راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بازگشت

سرخوردگان

برگردان و تلخیص: فروزنده فرزاد

 

(این مقاله در دو بخش تنظیم و ترجمه شده که بخش دوم را در شماره آینده راه توده می خوانید.)

ولفگانگ اِسترِیک متفکر آلمانی و مدیر بازنشسته ی موسسه ی ماکس پلانک در جامعه شناسی است. 

"بحران به تاخیر افتاده ی سرمایه داری دموکراتیک" و "سرمایه داری چطور به پایان میرسد؟" از کتابهای اوست که به ترتیب در سالهای 2017 و 2016 چاپ و منتشر شده اند.

 

 

نئولیبرالیسم با جهانی شدن از راه رسید یا جهانی شدن با نولیبرالیسم؟ "پسرفت بزرگ" اینگونه آغاز شد. در سالهای دهه ی 1970سرمایه خود را از انقیاد ملی کشورهای صنعتی رها و به آنسوی مرزها روان شد. طی سالهای پس از 1945 سرمایه داری در چارچوبی ملی بود؛ اما زمان آن رسیده بود تا از کسادی بازار کار، رکود تولید، کاهش نرخ سود، و خواسته های روزافزون اتحادیه های کارگری برای نظارت دولت بر سرمایه داری خلاص شد. مسیر آینده بسوی اقتصادی جهانی، بی مرز و بدون نظارت بود که در آن بازارها نه در بند دولت های ملی که دولتها در خدمت چنان بازارهایی میبودند.

هیچ راه جایگزینی نبود و این بود مرکز ثقل آن چرخش نولیبرالی. مجیزگویانش بسیار بودند از مارگارت تاچر تا تونی بلر و آنگلا مرکل و دیگران.همنوا با اقتصاددانان جهان، هر که در خدمت این "تنها راه" بود می باید فرار سرمایه را از قفس ملی اش اجتناب ناپذیر و سودمند میدانست و میکوشید هر مانعی را از پیش روی آن بردارد. کنترل حرکت سرمایه، نظارت و کمک دولتی، و اقداماتی از این دست می باید از بین می رفت؛ "رقابت جهانی" تنها گزینه بود و بازگشت به زیر سایه ی آسوده ی هر نوع حمایت دولتی از اقتصاد جایز نبود. تفاهمنامه های تجارت آزاد برای باز کردن بازارهای جدید و جلوگیری از دخالت دولتها در این بازارها بودند؛ دولت جهانی به جای دولت ملی می نشست؛ حفاظت در برابر کالاییدگی (commodification) باید جای خود را به تقویت آن می داد و دولت رفاه در برابر رقابت در دوره یی نوین از عقلانیت سرمایه داری عقب مینشست.

در سالهای پایانی دهه ی 1980 نولیبرالیسم هم برای چپ میانه و هم راست میانه تنها راه حل مینمود. اختلافات سیاسی و نظری گذشته از مُد افتاده و "اصلاحات" برای بالا بردن قدرت "رقابت" در عرصه ی ملی کانون توجه شده بود. اصلاحاتی که همه جا همشکل هم بود؛ ساعات کار شناور، "مشوق های" بهتر، خصوصی سازی و بازارپذیری (marketization)هم به منظوررقابت برای جا و کاهش هزینه ها و هم بعنوان سنجش میزان بردباری توده ها. بتدریج نقش احزاب کمرنگ تر و به احزابی سازشگر و تسلیم دولت بدل گردیدند، چنانکه شمار اعضا و مشارکت در انتخابات کمتر شد. این روند از سالهای آغازین 1980 با ریزش سازماندهی اتحادیه های صنفی و اعتصابات کارگری همراه بود؛ به دیگر سخن، ناتوانی در سازمانیابی توده یی. اینهمه، آرام آرام اما با شتابی افزون روی میداد و سرانجام به شکل طبیعی امور بدل شد.

در پی چنین پسرفت سازماندهی سیاسی، نولیبرالیسم دوره یی جدید را از گفتمان سیاسی گشود؛ پسا واقعیت. گریزی از این دوره نبود زیرا جهانی شدن (گلوبالیزاسیون) نولیبرالیسم هرگز توان آنرا نداشت که آنطور که وعده میداد برای همه رفاه اقتصادی به ارمغان بیاورد. تورم دهه ی 1970 و بیکاری که در پی رفع خشن آن روی داد، دولت را در دهه ی 1980 زیر بار بدهی کشاند و اقتصاد عمومی بوسیله "اصلاحات" دولت رفاه در دهه ی 1990 احیا شد. برای صاحبخانه ها دسترسی به اعتبارات مالی بیشتر شد تا بیشتر مقروض شوند. همزمان آهنگ رشد اقتصادی کند شده و بی عدالتی و بدهی جمعی فزونی میگرفت. رفاه و جامعه دانش- بنیانی که وعده اش را میدادند از جامعه ی صنعتی ای که ناپدید میشد هم کمتر بود و در نتیجه شمار مردمی که دیگر نیازی به آنها نبود بیشتر و بیشتر شد. این بخش از جامعه ناامیدانه و بی آنکه سیر امور را دریابد، میدید که دولت متکی به مالیات به دولت مقروض و سپس دولت تثبیتی (consolidate state) بدل میشود و شاهد بحران های مالی و برنامه های نجات اقتصادی بود که در پی آن وضع خود را بدتر و بدتر میافت. برای اطمینان از اینکه این گروه اجتماعی سرمایه داری نولیبرال را تهدید نکند، انواع روشهای پیچیده برای حفظ رضایت همگانی و از هم پاشاندن مقاومتهای بالقوه بکار بسته شد که در آغاز به طرز شگفت انگیزی کارآمد نیز بودند.

عصر "پسا واقعیت"

دروغ حتی از نوع شاخدارش همیشه در سیاست بوده است. نمونه اش کولین پاول هنگامیکه در شورای امنیت سازمان ملل عکس در دست میخواست ثابت کند که عراق سلاح کشتار جمعی دارد. یا وزیر دفاع آلمان که تا حال بعنوان یک سوسیال دموکرات سنتی محترم بوده، هنگامیکه مدعی شد این کشور برای حفظ امنیتش - لابد در هندوکش! - به افغانستان سرباز فرستاده است. اما با نولیبرالیسم و حرکت بسوی جامعه ی "پسا دموکراسی" گونه تازه یی از فریبکاری سیاسی ظهور یافته؛ دروغ حرفه یی. برای نمونه در ایالات متحده، برننکی (رئیس بانک مرکزی از 2006 تا 2014)، گرینسپن و سامرز اتفاق نظر داشتند که اقدامات احتیاطی سرمایه گذاران در راستای منافعشان بخودی خود برای ثبات بخشیدن به بازارهای مالی جهانی تر و "بازتر" کافی ست و لازم نیست دستگاههای دولتی برای جلوگیری از رشد حباب های اقتصادی کاری بکنند چرا که تا حدودی میدانند چگونه عواقب ناشی از آن را کنترل کنند.

همزمان "روایت های" رایج در احزاب جریان اصلی، دولت و نیز تصمیماتشان پوچ تر میشد. نفوذ در ماشین دولتی توسط مدیران پیشین و آینده ی گلدمن ساکس به بهانه ی بهره گیری از تخصص بی بدیل شان در این راستا ادامه یافت. گویی هیچ اتفاقی نیافتاده و آنها مسوول بحران اقتصادی نیستند. پس از چندین سال در حالیکه حتی یکی از مدیران بانکی مسوول در بحران اقتصادی 2008 به عدالت سپرده نشد، اریک هولدر دادستان عمومی اوباما با دستمزد چند میلیون دلاری دوباره به موسسه ی حقوقی اش بازگشت که کارش وکالت از طرف شرکت های مالی در تحقیقات دولتی بود. و کسی مانند هیلاری کلینتون که همراه همسر و دخترش در 16 سال پس از خروج از کاخ سفید، صدها میلیون دلار دارایی به جیب زده اند (بخشی از این پول را از گلدمن ساکس برای سخنرانی گرفته بود) کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری میشود و خودش را نمونه یی موفق از "طبقه ی متوسط سختکوش" می نمایاند، طبقه یی که مدتهاست به دلیل گسترش سرمایه بدل به زایده یی جمعیتی شده است.

البته از دیدگاه جهانگرایی (انترناسیونالیسم) نولیبرال عصر پسا- واقعیت در 2016 با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت) و خرد شدن کلینتونیسم بوسیله ی ترامپ آغاز شد. تنها با فروپاشی پسا-دموکراسی و سرریز شدن صبر توده ها از شنیدن "روایت" های جهانی شدن که در آمریکا برای یک درصد جامعه سود داشته، بود که پاسداران "گفتمان" غالب به بررسی وضع موجود و به ناچار واقعیت-سنجی روی آوردند. آن هنگام بود که بابت کمبودهای آنها که از سویی در چنگ اقتصاد جهانی و از دیگر سو کاهش بودجه های بخش آموزش و کارورزی گیر افتاده بودند، تاسف خوردند.

در این زمان است که انواع "آزمون های شایستگی" بعنوان پیش نیاز برای استفاده از حق رای دادن مطرح میشود. این واقعیت که بسیاری که برای مدتی دراز وقتشان را با توییت های کیم کارداشیان، سلنا گومز، جاستین بیبر و مانند آنها تلف میکردند و اینگونه به پیشبرد سرمایه داری کمک کرده بودند، حال به سوی صندوقهای رای بازگشته اند، (از نگاه جهانگرایی نولیبرال) نشانه یی از پسرفتی بد یمن بود.همچنین مسائلی همچون "دخالتهای بشردوستانه"، صحنه آرایی تقابل غرب- شرق اینبار با روسیه به جای اتحاد شوروی و بر سر حقوق دگرباشان جنسی (LGBTIQ) بجای کمونیسم که با هدف به بیراهه بردن ذهن مردم مطرح میشدند، به نظر توش و توانشان را از دست دادند.

التزام اخلاقی و و فرودستان

روح زمانه آن جدایی و پراکندگی فرهنگی است که دموکراسیهای کاپیتالیستی را بدون هشدار قبلی هدف گرفته است. و این به لحاظ ساختاری، در انباشت بلند مدت نارضایتی از "جهانی شدن" و بیشتر شدن شمار آسیب دیدگان چنین سیستمی ریشه دارد. این فرایند در سالهای پس از بحران 2008 به اوج رسید. هنگامیکه کمیت آن نارضایتی به کیفیت اعتراضات و تظاهرات آشکار بدل گردید. یکی از دلایل سپری شدن زمانی دراز پیش از چنین رخدادهایی این بوده است که حداکثر تا سالهای اواخر دهه ی 1990 احزاب، به عنوان نماینده ی آسیب دیدگان اجتماعی، خود به کلوب جهانی شدن پیوستند و بنابراین کسی نبود که برای احقاق حق آنها که جهانی شدن را مشکل و نه راه حل میدانستند، بایستد.

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 601  راه توده -  18 خرداد  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت