

41- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/585/tabari.html

42 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

43 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/587/tabari.htm

44 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/588/tabari.html

45 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/589/tabari.html

46- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/590/tabari.html

47 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/merts/591/tabari.html

48 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html

49 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/593/tabari.html

50 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/594/tabari.html

51- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/595/tabari.html

52 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/596/tabari.html

53 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/597/tabari.html

54 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/598/tabari.html

55 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/599/tabari.html

56 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/600/tabari.html

57 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/601/tabari.html

58 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/602/tabari.html

59 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/jon/603/tabari.html

60 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/604/tabari.html

61 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/605/tabari.html

62 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/606/tabari.html

63- https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/joan/607/tabari.html

 

تلگرام راه توده:

 

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        شماره 608  راه توده -  5 مرداد ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت