بالا گرفتن صف آرائی ها برای نشستن بر صندلی رهبری!
|
هفته گذشته یک جمله از حسن روحانی که اعلام کرد که رهبر حکومت اسلامی باید به رای و خواست مردم باشد با موجی از واکنش و حمله جناح راست به ایشان مواجه شد. بعد از امامان جمعه در نماز جمعه ها، برخی مراجع تقلید، آقای جنتی نیز به عنوان رئیس مجلس خبرگان نیز همسو با جامعه روحانیت مبارز بیانیهای منتشر کرد و به حسن روحانی حمله کرد و مدعی شد که رهبر کشف میشود نه اینکه توسط مردم پذیرفته شود. البته این سخنان از نظر مردم بیشتر جنبه خودافشاگرانه دارد. وقتی میگویند رهبر نباید منتخب مردم و به رای مردم باشد یعنی میپذیرند که مردم آنها و رهبر را قبول ندارند واگرنه اگر مردم آنها را قبول دارند چرا باید اعلامیه صادر شود که رای و پذیرش مردم در تعیین رهبر اهمیت ندارد؟ حملات به حسن روحانی موجب بالا گرفتن بحثی فقهی و حتی انتشار فتوایی از آقای خمینی به تاریخ ٢٩ دی ماه ١٣۶۶ در پاسخ به نمایندگان وی در دبیرخانه ائمه جمعه شد که از ایشان میپرسند: "در چه صورت فقیه جامعالشرایط بر جامعه اسلامی ولایت دارد؟" آقای خمینی در پاسخ میگوید: "ولایت در جمیع صور دارد. لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر میشده به بیعت با ولی مسلمین". اگر دعوا بر سر شرع و اسلام باشد که پاسخ آقای خمینی کاملا روشن است. فقیه ولایت برای خودش دارد. ولی برای حکومت باید به رای اکثریت مردم باشد. ولی همه میدانند که دعوا بر سر چیزی دیگر است. در واقع آنها که رئیسی را بالا کشیده بودند قصد داشتند تا وی را رئیس جمهور کنند تا بعدا بنام آنکه وی از ملت رای آورده یک رهبر ضعیف و دستنشانده را جای رهبر کنونی بنشانند. شرکت و رای مردم در انتخابات تمام این طرح را به شکست کشانید و با این شکست دو مسئله دربرابر راست حکومتی مطرح شده است. مسئله اول اینکه آیا رهبر فعلی یعنی آقای خامنهای مشروعیت خود را از دست داده و مکلف است خود را با رای مردم هماهنگ کند؟ دوم اینکه تکلیف رهبر بعدی چه میشود؟ زیرا تنها کسانی از میان روحانیان که در جامعه مقبولیت و رای دارند عبارتند از محمد خاتمی و حسن روحانی و حسن خمینی و چند روحانی دیگر که همه جزو منتقدین و مخالفان راست حکومتی هستند. یعنی اگر قرار شود که تعیین رهبر به تعبیر آقای خمینی وابسته به "رای اکثریت مسلمین باشد" در آنصورت فاتحه امثال مصباح یزدی که حتی برای مجلس خبرگان رای نیاورد، یا احمد جنتی که او را ناپلئونی و به عنوان آخرین تن از تهران وارد این مجلس کردند، شیخ محمد یزدی رئیس حکومتی حوزه علمیه قم که مردم او را در انتخابات اسفند سال گذشته طرد کردند خوانده شده است چه رسد به امثال آملی لاریجانی یا محسنی اژهای و مشابههای آنها که در شهر خودشان هم کسی به آنها رای نمیدهد. بنابراین در پشت یک جدال فقهی و تاریخی بحث بر سر امروز و آینده جمهوری اسلامی جریان دارد. آیا رای ندادن پیاپی مردم به نامزدهای مورد نظر رهبر به معنای از دست رفتن رهبری و "ولایت" اوست؟ آیا رهبر مکلف است خود را با رای مردم همسو کند؟ یعنی از این پس انتصاب هایش را با حسن روحانی هماهنگ کند واگرنه شرایط رهبری خود را از دست خواهد داد؟ آیا رهبر آینده را میتوان از میان کسانی که مردم آنها را قبول ندارند برگزید یا باید به خواست و نظر مردم مراجعه کرد و از بین حسن خمینی، حسن روحانی و محمد خاتمی یکی را به رهبری برگزید یا شورایی از آنان تشکیل داد؟ حتی بخش مهمی از کوششی که شد تا با هر وسیله و تقلب برای رئیسی 15 میلیون رای اعلام کنند در آن بود که بتوانند در کنار روحانیون مورد اقبال مردم جایی هم برای ابراهیم رئیسی باز کنند. شایعات در باره در گذشت ناگهانی هاشمی رفسنجانی، شدت حملات به حسن روحانی در دوران پس از انتخابات از اهمیت همین مسئله انتخاب جانشین رهبر و شکست راست در انتخابات اخیر خبر میدهد و نشان میدهد که رهبر وضع جسمانی خوبی ندارد و احتمال میرود که در همین چهار ساله آینده مسئله جانشینی مطرح شود. جانشینی که اگر بصورت عادی پیش رود و سپاه دخالت و پرونده روحانیت را یکجا جمع نکند، مسئله اصلی آن رای و خواست مردم خواهد بود. در آن شرایط معتبرترین شخص برای رهبری شخص حسن روحانی است، به ویژه که این شیوه سابقه تاریخی دارد و آقای خامنهای هم از ریاست جمهوری به رهبری رسید. و یا تشکیل شورایی به رهبری حسن روحانی که در آن امثال حسن خمینی نیز حضور داشته باشد. و یا فتوائی از سوی روحانیون برای صالح اعلام کردن حسن خمینی و سپس اعلام رای و یا رفراندوم برای او که قطعا با اکثریت قاطع جانشین رهبر خواهد شد. شدت گرفتن بحث فقهی رهبری و حملات به حسن روحانی و بالا گرفتن جدال درباره نقش مردم در انتخاب رهبر را باید در این چارچوب دید!
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 603 راه توده - اول تیرماه 1396